eitaa logo
*هم افزایی شهدایی*
153 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
7هزار ویدیو
95 فایل
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🔸️بهترین حس یعنی؛ با شهدا رفیق باشید. 🔸️ما را مدافعان حرم و مدافعان وطن آفریدند. 🔸️رفیق شید،شبیه شید،شهید شید. امام سجاد(ع) فرمودند:کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. 🌱کپی از مطالب آزاد برای عاقبت بخیری مون دعاکنید
مشاهده در ایتا
دانلود
📄 🌾دلش نمیخواست کارهایش جلوی دید باشد.مدتی را که در جبهه بود،اجازه نداد حتی یک عکس یا فیلم از او تهیه شود. آخرین بار که به مرخصی آمده بود،قبل از رفتن همه ‌ی عکسهایش را از بین برد تا پس از شهادت چیزی از او باقی نماند. همینطور هم شد و برای شهادتش حتی یک عکس هم درخانه نداشتیم.همیشه پنهان ‌کار بود.حتی زخمی ‌شدنش را هم از دیگران پنهان میکرد؛یکبار که به مرخصی آمده بود،احساس کردم هنگام بلند شدن به سختی حرکت میکند،ولی چیزی را بروز نداد. 📿وقت نماز شد.وضو که گرفت،رفت توی اتاق و در را قفل کرد.از این کارش تعجب کردم.خواهرش که کنجکاو شده بود از بالای در داخل اتاق را نگاه کرد و متوجه شد که مجید نماز را به صورت نشسته میخواند.مجید از ناحیه ‌ی پا مجروح شده بود،اما اجازه نداد حتی ما که خانواده ‌اش بودیم متوجه شویم. 🌷شهید مجید زین ‌الدین تنها خدایش را می‌ دید و تنها برای او عاشقی می کرد؛ چرا که او به بی ‌نهایت عشق رسیده بود. ✏️به نقل از:مادر شهید 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 ✍به روایت مادر گرانقدر شهید: 💐رسول از بچگی روحیه شهادت طلبی داشت.به شهدا خیلی علاقه داشت عکس شهدای ایرانی و لبنانی را که آن زمان حزب اللّٰه لبنان نیز مطرح بود جمع می‌کرد که الان دفتر این عکس‌ها در اتاقش موجود است. 🌷رسول سال ۶۵ به دنیا آمد و سال ۶۷ جنگ تحمیلی تمام شد.در واقع از جنگ چیزی ندیده و درک نکرده بود؛اما به شهدا علاقه بسیار زیادی داشت،چون هر سال همراه ما به راهیان نور می‌آمد و به نمایشگاه عکس شهدا هم می‌رفت.رسول از همان دوران  عجیب به شهدا و شهادت علاقه پیدا کرده بود.ما خودمان هم متوجه این امر نبودیم اینکه چه قدر به این سمت و سو گرایش دارد. فکر می‌کردیم یک علاقه کودکانه است که عکس شهدا را جمع آوری می‌کند.ولی کن بعدها چیز دیگری نمایان شد... 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
‍       ﷽ 🕊♥️ ‍🕊﷽ 🥀🕊 🌾«یک روز قبل از اعزامش رفت مسجد و با همه نمازگزاران خداحافظی کرد و حلالیت طلبید.به همه گفته بود میخواهم بروم خارج از کشور هست.آن موقع همه ی مردم فکر میکردند می خواهد برود آلمان چون من و برادرش خیلی اصرار به رفتنش داشتيم! اما بابک به جای المان سوریه را انتخاب کرد. 💐روزی که میخواست بره مادرش خیلی بیتابی کرد اما بابک گفت من خواب حضرت زینب(س)رو دیدم و دیگر نمیتوانم اینجا بمانم باید بروم سوریه. اطرافیان بهش گفته بودند چطور میخواهی مادرت را تنها بگذاری.بابک گفته بود مادر همه ما آنجا در سوریه است من بروم سوریه که بی مادر نمی مانم میروم پیش مادر اصلی مان حضرت زینب(س). 🌷🕊شهــدا . . . آخر تیپیولوژی بودن ی تیپی زدن ، ڪه خدا نگاهـشون ڪرد🕊🌷 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐آﻗﺎﻋﺎﺭﻑ ﻋﻤﻮﯼ ﺷﻬﯿﺪﺵ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ.ﮐﺘﺎبﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺩﻡﻫﺎﺳﺖ.ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﻪﺧﯿﺮﯼ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ‏«ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺟﺎﻥ ﺷﻮﯼ ﺗﺎ ﻻﯾﻖ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﺷﻮﯼ ». 🌷 ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ،ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺑﺸﻮﯼ.ﺍﻭﺍﺧﺮ ﻋﻤﺮﺵ ﺷﻮﻕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ.ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺯ ﺁﻗﺎﻋﺎﺭﻑ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺷﻮﻕ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻃﻮﺭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ۱۵۰ ﺳﺎﻝ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ. ✍به نقل از:مادر شهید 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌷🕊 🌾شب آخری که مهدی با مادرم و همسرش،میخواست بره تهران و چند روز بعدش پرواز داشت به سمت سوریه🇸🇾 دلم❤️بدجور گرفته بود😔دیدم دوش گرفته،و یک حوله انداخته روی دوشش! خیلی زیبا شده بود.مثل ماه شب چهارده می‌درخشید،جلوی آینه ایستاده بود و به سینه‌اش می‌زد و می‌گفت: منم باید بــرم     آره برم سرم بــره 🌷گفتم:مهدی خواهشاً بس کن!دمِ رفتنی چه شعریه که می‌خونی؟مقابلم ایستاد و به سینه‌اش زد و گفت:خواهرم این سینه باید جلوی حرم حضرت زینب سلام‌ الله‌ علیها سِپـَر بشه،فردای قیامت باید بتونم جواب امام حسین رو بدهم. وقتی‌ این‌ حرف‌رو گفت:تمام بدنم لرزیدو فهمیدم مهـدی دیگه زمینی نیست. ✍راوے:خواهر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾مادر شهید نقل می‌کند:منبع درآمد محمد کارِ داربست بود.در تابستان و زمستان با مشقّت فراوان این کار را انجام می‌داد.هر وقت برای کار می‌رفت،من نگران بودم که از بالای داربست سقوط کند و او را از دست دهم. او را به خدا می‌سپردم و آیت‌الکرسی می‌خواندم. 💐من جرئت نمی‌کردم از برخی مشکلات جلوی محمد صحبت کنم؛چون منقلب می‌شد و مقدار زیادی از پولش را برای رفع آن مشکل می‌داد. مثلاً اگر برای او تعریف می‌کردم که فلان فامیل که زن بیوه‌ای است را در فلان‌جا دیده‌ام،مقدار زیادی از درآمدش را می‌داد و می‌گفت که این پول را به وی برسانید. 🌷بعد از شهادتش معلوم شد با وجود سنّ کمی که داشت و درآمدی که به سختی به دست می‌آورد و اجاره‌نشین هم بود اما از خانواده‌های بی‌بضاعت دستگیری می‌کرده است. حاضر بود از لذّات دنیوی بگذرد اما پولش را به یک نیازمند دهد.از این کار بیشتر لذت می‌برد. 🌹در گذر مـرگِ سـرخ  هر که تـو را دید ، گفت : برگ گل سـرخ را  باد ڪجـا می برد ..؟!🕊 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐سیدرضا حسینی که دایی محمد حسین بود،سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید. ایشان را در امامزاده علی اکبر چیذر دفن کردیم.سال های بعد که پسرخاله ی محمد حسین فوت کرد،تابوت او را به امامزاده برده و اتفاقا کنار قبر دایی اش گذاشته بودند تا مزارش برای دفن آماده شود. محمد حسین آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشته و گفته بود:آقا محسن،از جای من پاشو اینجا جای من است! 🌷آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست.چند سال بعد که محمد حسین در سوریه به شهادت رسید، او را درست در کنار مزار دایی اش، یعنی همان جا که آن روز اشاره کرده بود،دفن کردند.برای همه عجیب بود که پسرم از همان زمان می دانست که شهید می شود و حتی دفنش را مشخص کرده بود! ✍به نقل از:مادر شهید 💐جـانا دلِ مــا ؛ هـوای خنده هـایت را دارد ڪمی برای بهـانہ‌ هـای دلمان لبخنـــــــد بزن . . .❤️ 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐عليرضا هيچ حسرتي در دلش نداشت. نه سمت و نه مسئوليتي و نه تعلقي دنيایي،حسرت هيچ چيز اين دنيا را نداشت اما حسرت يک چيز را خيلی می خورد و آن هم این بود که با شهادت همجوار مزار عمویش شود. می‌گفت آیا می شود من شهيد شوم و مزارم كنار مزار عموی شهيدم باشد. هر مرتبه كه به زيارت شهدا و خاصه عموی بزرگوارشان مشرف می شديم،با ايشان نجوا می كرد و كنار مزار عمو را نشان ميداد و ميگفت: ببين اينجا جای من است.بعد از شهادتش هم پیکرش را در كنار عموی شان دفن كرديم.😭 🌷بزرگ‌ترين خصلت عليرضا خلوص و تواضعش بود.ايشان هيچ وقت در مورد مسئوليتش در جبهه حرفی به ما نزد.هر بار از او می پرسيدم كه تو در جبهه چه می كنی؟می گفت:كفش واكس می زنم، سنگر درست می كنم. وقتی شهيد شد متوجه شديم كه فرمانده تيپ رسول اكرم(ص)‌از لشکر  زينبيون بود.ايشان خيلي بی ريا و خاكی بود.با همه همينطور بود و فرقی نمی‌کرد طرف مقابلش کیست. ✍به نقل از:همسر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐سردار شهید علیرضا نظری از دوستان نزدیک و فرمانده ادوات بود،انسانی شجاع و مخلص و باتقوا بود. 🕊حدود یکهفته باهم بودیم و هردو ، شبها نگهبانی  باهم میدادیم. نماز شب را حتی در آن حال میخواند. خوشا به سعادتش و شهادتش. ✍به نقل از:همرزم شهید 💐هـر ڪـہ از روی ارادتـــــ پا نهـد در راہ عشق عالمــی پیش آیدش ڪز هـر دو عالم بگذرد . . .🍃 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 🌾شهید حمیدرضا ضیایی از وضعیت مالی خوبی برخوردار بود؛حمیدرضا به رزمندگان پاکستانی کمک های مالی میکرد رزمندگان پاکستانی را همچون برادران خودش می دانست و به قومیت و ملیت رزمندگان توجه نمی کرد؛مدافعان حرم تیپ زینبیون بسیار مظلوم هستند. 💐حمیدرضا فرمانده قرارگاه نبود بلکه در کنار همین رزمندگان در گرما و سرما می خوابید و در میدان نبرد در صف اول بود؛ با وجود اینکه رابطه صمیمی بین رزمندگان پاکستانی و حمیدرضا برقرار بود اما در خصوص آموزش بسیار رابطه جدی داشتند. زمانی هم که حمیدرضا به تهران می آمد،از حال نیروهایش بی اطلاع نبود و به آنها سر میزد و در صورتی که نیاز به کمک داشتند،کمک شان می کرد. ✍راوی:همرزم شهید 💐عیارِ عاشــق ... زمانی مشخص می‌شود ، ڪہ ببینـی تا ڪجـا پایِ معشـوق می‌مـاند !؟❤️ 🌷شهیـد یعنـی انتهایِ عشــق یعنـی ایستادن تا پای جــان🕊 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐پدر شهید نقل می کنند:اسماعیل می‌گفت در مرحله اول باید بجنگیم نه اینکه شهید شویم.باید دفاع کنیم. هر چند شهادت از همه چیز بهتر است؛اگر قرار است بمیریم،خدا مرگ‌مان را در شهادت قرار بدهد.می‌گفت دعا کنید به آن چیزی که در دنیا میخواهم برسم،می‌دانستیم شهادت می‌خواهد. 🌷یک روز با اسماعیل بیرون رفته بودیم.در راه،خانم بدحجابی رو دیدیم. بهش گفتم اسماعیل!به خاطر این‌ها می‌روی می‌جنگی؟اسماعیل گفت بله!ما به خاطر این‌ها می رویم می‌جنگیم. آن‌هایی که حجاب‌شان کامل است مشکلی ندارند.خودشان می‌دانند راه درست چیست!ما می‌رویم که این‌ها دست اَجنبی نیفتند؛خاک کشورمان دست اَجنبی نیفتد. 🌷🕊پرواز را . . . تو تجربہ ڪردی ، مبارڪت حالا پرِ پریدن خود را بہ من ببخـش 🌹 یاراحمدی 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐خواهر شهید نقل میکند:شهید یدالله قاسم زاده در کارش خیلی جدی بود. واجبات و عباداتش را انجام می داد. غیرتی بود.اهل امر به معروف و نهی از منکر بود.به خمس و زکات توجه داشت و نماز📿و عبادتش برایش مهم بود.فدای حضرت زینب(س)شد. 🌾یدالله از دردهایش هم به کسی چیزی نمیگفت.از مجروحیتهایش به ما که خواهر و برادرهایش بودیم،چیزی نمیگفت.خواهرم رفته بود خانه‌اش و آنجا خوابیده است و پرسیده بود:"چه شده؟"گفته بود:"چیزی نشده کمی زخمی شدم."،تازه آن موقع فهمیده بود مجروح شده است،این‌گونه رفتار می‌کرد،چیزی بروز نمی‌داد.هیچ موقع ناراحتی‌اش را بروز نمی‌داد. 🌷شهید عطری جلوی چشمش به شهادت رسید.شهید یدالله قاسم زاده می‌گفت:هر کاری در راه خدا که سخت‌تر باشد اجر و پاداشش بالاتر است. 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯