eitaa logo
حلقۀ رندان
341 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
729 ویدیو
34 فایل
تجربۀ زندگی در باغ معارف آل الله علیهم صلوات الله أجمعین از دریچۀ هنر و ادب درگاه دریافت پیشنهادات و انتقادات شما: @halghe_rendan_admin جهت مشارکت بیشتر در گروه «حلقۀ رندان» عضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇لینک دانلود و خرید کتاب نوشته : 1- نسخۀ پی دی اف در طاقچه ( 60 تومان): https://taaghche.com/book/89782/%D9%82%D8%A7%D9%81 2-نسخۀ چاپی در کتاب وب (120 تومان + ارسال رایگان به سراسر نقاط کشور): https://ketabweb.com/qaaf 3- نسخۀ چاپی در دیجی کالا (120 تومان): https://www.digikala.com/product/dkp-119874/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%82%D8%A7%D9%81-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C 4- نسخۀ چاپی در ترب ( شروع از 115 تومان تا 160 تومان): https://torob.com/p/0f07b7ed-fb98-4b14-8895-9fb4585bf06f/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%82%D8%A7%D9%81-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%87-%D9%85%D8%AA%D9%86-%DA%A9%D9%87%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C/ 5- نسخۀ چاپی در ایران کتاب (144 تومان): https://www.iranketab.ir/book/29348-ghaf 6- نسخۀ چاپی در پاتوق کتاب فردا_قم (144 تومان): https://bookroom.ir/book/32421/%D9%82%D8%A7%D9%81-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%87-%D9%85%D8%AA%D9%86-%DA%A9%D9%87%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C 7- نسخۀ چاپی در آدینه بوک (144 تومان): https://adabbook.com/%D9%82%D8%A7%D9%81-2
انتشارات 🏷این کتاب بازخوانی زندگی رسول مکرم اسلام از سه متن کهن فارسی به نام‌های تفسیر سورآبادی، سیرت رسول الله و شرف النبی است که از ولادت تا رحلت آخرین فرستاده الهی را برای خواننده روایت می‌کند. 📌📜یاسین حجازی متولد 1357 است.کتابهای او بیشتر پیرامون مضامین دینی و تاریخی نوشته شده اند. هر دو کتاب حجازی از بهترین کتابهای چاپ شده در قاب موضوعی خود میباشند و جزء پرفروشهای بازار کتاب هستند. بسیاری از منتقدین، آثار حجازی را یک نوع «کولاژ» موفق می‌دانند که با استفاده از تصویرها، پاره‌ای از یک نامه یا گفت و شنود‌ها و کنار هم قرار دادن آنها داستان را نگاشته است. هرکدام از خرده داستان‌ها تکه‌ای از یک «کولاژ» است که از چیدن و کنار هم گذاشتنشان مى‌توان اصل واقعه را فهمید و یکپارچه کولاژ را دید. کتاب‌هایی که منابع اینچنین اثری بوده‌اند آنچنان درگیر اسناد و توضیح و تحلیل بوده‌اند که مخاطب اجازه نمی‌دهند داستان را به خوبی دریافت کند؛ اما یاسین حجازی با کنار هم قرار دادن پاره های تاریخ بسیار هنرمندانه تصاویر را به یک قاب واضح و شیرین تبدیل کرده است. 📜در بخشی از کتاب می خوانیم: گفت: «نامِ تو چیست؟» گفتم: «حَلیمه.» عَبدالمُطَّلِب بخندید و فال گرفت و گفت: «سَعد و حِلم هر دو خصلتِ نیک‌اند. ای حَلیمه، ما را پسری کوچکِ یتیم هست، نامِ او محمّد. و من او را بر زنانِ بنی‌سعد عرض کردم. ایشان قبول نکردند و گفتند: ’او یتیم است و در شیر دادنِ یتیم خیری نباشد. ‘تو را رغبتی هست که او را شیر دهی؟»...
📌توضیحات دربارۀ لزوم آشنائی و خواندن متون کلاسیک و توضیحاتی درباره کتاب در مصاحبۀ اخیر وی با روزنامۀ همشهری در تاریخ 29 مهر 1400
... ندا آمد که :« یا محمّد! فراتر آی!» شادُروانِ سبز زیر قدمِ من پدید آمد. مرا برگرفت و در ملکوتِ أعلا می گردانید. ندا می آمد که« اُدنُ یا محمّد!» در هر ندایی خدای من مرا چهل حاجت روا می کرد تا هزار حاجتِ مرا روا کرد. چون به کنارِ عرش رسیدم، قطره‌ای آب بر زبانِ من چکید: شیرین تر از اَنگَبین! سردتر از برف! ندا آمد که« محمّد! چُنان که قطره شیرین بود، من اسلام را در دِلِ امتِ تو شیرین گردانیدم و چُنان که آن سرد بود، من کفر را به دلِ امّتِ تو سرد گردانیدم.» رسول گفت: هرگز چشندگان شیرین تر از آن چیزی نچشیده بودند. و خدای بدان قطره علمِ اوّلین و آخرین به من داد. [رسول] نزدیک شد به خدای...(نزدیک مقدار دو کمان بود از کمان های عرب.) ــــــــــــــ پی نوشت: اثر تصویری فوق از آثار استاد می باشد. به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
سیّد در میانۀ شب برخاست و بر سرِ آن چاه رفت و بایستاد و می گفت:« یاعُتبَة ابن رَبیعه ! و یا شَیبَة ابن رَبیعَه ! و یا اباجهل ابن هِشام ! و یا فلان ابن فلان...» و جمله مهتران قریش که کشته بودند، نام به نام، ایشان را همی خواند و بعد از آن گفت:«ای قبیله و عشیرۀ من ! شما که در چاهید ! بد عشیره‌ای بودید. و شما پیغمبرِ خدای به دروغ می داشتید و مردمان مرا به راست داشتند و شما مرا از پیشِ خود براندید و دیگران مرا در پیشِ خود جای دادند و شما مرا از پیشِ خود براندید و دیگران مرا در پیشِ خود جای دادند و شما با من کارزار می کردید و دیگران مرا در پیشِ خود جای دادند و شما با من کارزار می کردید و دیگران مران نُصرَت می کردند و شما مرا خلاف کردید. اکنون بدیدید که وعدۀ خدای راست است!» صحابه بشنیدند. گفتند:«یا رَسُولَ الله، مردگان را به نام همی خوانی؟!» سیّد گفت:« ایشان بهتر از شما می شنوند، لیکن آن است که جواب باز نمی توانند داد.» ـــــــــــــ پی نوشت: اثر تصویری فوق از آثار استاد می باشد. به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
🔖 و هر خوابی که بدیدی هم چون صبح صادق راست آمدی و خلوت و عُزلَت از مردم دوست داشتی، چنان که وی را هیچ خوش‌تر از آن نیامدی که تنها نشستی و با مردم نیامیختی. هر سال یک ماه از مکّه بیرون آمدی و در غار حِرا خلوت ساختی و از مَشغَلۀ خَلق به کلّی عُزلت گرفتی و اوقاتِ خود را به عبادت و طاعتِ حق مُستَغرق کردی و بفرمودی تا درویشان که آنجا می رسیدندی، طعام دادندی و تیمار داشتندی و تعهّد کردی. و چون یک ماه آنجا خلوت برآوردی، بازِ مکّه آمدی. و چون به مکّه بازآمدی، اوّل هفت بار طوافِ خانۀ کعبه بکردی و بعد از آن به خانۀ خود رفتی. و هم بدین حال می بود و هر سال این وظیفه نگاه می داشت تا آن سال درآمد! 💌گفت: روزی نشسته بودم خالی به مناجات. همی نگه کردم: بُرنایی را دیدم!نیکورویی!نیکومویی!نیکومنظر،نیکوجامه!قدمِ وی بر زمین و سرِِ وی به عَنانِ آسمان رسیده. مرا گفت:« اِقرأ یا محمّد!» من گفتم:« چه خوانم؟» گفت:« اِقرأ بِاسم رَبِّک! بگو: بسم الله الرحمن الرحیم.» من این بگفتم. از برکتِ این نام راحتی در هفت اندامِ من آمد... 👈🏻ادامه دارد... ـــــــــــــــــ ✅اثر مینیاتور فوق از استاد می باشد؛ که در موزه قرآن حرم رضوی علیه السّلام نگه داری می شود.
🔖از پیش من برفت. من سورت «اقرأ» تا آنجا که بگفته بود از بر داشتم و هم‌ چون نقشی بود که بر دل من کرده بودند. من از غار برون رفتم. چون به میان کوه رسیدم، آوازی شنیدم از جانب آسمان که می‌گفت: «یا محمّد! تویی پیغمبر خدای و منم جبرئیل!» چون این آواز شنیدم، سر برافراشتم: جبرئیل را دیدم به صورت مردی ایستاده بود و قدم‌ها هر در آفاق آسمان فروهشته بود، یکی به مشرق و یکی به مغرب، و مرا می‌گوید: «یا محمّد! انت رسول الله و أنا جبریل.» من هم چنان بایستادم و در وی نگاه می‌کردم و نه از پیش می‌رفتم و نه از پس و در هر گوشه‌ای از آسمان که نگاه می‌کردم، او را هم چنان دیدمی که ایستاده بودی و قدم‌ها در آسمان فروهشته بودی. تا زمانی دیر برآمد. پس هم چنان ایستاده بودم و نگاه می‌کردم... چون دراز بکشید، خدیجه دل‌مشغول شد از بهر من و هر جای کس فرستاد به طلب من. چون زمانی برآمد، جبرئیل از چشم من ناپیدا شد و آنگه من باز پیش خدیجه رفتم. خدیجه گفت: «یا محمّد! کجا بودی؟ که عظیم دل‌مشغول بودم از بهر تو و مرد به هر جای فرستادم تا تو را طلب کنند.» آنگه چون دید که نه بر آن حالم که از برِ وی برفتم، پرسید که «یا محمّد، تو را چه افتاده است که چنین شده‌ای؟ مگر بترسیده‌ای؟» 👈🏻ادامه دارد...
🔖خدیجه را گفتم: «دثّرونی! دثّرونی! مرا بپوشید!» خدیجه وی را به جا بپوشید. جبریل بازآمد. گفت: «یا ایّها المدّثّر! ای جامه در سر آورده! برخیز خلق را بیم کن از دوزخ و با توحیدِ خدای را خوان آنکه تو رسول خدایی!