eitaa logo
اشعار حاج محمود ژولیده
1.4هزار دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
39 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خرسند خدا ز خلق و خوی نبویست خشنود ز ابلاغ ولای علویست این مکتب فاطمی که مهدی دارد مشروط به امضای ولای رضویست @hajmahmoodzholideh
تشکر ز خالق نهایت ندارد که حمد خداوند غایت ندارد بزرگی و الطاف و احسان سبحان به رحمت و نعمت نهایت ندارد اگر چه کسی هست در ناز و نعمت چه دارد اگر او ولایت ندارد ز توحید ، کس بی ولایت نگوید دل بی ولایت هدایت ندارد بدون رضا ره به توحید هرگز که اصلا خدایش رضایت ندارد خدا را ز روی رضا میتوان دید که گفته ؛ کلامم روایت ندارد حدیثی که با سلسله نقل گردد به ردش کسی هیچ آیت ندارد ز شرط و شروطی که فرمود آقا عیان شد بما جز عنایت ندارد ز سمت شلمچه رسیده است مهمان چه حصن حصینی شده خاک ایران نشابور بود و خدای مجسم نقاب از رخ خویش برداشت یکدم قلمها ز دستان حضار افتاد خدا هست این یا نبی مکرم؟ تحیر ز چشمان پر اشک میریخت و انگشت حیرت به دندان عالم مه روی یوسف کجا و جمالش که خورشید تابید از شرق عالم عنان دار ناقه به فریاد ميگفت : که "من مثلی" ای خیل اولاد آدم به آرامی از بین مردم جدا شد و دریافت آن پیرزن را امامم مگو سنگ سلمانی آنجا طلا شد خوشا احتضار و وصالی فراهم و ایران سراسر شده فرش راهش ز هر شهر گل بود با خیر مقدم قدمگاه او شد دژی در خراسان که هرگز نباشد ز دشمن هراسان قدومی که آورد نور خدا را بقا را عطا را صفا را وفا را به یاران ایرانی خود رسانده سلام علی و رسول خدا را اگر چه بظاهر به تبعید آمد بنا کرد اما مسیر ولا را به یکدم ولیعهد موسی بن جعفر نکرده ولیعهدی اشقیا را شناسانده شد عالم آل احمد عیان کرد مظلومی مرتضی را احادیث جعلی همه بر ملا شد علم کرد فرمایش مصطفی را به اعجاز و علم و جهاد و شهادت نشان داد اوصاف خیرالنسا را پی یاری اش خواهرش خواهد آورد ز شهر مدینه به قم کربلا را مرامش خدایی مقامش خدایی قیامش خدایی پیامش خدایی خدایی که روز جزا آفریده جنان را به عشق رضا آفریده جنان و جهان و زمین و زمان را طفیل رضا بهر ما آفریده گل سرسبد در میان رئوفان رئوفی ز آل عبا آفریده میان حریمش ضریحی چو کعبه برای طواف شما آفریده به صحن و رواق و شبستان کویش فضای نماز و دعا آفریده به زوار چون من گنهکار آقا خطاپوشی هل اتا آفریده برای پناه و امان محبین حدیث شریف کسا آفریده به سر درب باب الجوادش نوشته کرم را ز ابن الرضا آفریده ندارد بهشت اينهمه باغ رضوان بهشتم خراسان و ذکرم رضا جان زیارت به صحن عتیقش مهیا کرامت ز دست شفیقش مهیا به بالا سرش با دو رکعت نماز است دعاهای قلب رقیقش مهیا کنار گدا و غلامش نشیند و سفره برای رفیقش مهیا نه آهو نه اشتر نه سگ را براند ضمانت ز لطف دقیقش مهیا ز فیروزه اش آسمانی منور عطا از نگین عقیقش مهیا اگر بندگی خواهی و پادشاهی به آزادگی در طریقش مهیا دل سوخته دارد و ابر رحمت شفاعت میان حریقش مهیا اگر خصم سرسخت داری مخور غم پی انتقام است تیغش مهیا غریب است ، اما غریبه نواز است و او عاشق اهل سوز و گداز است شبی حجره دربسته بود و رضا بود اباصلت شاهد بر این ماجرا بود رضا دست و پا میزد و دیده گریان بیاد لب تشنه کربلا بود گهی یا جواد و گهی یا بُنَیَّ پیامی به احضار ابن الرضا بود حصیرش کناری ، عبایش کناری دلش بانی روضه بوریا بود سرش بی عمامه روی خاک حجره ولی دیده گریان یک سرجدا بود در این حجره گاهش ،که شد قتلگاهش بیاد امامی که وجه الثری بود در این قتلگاهش نه شمشیر و نیزه نه با چکمه بر سینه یک بی حیا بود نه خواهر اسیر و نه رأسی به نیزه نه مقتول اینجا ذبیح از قفا بود ز گودال،یک ناله مادرانه بگوش است با شکوه از تازیانه @hajmahmoodzholideh
چه خوش است با تو عمری نفس از جگر کشیدن به کمال همنشینی ز تو بال و پر کشیدن چه خوش است از لقای تو مُدام فیض بردن لحظاتی از ملاقات تو را به بر کشیدن چه خوش است همنفس با تو شدن به هر بهانه ز حجابها بریدن ، میِ وصل سر کشیدن چه خوش است با تو گفتن ، ز تو ، از خودت شنیدن سخنِ تو از درازا به دل سحر کشیدن چه خوش است همچو مرغِ سحر از ذكر گفتن همه شب هوای احیای تو را به سر کشیدن نه گداست لایقِ تو ، نه دل است عاشقِ تو که ز جان نَفَس به دنبال تو دربدر کشیدن به هزار پیچ و خم در ره تو گذشت عمرم نشد عاقبت که بار غم همسفر کشیدن دل شیر خواهد این ره ، جگر هزار زخمه که تحملِ هجومِ همه دَم خطر کشیدن اگر از تو شرحِ صدری نرسد به سینۀ ما بخدا محال باشد نفسی دگر کشیدن غم نوکر تو این است به عشق کربلایت به مسیر اربعینی سوی یار پر کشیدن @hajmahmoodzholideh
توبه ای می طلبد عفوِ اِلهِ من و تو که کند رحم به این ناله و آهِ من و تو لطف حق منتظرِ بارشِ چشمان کسی است تا بشویَد گُنه از روی سیاهِ من و تو ابرِ رحمت چکد از گوشۀ چشمان دعا قدرتی هست در این توشۀ آهِ من و تو یک قَدَم مانده به تقدیرِ شب قدر بیا نیست جُز آهِ سحرگاه – پناه من و تو گِرِهی باز کن از رشتۀ غمهای بزرگ تا گِرِه وا شود از ابروی ماه من و تو چشمِ دل ماند ز دیدارِ نگارندۀ خویش ای دل اینجاست خدا چشم به راه من و تو چشمۀ آب بقا گر چه نَخُشکد هرگز؛ پس چه شد یک شبه خشکید نگاه من و تو؟ برو ای اهل ریا ، خشک مکن دریا را با خدایند خلایق – نه سپاه من و تو بس کن ای مدّعیِ دینِ نفاق آلوده شهرمان تیره شد از رنگِ گناه من و تو علّتِ اینکه نیامد پسرِ فاطمه چیست؟ مانده در پردۀ اعمالِ تباهِ من و تو ! گر شَوَد دستِ توسّل ز ولایت کوتاه سامری می شکند قُبح گناه من و تو هدف از خلقتِ ما معرفت محبوب است این جهان نیست قدمگاهِ رفاه من و تو نور ما نور حسین است – خدا می داند کربلای دلِ ما هست گُواه من و تو @hajmahmoodzholideh
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد در جان ماست محنت تو یا اباالجواد با اذن فاطمه به دل ما رسیده است سرمایه محبت تو یا اباالجواد این قلبهای ما که بنام تو می تبد جامی است از ولایت تو یا اباالجواد ای نیت تو یاری زوار خسته ات قربان قصد قربت تو یا اباالجواد بیمار لاعلاج نداری در این مطب محشر کند طبابت تو یا اباالجواد هر شاخه گل ز گلش بالای مرقدت داروی درد امت تو یا اباالجواد صحن و رواق و باب و ضریحت بهشت ما دارالشفاست تربت تو یا اباالجواد باب الجواد روزی هر صبح و شام ماست کو دوری از ضیافت تو یا اباالجواد آنچه ز وصف جنت اعلا شنیده ایم بالاتر است جنت تو یا اباالجواد ما دل بریده ایم ز دولتمدارها ماییم و صبح دولت تو یا اباالجواد هر کس که بعد مشهد تو کربلا نرفت از دست داده فرصت تو یا اباالجواد با اينهمه هنوز غریبی امام من ای جان فدای غربت تو یا اباالجواد @hajmahmoodzholideh
نم نم کنار حجره دربسته میرسید کم کم به قتلگاه خودش خسته میرسید مانند شخص مار گزیده به پیچ و تاب فریاد یا جواد چه پیوسته میرسید پهلو بخاک حجره که از درد میگذاشت آهی بیاد پهلوی بشکسته میرسید از کام تشنه و جگر پاره پاره اش انگار حرف روضه سر بسته میرسید این جسم خسته زیر سم اسبها نرفت اما صدای حمله یک دسته میرسید خواهر نبود یار برادر شود ولی یک خواهری به مقتلی آهسته میرسید اینجا جواب زمزمه یابنیی از... یک نوجوان ز پشت در بسته میرسید اما صدای یا ولدی بی جواب ماند هرچند صوت یک پدر خسته میرسید @hajmahmoodzholideh
آرزو مانده به دل طعم رضایت بِچِشَم ساغری از می گلگون ولایت بِچِشَم کاش می شد که همه عمر شوم مَحرم راز آخر کار که شد جام لقایت بِچِشَم ای خوش آنروز که در بین تَفَقدهایت گرمی و نرمی دستان عطایت بِچِشَم سحری کاش که هنگام زیارت خواندن با همین گوشِ سرم لحن صدایت بِچِشَم لهجۀ مادری اَت بین مناجات خوش است مَحرمت چون بشوم سوز دعایت بِچِشَم صوتِ ترتیل و تلاوت ز تو زیباست و من آرزو می کنم آن صوت رسایت بِچِشَم لفظ آهنگ حجازت دل ما را بِبَرَد نَفَسی کن که ز آیات خدایت بِچِشَم حَسَنی هستی و تحریر حسینی داری نغمۀ حیدری از حال و هوایت بِچِشَم بادۀ معرفت از بسکه تعارف کردی خواستم بوسه ای از دست عطایت بِچِشَم ای امامی که تو را مدح و ثنا گوست خدا جلوه ای کن که مِی مدح و ثنایت بِچِشَم "هر کجا می نگرم نور رُخت جلوه گر است" قِسمت این است کمی هم ز رثایت بِچِشَم چاره ای نیست به جز راه میان بُر یعنی: لحظه ای روضه ای از کرب و بلایت بِچِشَم قتلگاه و سُم اسب و تن چاک و بی سر بوی سیب است که از آه و نوایت بِچِشَم @hajmahmoodzholideh
هر چند حاضر است ولی باز غائب است این دیدۀ من است که پر از معایب است عیب است اینکه دیده، ندیده امام را ما غافلیم، او همگان را مواظب است در این مسیر، سر به هوایی نمیخرند یک چشمِ ناظریست که ما را مراقب است ما باید از تو شرم کنیم ای امام ما اما تو شرم میکنی از ما، چه جالب است در خلوتم به یاد شما نیستم، ولی در جلوتم که یاد توأم، جَوِّ غالب است گاهی که خوب یاد امام زمان کنیم خود شاهدیم، سفرۀ ما پُر مَواهب است با اینهمه بدی، بتو وابسته ایم ما آخر غلام، هر چه شود مال صاحب است احسان کنی و لطف کنی و وفا کنی اما چرا نصیب تو کوه مصائب است آقا شنیده ایم شب و روز نزد تو گریه برای جدِّ غریب تو واجب است گاهی ز یک تنور دلت شعله ور شود گه دیدۀ تو گریه کنِ دیرِ راهب است ای آنکه وعده داده به مقتول کربلا خون حسین خود به قیام تو طالب است روح خداست منتظر مقدمت هنور دریاب رهبری که به امر تو نائب است @hajmahmoodzholideh
زیباتر از دعا و عبادت چه لذتیست بالاتر از امان الهی چه عزتیست درمان درد های تمام جهان دعاست الحق گدای اهل مناجات قیمتیست حال دعاء حال بکا حال زمزمه وقت سحر به شرط اطاعت چه ثروتیست گفتم به کوی قبله حاجات رو کنم دیدم کنار یار نه خواهش نه حاجتیست اصلا خوش است کوی مناجات با حبیب زیرا برای وقت ملاقات فرصتیست کاری برای دلبر خود که نکرده ایم یادش میان اشک و دعا خود محبتیست شاید عزیز فاطمه مهمان ما شود روضه بپا کنید که دلدار هیئتیست با یک سلام تذکره کربلا دهد با او اگر رویم به مقتل قیامتیست ذکرش همیشه عمتی الزینب است وبس با کعبة الرزیه به قلبش مصیبتیست یاعمتی هنوز تنت درد میکند؟ در علقمه هنوز علمدار غیرتیست عمه هنوز جمله تو میکشد مرا: محرم نمانده وقت سواری چه غربتیست حلق بریده از ته مقتل مرا که خواند لبیک یا حسین من اینک ولایتیست میآیم و رواست که در روز انتقام اعلان کنم که بیرقم از جنس عصمتیست @hajmahmoodzholideh
مردم و هنگام جان دادن کسی با من نبود حجره ام دربسته بود و خانه ام ایمن نبود هادی ام را هم به سختی زیر لب دادم ندا قدرتی دیگر برای این صدا کردن نبود من بحال مرگ بودم قاتلم در شور و شوق انتظاری بیش از این از جانب دشمن نبود دست وپا تا می زدم رقاصه ای کِل می کشید آرزوی دیگری آن لحظه جز مردن نبود ناله های غربتم در هلهله جوهر نداشت خانه تاریک و سردم مأمن ماندن نبود آب می جستم مگر قدری کنم رفع عطش آب بود و جرعه ای از آن نصیب من نبود شکر می کردم خدا را تشنه ام مثل حسین نیزه ای اما به حلقم وقت جان کندن نبود سینه ام از چکمه های قاتلم سنگین نشد خنجری بالا سرم هنگام جان دادن نبود کاش یک خواهر برای غربتم می ریخت اشک خنده کن بسیار بود و گریه کن اصلا نبود خواهری را یادم آمد در میان قتلگاه محرمی دیگر برای عمه را بردن نبود پیکرم را با جسارت روی بام خانه برد سایه بال کبوتر بود و جان در تن نبود این جوانی را نثار عمر زهرا می کنم گرچه در باغ و بهارم فصل گل چیدن نبود غصه پهلو شکسته این جوان را پیر کرد چاره ای دیگر در این ماتم بجز رفتن نبود زود رفتم تا که زود آید امام منتقم نیتی دیگر به غیر از یار او بودن نبود @hajmahmoodzholideh
دلم برای شهادت، به جبهه‌ها خوش بود چقدر روز وفا، روزگار ما خوش بود پس از دفاع مقدس، تب شهادت مُرد ولی دل همۀ ما به کربلا خوش بود گذشت و باب شهادت به سمت زینب شد و باز دیدن ایام آشنا خوش بود یکی یکی رفقا، باز بارِ خود بستند مدافع حرم انگار با بلا خوش بود مسیر سوریه را تا عراق پیمودند دل خدائیشان بر دعای ما خوش بود خبر رسید که سرها نثار بی سر شد خبر رسید که دلها به سرجدا خوش بود خبر رسید که این بار «حججی» سر داد و از شهادت خود در ره ولا خوش بود اسیر بود ولیکن به یاد زینب بود و در زمان اسارت ز ماجرا خوش بود اسیرِ راه اسیرانِ اهلبیت شد و ز سیلی و لگد و تازیانه ها خوش بود هوای داغ و شکنجه، ولی به مادر گفت عجیب پاقدمِ فاطمه هوا خوش بود همان شهید که با گریه مادرش میگفت: دلش فقط به شهیدان نینوا خوش بود همان شهید که با بغض، گفت بابایش همیشه محسنِ من با خدا خدا خوش بود @hajmahmoodzholideh
غزل غزل بپای تو نگاه پاک ریخته چه جسمها بدون سر بروی خاک ریخت ترا میان چشمهای آن شهید جسته ام شنیده ام خدا ترا به قلب پاک ریخته ز برق دیدگان تو، چه چشمهای خیره ای بپای تو به ذکر روحِیَ الفِداک ریخته ز هر که دل بریده آن جوانِ نازنینِ ما برون ز دل، تَعلُّقاتِ ماسِواک ریخته مقام قرب یافته، بسوی تو شتافته میان أشقیَ الأشقیا، ز سینه باک ریخته به وقت سر بریدنش، حسین ریزد از لبش و در شکنجه گیسویش، شبیه تاک ریخته مسیرِ خیرِ مقدمت ببین چه گل فشان شده بجای فرش، نعشهای سینه چاک ریخته نگاه کن، چقدر عاشقِ شهادت آمده برای هر نگاهِ تو بسی هلاک ریخته ز یک مسیر کشته های تازه تازه میرسد به یک مسیر استخوان بی پلاک ریخته هزارها چنان زهیر، هزارها چنان بریر برای کربلای تو، بدین ملاک ریخته .....…..... سر ترا به نیزه ها زدند، جَدّیَ الغریب کسی نگفت خونِ تو، چه هولناک ریخته ز تلِّ زینبیه دیده اند، اهلبیت تو که قطعه قطعه پیکرت، بروی خاک ریخته به پیش چشم مادرت و در کنار خواهرت بدشت، جسم بی سرت چه چاک چاک ریخته نگاههای دخترت، و اشکهای خواهرت به زخمهای حنجرت چه دردناک ریخته @hajmahmoodzholideh