eitaa logo
هم افزایی شهدایی
158 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5هزار ویدیو
72 فایل
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🔸️بهترین حس یعنی؛ با شهدا رفیق باشید. 🔸️ما را مدافعان حرم و مدافعان وطن آفریدند. 🔸️رفیق شید،شبیه شید،شهید شید. امام سجاد(ع) فرمودند:کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. 🌱کپی از مطالب آزاد برای عاقبت بخیری مون دعاکنید
مشاهده در ایتا
دانلود
📝خاطره ای از زبان همرزم شهید سجاد عفتی: چند روز قبل از شهادت ابراهیم (نام جهادی سجاد عفتی)، تو منطقه حلب روستای خان طومان درگیری بین ما و نیروهای داعش خیلی شدید بود، پشت دیوار کمین کرده بودیم از در و دیوار تیر به سمتمون میومد که متوجه شدم ی موتور سوار 🏍 از جاده اصلی داره بسمتمون میاد که نیروهای تکفیری به سمتش تیر شلیک میکردن، یکم که دقت کردم دیدم ابراهیمه، اومد سمتمون. برگشتم بهش گفتم پسر خوب این چکاریه نمیگی میزننت، آروم زیر لب خندید گفت: اگه قسمتم باشه بهم میخوره، دیدم حال و روزش زیاد خوب نیست، بهش گفتم چرا انقدر بهم ریخته ای، یهو زد زیر گریه... 😭😭 گفتم چی شده؟ گفت: همین الان مقدار زیادی مواد غذایی بهم برسون، گفتم خب بگو چی شده؟ برگشت گفت داشتم تو مسیر میومدم که ی پدر دختر رو که روستاشون تازه از محاصره داعش در اومده بود، دیدم دخترش داره گریه میکنه، از پدرش پرسیدم چی شده؟ (پدرش دست و پا شکسته ایرانی بلد بود) ، گفت روستامون چند روزه از محاصره داعش در اومده و خونواده و زندگیمون همه از بین رفتن مردم اون روستا بیشتر از چند روز میشه که غذا نخوردن ... ابراهیم همینطور گریه میکردو تعریف میکرد، برگشت بهم گفت هر جور شده بهم غذا برسون بهشون کمک کنم . برگشتم بهش گفتم درسته اونجا از محاصره در اومده ولی هنوز زیر آتیش دشمنه نمیشه با ماشین رفت اونجا، بهم گفت تو به من ماشین و غذا برسون باقیش با من. هوا کم کم داشت تاریک میشد و درگیریمون کمتر شده بود، ترک موتورش نشستم برگشتیم عقب، ماشینو 🚘 برداشتم رفتیم در انبار، پشت ماشینو پر کردیم مواد غذایی و به سمت روستا رفتیم و مواد غذایی رو تو روستا پخش کردیم. دیگه هر شب کارش شده بود این با بچه ها سهمیه غذاشونو نصف میکردن و شب به شب میبرد تو روستا پخش میکرد. چند روز بعد تو درگیری به درجه شهادت🌷 نائل گردید، وقتی پیکر مبارکشو آوردیم عقب بچه ها دورش جمع شدن گریه میکردن و میگفتن ابراهیم ی یادگاری و ی رسم خوب برامون گذاشت. از همون شب بچه ها بخاطر اینکه یاد ابراهیم و زنده نگه دارن به هم قول دادن که به یاد ابراهیم هر شب مقداری از سهمیه مواد غذایی خودشونو تو مناطق محروم پخش کنن.        برای شادی روح این شهید بزرگوار ، صلوات💓 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮   @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
شهید سجاد عفتی (ابراهیم) تاریخ تولد : 1364/04/30 محل تولد : رامسر تاریخ شهادت : 1394/09/29 محل شهادت : خانطومان - سوریه وضعیت تاهل : متاهل با 1 فرزند محل مزار شهید : شهریار - گلزار شهدای بهشت رضوان ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮   @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
 بسم رب الشهدا و الصدیقین مرگ پلی است به سوی جهان ابدیت و ان‌شالله این پل با  شهادت رقم بخورد، صبر در مصیبت اجر عظیم الهی را دارد، در مصیبت‌ها، فقط برای امام حسین(ع) گریه کنید. در قبرم تربت سیدالشهدا، شب اول قبر، نماز وحشت، زیارت عاشورا را فراموش تان نشود. فرزند عزیزم را به درس خواندن، تقوای الهی، نماز و حجاب توصیه می‌کنم. رهبر عزیزم را که راه امام عصر(عج) را ادامه می‌دهد، فراموش نکنید و یاریش نمایید. ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮   @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌷نحوه شهادت سجاد عفتی   گويا آن شب درگيري شديدي مي‌شود. اميرحسين تماس مي‌گيرد و از سجاد مي‌خواهد كه به كمكش برود. سجاد تك‌تيرانداز و به اسم مستعار ابراهيم بود و اميرحسين حاج‌نصیری به اسم مستعار اسماعيل. آنها خيلي رشادت به خرج مي‌دهند و خيلي از بچه‌ها را از اسارت نجات مي‌دهند و بسيار پيش‌روي مي‌كنند، اما در آن درگيري تيربارانش مي‌كنند. يك تير به سينه سجاد اصابت مي‌كند كه به شهادت مي‌رسد. یکی از دوستانش مي‌گفت: سجاد هنگام شهادت خواست تا سرش را بلند كنم تا به آقا سلام دهد. سرش را كه بلند كردم گفت: «صلي‌الله عليك يا اباعبدالله».😭 يكي از دوستانش مي‌گفت چند روز قبل از شهادت، ‌وقتي سجاد از حرم حضرت زينب(س) بيرون آمد، انگار يك متر از زمين بالاتر بود و ديگر مال اين دنيا نبود. واقعاً سجاد به عشق شهادت رفته بود. اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک تحت رایه نبیک مع اولیائک😭 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮   @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯  
📝دلنوشته ای از زبان دختر شهید مدافع حرم سجاد عفتی💓 بابای عزیزتر از جانم💓 هر صبح با یادت چشم میگشاییم وقتی... خورشید همچون دستان نوازشگرت صورتم را بوسه باران میکند... و من.... به خیال گرمای نفس هایت چشم میگشایم! حالا که نیستی... چیزی جز خیال بودنت ، التیام بخش لحظه های تنهاییم نیست ! تو نیستی ، ولی! یادت همیشه با من است! تو نیستی،ولی! خیالت گرمابخش لحظه های تنهاییم است! تو نیستی، ولی! تو نیستی....!!!!😔😔 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮   @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯  
🌷: از رفاقت تا شهادت با شهید صدر زاده   رفاقت آقا سجاد و شهید صدرزاده به دوران کودکی برمیگردد. شهید صدرزاده، سجاد و آقای سلمانی که جانباز شدند همه بچه محل بودند. توی درگیری ها، برنامه های مسجد همیشه مسجد بودند.  با شهيد صدرزاده و جانباز اميرحسين خيلي رفاقت نزديكي داشت. قرار بود با هم اعزام شوند. زمان اعزام‌شان تا صبح فرودگاه بودند، اما سجاد اعزام نشد و برگشت. وقتي برگشت كوله‌پشتي‌اش را تا 40 روز باز نكرد.  خبر شهادت مصطفي را كه شنيد بيقراري‌اش بيشتر شد و دو هفته روزه گرفت تا اعزامش به مشكلي نخورد. شبي كه آقا مصطفي صدرزاده شهيد شده بود سجاد زنگ زد و ‌گفت: دوست عزيزم رفت ديگر نمي‌توانم بمانم. مي‌گفت: لازم باشد مستقيم مي‌روم از حاج قاسم اجازه رفتن مي‌گيرم. روز شهادت آقا مصطفی خیلی حالش بد شد آمد خانه کمی دارو دادیم تا حالش جا آمد. هر فرصتی که میشد سر مزار ایشان بود یک موقع اذیت میکردم و میگفتم سجاد جان شما شهید مصطفی را از شهید شدن پشیمان کردی. از در و دیوار بهشت رضوان بالا میرفت که برود سر مزار آقا مصطفی. نگهبان ها از دستش کلافه شده بودند.   قبل از اعزامش به بهشت رضوان رفتيم. سجاد اشاره به قبر خالی كنار مزار مصطفي كرد و گفت: اين قبر آن‌قدر خالی مي‌ماند تا من برگردم و بنرهاي مصطفي پايين نمي‌آيد تا بنرهاي من بالا برود. ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮   @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
😔سجاد به اجبار رفت، ولی نه به اجبار ما سوریه که رفت زنگ زد و گفت مادر امام رضا(ع) غریب نیست بیایید ببینید حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) چقدر مظلومه، هیچ کس جز ما مدافعین توی حرم نیست. این ها را تعریف میکرد و اشک می ریخت. عکسش کنار ضریح را فرستاد که با چه مظلومیتی گردنش را کج کرده و به ضریح تکیه داده. یکی از اقوام آمده بود خانه و به عنوان دلسوزی میگفت چرا گذاشتیم سجاد به جنگ برود؟ سجاد را به اجبار بردند. گفتم بله، سجاد با اجبار رفت ولی نه به اجبار ما، دو هفته روزه نذر کرد تا خدا کمک کند و برود. بعد از دو هفته روزه گرفتن خدا حاجتش را داد و رفت. ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮   @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯  
🌟خصوصیات اخلاقی شهید سجاد عفتی به نقل از همسر بزرگوارشان: 🌸سجاد هميشه با خانواده بود. اولين فرصت را پيدا مي‌كرد مي‌آمد و بيرون مي‌رفتيم. زيارت مزار شهداي گمنام زياد مي‌رفتيم. 🍃گفته‌ بود هر موقع دلت تنگ شد ياسين بخوان. هرموقع بي‌تاب شدي آيه‌الكرسي بخوان. دلت را با ياد بي‌بي آرام كن او كوه صبر است خودش دلت را آرام مي‌كند. 🌹مي‌گفت: شهيد خيلي مدد مي‌دهد تا نروم شهيد نشوم متوجه نمي‌شوي. اگر شهيد شوم تفاوت را احساس مي‌كني كه بيشتر با شما هستم! 💓سجاد علاقه عجیبی به حضرت زینب داشت. شبي از مزار آقامصطفي برمي‌گشتيم. ‌گفت: برايت چيزهايي نوشته‌ام اگر بخواني دلت مي‌خواهد تو هم شهيد شوي. شوخي كردم مگر زن هم سوريه مي‌برند؟ گفت: هنگام ظهورِ آقا، مردان و زنان در اين راه سبقت مي‌گيرند. ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮   @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯