یه سری هم استاد گفت
شما فقط بیاید بشینید سر جلسه امتحان من قبولتون میکنم
من حتی اونم افتادم🙄
#طنز
@hal_khosh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه تا زنده هست موقع حرکت قطار حداقل صد متر ازش فاصله میگیره :)))😂
#طنز
@hal_khosh
🌸دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ رَحْمَةَ الْأَيْتَامِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِفْشَاءَ السَّلامِ وَ صُحْبَةَ الْكِرَامِ بِطَوْلِكَ يَا مَلْجَأَ الْآمِلِينَ
🌸خدایا در این روز نصیبم فرما
🍃ترحّم به یتیمان
🍃و اطعام به گرسنگان
🍃و افشاء سلام
🍃و مصاحبت نیکان،
🌸به حق انعامت ای پناه آرزومندان🌸
#رمضان
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
@hal_khosh
2_5372847535738066091.mp3
4.07M
تند خوانی (تحدیر) جزء هشتم قران مجید
استاد معتز آقائی
✅ سؤال
👈 درآمدم کفاف زندگی ام را نمی دهد و احساس میکنم پولم برکت ندارد،برای برکت کردن مالم چه کار باید انجام دهم؟
💠 جواب
👈 روزتان را با وضو و نوزده مرتبه گفتن ذکرِ «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کنید و بخشی از درآمدتان را اگرچه ناچیز برای سلامتی وجود مبارک امام زمان ارواحنافداه صدقه بدهید.
انشاءالله در مدت کوتاهی برکت به زندگی تان بازمیگردد.
✅ نکته
👈 بهتر است صدقه دادن برای امام زمان عج دوبار در روز بعد از اذان صبح و نیز بعد از اذان مغرب انجام شود و بصورت مستمر باشد،
باید توجه داشت که نیاز نیست حتماً مبلغ زیادی صدقه داده شود، همین به یاد حضرت بودن باعث می شود که انشاءالله مورد دعا و توجه خاصِ امام زمان ارواحنافداه قرار بگیریم و انشاءالله زندگی مان سراسر عافیت و برکت می گردد.
بر نور جمال پاک احمدصلوات
برعطر وجود حی سرمدصلوات
بروجه نکوی وخلق نکوی رسول
بر خاتم انبیاء محمدوآل محمدصلوات
اللّهُمَّصَلِّعَلي مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُــم
آخر هفته که می شود ؛
به مشکلات و نگرانی هایت مرخصی بده ...
بگذار بروند دنبالِ کارشان و تا شنبه هم برنگردند !!!
فرصت ، برایِ نگرانی و غصه خوردن زیاد است ،،،
اجازه نده پایِ نحسِ غم ها ؛
به آخر هفته هایت هم باز شود ...
به خودت
به روحت
و به افکارت ؛
استراحت بده ...
و در آغوشِ آرامشِ محض ،
نفسی عمیق بکش ... !
☘️ پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) :
🍂 نگاه مهرآميز فرزند به پدر و مادر، عبادت است.
🌾 نظَرُ الوَلَدِ إلى والِدَيهِ حُبّا لَهُما عِبادَةٌ
📗بحارالأنوار ج74 ص80
🟢#داستان_حجاب
🔸دگرگونی دختر جوان
در خانواده خیلی معمولی بزرگ شدم؛ یعنی نگاهم به اعتقادات و دین و دستورات خدا، مثل بقیه آداب و رسوم بود؛
نماز میخواندم،
روزه میگرفتم،
هر نوع موسیقی را هم گوش میکردم،
مجلس عروسی و مجالس گناهآلود هم میرفتم،
جاهای زیارتی باچادر بودم و در بقیه مواقع، حجاب را کنار میگذاشتم.
سال دوم دانشگاه بودم. خالهام یک مؤسسه فرهنگی ـ قرآنی تأسیس کرده بود. شهریورماه همان سال با من تماس گرفت و گفت: «میتونی یک ماه بیایی کمک ما؟
البته باید با چادر بیایی؛
چون از شرایط ورودی اینجاست.»
هنوز هم نمیدانم چرا آن روز به خواسته خالهام، آن هم با شرط پوشیدن چادر، جواب مثبت دادم.
به عنوان دفتردار وارد مؤسسه شدم و وقتی یک ماه تمام شد و دانشگاه شروع شد، احساس کردم دوست دارم در مؤسسه کار کنم و گفتم میمانم.
از دانشگاه مستقیم به مؤسسه میآمدم. چادرم را که داخل کیف بود، نزدیک مؤسسه سرم میکردم.
سه سال در مؤسسه مشغول بودم.
در طول این مدت، با توجه به اینکه میخواستم در همه چیز عالی و برتر باشم.
با خودم فکر کردم، من که نماز میخوانم، آن را به بهترین شکل و در اوّل وقت بخوانم،
کمتر دروغ بگویم
و کمتر غیبت کنم.
دیگر مانند گذشته، از رفتن به مجالس عروسی چندان لذتی نمیبردم
البته همچنان بد بودن بدحجابیام را قبول نداشتم.
سال آخر تحصیلم برای ارائه رزومه و صحبتکردن برای شروع کار در یک شرکت بینالمللی که صادرکننده یک محصول ویژه و تنهاکارخانه بزرگ از نوع خودش در ایران بود، به تهران رفتم و قرار بر این شد که بعد از تعطیلات عید، برای کارهای نهایی به آنجا مراجعه کنم.
برنامهام این بود که پنج سال در شرکت فعالیت کنم، تا زبانم قوی شود و بعد برای ادامه تحصیل، به خارج بروم.
اوایل اسفندماه یک شب هرچقدر سعی کردم، بخوابم نتوانستم.
علاوه بر بیخوابی، حال عجیبی داشتم.
یک بغض بیعلت توی گلویم بود.
به ذهنم رسید بلند شوم، وضو بگیرم و نماز بخوانم. ساعت حدود 5/2 نیمهشب بود.
وقتی سر سجاده قرار گرفتم، بیعلت شروع به گریه کردم.
در آن لحظات، انگار فاصلهام با خدا خیلی کم شده بود.
تنها مسئله، گفتوگوی من و خدا در آن لحظه حجابم بود؛
چون در آن زمان و در آن موقعیت، حس کردم حجاب، تنها چیزی بود که خلاف دستور دین ترک میکردم.
احساسم این بود که خدا دارد حجت را بر من تمام میکند.
با خودم میگفتم: «تا کی میخواهی ادامه بدهی، هنوز نمیخواهی باحجاب بشوی؟» من فقط اشک میریختم.
صبح که از خواب بیدار شدم، احساس کردم دیگر نمیتوانم بدون حجاب از خانه بیرون بروم.
به همین جهت، با چادر به مؤسسه رفتم و عصر که میخواستم برگردم، با چادر برگشتم.
چند روز بعد، اعلام کردم که من از تعطیلات عید با چهره متفاوتی بیرون میآیم.
اوایل فکر میکردم که اتفاق خاصی نیفتاده و فقط چادر سرم آمده است؛
فکر میکردم هنوز میتوانم همان آدم سابق باشم،
هر مجلسی بروم
و هر حرفی بزنم؛
اما دیدم نه اینجوری نیست؛ تغییر ظاهرم، فقط گوشه ای از تحول عظیم درونم بود؛
آنقدر عظیم که تمام جزئیات زندگی تا بزرگترین اهداف مرا تحت تأثیر قرار داد.
حالا هدفهای بلندتری دارم و افقهای بزرگتری را می دیدم.
اهداف قبلی برایم بزرگیاش را از دست داده، اولویتهایم تغییر کرده بود؛
مثلاً آن شغل را کنار گذاشتم. اصلاً روی تمام برنامههایی که چیده بودم، یک خط کشیدم و از اوّل برنامه ریختم. البته یک سفر راهیان نور نیز رفتم که بسیار برایم مؤثر بود.
وبگاه باشگاه خبرنگاران جوان
#خواندنی
🔵 کانال #داستان و #طنز حال خوش👇
https://eitaa.com/joinchat/206700555C6ffd205a92
✅شعر #طنز....
بگفتند تا ساعت هفت اذان
همه حمله كردند پير و جوان
به هنگام افطار هر پيرزن
شود جنگجويي قوي و خفن
يكي بربری را به دندان كشيد
يكي بره اي را چو گرگي دريد
به يك آن بشد محو ديس پلو
بشد قيمه بر روي سفره ولو
يكي نسل خرما بكند از زمين
بغل دستي اش زد به فرق و جبين
يكي چاي شيرين بزد با پنير
به زندان دل، مرغ ها كرد اسير!
يكي يك تنه كاسه اي دوغ خورد
فشارش بيافتاد و گويا كه مرد
تو گويي مغول حمله كرده است باز
به هر خوردني دست هايي دراز
چه خوش گفت آن پير روشن ضمير
كه بايد تو باشي به نفست امير
بود روزه قلاده اي بهر نفس
كه بايد به دستت شود خار و حبس
بكن وقت افطار آن را مهار
و الا شود روي كولت سوار
اگر "عاصی" از اين شكم وارهي
تو را گويمت برتر از صد شهي...
شعر از"عاصی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی توی محله همه میشناسنت 🤕🤣🤣
فقط اخرش😆
#طنز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خر عصبانی بشه بدجوری خر میشه😂😂😂😂
#طنز
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🟤🌸🟢🌸🔴🌸🟣❅┅┅┄
@khandehpak