•
میگفت قبرستون پر از آدماییه ك منتظر موقعیت مناسب بودند.
بهش بگو دوستش داری(:
شاید دیگه نباشی .. نباشه✨🍃🚶♀
Hossein Taheri - Aghay man Din O Donyae Man ( MyAvangMusic.Com ).mp3
4.69M
خالیه باز تو حرمِت جامون .
قبل از خواب خود را شارژ کنید:)
#تلنگرانــــه
ازآیتاللهبهجت(ره)پرسیدند:
آیاآدمگناهکارهممیتواندامامزمانشراببیند؟
جوابدادند:
#شمر همامامزمانشرادید ..!
امانشناخت . . .
#لذاحواسمونبایدجمعباشهــــ🙄
چادرم را دوست دارم . . !
نهـ بخاطرِ لبهـیِ مچش کهـ آراستهـ شدھ
بهـ تور و نهـ بهـ خاطرِ مروارید هایی کهـ
در راستای دستانم دوختهـ شدھ؛ من چادرم
را دوست دارم زیرا زیباست و آرامشبخش؛
چادرِ من همرنگ و هم رازِ شب است ♥️:)))
هرکسی رازش را نمیبیند رازے کهـ پنهان
است از فرطِ آشکار بودنش !
رازے کهـ اگر متوجهـاش بشوے یا باید با او
بجنگی و یا عاشقش بشوے !!
میدانی ؟!
آخر هر کسی لیاقتِ عاشق شدن را ندارد چهـ
برسد بهـ عاشقِ چادرِ زهرا شدن، چادرے کهـ
شاید در افکارِ برخیها دست وپا گیر باشد اما
از نظرِ خالقش حکم پرے را دارد براے پرواز !
نوشتار : ز.ناصری
|حُرّ|
أَناالمشتاقاليٰزیارتْڪربلا
وصلاللهعلےحبڪیاحسین...🥀!
_امیریحسینونعمالامیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی کم هستیم...چیکار کنیم؟!
وسط چهار راه عمو زنجیر باف بازی کنیم :)
#الف
#پایان_مماشات
#بسمربالعشاقــ
#عاشقانہ_دو_مدافع❤️
#قسمت9️⃣3️⃣
_مادر مـݧ اولا کہ کے گفتہ قراره بلایے سرش بیاد دوما هم،خودش راضے هم زنش جاے بدے هم کہ نمیخواد بره...
خلاصہ یہ چیزے مـݧ میگفتم یہ چیزے زهرا باباهم همینطورے نشستہ بود و بہ یہ گوشہ خیره شده بود و حرف نمیزد
_اما ماماݧ راضے نمیشد کہ نمیشد
یہ هفتہ هم بابت ایـݧ موضوع با هیچکدومموݧ حرف نمیزد.
هر چقدر اردلاݧ و بابا باهاش حرف میزدݧ کوتاه نمیومد آخر حرفاشونم بہ بد شدݧ حال ماماݧ ختم میشد.
_اوݧ روزا اردلاݧ خیلے داغوݧ بود همش تو خودش بود زیاد حرف نمیزد همموݧ هم میدونستیم کہ بدوݧ رضایت ماماݧ نمیره.
دوهفتہ گذشت ما هر کارے میتونستیم براے راضے کردݧ ماماݧ کردیم حتے علے هم با ماماݧ حرف زد.
_یروز بعد از نماز صبح ماماݧ صداموݧ کرد کہ بریم پیشش.
نمازش رو تازه تموم کرده بود و همونطور کہ رو سجاده نشستہ بود و تسبیحش دستش بود
آهے کشیدو با بغض بہ اردلاݧ نگاه کرد و گفت:
برو مادر خدا پشت و پناهت....و قطره اے اشک از چشماش روگونہ هاش افتاد
همموݧ شوکہ شدیم.
_اردلاݧ دست مامانو بوسید،بغلش کرد و زد زیر گریہ
از گریہ اونها ماهم گریموݧ گرفتہ بود .
همونطور کہ اشکام و پاک میکردم گفتم:خوب دیگہ بستہ فیلم هندیش نکنید.
_اوݧ دوماه بہ سرعت گذشت و اردلاݧ دو هفتہ بعد از عروسیش رفت سوریہ
هیج وقت اوݧ روزے کہ داشت میرفت و یادم نمیره
ماماݧ محکم اردلاݧ و بغل کرده بود گریہ میکرد
مـݧ هم دست کمے از ماماݧ نداشتم باورم نمیشد اردلاݧ داره میره.
_میترسیدم براش اتفاقے بیوفتہ.
اما زهرا خیلے قوے بود و با یہ لبخند همسرشو راهے کرد بہ قول خودش علاوه بر ایـݧ کہ همسر اردلاݧ بود همسفرش هم بود
خیلے محکم و قوے بود وقتے ازش پرسیدم چطورے تونستے راضے بہ رفتـݧ اردلاݧ بشے،لبخندے زد و گفت همہ چیزم فداے حضرت زینب
بابا اما یہ قطره اشک هم نریخت ،اما مـݧ میدونستم چہ خبره تو دلش
علے هم اصلا حال خوبے نداشت.
_اشک نمیریخت اما میفهمیدم حالش رو بہ جاے اینکہ اوݧ منو دلدارے بده مـݧ باید دلداریش میدادم.البتہ حال خرابش بخاطر خودش بود.
روز خوبے نبود اما بالاخره تموم شد.
_تازه بعد از رفتنش شروع شد غصہ ے ماماݧ
هرروز یا درحال خوندݧ دعاے طول عمرو آیہ الکرسی براے اردلاݧ بود یا بے حوصلہ یہ گوشہ
میشست و با کسے حرف نمیزد
ولے وقتے اردلاݧ زنگ میزد چند روزے حالش خوب بود
_دوهفتہ از رفتـݧ اردلاݧ میگذشت
یکے دوروزے بود از علے خبر نداشتم.دانشگاه هم نمیومد نگرانش شدم و رفتم خونشو.
وارد کوچشوݧ شدم ماشیـݧ جلوے در بود
زنگ و زدم.
_کیہ❓
منم فاطمہ باز کـݧ
إ زݧ داداش تویے بیا تو
پلہ هارو تند تند رفتم بالا
وارد خونہ شدم و بلند گفتم
سلااااااام
سلام زنداداش خوش اومدے ازینوارا❓
اومدم یہ سرے بزنم بهتوݧ کسے خونہ نیست
نیست.اومدے بہ ما سر بزنے یا آقاتو❓
_چہ فرقے میکنہ❓
فرقے نداره دیگه
خندیدم و گفتم:حالا نوبت خودتم میشہ علے و خونست❓
آره بالا تو اتاقشہ
از پلہ ها رفتم بالا و در زدم
جواب نداد
دوباره در زدم بازم جواب نداد
نگراݧ شدم درو باز کردم
_علے روتخت خوابیده بود اتاق تاریک تاریک بود
پرده هارو کشیدم کنار نور افتاد روصورتش و چشمشو اذیت کرد
دستشو گرفت جلوے چشمش و از جاش بلند شد
سلام
علیک السلام علے آقا ساعت خواب❓
دانشگاه چرا نمیاے❓گوشیتم کہ خاموشہ نمیگے نگراݧ میشم❓
ببخشید
همیـݧ فقط❓ببخشید❓
_آهے کشید و کلافہ بہ موهاش دستے کشید
نگراݧ شدم دستم و گذاشتم رو شونش
چیشده علے
چیزے نیست
_چیزے نیست و حال روزت اینطوره چیشده دارم نگراݧ میشما
هیچے اسماء رفیقم...
رفیقت چے❓
رفیقم شهید شد...
رفیقت کیههه😭😭😭
ادامه دارد.....
💡⛓•°
یڪبار در نامه ای نوشته بود:
مومن سنگینۍ معصیت را چون کوه اُحُد بر روۍ شانه های خود حس میکند.. :)
#شهید_احمد_علی_نیری📖🖌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب...
بله این تصویری که میبینید خانم دنـیز دایی، دختر علی دایی می باشد...🙃
واقعا عجب...
بخدا بعضی اوقات با خودم فکر میکنم که چقدر یک انسان باید مغزش اینطوری بزرگ شده باشه.... ( دیگه خیلیش رو سانسور کردم)
شما دیگه لطفا ساکت شو...شمایی که اصلا نمیدونی ایران چند استان داره... شمایی که تصاویر مستهجن خودتو میزاری توی صفحه مجازیت.... بعد به فکر زنان ایرانی ؟
ینی واقعا آدم چقدر باید قدرت تحــلیلگریش پایین باشه که هنوز حرف های اینا رو باور کنه...
دلم برای اونایی میسوزه که خیال میکنند این ها براشون دنیای قشنگ تری میسازنن...🚶♂😂
دیــگر بماند... 💥
#تلنگر
#تحلیل
#ایران
#پایان_مماشات
#الف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داداشمون هنوز فرق تیر جنگی با اشکآور و پوکه گلوله ساچمهای و تیر پینت بال رو نمیدونه 5 ساعتم مونده جنگیده 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فردای ۲۶ آبان...
براندازا 😂
عاشقِ اون لحظهم که استاد هی درس میده
هی درس میده
هی درس میده
بعد یه سوال میپرسه!
همه مثه بُز زل میزنن بهش
#خنده_حلال😂