#خاطرات_مسترهمفر(قسمت هفتم) :
من می خواستم ترس انجام کارهای مخالف اعتقادات را دراو ازبین ببرم. فوراً به دیدار یکی از زنان مسیحی در خدمت وزارت مستعمرات که برای #فاسد کردن #جوانان_مسلمان در آنجا حضور داشتند شتافتم و شرح داستان را برای او گفتم ونام او را صفیه نهادم.
...این چنین من از خارج وصفیه از داخل برای توجیه شیخ محمد عبدالوهاب می کوشیدیم.
سه روزبعد من گفتگوی دراز درمورد عدم حرمت #شراب با وی انجام دادم هر چه به آیات قران و روایات استدلال کرد ؛ رد نمودم وسرانجام گفتم معاویه ، یزید ؛ خلفای اموی و عباسی همه شراب می نوشیدند وهمین طور یهودیان ومسیحیان .آیا ممکن است همه ی آنها گمراه باشند وتو به راه درست بروی؟؟؟!!! ....در آخر متقاعدش کردم که اگر شراب را با آب چنان مخلوط کنی که مستی آور نباشد ممنوع نیست.(با اندکی تلخیص)
صفیه را از آنچه گذشته بود آگاه کردم واز او خواستم که به شیخ شرابی سخت بنوشاند.او چنین کرد ودر پی آن به من خبر داد که وی شراب را تا به آخر نوشیده و عربده کشیده است...
روز بعد از آن شب ، من آثار #ضعف و#ناتوانی را دراو دیدم. 👈 چه زیبا بود این سخن طلایی که وزیر مستعمرات هنگام خداحافظی به من گفته بود که ما ، #اسپانیا را با #زنا و #شراب از مسلمانان باز پس گرفتیم وباید بکوشیم دیگر کشورها را هم با همین دو نیروی بزرگ باز ستانیم.👉
یک بار به شیخ گفتم قرآن می گوید اگر روزه بگیرید برای شما بهتر است ونگفته بر شما واجب است و.... اما او دیگر دربرابر این نظر ایستاد وگفت محمد تو می خواهی مرا از دینم بیرون بری ؛ به او گفتم:
وهاب : دین #پاکی_دل ، سلامت روان وتجاوز نکردن به دیگران است اگر انسان #خوش_قلب و نیکوکار باشد بهترین مردم است...(چه ترفندآشنایی!!!)
او به نشانه ی عدم پذیرش سر تکان داد.
نوبتی دیگر گفتم :"نماز واجب نیست زیرا خدا در قرآن می گوید نماز را برای یاد من بپا دار "
پس کافیست تنها به یاد خدا باشی . وهاب گفت بله این را شنیده ام . ازاین سخن او بسیا رشادمان شدم و... پس از آن نیز مشاهده می کردم که او جدیتی در نماز ندارد.
اینگونه من به تدریج رخت ایمان را از تن او بیرون آوردم...
ادامه دارد
لطفا با ما باشید
#نشردهید
#بی_بی_سی_سخنگوی_استعمارپیر #تفرقه #دروغ #جهل
🆔 @hamandish
اندیشه
#خاطرات_مستر_همفر (قسمت سیزدهم) : 🔺 راز دوم سند پنجاه صفحه ای: 3⃣ برنامه ریزی برای پاره پاره کردن حک
#خاطرات_مستر_همفر (قسمت چهاردهم):
⭕️ وزارت دستور داد بار دیگر به سوی عراق روانه شوم تا کار را با #محمد_بن_عبدالوهاب به پایان برسانم.
🔺دبیر کل گفت: با او بی پرده سخن بگو، مزدور ما در اصفهان با او بی پرده سخن گفته و شیخ همه چیز را قبول کرده است؛
به شرط آن که ما از وی پشتیبانی کنیم. اگر لازم شد پول و سلاح کافی در اختیار او قرار گیرد و یک استان هر چند کوچک در اطراف نجد، به او سپرده شود.
وزارت برنامه دقیقی دارد که شیخ باید آن را انجام دهد.
🔹برنامه این است:
1⃣ #تکفیر همه ی #مسلمانان و روا دانستن #کشتار آنان، ستاندن اموالشان، بر باد دادن #ناموسشان و...
2⃣ #ویران کردن #گنبد ها، #ضریح_ها، مکان های مقدس مسلمانان در مکه، مدینه و دیگر شهرها به دستاویز #شرک و بت پرستی همچنین #لکه_دار کردن شخصیت #پیامبر(ص) و جانشینانش و مردان بزرگ اسلام تا جایی که امکان دارد.
3⃣ تلاش برای سرپیچی از فرمان خلیفه و جنگ با او و بزرگان عربستان.
4⃣ گسترش هرج و مرج و #تروریسم در #کشور های_اسلامی.
5⃣ ویران کردن #کعبه با این دستاویز که این بنا از باقی مانده #بت_پرستی است و #جلوگیری از انجام #حج و تشویق قبایل به #قتل و غارت #حجاج.
6⃣ـ...
🔸چند روز بعد با خانواده و دوستانم بدرود گفتم و به سوی بصره به راه افتادم.
به خانه ی عبدالرضا در بصره رسیدم؛
او گفت عبدالوهاب دو بار نامه ای برایت گذاشته است نامه را خواندم و دانستم که به نجد رفته است.
🔺به راه نجد رهسپار شدم وپس از رنج بسیار به آنجا رسیدم و شیخ محمد را در خانه اش پیدا کردم.
🔹آثار #ناتوانی را در او دیدم؛
دریافتم که #ازدواج کرده است که این از نیرویش خواهد کاست؛
به او پند دادم که همسرش را #رها کند و او هم پذیرفت...
#ادامه_دارد
با ما باشید
#لطفاً_نشر_دهید
#بی_بی_سی_سخنگوی_استعمار_پیر #تفرقه #دروغ #جهل
@hamandish