eitaa logo
حلقۀ رندان
341 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
729 ویدیو
34 فایل
تجربۀ زندگی در باغ معارف آل الله علیهم صلوات الله أجمعین از دریچۀ هنر و ادب درگاه دریافت پیشنهادات و انتقادات شما: @halghe_rendan_admin جهت مشارکت بیشتر در گروه «حلقۀ رندان» عضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
مشاهده در ایتا
دانلود
موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ـــ همه‌جا مشت گره کرده تب فریاد است وقت با سر به زمین خوردن استبداد است وقت افتادن رعشه‌ست به جان شب تار از دل مرد و زن و پیر و جوان رفته قرار وقت سیلی زدن صورت طراری‌هاست لحظه‌ی معجزه و موعد بیداری‌هاست ماه پنهان شده در سیطره‌ی ابر سیاه «هرکه دارد به سرش شور و نوا بسم الله…» عشق پیمانه به پیمانه جنون می‌ریزد از دل مدرسه‌ی فیضیه خون می‌ریزد اینکه برخاسته چون سرو سهی ایران است همه جا صحبت غوغای کفن‌پوشان است همه جا صحبت این است کسی می‌آید «مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید» همه جا باز پر از شور و شرر می‌گردد «یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد» شب این شهر اگر سرد و اگر تاریک است اندکی صبر عزیزان! که سحر نزدیک است فجر پیداست از این فاصله، شب رفتنی است شاه درمانده و بی‌اصل و نسَب رفتنی است کوچه به کوچه خیابان به خیابان با ماست بانگ تکبیر بلند و تب توفان با ماست مستی جام شراب است ز تاک افتاده هر شهیدی که چونان لاله به خاک افتاده بشمارید در این راه همه سرها را فوج در فوج ببینید کبوترها را تب ققنوس در این طایفه افتاده ببین! همه‌جا پر شده از عاشق و دلداده ببین! سوختن در سفر عشق چه شوری دارد پس از این حادثه خورشید چه نوری دارد خاک پر گوهر و از لاله لبالب داریم دست بگذار به پیشانی ما، تب داریم تب عشق است که افتاده به جان همه‌مان جان‌مان هم به فدای وطن ما ایران نفسی مانده در این سینه که فریاد کشیم «انتظار فرج از نیمه‌ی خرداد کشیم»
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ـــــــــــــــ دهان شیرین به قول قال صادق می‌شود گاهی حدیثت نقل استادان حاذق می‌شود گاهی برای روشنی بخشی به دنیا هستی اما حیف که ابری سد راه صبح صادق می‌شود گاهی هوای بین گیسویت تنفس‌گاه خوش‌بوییست اگر هر حزب بادی هم موافق می‌شود گاهی رییس مذهبی و هادی راه و بنی آدم سزاوارخلایق هرچه لایق می‌شود گاهی تنور نان این خانه محب‌ات را نسوزاند که از نان محبت نار عاشق می‌شود گاهی همیشه سفره‌ی روضه کنار منبرت پهن است که از روضه دلی با دین مطابق می‌شود گاهی اگر در چنگ دشمن جانمازت مانده طوری نیست متاع قیمتی اقبال سارق می‌شود گاهی مسیر روضه‌ات از معبر کوچه گذر کرده در و دیوار هم‌رنگ شقایق می‌شود گاهی اگر حتی نسوزد مادری پشت در از هیزم نصیب از احتراق بیت هق‌هق می‌شود گاهی زغالی سرخ و میخی گر گرفته باز هم‌دست‌اند در چوبی اگر آیینه‌ی دق می‌شود گاهی
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ـــــــــــــــ علّامۀ مجلسی در بحار الأنوار(بحار، ج 100، ص 441) نقل می کنند: بشار مکاری می گوید:در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم... غلام گفت که در میزنند...بشّار است کسی دلش به نظر بی قرارِ دلدار است رسید و داد سلامی امام صادق را غنیمت اند دقائق، زمانِ دیدار است امام آمد و خرما به او تعارف کرد نخورد و گفت غمی در دلش تلمبار است نخورد و گفت زنی بین راه دیدم که به دست مأموری سنگدل گرفتار است به استغاثه کمک میگرفت از مردم دریغ...راهِ ستم باز و جاده هموار است بگو حکایت این قصه چیست یا بشار بگو اگر چه برای تو نقل دشوار است زنی که خورد زمین، پای او گرفت به سنگ گلوی تشنه ام از دردِ بغض سرشار است کدام جرم به زندان کشید پایش را همین...همینکه فقط از خلیفه بیزار است به زعمِ من لَعَنَ الله ظالمیک که گفت به عشق فاطمه افتادنش هم ایثار است شبیه ابر بهاری گریست چشم امام هوای شهر چه امروز سرد و غمبار است به مسجد آمده در حق زن دعا بکند امام رحمت محض است، یار و غمخوار است خلاصه از دل زندان خلاص شد آن زن دعای خیر امام است آنچه در کار است امام گفت سلام مرا به او برسان بگو که هدیه ی ما بر تو هفت دینار است مقام لعن ببین تا کجاست دوست من! در این حدیث نظر کن که حرف بسیار است دعای خیر و سلام است و هدیه ی مولا به مذهبی که مرا هست، لعن معیار است ثواب شعر به علامه مجلسی برسد که این روایت ناب از بحار الانوار است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: ـــــــــــــــ در آسمان ملائکه ی خوش ذوق شهر بهشت را که بنا کردند اول به سوی صحن و سرای تو چندین هزار پنجره وا کردند مشتی ستاره از فلک آوردند در سفره های ما نمک آوردند بس که بهار از فدک آوردند در شهر قم مدینه به پا کردند با چشم های غرق عطش دیدیم گنبد درون آینه ی حوض است آن کاسه های پر شده از خورشید سیرابمان از آبِ طلا کردند ملا حسین مولویِ مداح همراه شمس و عاصی و خورشیدی از بس که بوده اند نمک گیرت در هر مقام شور به پا کردند صحن عتیق و جلوهء دیرینش با چلچراغِ خوشهء پروینش اینها به اتفاق مضامینش پروانه را مدیحه سرا کردند ما قاصریم وصف تو را وقتی امثال مرعشی و بروجردی یک عمر روزه های معطر را با بوسه بر ضریح تو وا کردند تکرار فاطمه است عبور تو ، توصیف زینب است مرور تو معصومه نام داشت حضور تو ، اما تو را کریمه صدا کردند ای تا همیشه کار تو کارستان اثبات کرده شوکت تو هر آن هرگز نکرده اند همه مردان کاری چنان که فاطمه ها کردند …
یک وقت میگوییم علی را “که” کشت و یک وقت میگوییم “چه” کشت؟ اگر بگوییم علی را “که” کشت، البته عبدالرحمن ابن ملجم و اگر بگوییم علی را “چه” کشت؟ باید بگوییم: جُمود، خشک مغزی و خشکه مقدسی. | شهید مطهری |
سالکی به استادش از سختی راه گله کرده بود. استاد در پاسخ فرموده بود: برادرم؛ راه توحید، راهی است که امیرالمومنین علی(ع) از طولاني بودن آن “آه من قلة الزاد” می گوید، ما دیگر جای خود داریم...
شیعه تافته جدا بافته است! تقدیرش با همه فرق می‌کند.... مثل ده سالگی علی، عقایدش را به سخره می‌گیرند. بوی خطر که به مشام می‌رسد، تنهایش می‌گذارند و تنهایش می‌گذارند و تنهایش می گذارند...
آسمان این روز ها بغض فرو خورده حیدر را می‌بارد! گاهی هم فریاد می‌زند و دل می‌لرزاند... تا ثابت کند که «تَهدّمت والله ارکان الهُدی»
- در خانه زینب است، رهایم دگر کنید آری رعایت دل او را امام کرد...💔
ای ذره ذره ؛ مو به مو ؛ نقشت تماما نقشِ او امشب بیا بر گفتگو با ما بفرما کیستی ؟!
عجب که خفت به خون شمس آسمان ولا نکرد شرمی و باز آفتاب کرد طلوع...
عالم امشب سیه به تن دارد بسکه داغِ أبالحسن دارد داغ، تنها سر شکافته نیست علی از داغ انجمن دارد داغِ فقدان سید بطحا داغِ هر روز تازهِ زهرا داغِ نیزه به قلبِ قرآن و وحیِ افتاده زیر پایِ جفا داغِ رأیِ مذاکراتِ سیاه چه صلاحی؟ که رفته در بی راه مکرِ بِن عاص و سادگیِ خواص که علی را نمود خلعِ سپاه سرِ نیزه که رحلِ قرآن شد وقت تضعیفِ مردِ میدان شد آخرین ضربه های مالک بود أشعری شیر شد، رجز خوان شد تیر قومِ جَمل کِشان یک سو زهرِ خشکِ مقدّسان یک سو داغِ شلاقّ، داغِ سلبِ امید داغِ تسلیم نخبگان یک سو اشعثی فتنه در سپاه انداخت اشعری سنگ را به چاه انداخت در حقیقت به اسم خیر و صلاح اشعری جنگ را به راه انداخت شر شد و فتنه شد، تلاطم شد امر مولا در این میان گم شد رشته افتاد دستِ جاسوسان اشعری انتخاب مردم شد اگر آن بزدلانِ در صِفِّین جایِ تهدیدِ جانِ حقِّ یقین پیروی از امام می کردند وضع بسیار بود بهتر از این نه خوارج به عصر امده بود نه خوارج به عرصه امده بود و نه امروز داعشی موجود نه أثر بود از یهود و سعود پسر عاص راه را چرخاند همه را امّت پیمبر خواند اشعری رامِ حرفِ زیبا شد تا که سفیانی اش برادر خواند ابلهی در نشست نا فرجام با زبان و تبسمی شد خام حقّ مولا دوباره غارت شد حقِّ مردم به باد رفت تمام آل سفیان کنون کم آورده پدرش را یمن درآورده آنکه می گفت جنگ در ایران حال قرآن به نیزه ها کرده جنگِ ما، جنگِ فقر و غناست هرکه با مرتضاست، با فقراست دو سه تا ضربه مانده تا نُصرت یمن امروز اَشترِ مولاست
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ــــــــــــــــــــــــ مضمون بی‌بدیل غزل‌ها تبسمت می‌آورد به وجد غزل را تبسمت غمگین‌ترین روایت دنیاست اشک تو شیرین‌ترین حکایت دنیا تبسمت در هر نگاه تو چقدر غم نشسته است غم می‌چکد ز چشم تو اما تبسمت... یک شهر پیش روی تو دشنام هم دهد پاسخ نمی‌دهی تو مگر با تبسمت شیرین‌تر است نزد فقیران کدام‌یک خرمای دست بخشش تو یا تبسمت؟
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ــــــــــــــــــ دیشب گذری کردم از کوچه ی میخانه دیدم همه مستان را دیوانه ی دیوانه ساقیِ بلاجویان شاداب و لبِ خندان می داد به سرمستان پیمانه به پیمانه من بودم و تنهایی در حلقه ی شیدایی دستی ز کرم آمد ناگاه روی شانه گفتا منشین خاموش در محفل ما رندان برخیز غزل خوان شو مستانۀ مستانه سرمست بخوان یا هو جای نگرانی نیست مولاست که می بخشد عیدانۀ شاهانه برخواستم و خواندم یا محسن و یا مُجمِل ما را بنواز امشب ای لطف کریمانه! هو هاتفی از یثرب می گفت دم مغرب افطار بفرمایید از سفره ی جانانه فرمود کسی مولا فرموده بفرمایید کردند همه طاعت فرمان ملوکانه چه سفرۀ رنگینی گسترده به ایوان بود بسم الله هنگام افطار «حسن جان» بود ای خال و خط و چشمت تصنیف دل آرایی نامت حَسن و حُسنت سرچشمه ی زیبایی هم قامت تو موزون هم صورت تو محشر پا تا سرت ای مولا! مجموعه ی غوغایی افلاک همی گردد گِرد قد و بالایت رخسارْ جهان افروز گیسو شب یلدایی ای روزی هر روزم وابسته به دستانت ای کاش که رِزقَم را همواره بیفزایی اوّل قمر طاها اوّل پسر مولا اوّل ثمر عشق صدیقه ی کبرایی ای سفره ی گسترده وی رحمت بی پایان! ما را بنواز امشب ای رأفت زهرایی کو حاتم طایی تا پیش تو زند زانو سالار کریمانی تو حاتم طاهایی ای حِلم خداوندی اسطوره ی صبری تو فرمانده بی لشکر سردار شکیبایی رویای شب و روزم خورشید دل افروزم عمری ست که با عشقت می سازم و می سوزم ادامه در پست بعد...👇👇
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ــــــــــــــــــ ای نام گران قَدرَت بسم الله قرآن ها وی جنبش لب هایت آرامش طوفان ها هر کس غزلی خواند در مِدحَت تو جانا می بندد و می سوزد دیوان غزل ها را خورشیدی و چون خورشید سلطانیِ تو محرز ای سـیطره ات حاکم بر سلطه ی سلطان ها ای میمنۀ هستی در میسره ی چشمت وی هم چو علی فاتح در عرصه ی میدان ها در چـشم بلا خیزت خون همه خوابـیده ای کشته ی بالفطره از حُسن تو انسان ها هم عرش تو را خواهد هم فرش تو را خواند پایی بزن ای عرشی! در گوشه ی ویران ها لب وا کن و لبیکی آهسته بگو آخر مُردند به عشق تو این پاره گریبان ها در پاسخ این پرسش «الملکُ لِمنْ اَلیوم» رو سوی تو می چرخد انگشت سلیمان ها فریاد زنم محشر از عمق دل مستم از طایفه ی عشقم ... مجنون حسن هستم امشب دل دیوانهْ بی تاب حسن گوید با دست تهی چشمِ پر آب حسن گوید عشق تو خیالاتی کرده است مرا آقا هر شب دل آشفته در خواب حسن گوید با رحمت و احسانِ چشمانِ پر از خیرت این عاشق شیدا را دریاب...! حسن گوید امشب همه ذرات هستی حسنی هستند خورشید، زُحل، ناهید، مهتاب حسن گوید کی غلغله می افتد؟ در جان همه عالم... وقتی لبِ عطشانِ ارباب حسن گوید ذرات به توصیف اوصاف تو مشغولند سجاده و تسبیح و محراب حسن گوید ای محور بخشایش در ماه عنایت ها ماه رمضان رب الارباب حسن گوید ای احسن اسماءِ حُسنای خداوندی درحُسن تو می بینم غوغای خداوندی
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ــــــــــــــــ صدا آری صدا جان جهان را زیرو رو می کرد پیمبر در همه عمر آن صدا را جستجو می کرد نفس های خودش بود آن صدای با طمأنینه صدایی که شب معراج با او گفتگو می کرد نمی دانم چرا اما پیمبر بعد معراجش عبای مرتضی را بیشتر از پیش بو می کرد خدا آن شب سخن می گفت با صوت یداللهی خدا پیش محمد(ص) دست خود را داشت رو می کرد خدا مشغول خلقت بود دنیا را همان موقع علی در مسجد حنانه کفشش را رفو می کرد نفهمیدیم مولا را... نفهمیدیم بعد از جنگ علی شمشیر را با اشک هایش شست و شو می کرد اگر او یازده تن را به جای خود نمی آورد چگونه با نبود او زمین یک عمر خو می کرد... ــــــــــــ پی نوشت: اثر تصویری فوق از آثار استاد می باشد. به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ــــــــــــــــــــــــ در ساعتي که هول مکرّر داشت ديوارهاي خانه تَرَک برداشت ممنوع بود رد شدن، امّا زن در دست، حکمِ «رد شو و بُگذر» داشت حسّي لبالب از «شعف» و «وحشت» حسّي «شگفت» و «دلهره آور» داشت در قلب او جوانه ي يک گُل بود يک سينه آرزوي معطر داشت هرچه ستاره مست شد و رقصيد شب را صداي شادي و دف برداشت صد صف فرشته سجده به کودک کرد آن لحظه، عرش حالتِ ديگر داشت (شصت و سه سالِ بعد) همان کودک يک روز صبحِ زود که از در داشت ـ مي رفت سمت کوچه، زمين ناليد از آن چه روزِ فاجعه در سر داشت بانگ اذان شنيده شد از مسجد مردي براي دفعه ي آخر داشت... :«پاشو غريبه!» :«کيست؟» :«منم!» يعني: اصرار بر آن چه مقدّر داشت :«قَد قامتِ الصّلوه!» :«نه، وقتش نيست!» در سجده، ضربه حالت بهتر داشت :«سبحانَ رب...» و وقت مناسب شد اين سجده حکم وقتِ مقرّر داشت :«فزتُ و ربِّ...» کعبه به خود لرزيد ديوارهاي کوفه تَرَک برداشت...
گونه: و موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ـــــــــــ پیچید در حوالیِ آن شهر شوم و شاد آیا علی ولیِ خدا؛ در نماز بود؟ حقُّ الیقین به دست کسی کشته شد که او در شکِّ چند و چارِ برادر نماز بود آنان که فرق حیدرِ صفدر شکافتند پیشانیانشان همه داغ سجود داشته سخت است اگر چه باور این ادّعا ولی تلخ است این حقیقت؛ امّا وجود داشت گفتند: خارجیست که از حقّ عدول کرد وز دین خروج کرد حسین بن مرتضی عصیانِ طوفِ خانۀ سنگی به چپ ز راست اینگونه بود علتِ آغازِ کربلا اینگونه بود نیتشان؛ قُرب و سَبحِه گو برخی که در مقرّ دعا مستقر شدند شمشیر بر حقیقت اسلام می زدند لبیّک گو به آل خدا حمله ور شدند روزی به حکم ظاهر قرآن حَکَم شدند این حافظان صورتِ قرآن بی غدیر بی چهارده روایتِ تفسیرِ این کتاب «یَهدی بِهِ» نگو که «یُظّلُ بِهِ کثیر» فردا همین کسان شتر کینه را سوار شمشیر در مقابل موعود می کشند تا سرنوشت منجیِ حقّ را عوض کنند تیغ در آستین شده را زود می کشند اینگونه بود غصۀ تاریخِ پیش از این زین گونه است قصّۀ تاریخِ بعدِ ما لعنت بر این تحجّر مُستوجب غَضَب نفرین بر این شریعت همراه با ریا
شب 20 رمضان 1442_حرم مطهر رضوی.mp3
7M
🏷فایل صوتی درج شده مربوط به شب 20 رمضان 1442 می باشد. این شعر امشب توسط مداح اهل بیت حاج محمود کریمی نسبت به وقایع اخیر و بازتاب تاریخ أمیرالمؤمنین درحال حاضر خوانده شد. شاعر این أثر می باشد. در ادامه متن این شعر را ملاحظه بفرمائید:👇👇
گونه: موضوع: / قالب : وزن: شاعر: ـــــــــــ به آخر رسیدی از اول بخوانش مُطنطن سرودم، مُطوّل بخوانش به شکرانه‌ی صبح با من بخوانش مطوّل سرودم مطنطن بخوانش از این شاه که مُلک در شرق دارد چو آل علی تاج بر فرق دارد چنان ملک ما را صفاتش گرفته که از جذبه‌اش شرق آتش گرفته سهام طلوعش به قلب شب آید کَلَمحِ البَصَر اَو هُوَ اَقرَب آید گرفته به رسم یلان و اساطیر قلم را به دستی و دستی به شمشیر شده نام هر کس به ری زیست، رازی چه رازی‌ست با این سفیر حجازی؟ زَخاریف اذکار سوغاتی او اَجِرنا مِنَ النّار سوغاتی او تفاسیری از قلب آیینه دارد یَمی از احادیث در سینه دارد روایت روایت به او مستند شد به او مستند شهر ما تا ابد شد از او گفته هر کس حدیثی بگوید که از تربت او محدث بروید مزارش شده زادگاه کلینی شده ملجاء انقلاب خمینی قدومش چه لطفی به این سرزمین کرد و این پهنه را مرکز مؤمنین کرد دو دنیا به کام مریدان وی شد رسید و همان دم مسیحای ری شد دوانده دمش ریشه در جانِ تهران در آن چارده بابِ قرآنِ تهران عزیزِ ذراری سبط کریم است کرم، ارث اجداد عبدالعظیم است حسن داشته بارگاهی شبیهش سپرده به زوار جدش ضرحیش و با خویش این خاک را برده بالا به اندازه‌ی کربلای معلّی چقدر این زیارت بهایش عجیب است کَمَن زارَ کربُبلایش عجیب است ببین خوان پر برکت مردم ری و ربطی ندارد به آن گندم ری در آن قصه‌ی دیگری در میان بود نگاه طمع بر جویِ اصفهان بود برایش به تاریخ آتش کشیدند به سودای آن عشق را سر بریدند ولی کرد آن خون پدیدار حق را خدا می‌رساند به حق دار حق را به آخر رسیدم از اول بخوانش مطنطن سرودم مطوّل بخوانش؛
گونه: موضوع: // قالب: وزن: شاعر: حجة‌الاسلام‌ ــــــــــــــــــ خرقه پوشان به وجود تو مباهات کنند ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند پارسایانِ سفرکرده به آفاق شهود در نسیم صلوات تو مناجات کنند پیش آیینه ی پیشانی تو هر شب و روز ماه و خورشید تقاضای ملاقات کنند پی به یک غمزه ی اشراقی چشمت نبرند گرچه صد مرحله تحصیل اشارات کنند بعد از این، حکمتیان نیز به سر فصل حیات عشق را با نفس سبز تو اثبات کنند قدسیان چون ز تماشای تو فارغ گردند عطر انفاس تو را هدیه و سوغات کنند بعد از این شرط نخستین سلوک این باشد که خط سیر نگاه تو مراعات کنند ...❤️ 🆔@halghe_rendan
گونه: موضوع: علیه السّلام / سلام الله علیها / قالب: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت دیدند خواستگار علی بود ظاهراً یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت الحق علی به خواستگاری خویش رفت زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب ؟ تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار دست خدا نموده به پا کفش وصله دار دنیا شنید گر چه ز لب های مصطفا در اصل خطبه خواند برای شما خدا چون در شب زفاف شما فرش می شود با این دلیل عرش خدا عرش می شود سابیده اند قند ستاره به تور ابر در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر زَوّجتُ عشق جزءِ سپاه علی در آ اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ از تو بهشت تا که جوابت بلی شود با تو علی میان خلایق علی شود در بند تو زده پدر خاک را خدا عقد تو کرده جمله ی " لولاک " را خدا کردند اشک های علی را محاسبه مهریه ی تو آب شد عند المطالبه آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت هذا موکّلی پر جبریل گُر گرفت دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید دست علی و فاطمه کم کم به هم رسید 🆔@halghe_rendan
گونه: موضوع: علیه السّلام / سلام الله علیها / قالب: وزن: شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ماه هر شب تا سحر محو تماشای علی‌ست تازه در این خانه زهرا ماه شب‌های علی‌ست چشم دنیا روشن از ماه جمال مرتضاست چشم زهرا روشن از روی دلارای علی‌ست با شگفتی‌های دنیای علی بیگانه‌ایم این‌ که دنیا پیش او هیچ است دنیای علی‌ست بارها با اشک خود زخم علی را بسته است گرمی این دست‌ها تنها مداوای علی‌ست روز وانفساست محشر، شیعیان لاتحزنوا این که محشر خاک پای اوست زهرای علی‌ست یاعلی امضا کند یا فاطمه فرقی که نیست آخرش امضای زهرا عین امضای علی‌ست عباس شاه‌زیدی
هدایت شده از حلقۀ رندان
گونه: موضوع: // قالب: وزن: شاعر: حجة‌الاسلام‌ ــــــــــــــــــ خرقه پوشان به وجود تو مباهات کنند ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند پارسایانِ سفرکرده به آفاق شهود در نسیم صلوات تو مناجات کنند پیش آیینه ی پیشانی تو هر شب و روز ماه و خورشید تقاضای ملاقات کنند پی به یک غمزه ی اشراقی چشمت نبرند گرچه صد مرحله تحصیل اشارات کنند بعد از این، حکمتیان نیز به سر فصل حیات عشق را با نفس سبز تو اثبات کنند قدسیان چون ز تماشای تو فارغ گردند عطر انفاس تو را هدیه و سوغات کنند بعد از این شرط نخستین سلوک این باشد که خط سیر نگاه تو مراعات کنند ...❤️ 🆔@halghe_rendan
هدایت شده از حلقۀ رندان
گونه: موضوع: // قالب: وزن: شاعر: حجة‌الاسلام‌ ــــــــــــــــــ خرقه پوشان به وجود تو مباهات کنند ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند پارسایانِ سفرکرده به آفاق شهود در نسیم صلوات تو مناجات کنند پیش آیینه ی پیشانی تو هر شب و روز ماه و خورشید تقاضای ملاقات کنند پی به یک غمزه ی اشراقی چشمت نبرند گرچه صد مرحله تحصیل اشارات کنند بعد از این، حکمتیان نیز به سر فصل حیات عشق را با نفس سبز تو اثبات کنند قدسیان چون ز تماشای تو فارغ گردند عطر انفاس تو را هدیه و سوغات کنند بعد از این شرط نخستین سلوک این باشد که خط سیر نگاه تو مراعات کنند ...❤️ 🆔@halghe_rendan