🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🌹سلام ؛ صبح شما بخیر و نیکی .🌹
🍃ذکر روز یک شنبه 🍃
🍀💯 مرتبه " یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام "
( ای صاحب جلال و بزرگواری )🍀
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
*🌾در محضر قرآن🌾*
🍀سوره ی مبارکه ی اِلرَّعد ، آیه ی ۲۸🍀
🌹الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب ؛🌹
🍃آنها کسانی هستند که ایمان آوردهاند ، و دلهایشان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است ؛ آگاه باشید ، تنها با یاد خدا دلها آرامش مییابد .🍃
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
*🌾در محضر معصومین🌾*
🍀امام علی علیه السلام 🍀
🌹الذِّكْرُ يونِسُ اللُّبَّ وَيُنيرُ الْقَلْبَ وَيَسْتَنْزِلُ الرَّحْمَةَ ؛🌹
🍃ياد خدا عقل را آرامش مى دهد ، دل را روشن مى كند و رحمت او را فرود مى آورد .🍃
🌷غررالحكم ، ح ۱۸۵۸🌷
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
*🌾در محضر شهدا🌾*
🍀شهید محمود ڪاوه🍀
🍃دشمن بايد بداند و اين تجربہ را كسب ڪرده باشد ڪہ هر توطئہاے را ڪہ عليہ انقلاب طرحريزے ڪند ، اُمت بيدار و آگاه با پيروے از رهبر عزيز ، آن را خنثے خواهد ڪرد .🍃
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
*🌾 احکام شرعی 🌾*
🍃ماموم بايد غير از آنچه در نماز خوانده میشود كارهاى ديگر آن مانند ركوع و سجود را با امام يا كمى بعد از امام به جا آورد و اگر عمداً پيش از امام يا مدتى بعد از امام انجام دهد ، معصيت كرده ولى نمازش صحيح است ، اما اگر در دو ركن پشت سر هم از امام جلو يا عقب بيفتد بنابر احتياط واجب بايد نماز را تمام كند و دوباره بخواند ، اگر چه بعيد نيست نمازش صحيح باشد و فرادى شود .🍃
🍀رساله ی امام خمینی(ره) ، مساله ی ۱۴۷۰🍀
☘️☘️☘️☘️☘️☘️
*🌾انرژی مثبت🌾*
🌹زمانی که اراده کنی و تصمیم به حرکت بگیری تمام قدرت ها با تو هماهنگ میشوند تا تو را به مقصد برسانند ؛ پس با قدرت شروع کن و نترس .🌹
🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
🍀اللّٰهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّکَ الْفَرَجْ🍀
🌷التماس دعا🌷
✍️ #داستان
🔹غرور
روزی حضرت عیسی علیه السلام از صحرایی میگذشت.
در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی میکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت.
وقتی چشمش به حضرت عیسی علیه السلام و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند.
همان جا ایستاد و گفت:
خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟!
خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن.
در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و تکبرت، اهل دوزخ!
📗کیمیای سعادت، ج ۱
🔸ازکانال پروانه های وصال🔸
@hal_khosh
✍️ #داستان
🔵کارت ویزیت
📚روزی یکی از اشخاص از خود راضی در غیاب ولتر، نویسنده و فیلسوف شهیر فرانسوی، به دیدنش رفته بود.
بر خلاف انتظار، دید که وضع اتاق او بسیار درهم و آشفته بوده و گرد و خاک زیادی روی میز تحریرش نشسته است.
مرد ازخودراضی از فرط ناراحتی با انگشت خود روی همان میز گردآلود نوشت: «خر» و اتاق را ترک کرد.
فردای آن روز تصادفاً ولتر را در خیابان دید و گفت: «دیروز خدمت رسیدم تشریف نداشتید.»
ولتر با نگاهی به او گفت: «بله، کارت ویزیت شما را روی میز تحریر دیدم!»
@hal_khosh
🌴🌷🇮🇷🌹🌴
عنایت شهیدی ۱۷ سال بعداز شهادتش
*اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...*
🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به وهمراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.🌸
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه...
💐
تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.🌺
حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین اعزامی از ساری...
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم.
🎋
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.🌻
با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم.
🌺
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
🌸
بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟
🎋
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟
💐
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم،
🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
🌴🌷🇮🇷🌹🌴
5.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبتهای بسیارشیرین یک هموطن کرمانشاهی
@hal_khosh
بچهمدرسهای که بودم، این کتاب گندههای دانشجوها رو میدیدم با خودم میگفتم اینا رو چهجوری میخونن؟؟؟
دانشجو که شدم فهمیدم اصلا نمیخوننش
#طنز
@hal_khosh
خوشبختی يعنی شارژر گوشيت به گوشی كسی از اعضای خانواده نخوره.
#طنز
@hal_khosh
حیف نون ماشینشو میبره تعمیر گاه میگه : یه استکان روغن بریز توش ، یه لیوان اب هم تو رادیاتورش بریز......
یارو میگه :باد لاستیک هام کم شده میخوای چند تاسرفه توش کنم..............
#طنز
@hal_khosh