#ضیافترندان
#منظررندان
#حلقۀرندان
گونه: #مدح
موضوع: #مبعثرسولاللهصلیاللهعلیهوآله
قالب شعر: #مثنوی
وزن: #مفاعلنفعلاتنمفاعلنفعلن
شاعر: #حافظایمانی
مشابه: #تنتبهنازطبیباننیازمندمباد
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سفر به سرمه به صحرا، ختن ختن هيجانم
خروش خشم دو دريا، گريخت از ضربانم
مقام عشق به غار و مكان عشق به پستو
سفر به منزل آخر، سفر به پلك پرستو
صدای چهچهه سودای ِ بال سيل پَری شد
درخت نعره زد و از صدای خود سپری شد
درخت شِرشِره بسته به شمعدان شكوفه
و خاك، سبزه به دندان گرفتهبان ِ شكوفه
به سينهريزی الماس ، دُور گردن قرآن
قسم به سيره ی ياسين، قسم به سوره ی رحمن
دلم به رسم ادب نه، دلم به شرط شهادت
دوباره نذر جنون شد الی لقاء قيامت
به هفتههای هوايی بگو بهانه گرفتم
كه هفت مرتبه اين تير را نشانه گرفتم
كه هفت ركعتْ مغربْ اشاعه میدهد او را
كه هفت بابِ بهشتی به چشم مینهد او را
كه هفتسين ِ بهاران گرفته رنگ عبايش
كه هفت پيكر، جامی گرفتهاند برايش
عبای سبزه در ابريق مَرغزار مبارك
قدم به منبر شاهانه ی بهار مبارك
ركابِ هجرت خورشيد، سمت صبح فروزان
حريم امن الهیست غار ثُور، هنوز آن ـ
دو بال گرم كبوتر به عنكبوت تنيده
حصار محكمی از اين دو تار سُست كشيده
به سينهريزی الماس ، دور گردن قرآن
قسم به سيره ی ياسين، قسم به سوره ی رحمن
هلال ماه مبارك ... نماز فطر فلسطين ...
قسم به تين و زيتون، قسم به تون و زيتين
چهل ز چلّه برآمد، گل از گلاب شمارا
بگو به ساقی باقی كه اين شراب شما را
حرا حرارت ما شد بساط عشق مهيّا
و مَهلاً اِقراءُ اِقراءْ، و اِقراءْ اِقراءُ مَهلا
نگار من كه به مكتب نرفته چلّه ی صد شد
نود زبانه اوستا در اين كرانه رَصَد شد
صفا به سعی خودش راه برد بر عرفاتش
مِنا دو مروه ی دلدادگی شد از اثراتش
ببين كه ماه فرو مانده از جمال محمّد
و هيچ سرو نرويد به اعتدال محمّد
هزار سعدی اگر عاشقی كنند و جوانی
بگو كه عشق محمّد بس است و آل محمّد
دوازده حجرالاسود است چشم سياهش
هزار شمسه ی شمسیست روی دختر ماهش
چقدر سوره ی قرمز در اين انار رسيده
هزار لب، صد و بيست و چهار بار رسيده
منم كه پای خودم را به پای دار كشيدم
منم كه سرمه به چشمان انتظار كشيدم
نه مشركی كه بتش را هزار بار بخواند
نه دختری كه بخواهد هنوز زنده بماند
اگرچه حاجت، بی حجّ و بیبهانه روا شد
چهار ركعت انگور، در نماز بهپا شد
عطش به چهچهه آمد از آن ادامه ی انگور
چهار ركعتِ واجب در اين اقامه ی انگور
اذان بگو كه به مستی وضو گرفت شرابم
بخوان اقامه ی می را ! بنوش ! مست وخرابم
اذان بگو كه شراب دلم به جوش درآمد
بگو اقامه ی گلبانگ مِی به نوش درآمد
پيالهگاه نگاهت ... بريز و مستترم كن
به نام نامی آتش، وطنپرستترم كن
وطن دلیست پر از تو، پر از تجلّی سرمد
فروغ آتش دل چيست جز ولای محمّد
هوای چشم تو ما را به صلح و جنگ كشيده
و مهر ِ روی تو خورشيد را پلنگ كشيده
بيا كه وزن سماعم هوايی نفست شد
بهل كه دف هوسش سر به ضرب لنگ كشيده
به كشتگان بلا كشتی شراب بنوشان
كه موج، دست به پيشانی نهنگ كشيده
جنون بريز در احوال سركشان طريقت
كه كار سوره ی باران به وحی سنگ كشيده
عروج كن در افلاك ماسِوای رسولان
قدم بنه بر چشمان لوليان غزلخوان
حروف دل را ترتيل كن به ابجد مستی
برآور از بغلت دست دين بادهپرستی
تو آمدی كه بنوشند راهبان نفست را
دليل ديرنشينان كنند كار و كست را
تو آمدی كه علاج و سراج باديه باشی
برای خون گران ِ مقرّبان ديه باشی
تو آمدی كه جهان در ضلال يأس نميرد
و هيچكس كامی جز به نام عشق نگيرد
سپاه ابرهه تعجيل كرده قبل ابابيل
بگو ببارد باران، بگو ببارد سجّيل
به نخلهای مسلمان بگو جوانه بريزند
برای رشته ی تسبيح، دام و دانه بريزند
اگرچه پای خودم را به پای دار كشيدم
اگرچه سرمه به چشمان انتظار كشيدم
چقدر كوه اُحُد باشم و چقدر بسوزم
چقدر جامه برای نفاق شهر بدوزم
بگو به شرح فراق تو سينهسينه بگريم
پر از بقيع ببارم، پر از مدينه بگريم
الا به گرد صدايت پيالههای حرايی
« الا مسافر صحرا خدا كند كه بيايی »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⚠️لطفاً پیاله هایتان را دم دست قرار دهید...
به جهت پیوستن به #حلقۀ_رندان و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
#منظررندان
گونه: #مدح
موضوع: #حضرتعبدالعظیم/#امامحسین
قالب : #مثنوی
وزن: #فعولنفعولنفعولنفعولن
شاعر: #حاجمحمّدصمیمی
ـــــــــــ
به آخر رسیدی از اول بخوانش
مُطنطن سرودم، مُطوّل بخوانش
به شکرانهی صبح با من بخوانش
مطوّل سرودم مطنطن بخوانش
از این شاه که مُلک در شرق دارد
چو آل علی تاج بر فرق دارد
چنان ملک ما را صفاتش گرفته
که از جذبهاش شرق آتش گرفته
سهام طلوعش به قلب شب آید
کَلَمحِ البَصَر اَو هُوَ اَقرَب آید
گرفته به رسم یلان و اساطیر
قلم را به دستی و دستی به شمشیر
شده نام هر کس به ری زیست، رازی
چه رازیست با این سفیر حجازی؟
زَخاریف اذکار سوغاتی او
اَجِرنا مِنَ النّار سوغاتی او
تفاسیری از قلب آیینه دارد
یَمی از احادیث در سینه دارد
روایت روایت به او مستند شد
به او مستند شهر ما تا ابد شد
از او گفته هر کس حدیثی بگوید
که از تربت او محدث بروید
مزارش شده زادگاه کلینی
شده ملجاء انقلاب خمینی
قدومش چه لطفی به این سرزمین کرد
و این پهنه را مرکز مؤمنین کرد
دو دنیا به کام مریدان وی شد
رسید و همان دم مسیحای ری شد
دوانده دمش ریشه در جانِ تهران
در آن چارده بابِ قرآنِ تهران
عزیزِ ذراری سبط کریم است
کرم، ارث اجداد عبدالعظیم است
حسن داشته بارگاهی شبیهش
سپرده به زوار جدش ضرحیش
و با خویش این خاک را برده بالا
به اندازهی کربلای معلّی
چقدر این زیارت بهایش عجیب است
کَمَن زارَ کربُبلایش عجیب است
ببین خوان پر برکت مردم ری
و ربطی ندارد به آن گندم ری
در آن قصهی دیگری در میان بود
نگاه طمع بر جویِ اصفهان بود
برایش به تاریخ آتش کشیدند
به سودای آن عشق را سر بریدند
ولی کرد آن خون پدیدار حق را
خدا میرساند به حق دار حق را
به آخر رسیدم از اول بخوانش
مطنطن سرودم مطوّل بخوانش؛
#حضرت_ابوطالب علیهالسلام
#مثنوی
🔹هوادار محمد🔹
کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
کسی بشکوه، همچون بوقبیس و صور و نور است او
نفسگیر است وصف نام او، صعبالعبور است او
به جا ماندهست در دوران هزاران رمز و راز از او
سخن گفتهست در لفافه تاریخِ حجاز از او
به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب
تمام عمر بنویسم ابوطالب ابوطالب ابوطالب
ابوطالب که آرامش گرفت آرامش از لحنش
نمکگیر است دنیا تا ابد از سفرۀ پهنش
برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادیست
کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادیست
بخوان او را که طعم واژههایش چون رطب باشد
قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد
زمین نشناختش در آسمان پیچیده آوازش
بخوان او را بخوان ابیات «لامیّه» است اعجازش
دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت
که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت
چه توحیدی که در اندیشه انسان نمیگنجد
که ایمانش درون کفۀ میزان نمیگنجد
به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم
اگر ایمان او کفر است من هم کافرم مردم
در آن دوران که دوران، گرم انکار محمد بود
ابوطالب به تنهایی هوادار محمد بود
به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافیست
که در شعب ابوطالب، ابوطالب مرا کافیست
زمینی نیست آغوشش، پر از رمز و پر از راز است
چه دستی دارد او احمدنواز است و علیساز است
خدایی که علی را با محمد آشنا کرده
مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده
به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه
به استقبال فرزندش ترک برداشت بیتالله
قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت
علی، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت
هلا شاعر هرآنجایی که غم شد بر دلت غالب
بگو آهسته با خود یا علی بن ابیطالب
تو سلطان نجف هستی، پر از دُر کن جهانم را
در ایوان طلایت از طلا پر کن دهانم را
خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس
برایت از پدر گفتم، برایم یک نجف بنویس
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/4973
✅ @ShereHeyat
11.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌تو مرا بین که منم مفتاح راه...❤️
📌ببینیم و بشنویم حکایتی زیبا از خانم زنده دل، و با فراست، و عاقبت اندیش و متوجّه به عالم باقى، و بى اعتنا به عالم فانى،مرحومه #پروین_اعتصامى از زبان #دکتر_انوشه
🏷#خدا / #توکل / #شعر / #مثنوی / #کشاورز / #آسیابان / #گندم / #مولوی
🆔@halghe_rendan
#منظررندان
گونه: #مدح
موضوع: #امیرالمؤمنین علیه السّلام / #حضرت_فاطمه سلام الله علیها / #پیوند_مهروماه
قالب: #مثنوی
وزن: #مفعولفاعلاتمفاعیلفاعلن
شاعر:#مهدی_رحیمی #زمستان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت
در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت
دیدند خواستگار علی بود ظاهراً
یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن
زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت
الحق علی به خواستگاری خویش رفت
زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب
غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب ؟
تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش
پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش
بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار
دست خدا نموده به پا کفش وصله دار
دنیا شنید گر چه ز لب های مصطفا
در اصل خطبه خواند برای شما خدا
چون در شب زفاف شما فرش می شود
با این دلیل عرش خدا عرش می شود
سابیده اند قند ستاره به تور ابر
در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر
زَوّجتُ عشق جزءِ سپاه علی در آ
اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ
از تو بهشت تا که جوابت بلی شود
با تو علی میان خلایق علی شود
در بند تو زده پدر خاک را خدا
عقد تو کرده جمله ی " لولاک " را خدا
کردند اشک های علی را محاسبه
مهریه ی تو آب شد عند المطالبه
آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت
هذا موکّلی پر جبریل گُر گرفت
دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید
دست علی و فاطمه کم کم به هم رسید
🆔@halghe_rendan
حلقۀ رندان
آه، یاران روزگارم شام شد نوبت شرح ورود شام شد💔 استاد #غلامرضا_سازگار #گلاب 👇🏻در ادامه متن کامل این
#گلاب
#منظر_رندان
گونه: #مرثیه
موضوع: #حضرت_زینب سلام الله علیها / #اسارت / #الشام
قالب شعر: #مثنوی
وزن: #فاعلاتنفاعلاتنفاعلن
شاعر: #غلامرضا_سازگار #میثم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آه، یاران روزگارم شام شد
نوبت شرح ورود شام شد
شام شهر محنت و رنج و بلا
شام، یعنی سخت تر از کربلا
شام یعنی مرکز آزارها
آل عصمت را سربازارها
شام یعنی از جهنم شوم تر
اهل بیت از کربلا مظلوم تر
شام یعنی ظلم و جور بی حساب
اهل بیت عصمت و بزم شراب
در ورود شام، از شمر لعین
کرد خواهش ام کلثوم حزین
کای ستمگر بر تو دارم حاجتی
حاجتی بر کافر دو ن همتی
ما اسیران، عترت پیغمبریم
پرده پوشان حریم داوریم
خواهی ار ما را بری در شهر شام
از مسیری بر که نبود ازدحام
بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند
خنده و زخم زبان و کف زنند
آن جنایت پیشه آن خصم رسول
بر خلاف گفتۀ دخت بتول
داد خبث طینت خود را نشان
برد از دروازۀ ساعاتشان
پشت آن دروازه خلقی بی شمار
رخت نو پوشیده، دست و پا نگار
بهر استقبال، با ساز و دهل
سنگشان در دست، جای دسته گل
ریختند از هر طرف زن های شام
آتش و خاکستر از بالای بام
زینب مظلومه بود و گرد وی
هیجده خورشید، بر بالای نی
هیجده آئینۀ حق الیقین
هیجده صورت زصورت آفرین
هیجده ماه به خون آراسته
با سر ببریده بر پا خواسته
رأس ثارالله زخون بسته نقاب
سایبان زینب اندر آفتاب
آن سوی محمل سر عباس بود
روبرو با رأس خیرالناس بود
یک طرف نی سر طفل رباب
بر سر نی داشت ذکر آب آب
ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی
گه به عمّه گه به خواهر چشم وی
بس که بر آل علی بیداد رفت
داستان کربلا از یاد رفت
خصم بد آئین به جای احترام
کرد اعلان بر یهودی های شام
کاین اسیران عترت پیغمبرند
وین زنان از خاندان حیدرند
این سر فرزند پاک حیدر است
روز، روز انتقام خیبر است
طبق فرمان امیر شهر شام
جمله آزادید بهر انتقام
این سخن تا بر یهود اعلام شد
شام ویران شام تر از شام شد
آن قدر آل پیمبر را زدند
دختران ناز پرور را زدند
خنده های فتح بر لب می زدند
زخم ها بر قلب زینب می زدند
آن یکی بر نیزه دار انعام داد
این به زین العابدین دشنام داد
پیر زالی دید در شام خراب
بر فراز نیزه قرص آفتاب
آفتابی نه سری در ابر خون
لب کبود اما رخ او لاله گون
بر لبش ذکر خدا جاری مدام
سنگ ها از بام گویندش سلام
از یکی پرسید این سر زآن کیست
گفت این رأس حسین بن علیست
این بود مهر سپهر عالمین
نجل احمد یوسف زهرا حسین
وای من ای وای من ای وای من
کاش می مردم نمی گفتم سخن
آن جنایت پیشه با خشم تمام
زد بر آن سر سنگی از بالای بام
آن سر آن آئینۀ حق الیقین
اوفتاد از نیزه بر روی زمین
ریخت زین غم بر سر خورشید خاک
گشت قلب آسمان ها چاک چاک
🆔@halghe_rendan
یه خبر بد...
شاپرکهاییم و خاکستر شدیم
وای مردم وای بی مادر شدیم...🥀💔
#دردانه
مرحوم #ابوالفضل_سپهر
#حضرت_زهرا
#تک_بیت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔖شعر مذکور گوشهای از مثنوی مرحوم#ابوالفضل_سپهر؛ از کتاب #دفتر_سرخ است که در ذکر مصیبت حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها سروده شده است.
⚠️جهت دسترسی به متن کامل این #مثنوی لینک زیر را لمس نمائید:👇🏻
https://eitaa.com/halghe_rendan/2063
🆔@halghe_rendan
#منظر_رندان
موضوع: #حضرت_زهرا / #حضرت_فاطمه
گونه: #مرثیه /#مصیبت
قالب: #مثنوی
وزن: #فاعلاتنفاعلاتنفاعلات
شاعر: مرحوم #ابوالفضل_سپهر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شهر پيغمبر پر از بيداد شد
آسمان لبريز از فرياد شد
نخل ها بر سينه و سر مي زدند
طائران عرش پرپر مي زدند
چشم جبريل امين مبهوت بود
غرق ماتم عالم لاهوت بود
کينه توزي را عجب آموختند
قلب مادر را به طفلش دوختند
آن در و ديوار گلگون گشت واي
فرق حيدر(ع) غرق، در خون گشت واي
ضرب سيلي ديده اي را تارکرد
مجتبي(ع) با زهر آن افطار کرد
با غلاف تيغ بازويي شکست
شمر، روي سينه مولا(ع) نشست
روي مه را، جوهر نيلي زدند
دختري درکربلا سيلي زدند
درب بيت وحي را افروختند
خيمه ي اهل حرم را سوختند
از دل زهرا(س) برون شد بوي عود
بوي ياس و آتش و اسپند و دود
ميخ در، پهلوي محسن را دريد
تيرشد، برحنجر اصغر رسيد
تيغ را قنفذ در عالم تاب داد
دست عباس علي(ع) در شط فتاد
بس نيام و تيغ در رقص آمدند
بوسه بر پهلو و بر بازويي زدند
کيست زهرا (س) آسماني در سجود
بوسه ي دستاس بر دستي کبود
عاديان، زين سو و آن سو آمدند
بند بر دستان دست حق(ع) زدند
دست حق(ع) در بيعت زنجير شد
شيرحق(ع) بين دوصد خنزير شد
گنبد نيلي، گريبان چاک زد
عصمت حق(ع)را عدو برخاک زد
فاطمه(س) يعني زدن در کوچه ها
مادري را پيش چشم بچه ها
چشم عالم لب به لب الماس شد
خاک يثرب مست بوي ياس شد
عالمي خاموش و بي مهتاب گشت
ارغوان رخ، ماه عالمتاب گشت
عرش حق هم زين جفا در هوش شد
ذوالفقار مرتضي(ع) بيهوش شد
کيست زهرا (س) يکه يار مرتضي(ع)
هم زره، هم ذوالفقار مرتضي(ع)
آه زهرا(س) نعره هاي حيدر(ع) است
ني که دختر، مادر پيغمبر(ص) است
روضه ي رضوان به زيرپاي اوست
سينه ي غم چاک از غم هاي اوست
چشم عين الله گريان امشب است
بعد از اين ام ابيها زينب(س) است
گفت حيدر(ع) اي تمام جان من
طفل و بازويت بلاگردان من
قامتم را اي وجودت قائمه
کلّمينی کلّمینی فاطمه(س)
فاطمه(س) چشمان خود را باز کرد
با نگه روی علی(ع) را ناز کرد
دست حیدر (ع) را گرفت آن نازنین
گفت ای مولا، امیرالمومنین(ع)
هرچه گویی من اطاعت می کنم
غم مخور، خود با تو بیعت می کنم
فاطمه(س) گردد بلاگردان تو
هستی زهرا(س) فدای جان تو
گرچه می دانی تو نیّت های من
یاعلی(ع) بشنو وصیت های من
غسل ده، من را به زیر پیرهن
صبر کن در بستن بند کفن
ای امیرالمومنینم(ع)، بوتراب
جای من شب پیش طفلانم بخواب
جان فدایت ای پناه عالمین
جان تو،جان حسن(ع)،جان حسین(ع)
یاعلی(ع)پیش حسینم(ع) وقت خواب
جای زهرا(س)کاسه ای بگذار آب
چادری پنهان درون خانه کن
جای من موهای زینب (س) شانه کن
جان زهرایت(س)علی جان، جای من
بوسه بر چشمان عباسم(ع) بزن
یاعلی(ع)شب بر سر قبرم بمان
هل اَتی، بر کوثرت، یاسین بخوان
گفت و گفت و دیدگان برهم گذاشت
هل اَتی را غرق درماتم گذاشت
چاره ساز عالمی بیچاره شد
کوثر و دخان، ز قرآن پاره شد
یاس گلگون علی(ع) چون جان سپرد
نی که زهرا(س)، بل علی افتاد و مرد
شاپرک هاییم وخاکسترشدیم
وای مردم، وای بی مادرشدیم
جای سیلی تا ابد بر روی ماست
تا قیامت میخ در پهلوی ماست
رد خون سینه ات برجاده است
خاک چادر مهر هر سجاده است
آه مادرکودکانت خسته اند
چشم بردست کبودت بسته اند
ای که عجل گفتی و مرگت رسید
عجلی گو تا فرج آید پدید
🆔@halghe_rendan
#منظر_رندان
موضوع: #امام_زمان
گونه: #مدح #مناجات
قالب: #مثنوی
وزن: #مفتعلنمفتعلنفاعلن
شاعر: #نظامی / #نظامی_گنجوی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
منتظران را به لب آمد نفس
ای ز تو فریاد به فریادرس
ملک برآرای و جهان تازه کن
هر دو جهان را پر از آوازه کن
سکّه تو زن تا امرا کم زنند
خطبه تو کن تا خطبا دم زنند
ما همه جسمیم بیا جان تو باش
ما همه موریم سلیمان تو باش
شحنه تویی قافله تنها چراست
قلب تو داری علم آنجا چراست
ز آفت این خانهٔ آفتپذیر
دست برآور همه را دست گیر
گر نظر از راه عنایت کنی
جمله مهمات کفایت کنی...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن:
طراحی پوستر فوق توسّط #حامد_تیموری انجام گرفته است.
🆔@halghe_rendan
هدایت شده از حلقۀ رندان
11.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌تو مرا بین که منم مفتاح راه...❤️
📌ببینیم و بشنویم حکایتی زیبا از خانم زنده دل، و با فراست، و عاقبت اندیش و متوجّه به عالم باقى، و بى اعتنا به عالم فانى،مرحومه #پروین_اعتصامى از زبان #دکتر_انوشه
🏷#خدا / #توکل / #شعر / #مثنوی / #کشاورز / #آسیابان / #گندم / #مولوی
🆔@halghe_rendan
حلقۀ رندان
#جشنواره | ارمغان ( منافسهای در مدح أمیر مؤمنان علیه السّلام ) ▶️ شما تنها « یک ماه » فرصت دارید
#ارمغان | ابلاغ
شاعر: #حسان ( حبیب الله چایچیان )
قالب: #مثنوی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چونكه احمد كعبه را بدرود گفت
با خدايش آنچه در دل بود گفت
كاي خدا اين آخرين حجِّ من است
كاروان آماده ي كوچيدن است
عمر من بگذشت يا رب با شتاب
بر لب بام است ديگر آفتاب
چرخ عمرم را زمان فرسوده كرد
با اجل كي ميتوان كردن نبرد
شد مرا در اين بيابان رهنمون
جذبه ي: «اِنّا اِليه راجعون»
گشت پايان عمرم و، باقيست كار
كي شود امر ولايت آشكار
گر چه ميدانم علي باشد امام
او بود لايق براي اين مقام
ليك خواهم بر ملا گردد سخن
تا بداند پير و برنا، مرد و زن
خود تو داني اي خداي مهربان
كي توانم گفت اين راز نهان
چونكه بسيار است بدخواه علي
گر نباشد از تو وحيِ مُنزلي
ترسم از آن فتنهها گردد عيان
آيد آخر پايِ تُهمت در ميان
دور ميشد احمد از بيت الحرام
با نگاهي پر ز عشق و احترام
جاي دارد اشك ريزد آسمان
در وداعِ آتشينِ عاشقان
بود طوفاني، دلِ آگاهِ او
گرد غم بگرفته رويِ ماهِ او
ناله چون ميكرد زنگ كاروان
حلقه ميزد اشك او بر ديدگان
در غدير خم كه نام بركه اي است
داد احمد را، خدا فرمان ايست
كاي نبي اينجا غدير خُم بود
آب آن هر قطره يك قُلزم بود
شاهراه كشور جان است اين
پايگاه علم و ايمان است اين
چارراه حادثات عالم است
جلوه گاه نور اسم اعظم است
شهر علم مصطفي را هست باب
نور دل ميبخشد اينجا آفتاب
از حرورش، جان دشمن سوخته
عاشقان را دل ز مهر افروخته
سايه اش، آرام بخش رهروان
از نسيمش، تازه ميگردد روان
همچو دريا بي كران است اين غدير
نيست موج فيضِ آن پايان پذير
باشد اينجا مقصد پيغمبران
كوي دانشگاه نسل هر زمان
وقت ابلاغ است «بَلِّغْ» يا رسول
تا شود سعي تو پيش ما قبول
همرهان را خواند احمد با شعف
رفتگان باز آمدند از هر طرف
از جهاز اشتران كاروان
منبري برساختندش در ميان
گِرد آن پيغمبر والاتبار
اجتماعي شد فزون از صد هزار
پس نبي بر اوج منبر پا نهاد
مرتضي را در كنارش جاي داد
دست او بگرفت و كرد او را بلند
بر سر دستش، نبيّ ارجمند
شد قيامت از قِران مهر و ماه
مهر ميشد با مه اينجا اشتباه
چون علي خود نفْس پيغمبر بود
هر يكي در جاي آن ديگر بود
چون امانت عرضه شد بر خاكيان
شد «يداله فوق ايديهم» عيان
جمله آيات خدا تأويل شد
از ولايت علم و دين تكميل شد
پس پيمبر «وال من والاه» گفت
بار الها «عاد من عاداه» گفت
گفت: يا رب دوستانش دوست دار
بار الها دشمنش دشمن شمار
بار الها، يار او را يار شو
هركه خواهد خواريش، گو، خوار شو
گفت: هر كس را كه من هستم وليّ
هست بعد از من وليِّ او علي
حيدر است اين، باب علم احمد است
بي گمان فاروق هر نيك و بد است
سِرّ حق، صديقِ اكبر، منصبش
صرفِ راه حق شده روز و شبش
يار قرآن، دشمن گردن كشان
«لا فتي الا علي» او را نشان
حيدر است اين، شهسوار كارزار
تيغ او: «لا سيف الا ذوالفقار»
حيدر است اين، آنكه بتها را شكست
دست هر چه دشمن حق بود، بست
زادگاهش، قبله گاه مسلمين
خاك پايش سرمه ي اهل يقين
حيدر است اين، حاملام الكتاب
او بود ماه و، منم چون آفتاب
آيت تطهير او را آبروست
«عروة الوثقي» كه حق گويد هموست
ساقي كوثر همو باشد يقين
نيست غير از او: اميرالمؤمنين
چون كنم با اهل اين دنيا وداع
پس به گِرد او نمائيد اجتماع
قلب خويش از نورِ او روشن كنيد
پيروي از جانشينِ من كنيد
قلب خويش از نورِ او روشن كنيد
پيروي از جانشينِ من كنيد
چون كه وقت گفتن تبريك شد
روز در چشم عدو تاريك شد
بر زبان ميراند: به به يا علي
بر من و بر مؤمنان گشتي وليّ
در نهان امّا گريبان ميدريد
كينهها در سينه اش ميپروريد
عاشقان سرمست در اين عيد خم
از مِي: «اَلْيوم اَكْمَلْتُ لَكُمْ»
در كتاب بي نظير «الغدير»
نكتهها يابي از اين امر خطير
از «اميني» عالِمِ شيرين بيان
طبع من الهام ميگيرد "حسان"
🏷 #امیرالمومنین
🆔@halghe_rendan
هدایت شده از حلقۀ رندان
#گلاب
#منظر_رندان
گونه: #مرثیه
موضوع: #حضرت_زینب سلام الله علیها / #اسارت / #الشام
قالب شعر: #مثنوی
وزن: #فاعلاتنفاعلاتنفاعلن
شاعر: #غلامرضا_سازگار #میثم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آه، یاران روزگارم شام شد
نوبت شرح ورود شام شد
شام شهر محنت و رنج و بلا
شام، یعنی سخت تر از کربلا
شام یعنی مرکز آزارها
آل عصمت را سربازارها
شام یعنی از جهنم شوم تر
اهل بیت از کربلا مظلوم تر
شام یعنی ظلم و جور بی حساب
اهل بیت عصمت و بزم شراب
در ورود شام، از شمر لعین
کرد خواهش ام کلثوم حزین
کای ستمگر بر تو دارم حاجتی
حاجتی بر کافر دو ن همتی
ما اسیران، عترت پیغمبریم
پرده پوشان حریم داوریم
خواهی ار ما را بری در شهر شام
از مسیری بر که نبود ازدحام
بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند
خنده و زخم زبان و کف زنند
آن جنایت پیشه آن خصم رسول
بر خلاف گفتۀ دخت بتول
داد خبث طینت خود را نشان
برد از دروازۀ ساعاتشان
پشت آن دروازه خلقی بی شمار
رخت نو پوشیده، دست و پا نگار
بهر استقبال، با ساز و دهل
سنگشان در دست، جای دسته گل
ریختند از هر طرف زن های شام
آتش و خاکستر از بالای بام
زینب مظلومه بود و گرد وی
هیجده خورشید، بر بالای نی
هیجده آئینۀ حق الیقین
هیجده صورت زصورت آفرین
هیجده ماه به خون آراسته
با سر ببریده بر پا خواسته
رأس ثارالله زخون بسته نقاب
سایبان زینب اندر آفتاب
آن سوی محمل سر عباس بود
روبرو با رأس خیرالناس بود
یک طرف نی سر طفل رباب
بر سر نی داشت ذکر آب آب
ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی
گه به عمّه گه به خواهر چشم وی
بس که بر آل علی بیداد رفت
داستان کربلا از یاد رفت
خصم بد آئین به جای احترام
کرد اعلان بر یهودی های شام
کاین اسیران عترت پیغمبرند
وین زنان از خاندان حیدرند
این سر فرزند پاک حیدر است
روز، روز انتقام خیبر است
طبق فرمان امیر شهر شام
جمله آزادید بهر انتقام
این سخن تا بر یهود اعلام شد
شام ویران شام تر از شام شد
آن قدر آل پیمبر را زدند
دختران ناز پرور را زدند
خنده های فتح بر لب می زدند
زخم ها بر قلب زینب می زدند
آن یکی بر نیزه دار انعام داد
این به زین العابدین دشنام داد
پیر زالی دید در شام خراب
بر فراز نیزه قرص آفتاب
آفتابی نه سری در ابر خون
لب کبود اما رخ او لاله گون
بر لبش ذکر خدا جاری مدام
سنگ ها از بام گویندش سلام
از یکی پرسید این سر زآن کیست
گفت این رأس حسین بن علیست
این بود مهر سپهر عالمین
نجل احمد یوسف زهرا حسین
وای من ای وای من ای وای من
کاش می مردم نمی گفتم سخن
آن جنایت پیشه با خشم تمام
زد بر آن سر سنگی از بالای بام
آن سر آن آئینۀ حق الیقین
اوفتاد از نیزه بر روی زمین
ریخت زین غم بر سر خورشید خاک
گشت قلب آسمان ها چاک چاک
🆔@halghe_rendan