#هجرت8
#منظررندان
#شهادتأمیرالمؤمنین
#شعربصیرتی
عالم امشب سیه به تن دارد
بسکه داغِ أبالحسن دارد
داغ، تنها سر شکافته نیست
علی از داغ انجمن دارد
داغِ فقدان سید بطحا
داغِ هر روز تازهِ زهرا
داغِ نیزه به قلبِ قرآن و
وحیِ افتاده زیر پایِ جفا
داغِ رأیِ مذاکراتِ سیاه
چه صلاحی؟ که رفته در بی راه
مکرِ بِن عاص و سادگیِ خواص
که علی را نمود خلعِ سپاه
سرِ نیزه که رحلِ قرآن شد
وقت تضعیفِ مردِ میدان شد
آخرین ضربه های مالک بود
أشعری شیر شد، رجز خوان شد
تیر قومِ جَمل کِشان یک سو
زهرِ خشکِ مقدّسان یک سو
داغِ شلاقّ، داغِ سلبِ امید
داغِ تسلیم نخبگان یک سو
اشعثی فتنه در سپاه انداخت
اشعری سنگ را به چاه انداخت
در حقیقت به اسم خیر و صلاح
اشعری جنگ را به راه انداخت
شر شد و فتنه شد، تلاطم شد
امر مولا در این میان گم شد
رشته افتاد دستِ جاسوسان
اشعری انتخاب مردم شد
اگر آن بزدلانِ در صِفِّین
جایِ تهدیدِ جانِ حقِّ یقین
پیروی از امام می کردند
وضع بسیار بود بهتر از این
نه خوارج به عصر امده بود
نه خوارج به عرصه امده بود
و نه امروز داعشی موجود
نه أثر بود از یهود و سعود
پسر عاص راه را چرخاند
همه را امّت پیمبر خواند
اشعری رامِ حرفِ زیبا شد
تا که سفیانی اش برادر خواند
ابلهی در نشست نا فرجام
با زبان و تبسمی شد خام
حقّ مولا دوباره غارت شد
حقِّ مردم به باد رفت تمام
آل سفیان کنون کم آورده
پدرش را یمن درآورده
آنکه می گفت جنگ در ایران
حال قرآن به نیزه ها کرده
جنگِ ما، جنگِ فقر و غناست
هرکه با مرتضاست، با فقراست
دو سه تا ضربه مانده تا نُصرت
یمن امروز اَشترِ مولاست