💠قسمت اول #درقصرتنهایی
🔻مقدمه🔻
✅بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
🔸هميشه مى خواستم بدانم چرا #امام_حسن (ع) از جنگ با دشمن كناره گيرى كرد و با معاويه صلح نمود.
🔹راستش را بخواهيد من در مورد حماسه كربلا خيلى چيزها شنيده بودم و تعجّب مى كردم كه چرا #امام_حسن (ع) در مقابل دشمن استقامت نكرد!
🔸من مى دانستم كه حتما كار او علّت واضحى داشته است كه من از آن بى خبر مانده ام.
🔹سرانجام يك شب تصميم گرفتم تا به عمق تاريخ، سفر كنم و از رمز و راز #صلح_امام_حسن (ع) با خبر شوم.
🔸و اين چنين بود كه سفر شش ماهه من آغاز شد و فهميدم كه من از چه حماسه بزرگى بى اطّلاع بوده ام.
🔹اين كتاب كه در دست شماست حاصل سفر من است.
🔸شما مى توانيد با خواندن اين كتاب از عظمت حماسه #صلح_امام_حسن (ع) با خبر شويد و باور كنيد كه اگر اين حماسه نبود اكنون از اسلام هيچ خبرى نبود.
🔹اين كتاب را به قهرمان اين داستان اهدا مى كنم ؛ به آن اميد كه روز قيامت شفاعتش، نصيب خوانندگان اين كتاب گردد.
مهدى خدّاميان آرانى
قم، آبان ماه ۱۳۸۷
🔻من فرزند پيامبر هستم🔻
🔰چرا اين كتاب را در دست گرفته اى؟ آيا مى دانى كه من مى خواهم در اين كتاب تو را به سفرى در عمق تاريخ ببرم؟
آيا همسفر من مى شوى؟
🔸 ما بايد به سال چهل هجرى قمرى برويم، روز جمعه، بيست و يكم ماه رمضان.۱
🔰اينجا چه خبر است؟ چرا همه مردم در حال گريه و زارى هستند؟
🔹دور تا دور خانه حضرت على (ع) پر از جمعيّت است.
آرى، مردم شهر فهميده اند كه #حضرت_على (ع) به ديدار خدا شتافته است.
🔸گويا ضربه شمشير ابن مُلجَم، كار خود را كرده است، ديگر مردم كوفه، امام مهربانى چون #حضرت_على (ع) ندارند.
افسوس و صد افسوس كه مردم قدر امام خود را ندانستند و امروز اين چنين بر سر و سينه مى زنند.
🔹آرزوى #حضرت_على (ع) اين بود كه از دست اين مردم راحت شود و امروز به آرزوى خود رسيده است.۲
🔸مردم، براى تشييع پيكر امام خود جمع شده اند، لحظه به لحظه بر تعداد جمعيّت افزوده مى شود.
🔷 اما ناگهان، درِ خانه باز مى شود و #امام_حسن (ع) بيرون مى آيد و رو به مردم مى كند و به آنها خبر مى دهد كه ديشب، نيمى از شب گذشته، بدن #حضرت_على (ع) دفن شد!
🔰همه، متحيّر مى شوند، چرا نيمه شب؟
ما مى خواستيم مراسم باشكوهى برگزار كنيم، ما مى خواستيم با امام خود وداع كنيم.
🔰به راستى قبر آن حضرت كجاست؟
جايى در ميانِ نى زارهاى خارج شهر!
🔹اى مردم، قبر پدرم #حضرت_على (ع)، مخفى خواهد بود، چرا كه اگر دشمنان او بدانند قبر او كجاست بدن او را از قبر بيرون خواهند آورد!
اكنون صداى گريه مردم بلند مى شود، آنها در حسرت عميقى فرو مى روند.۳
🔸اكنون ساعت ده صبح است، و جمعيّت زيادى در كنار خانه حضرت على (ع) جمع شده اند، ديگر جاى سوزن انداختن نيست، عدّه اى از مردم نيز به #مسجد_كوفه رفته اند.
اشك از چشم همه جارى است، شهر كوفه سراسر غم و عزاست.
🔹همه مى دانند كه حضرت على (ع)، فرزند خود، امام حسن (ع) را به عنوان امام بعد از خود معرفى نموده است، آنها مى خواهند با او بيعت كنند.
همسفر خوبم!
🔸خوب نگاه كن، اين مردم خودشان براى بيعت كردن با #امام_حسن (ع)
آمده اند، هيچ كس آنها را مجبور نكرده است!
🔹همه منتظر هستند تا #امام_حسن (ع) به مسجد بيايد ؛ امّا هنوز آن حضرت
داخل خانه است.
نزديك اذان ظهر مى شود.
ناگهان صداى صلوات بلند مى شود، شورى در جمعيّت مى افتد، آنجا را نگاه كن، #امام_حسن (ع) همراه با #امام_حسين (ع) و برادران ديگر خود از خانه بيرون مى آيند و به سوى مسجد مى روند.
🔹آرى، سرانجام انتظار به سر آمد، بيا ما هم خود را به مسجد برسانيم، بايد جايى را نزديك منبر پيدا كنيم تا سخنان #امام_حسن (ع) را به خوبى بشنويم.
🔸 #امام_حسن (ع) وارد مسجد مى شود، همه مردم با صداى صلوات و تكبير، احساسات خود را نشان مى دهند.
امام به سوى محراب مى رود....
#این_داستان_ادامه_دارد
💠 قسمت دوم #قصرتنهایی
...
✅امام به سوى محراب مى رود، آرى، اينجا همان محراب مسجد كوفه است، همان جايى كه پدرش به نماز مى ايستاد.
آنجا را نگاه كن، منبرى كه مى بينى هنوز صداى #حضرت_على (ع) را به خاطر دارد، امام به بالاى آن مى رود، مسجد سراسر، سكوت است.
🔹او سخن خود را آغاز مى كند: «اى مردم! امروز در سوگ بزرگ مردى نشسته ايم كه ديگر همانند او نخواهد آمد.
او كسى بود كه وقتى در ركاب پيامبر شمشير مى زد، جبرئيل از سمت راست و ميكائيل از سمت چپ، او را همراهى مى كردند.پدرم كسى بود كه جان خويش را فداى پيامبر مى نمود و در جنگ ها، پيامبر، پرچم اسلام را به دست او مى سپرد.او ديشب به ديدار خدا رفت در حالى كه از ثروت دنيا، چيزى براى خود ذخيره نكرده بود ». ۴
🔸گريه و اشك مردم، نمى گذارد امام حسن (ع) سخن خود را تمام كند.
امام حسن (ع) داغدار پدر است، او بارها و بارها مظلوميّت پدر را به چشم خود ديده است.
🔹با بلند شدن صداى گريه امام حسن (ع)، مسجد سراسر ناله و فرياد مى شود، آرى، به راستى كه تاريخ ديگر همانند حضرت على (ع) را نخواهد ديد.
🔸دقايقى مى گذرد، و بار ديگر، سكوت به مسجد باز مى گردد و امام به سخن خود ادامه مى دهد: «هر كس مرا مى شناسد كه مى شناسد، و هر كس مرا نمى شناسد بداند من حسن، فرزند پيامبر هستم.من چراغ هدايتم، من آن كسى هستم كه خدا در قرآن، هر گونه پليدى را از من دور ساخته است.من آن كسى هستم كه خدا محبت به مرا در قرآن، واجب ساخته است».۵
✅خواننده خوبم!
دلم مى خواهد قدرى در اين كلام امام حسن (ع) دقّت كنى.
🔰به راستى چرا امام، خودش را به عنوان فرزند پيامبر معرفى مى كند؟
🔰چرا نمى گويد من حسن بن على هستم؟
نگاهى به اطراف خود كن، چه مى بينى؟
🔸بزرگان شهر كوفه، ريش سفيدان، اكنون مى خواهند با امام حسن (ع) كه كم سن تر از آنهاست و حدود سى و هفت سال دارد، بيعت كنند.
🔹امام حسن (ع) بايد به معرفى خود بپردازد تا مردم بدانند با چه كسى بيعت مى كنند، در روى زمين غير از امام حسن و امام حسين (ع)، كسى ديگر نيست كه فرزند دختر پيامبر باشد.
آرى، در ميان اين جمعيّت، پيرمردانى هستند كه از ياران پيامبر بوده اند و به ياد دارند كه چقدر، آن حضرت به امام حسن (ع) علاقه داشت.
🔸نكته ديگر اين كه امام حسن (ع) به آيه تطهير اشاره مى كند، آيا مى خواهى حكايت اين آيه را برايت بگويم
؟
✅ يك روز كه پيامبر در خانه اُمّ سَلَمه (همسر پيامبر) بود، او را صدا زد و فرمود: «اُمّ سَلَمه! برو و از على و فاطمه و حسن و حسين بخواه تا به اينجا بيايند».۶
🔸وقتى آنها وارد خانه شدند پيامبر به احترام آنها از جاى برخاست و از آنها دعوت كرد تا كنار او بنشينند.
🔹اُمّ سَلَمه ديد كه پيامبر دست راست خود را باز كرد و على (ع) را در آغوش خود گرفت.
🔸آنگاه دست چپ خود را باز نمود و حسن (ع) را در آغوش گرفت.
🔹حسين (ع) هم آمد و دست خود را در گردن پيامبر انداخت، و روى سينه پيامبر قرار گرفت.
🔸وقتى كه فاطمه (س) هم در مقابل پيامبر نشست، پيامبر نگاهى به آسمان كرد و چنين فرمود: «بار خدايا! اينها، خاندان من هستند، از تو مى خواهم تا آنان را از هر بدى پاك گردانى». ۷
🔹نگاه پيامبر به سوى آسمان بود، چه صحنه قشنگى! يك شمع و چهار پروانه!
جبرئيل فرود آمد و "آيه تطهير" نازل شد.
«انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً: و خداوند مى خواهد شما خاندان را از هر پليدى پاك كند».
⬅️اكنون، مردم بيش از پيش امام حسن (ع) را شناخته اند.
#این_داستان_ادامه_دارد
💠 قسمت سوم #قصرتنهایی
🔻بيعت با خورشيد🔻
✅حتما نام عبّاس، عموى پيامبر را شنيده اى؟ او دو پسر دارد يكى به نام عبد اللّه و ديگرى به نام عُبيد اللّه.
اين دو برادر امروز در كوفه هستند و هر دو از علاقمندان به امام حسن (ع) مى باشند.
🔹اما اگر با من تا آخر كتاب همراه باشى متوجّه مى شوى كه چگونه، راه اين دو برادر از هم جدا شده و يكى از آنها (عبيد اللّه) بزرگترين ضربه را به حكومت امام حسن (ع) مى زند.
🔸نگاه كن! عبد اللّه بن عبّاس، از جا بر مى خيزد و در كنار منبر مى ايستد رو به مردم مى كند و مى گويد: «اى مردم! اين آقا فرزند پيامبر شما و جانشين امام شماست، برخيزيد و با او بيعت كنيد»! ۸
🔹با تمام شدن سخن عبد اللّه بن عبّاس همه مردم، آمادگى خود را براى بيعت كردن با امام حسن (ع)، اعلام مى كنند و در جواب عبد اللّه بن عبّاس مى گويند: «ما بسيار امام حسن (ع) را دوست داريم، به راستى كه او شايسته خلافت مى باشد».۹
🔸مردم دسته دسته به سوى امام مى روند و با او بيعت مى كنند.
همسفر خوبم❗️
🔹امام حسن (ع) وقتى هجوم مردم را براى بيعت مى بيند از آنها قول مى گيرد كه همواره به سخنان و دستورات او گوش فرا دهند و مردم نيز با صداى بلند مى گويند: «ما همه گوش به فرمان تو هستيم».۱۰
✅آيا مى دانى چند نفر در كوفه با امام حسن (ع) بيعت مى كنند؟
بيش از چهل هزار نفر! ۱۱
🔹اكنون بيعت با امام تمام شده است، و امام حسن (ع) زمام حكومت را به دست مى گيرد، و براى شهرهاى مختلف فرماندارانى را منصوب مى كند، عبد اللّه بن عباس را به سوى شهر بصره مى فرستد.
🔸امام حسن (ع)، دو ماه به بررسى اوضاع مى پردازد و سعى مى كند مسائل داخلى را سر و سامان بدهد.۱۲
🔹البتّه لازم است بدانى كه محدوده حكومت امام حسن (ع) فقط عراق نيست، بلكه تمام مناطق اسلامى (به غير از شام) زير نظر كوفه اداره مى شوند.
آرى كوفه به منزله پايتختى براى حجاز (مكه و مدينه)، يمن، ايران و...به شمار مى رود.۱۳
#این_داستان_ادامه_دارد
💠 قسمت چهارم #قصرتنهایی
🔻دو جاسوس با سكّه هاى طلا 🔻
✅حتما مى دانى كه معاويه از زمان عثمان (خليفه سوم) تاكنون، هنوز بر شام حكومت مى كند و او با حيله و نيرنگ توانسته حكومت خود را بر آنجا ثابت نمايد.
اگر چه حضرت على (ع) به جنگ او رفت و در صفين جنگ سختى در گرفت؛ امّا درست در زمانى كه مالك اشتر تا پيروزى فاصله زيادى نداشت معاويه دستور داد تا قرآنها را بر سر نيزه كنند و با اين كار، مردم كوفه را فريب داد و مانع پيروزى سپاه حق شد.
🔹اكنون، امام حسن (ع) به حكومت رسيده است، او ريشه و اساس فساد را هدف قرار مى دهد.
آرى، معاويه و حكومت او ريشه همه فسادهايى است كه در امّت اسلامى روى مى دهد.
🔸امام حسن (ع) به خوبى مى داند كه معاويه مى خواهد اسلام را از بين برده و همه زحمت هاى پيامبر را نابود نمايد.
🔹اكنون ماه ذى الحجّه است و امام حسن (ع) نامه اى به معاويه مى نويسد: «همانا پدرم على بن ابى طالب به ديدار خدا رفته و او مرا به عنوان جانشين خود معرفى كرده است.اى معاويه، به خوبى مى دانى كه امر رهبرى بر مسلمانان، حق ما اهل بيت است، پس از تو مى خواهم كه از خدا بترسى و با من بيعت كنى و حكومت شام را به من بسپارى.بدان كه اگر اين پيشنهاد را قبول نكنى من همراه با سپاهى بزرگ به سوى تو خواهم آمد».۱۴
🔹نامه امام به دست معاويه مى رسد، اكنون، معاويه، مشاوران خود را جمع مى كند و از آنها مى خواهد كه به طرح نقشه اى براى مقابله با امام حسن (ع) بپردازند.
🔸طبق نقشه اين نامه براى امام حسن (ع) فرستاده مى شود: «اى حسن بن على! مگر فراموش كرده اى كه در صفين، ابو موسى اشعرى، پدر تو را از حكومت، كنار زد، حال چگونه شده است كه تو حقّ پدر خود را مى طلبى در حالى كه حقّ خلافت به من واگذار شده است».۱۵
🔹همچنين در اين جلسه مهم، معاويه تصميم مى گيرد كه دو جاسوس به عراق بفرستد يكى به شهر كوفه، و ديگرى به شهر بصره.
🔺اين دو جاسوس وظيفه دارند تا با خرج كردن سكّه هاى طلا، مردم اين دو شهر را نسبت به حكومت امام حسن (ع) بدبين كنند و در ميان مردم آشوب و فتنه ايجاد كنند.۱۶
🔸موقع حركت است و جاسوسان معاويه مى خواهند به سوى عراق حركت كنند.
معاويه نزد آنها مى آيد و با آنها سخن مى گويد و به آنها وعده پول و مقام مى دهد و از آنها مى خواهد براى ترور امام حسن (ع) و ياران مهم او تلاش نمايند.
🔰همسفر خوبم!
اكنون ديگر جان امام حسن (ع) در خطر است، بيا دعا كنيم تا خداوند، امام مهربان ما را از شرّ دشمنان حفظ نمايد.
#این_داستان_ادامه_دارد
💠قسمت پنجم #قصرتنهایی
🔻آيا آرزوى مرگ دارى؟🔻
✅جاسوس هاى معاويه به سوى عراق مى آيند، يكى به سوى بصره مى رود و ديگرى به سوى كوفه.
🔸اين دو جاسوس به فتنه و آشوب مى پردازند و امام حسن (ع) دستور دستگيرى آنها را مى دهد. ۱۷
🔹بعد از دستگيرى اين دو جاسوس، برنامه هاى معاويه آشكار مى شود و امام حسن (ع) مى فهمد كه معاويه در پى آشوب و فتنه است.
🔸امام حسن (ع) دستور مى دهد تا اين دو نفر را به سزاى اعمالشان برسانند و آنها را اعدام كنند و از اين راه، جواب واضح و روشنى به معاويه مى دهد.
سپس امام اين نامه را مى نويسد: «اى معاويه، جاسوسان خود را براى فتنه انگيزى و ترور مى فرستى، گويا تو آرزوى مرگ دارى و مى خواهى به دست من، كشته شوى.منتظر باش كه به خواست خدا، به زودى، مرگ تو فرا مى رسد». ۱۸
🔹امام، نامه را به يكى از ياران خود به نام جُندب مى دهد و از او مى خواهد تا هر چه سريع تر نامه را براى معاويه ببرد.
جُنْدب به سوى شام به پيش مى رود و خود را به قصر باشكوه معاويه مى رساند.۱۹
🔹به راستى كه چقدر ميان خانه ساده امام حسن (ع) و قصر پادشاهى معاويه فرق است، در كوفه هر وقت بخواهى مى توانى امام حسن (ع) را ببينى، به خانه اش بروى و با او همنشين شوى ؛ امّا در اينجا معاويه چه قصر زيبايى براى خود ساخته است.
🔸جُندب وارد قصر مى شود و نامه را به معاويه مى دهد.
معاويه، نامه امام را مى خواند، اكنون او احساس خطر مى كند، آرى، اگر سخن امام حسن (ع) را قبول نكند بايد خود را براى جنگ آماده كند.
🔹معاويه در جواب نامه چنين مى نويسد: «من نامه تو را خواندم، و اگر سن و سال تو بيش از من بود و سابقه حكومت داشتى با تو بيعت مى كردم، امّا تو مى دانى كه من از تو بزرگتر هستم و سالها حكومت كردهام و براى همين شايستگى من بيش از تو مى باشد، اگر تو با من بيعت كنى من حكومت عراق را به تو مى دهم».۲۰
🔹خواننده خوبم!
نگاه كن، معاويه همان حرفى را مى زند كه بعد از وفات پيامبر، مردم به حضرت على (ع) گفتند ؛ آرى، حرف آنها هم اين بود كه اى على تو جوان هستى و ابوبكر سن و سالش از تو بيشتر است.
به هر حال، جُنْدب نامه معاويه را مى گيرد و از قصر بيرون مى آيد.
او تصميم مى گيرد تا چند روز در شام بماند و از وضعيّت اين شهر بيشتر آگاه شود.
نگاه كن!
نامه رسان هاى زيادى از قصر معاويه به سوى شهرهاى مختلف حركت مى كنند.
چه خبر شده است؟ اين همه نامه رسان كجا مى روند؟
🔸 اينها خيلى عجله دارند، بر اسب هاى تندرو سوار هستند و به پيش مى تازند.
جُندب پس از تحقيق از متن اين نامهها باخبر مى شود: «خدا را شكر كه دشمن ما، على بن ابى طالب به قتل رسيد، وقتى نامه من به دست شما رسيد، لشكريان خود را آماده كنيد كه ما به زودى به سوى عراق حمله خواهيم كرد، اين را بدانيد پيروزى از آن ماست».۲۱
🔹جُندب با خود مى گويد: عجب! معاويه در فكر لشكر كشى به عراق است، هر چه سريع تر بايد خود را به كوفه برسانم و به امام خبر بدهم.
او با عجله به سوى كوفه به پيش مى تازد.
🔸چند روز بعد، او به كوفه آمده و خدمت امام حسن (ع) مى رسد و از امام مى خواهد كه هر چه سريع تر مردم عراق را بسيج نموده و به سوى شام حمله كند.
#این_داستان_ادامه_دارد
💠قسمت ششم #قصرتنهایی
🔻پيراهن خونين خليفه 🔻
🔹معاويه براى اين كه بتواند سپاه بزرگى براى جنگ با امام حسن (ع) راه بياندازد نياز به بهانه اى دارد.
🔸 آرى، اين يك قانون است كه اگر بخواهى با يك مكتب دينى مبارزه كنى بايد تو نيز مكتبى تأسيس كنى، و معاويه مى خواهد به اسم دين به جنگ دين واقعى برود.
🔹او يك برنامه ريزى دقيق انجام مى دهد و در همه جا تبليغ مى كند كه ما مى خواهيم قاتل عثمان را به سزاى عملش برسانيم. -اى مسلمانان! خليفه پيامبر مظلومانه و با لب تشنه شهيد شد، ما بايد انتقام خون مظلوم را بگيريم.
🔸آرى، تبليغات كارى مى كند كه مردم شام باور مى كنند امام حسن (ع) قاتل عثمان است.
🔹خواننده عزيزم! آيا موافقى با هم مقدارى تاريخ را مرور كنيم، و از قضيّه قتل عثمان با خبر شويم و حوادث سال سى و پنج هجرىِ قمرى را بررسى كنيم؟
🔸آن زمان عثمان به عنوان خليفه سوّم در مدينه حكومت مى كرد. او بنى اُميّه را همه كاره حكومت خود قرار داده بود و مردم براى اينكه بنى اُميّه، بيت المال را حيف و ميل مى كردند از عثمان ناراضى بودند.
🔹مردم مصر بيش از همه، مورد ظلم و ستم واقع شده بودند و سرانجام وقتى كاسه صبر آنها لبريز شد، در ماه شَوّال سال سى و پنج هجرى قمرى به سوى مدينه آمدند. آنها خانه عثمان را محاصره كردند و نگذاشتند كه او براى خواندن نماز جماعت به مسجد بيايد.
🔸حضرت على (ع) براى دفاع از عثمان، امام حسن و امام حسين (ع) را به خانه عثمان فرستاد و به آنها دستور داد كه نگذارند آسيبى به عثمان برسد. محاصره بيش از دو هفته طول كشيد و در تمام اين مدّت امام حسن و امام حسين (ع) و گروهى ديگر از اهل مدينه از عثمان دفاع مى كردند.
🔹جالب اين است كه خود معاويه چون مى دانست تاريخ مصرف عثمان براى او تمام شده است، طرّاح اصلى اين ماجرا بود.
او مى خواست با از ميان برداشتن عثمان به اهداف خود برسد.
🔸مروان كه منشى و مشاور عثمان بود روز هجدهم ماه ذى الحجّه از او خواست تا از كسانى كه براى دفاع او آمده اند، بخواهد كه خانه او را ترك كنند. عثمان هم كه به مروان اطمينان داشت و خيال مى كرد خطر برطرف شده است از همه آنهايى كه براى دفاع از او آمده بودند در خواست كرد تا به خانه هاى خود بروند.
🔹او رو به همه كرد و چنين گفت: «من شما را قسم مى دهم تا خانه مرا ترك كنيد و به خانه هاى خود برويد».
امام حسن (ع) رو به عثمان كرد و فرمود: «چرا مردم را از دفاع كردن از خود منع مى كنى؟ ». عثمان در جواب او گفت: «تو را قسم مى دهم كه به خانه خود بروى، كه من نمى خواهم در خانهام خونريزى شود».
🔸آرى، آخرين فردى كه خانه عثمان را ترك كرد امام حسن (ع) بود. حضرت على (ع) چون متوجّه بازگشت امام حسن (ع) شد به او دستور داد تا به خانه عثمان باز گردد. امام حسن (ع) به خانه عثمان بازگشت ؛ امّا بار ديگر عثمان او را قسم داد كه خانه او را ترك كند.
🔹شب هنگام، نيروهايى كه از مصر آمده بودند از فرصت استفاده كردند و حلقه محاصره را تنگ تر كردند. محاصره آن قدر طول كشيد كه ديگر آبى در خانه عثمان پيدا نمى شد، عثمان و خانواده او در تشنگى بودند.امّا شورشى ها، اجازه نمى دادند كسى براى عثمان آب ببرد، آنها مى خواستند عثمان و خانواده اش از تشنگى بميرند. هيچ كس جرأت نداشت به خانه عثمان نزديك شود، شورشيان با شمشيرهاى برهنه خانه را در محاصره خود داشتند.
🔸اينجا بود كه حضرت على (ع) به بنى هاشم دستور داد تا سه مشك آب بردارند و به سوى خانه عثمان حركت كنند، آنها هر طور بود آب را به خانه عثمان رساندند.
امام حسن (ع) همراه با قنبر هنوز بر در خانه عثمان ايستاده بود كه تيراندازى شروع شد و در اين هنگام امام حسن نيز مجروح (ع) شد.
🔹سرانجام شورشيان به خانه عثمان حمله كردند و او را به قتل رساندند.
امّا همسفر من مى بينى كه امروز معاويه با تبليغات كارى كرده است كه مردم باور كرده اند امام حسن (ع) قاتل عثمان است. آرى، تبليغات مى تواند كارى كند كه مردم، شب را روز ببينند و همين طور روز را شب! ما بايد هميشه هوشيار باشيم تا فريب تبليغات شوم دشمنان اسلام را نخوريم.
#این_داستان_ادامه_دارد
💠 قسمت هشتم #قصرتنهایی
🔻پيش به سوى شام 🔻
✅امام حسن (ع) تصميم گرفته است تا لشكرى را آماده كند و به سوى شام حركت كند.
او مى خواهد تا جنگ بين او و معاويه در داخل مرزهاى شام انجام گيرد، آرى، اين در روحيه مبارزان، بسيار اثر دارد، همان طور كه حضرت على (ع) در جنگ با معاويه، لشكر خود را به صفين برد، (صفين در داخل كشور سوريه مى باشد).
امام حسن (ع) هم مى خواهد موضع تهاجمى خود را حفظ كند براى همين براى آماده كردن لشكر خود برنامه ريزى مى كند و مى خواهد قبل از اين كه معاويه به عراق برسد او از عراق خارج شده و خود را به شام برساند.
🔸آرى، هزاران نفر با امام حسن (ع) بيعت كرده اند و قول داده اند كه امام خود را در هر شرايطى يارى كنند.
🔹امام، تلاش مى كند تا لشكر مجهّزى را به سوى شام بفرستد، امام به حُجْر دستور مى دهد تا براى تجهيز لشكر عراق اقدام نمايد.۳۱
🔸حُجْر تلاش زيادى مى كند ؛ امّا مردم كوفه آمادگى لازم براى حركت به سوى شام را از خود نشان نمى دهند، آرى، آنها آن قدر معطّل مى كنند تا اين كه سرانجام معاويه لشكر خود را به سوى عراق حركت مى دهد.
🔹خبر مى رسد كه معاويه با لشكر شصت هزار نفرى از شام حركت كرده است و به سوى عراق مى آيد.
🔸امام اعلام جهاد مى كند و بيش از چهار هزار نفر از بهترين ياران آن حضرت، آمادگى خود را براى جهاد اعلام مى كنند.
🔹خواننده خوبم❗️
اين چهار هزار نفرى كه در اولين مرحله، اعلام آمادگى كردند گل سر سبد كوفه هستند و براى همين به سرعت نداى امام خود را اجابت مى كنند.
🔸امام اولين سپاه خود را سامان دهى مى كند و فرماندهى آن را به عهده يكى از فرماندهان به نام كِنْدى مى سپارد و از او مى خواهد كه به سوى انبار حركت كنند و مانع پيشروى معاويه در خاك عراق بشوند.۳۲
🔹چهار هزار رزمنده به سوى مرزهاى شام حركت مى كنند.
من خيلى خوشحال هستم كه سرانجام مردم كوفه سر عقل آمدند و به يارى امام خويش شتافتند.
🔶 همسفر خوبم❗️آيا موافقى ما نيز همراه اين لشكر به سوى مرزهاى شام حركت كنيم؟
🔹راه زيادى در پيش رو داريم پس بايد عجله كنيم و هر چه سريع تر خود را به منطقه انبار برسانيم و مانع ورود سپاه شام به عراق بشويم.
🔸روزها مى گذرد و ما به پيش مى رويم، خدا را شكر كه ما به موقع به منطقه انبار رسيديم، هنوز دشمن به اينجا نرسيده است.
#این_داستان_ادامه_دارد
💠قسمت نهم #قصرتنهایی
🔻فدايى سكّهها هستم🔻
✅لشكر معاويه در نزديكى هاى شهر حلب اردو زده اند، معاويه منتظر است تا ديگر نيروهاى كمكى از شهرهاى مختلف شام به او ملحق بشوند.
او مى خواهد با لشكر شصت هزار نفرى به عراق حمله كند.
🔸خبر به معاويه مى رسد كه كِنْدى، فرمانده امام حسن (ع) در انبار سنگر گرفته است.
معاويه از زيركى امام حسن (ع) ناراحت مى شود، آرى ديگر عبور از انبار كار بسيار سختى مى باشد.
🔹معاويه به فكر فرو رفته است، ناگهان فكرى به ذهن او مى رسد.
🔹آيا مى دانى او چه تصميمى گرفته است؟
او مى خواهد فرمانده امام حسن (ع) را با پول و مقام خريدارى كند.
معاويه دستور مى دهد تا اين نامه براى كِنْدى نوشته شود: «من تو را دعوت مى كنم تا به من ملحق شوى كه در اين صورت تو را امير شهرى از شهرهاى شام مى كنم».۳۳
🔸معاويه نامه رسان خود را صدا مى زند تا اين نامه را همراه با كيسه هاى سكّه براى كِنْدى ببرد.
خواننده عزيزم❗️
🔰آيا مى خواهى بدانى معاويه چقدر پول براى كِنْدى مى فرستد؟
پانصد هزار درهم!
🔹آرى، اين پول كمى نيست، واقعا ايمان مى خواهد كه بتواند از اين همه پول بگذرد و وسوسه نشود.
🔸نامه رسان معاويه، خود را به انبار مى رساند و سراغ خيمه فرماندهى را مى گيرد.
نيروها او را به خيمه كِنْدى راهنمايى مى كنند، او وارد خيمه مى شود.
نامه را همراه با سكّهها تحويل كِنْدى مى دهد.
🔹كِنْدى، فرمانده سپاه امام حسن (ع)، نامه را مى خواند، نگاهى به سكّهها مى كند، برق سكّهها چشم او را مى گيرد.
پانصد هزار درهم و حكومت بر شهرى از شهرهاى شام!
او سر خود را پايين مى اندازد و به فكر فرو مى رود.
🔹آخر من با امام حسن (ع) بيعت كرده ام، او به من اعتماد كرده است و چهار هزار نيرو در اختيار من قرار داده است تا از مرز كشور دفاع كنم.
🔸شيطان در وجود او رخنه مى كند و به او مى گويد: پانصد هزار درهم، پول كمى نيست! با اين پول مى توانى تا آخر عمر راحت زندگى كنى، خانه زيبا براى خود بخرى و خوش بگذرانى.اى كِنْدى❗️شانس به در خانه ات آمده است، بيا و از آن استفاده كن، تو ديگر خواب چنين پولى را هم نخواهى ديد.
🔹سرانجام، شيطان پيروز مى شود و كِنْدى تصميم مى گيرد كه به معاويه ملحق شود.
🔸در چادر فرماندهى، جلسه محرمانه اى برگزار مى شود، هيچ كس از موضوع اين جلسه خبر ندارد.
🔹كِنْدى، دويست نفر از نيروهاى خود را جمع مى كند و از آنها مى خواهد تا همراه او به معاويه ملحق شوند.۳۴
نيمه شب است و همه نيروها در خواب هستند، كِنْدى همراه با دويست نفر از بزرگان لشكر كوفه به سوى حلب، محل استقرار معاويه حركت مى كنند.
🔸صبح كه مى شود سپاه كوفه متوجّه مى شوند كه دويست تن از فرماندهان سپاه و كندى به معاويه ملحق شده اند.
#این_داستان_ادامه_دارد
💠 قسمت دهم #قصرتنهایی
🔻چرا هيچ كس جواب نمى دهد؟ 🔻
✅بى وفايى فرمانده سپاه، دل مرا به درد آورده است، من تصميم گرفتهام تا هر چه سريع تر به كوفه برگردم و امام حسن (ع) را در جريان بى وفايى فرمانده سپاه قرار بدهم.
🔸آرى، معاويه اين بار با سكّه هاى سرخ به ميدان آمده است.
🔹امام حسن (ع) با شنيدن اين خبر بسيار ناراحت مى شود و رو به ياران خود مى كند و آنان را از عشق به دنيا بر حذر مى دارد.
🔸لشكر معاويه در نزديكى هاى مرز عراق اردو زده است و هر لحظه ممكن است كه به سوى عراق حمله كند ؛ امام شخص ديگرى به نام مُرادى را به عنوان فرمانده به سوى انبار مى فرستد تا بار ديگر سپاه را سامان دهى كند.
🔹امام به او توصيه مى كند كه او ديگر فريب معاويه را نخورد و او قول مى دهد كه به امام و هدف او وفادار بماند.۳۵
🔸مرادى همراه با عدّه اى از نيروهاى تازه نفس به سوى انبار حركت مى كنند و در آنجا اردو مى زنند.
🔹اما معاويه براى اين فرمانده هم خواب خوشى ديده است، پانصد هزار درهم همراه با نامه اى محبت آميز!
چه بگويم كه اين فرمانده نيز با ديدن اين همه پول، به معاويه ملحق مى شود.
🔸اين فرمانده كه امام حسن (ع) دوباره انتخاب كرده بود يكى از بهترين گزينه هايى بود كه امام حسن (ع) در اختيار داشت ؛ امّا پول معاويه آن قدر زياد بود كه او را هم وسوسه كرد.۳۶
🔹اكنون، معاويه، سرمست از پيروزى خود در خريدن دو فرمانده امام، اين نامه را براى او مى نويسد: «اى پسر عمو! ديدى كه مردم كوفه چگونه به تو بى وفايى كردند، پس بيا و رشته فاميلى كه بين ما هست را پاره نكن و از جنگ كردن منصرف شو».۳۷
🔸امام حسن (ع) اين بار تصميم مى گيرد تا خودش فرماندهى سپاه را به عهده بگيرد براى همين به مردم خبر مى دهد تا در مسجد جمع شوند.
🔹بعد از اين كه همه مردم به مسجد آمدند امام به منبر مى رود و شروع به سخنرانى مى كند: «اى مردم! خداوند جهاد را بر بندگان خويش واجب نموده و از آنها خواسته است در راه او صبر نمايند، از شما مى خواهم كه به سوى اردوگاه نُخَيله حركت كنيد تا به جنگ معاويه برويم».۳۸
🔸حتما مى گويى كه نُخَيله كجاست؟
اردوگاه بزرگى در خارج از شهر كوفه كه در همه جنگ ها، سپاه كوفه در آنجا مستقر مى شد و بعد از سامان دهى از آنجا به سوى دشمن حركت مى كرد.
سكوت بر فضاى مسجد حكم فرما شده است، همه مردم منتظر هستند تا بزرگان و ريش سفيدان، آمادگى خود را براى همراهى امام اعلام كنند.
🔹نمى دانم اين صحنه را چگونه برايت روايت كنم، فضاى مسجد كوفه پر از جمعيتى است كه سرهايشان را پايين انداخته اند و هيچ نمى گويند. ۳۹
🔸چند ماه قبل، روز بيست و يكم ماه رمضان، همينها با امام حسن (ع) بيعت كردند، آيا يادت هست كه چگونه فرياد مى زدند كه ما همه، سرباز تو هستيم؟ امّا چه شده است امروز كه روز عمل است و بايد شمشير به دست گرفت و به جنگ معاويه رفت، همه سكوت كرده اند.
🔹آرى، سكّه هاى طلاى معاويه در جيب هاى اين مردم سنگينى مى كند، ديگر چگونه به جنگ كسى بروند كه وام دار او هستند.
🔸امام حسن (ع) بالاى منبر نشسته است و هيچ كس جواب او را نمى دهد.
🔹خدايا! اين چه مظلوميّتى است كه من با چشم خود مى بينم.
چرا هيچ كس، جواب امام حسن (ع) را نمى دهد؟
همه منتظر هستند تا بزرگان شهر سخن بگويند ؛ امّا آنها سكوت اختيار كرده اند.
همه مردم، به يكديگر نگاه مى كنند، به راستى چه شده است؟ چرا مسجد اين طور بوى غريبى گرفته است؟
🔹صدايى، ناگهان سكوت را مى شكند: «اى مردم، خجالت نمى كشيد؟ فرزند پيامبرتان شما را به يارى فرا مى خواند و شما اين گونه سكوت مى كنيد؟ مگر شما با او بيعت نكرده ايد؟ ».
آيا تو اين جوانمرد را مى شناسى؟
🔸 او عَدى بن حاتم است.
او جمعيّت را مى شكافد و نزديك امام حسن (ع) مى آيد و مى گويد: «من سخن تو را شنيدم و به سوى نُخَيله (اردوگاه نظامى كوفه) حركت مى كنم تا جان خويش را فداى تو كنم».
نگاه كن، او به سوى درِ مسجد مى رود و سوار بر اسب خود مى شود و به سوى نُخَيله مى رود.۴۰
#این_داستان_ادامه_دارد
يك ميليون درهم❗️
🔹آرى، نگاه كن، اين كيسهها را كه مى بينى پانصد هزار درهم است كه همين حالا تقديم شما مى شود و بقيه آن نيز در كوفه تقديم خواهد شد.
🔸عبيد اللّه بن عبّاس تا به حال اين همه پول نديده است!
ديگر فكر او به اين پولها متوجّه شده است، او ديگر نمى تواند فكر كند كه آخر چطور ممكن است امام حسن (ع) با معاويه صلح كرده باشد و به او خبر نداده باشد.
🔹آرى، معاويه براى فريب دادن فرمانده كوفه، يك دروغ بزرگ گفت و او هم آن را باور كرد.
🔸او با خود فكر مى كند حالا امام حسن (ع) با معاويه صلح خواهد نمود پس چه خوب است كه در اين كار پيش قدم شده و يك ميليون درهم هم به دست بياورم.
قرار بر اين مى شود كه نيمه شب، وقتى كه همه در خواب هستند فرمانده سپاه كوفه به اردوگاه معاويه برود.۵۳
#این_داستان_ادامه_دارد
💠قسمت دوازدهم #قصرتنهایی
🔻فرمانده ما كجا رفته است؟🔻
✅همسفرم، برخيز❗️
موقع اذان صبح است، همه دارند براى خواندن نماز صبح آماده مى شوند.
همه در صف هاى نماز مى نشينند، حتما مى دانى كه فرمانده سپاه، امام جماعت سپاه هم مى باشد.
چرا فرمانده دير كرده است، چرا وقت دوازده هزار نفر، براى او اهميت ندارد؟
كمى حوصله داشته باش، الآن مى آيد.
امّا هر چه صبر مى كنند خبرى نمى شود، قَيس (معاون فرمانده) به سوى خيمه فرمانده مى رود. اما فرمانده آنجا نيست،خدايا❗️فرمانده كجا رفته است؟
هيچ اثرى از فرمانده نيست، نكند براى او حادثه اى روى داده باشد؟!
🔸به هر حال، قَيس به سوى نمازگزاران مى آيد و نماز به امامت او خوانده مى شود.۵۴
🔸اما همه به فكر فرمانده هستند، هيچ كس باور نمى كند كه پسر عموى امام حسن (ع) نيز به آن حضرت خيانت كند.
درست در مهم ترين نقطه تاريخ، جايى كه سپاه حق و باطل در مقابل هم موضع گرفته اند عُبيد اللّه بن عبّاس، بزرگترين ضربه را به سپاه حق زد.
🔅وقتى كه خورشيد بالا آمد و هوا روشن شد ياران امام حسن (ع) نگاهشان به گوشه اى از سپاه معاويه مى افتد.
چه خبر شده است، چرا همه با انگشت يك طرف را نشان مى دهند؟
نگاه كن❗️
🔹عبيد اللّه بن عبّاس، فرمانده گم شده ما شمشير به دست، در سپاه معاويه ايستاده است❗️
خدايا❗️چه شده است؟ نكند او حواسش پرت شده است و لشكر ما را با لشكر معاويه اشتباه گرفته است❗️
خير، او خيلى هم، حواسش جمع است، او به خوبى حساب يك ميليون درهم خود را دارد كه ايمان خود را به آن فروخته است.
🔸ناگهان صدايى سكوت صحرا را در هم مى شكند: «اى مردم عراق، نگاه كنيد❗️ اين فرمانده شماست كه با معاويه بيعت كرده است، امام شما، حسن بن على نيز با معاويه صلح كرده است، پس چرا جان خود را به خطر مى اندازيد؟ ».۵۵
🔹با اين سخن، مردم باور مى كنند كه امام حسن (ع) صلح كرده است، آخر وقتى آنها فرمانده خود را ببينند كه در كنار معاويه ايستاده است ديگر چه بگويند؟
🔸نگاه كن، ببين چگونه مردم، گروه گروه به سوى سپاه معاويه مى روند، اينان كسانى هستند كه غربت و مظلوميّت امام حسن (ع) را رقم مى زنند.۵۶
#این_داستان_ادامه_دارد
💠قسمت سیزدهم #قصرتنهایی
🔻فقط با شمشير به ديدارت مى آيم 🔻
✅از آن سپاه دوازده هزار نفرى فقط چهار هزار نفر باقى مانده است، هر كس كه #اهل_دنيا بود رفت و فقط كسانى ماندند كه بنده دنيا نيستند.
اينان ياران واقعى امام حسن (ع) هستند و بر بيعت خود پايدار مانده اند.
🔸 #قَيس، فرماندهى سپاه را به عهده مى گيرد و سپاه خود را سامان دهى مى كند.
گوش كن، اكنون قَيس دارد براى نيروهاى خود سخن مى گويد: «يارانم، تصميم شما چيست؟ آيا مرد جنگ هستيد يا اينكه مى خواهيد با معاويه كه ريشه همه گمراهىها مى باشد بيعت كنيد؟ ».
🔹ياران او به وفادارى با او قسم خورده و بار ديگر با او بيعت مى كنند كه تا پاى جان در راه امام حسن (ع) شمشير بزنند.۵۷
🔸دو لشكر در روبروى هم قرار مى گيرند، معاويه وقتى مى بيند كه قَيس در تصميم خود مصمّم است نامه اى به او مى نويسد تا شايد او را هم مثل سه فرمانده قبلى بتواند فريب دهد.
🔹معاويه از قَيس مى خواهد تا همديگر را ملاقات كنند ؛ امّا قَيس در جواب نامه او چنين مى نويسد: «اى معاويه، به خدا! قسم من تو را ملاقات نمى كنم مگر اينكه بين من و تو شمشير و نيزه باشد».۵۸
🔸آرى، منظور قَيس اين بود كه فقط من در ميدان جنگ حاضر هستم تو را ببينم.
آفرين بر تو اى قَيس، تو نشان دادى كه مى توان بنده پول و مال دنيا نبود، تو مردانگى را بار ديگر به تصوير كشيدى.
به راستى كه ما شيعيان چقدر تو را مى شناسيم؟! چقدر تو را الگوى خود قرار مى دهيم؟!
🔹به خدا هيچ مكتبى به اندازه مكتب شيعه، اين قدر الگوهاى زيبا ندارد❗️
🔰همسفرم❗️
تاريخ در مورد مبلغ پولى كه معاويه به قَيس پيشنهاد كرده است سكوت مى كند ؛ امّا معاويه اى كه براى عُبيد اللّه بن عبّاس يك ميليون درهم پول مى دهد براى قَيس حاضر است چند برابر آن را بدهد ؛ امّا قَيس قبول نمى كند.
🔸آرى، خدا مى داند وقتى معاويه مى فهمد كه قَيس و چهار هزار سرباز جان بر كف او را نمى تواند با پول خريدارى كند چقدر ناراحت مى شود.
🔹آرى، اينان شيعيان واقعى امام حسن (ع) هستند كه تا پاى جان حاضر هستند در راه امام خويش فداكارى كنند.
🔸معاويه بسيار عصبانى است، براى همين نامه اى به قَيس مى نويسد: «اى قَيس تو يهودى هستى همانگونه كه پدرت يهودى بود، بدان كه مرگ در انتظار توست».۵۹
🔹عجب❗️در منطق معاويه هر كس كه بنده پول نيست، يهودى است؟ هر كس بر بيعت خود با امام حسن (ع) وفادار بماند، يهودى است؟!
🔹اين نامه، دليل واضحى است كه معاويه چقدر مقابل قَيس درمانده شده است كه به ناسزا متوسل شده است.
🔰همسفر خوبم❗️
نگاه كن، قَيس، نامه معاويه را مى خواند،
قلم و كاغذى در دست مى گيرد و در جواب معاويه چنين مى نويسد: «اى معاويه، تو همان بت پرست هستى كه وقتى پيامبر، مكه را فتح كرد از روى ترس، مسلمان شدى، تو دين ندارى و دشمن خدا و رسول خدا هستى».۶۰
🔸وقتى معاويه، نامه قَيس را مى خواند عصبانى مى شود و دستور آغاز جنگ را مى دهد.
🔹لشكر معاويه با سپاه قَيس به جنگ مى پردازند و ياران قَيس جانانه شمشير مى زنند.
🔸جنگ سختى در مى گيرد، ياران قَيس عدّه اى از لشكريان معاويه را به خاك سياه مى نشانند و در اين ميان تعدادى از آنها به #شهادت مى رسند. ۶۱
🔹معاويه هراس دارد كه خون هاى زيادى در اينجا ريخته شود و احساسات مردم عراق تحريك شود، به همين دليل او دستور عقب نشينى مى دهد.
🔸اين طور كه معلوم است معاويه برنامه هاى بسيار دقيقى طرح ريزى كرده است.
او از سپاه شام مى خواهد چند روزى صبر كنند، آرى، او اميدوار است كه اوضاع به نفع او تغيير كند.۶۲
🔹قَيس منتظر آمدن امام حسن (ع) است، زيرا در آخرين ديدار با امام حسن (ع) در #ساباط قرار شد كه وقتى نيروهاى كمكى به امام ملحق شدند امام دستور حركت بدهد.
به راستى چرا امام حسن (ع) اين قدر دير كرده است، قَيس مى داند كه او به زحمت فقط چند روز خواهد توانست در مقابل لشكر بزرگ شام مقابله كند.
🔸قَيس بسيار نگران است، او نمى داند كه در ساباط چه خبر است و علّت دير كردن لشكر امام حسن (ع) چيست؟
#این_داستان_ادامه_دارد
💠قسمت چهاردهم #قصرتنهایی
🔻تير بر قلب خورشيد🔻
💫امام حسن(ع) در ساباط (نزدیکی مدائن) اردوگاه خود را بر پا نموده است و منتظر است تا دیگر نیروهای کمکی از راه برسند .
🔸اگر یادت باشد⁉️ برایت گفتم که معاویه از ماه ها قبل برای عدّه ای از مردم کوفه نامه نوشته📜 و به تک تک آنها وعده داده است که اگر امام حسن(ع) را به قتل برسانند😳 دختر خود را به عقد آنها در آورد 🧝♀و پول بسیار زیادی به آنها بدهد .💰63
🔶این نامه ها به صورت مخفیانه در میان مردم کوفه پخش شده است، آری، امروز دیگر دختر معاویه، عاشقان زیادی دارد !
همسفر خوبم ❗️
🔸اینجا ساباط است، ما هنوز تا میدان جنگ فاصله زیادی داریم ولی امام حسن(ع) در زیر لباس خود، زره پوشیده است .
آیا می دانی چرا ❓❓
🔶چون بعضی از یاران، جریان نامه های معاویه را به امام حسن(ع) خبر داده اند و جان امام در خطر است .
🔸اکنون وقت نماز شده است🤲، همه سپاه کوفه در صف های نماز ایستاده اند، بیا من و تو هم در صف اول نماز بایستیم .
🔶امام حسن(ع) از خیمه فرماندهی بیرون می آید و همه جمعیّت، پشت سر امام به خواندن نماز مشغول می شوند .
🔸این جا اردوگاه سپاه کوفه است، وقت نماز است و مناجات با خدا .
🔶همه، مشغول خواندن نماز هستند که ناگهان . . .
🔸تیری به امام اصابت می کند، نمی دانم این تیر از کجا می آید، تیر از طرف خودی هاست، دشمن که کیلومترها با ما فاصله دارد .
🔶همه مات و مبهوت هستند😟،عجب❗️ یک نفر از داخل سپاه خودی به سوی امام تیراندازی کرده است 😳.
🔸این اولین سوء قصد به جان امام است .64
من فداى مظلوميّت تو! 😢
🔶كسانى كه براى ياريت آمده اند اكنون قصد جان تو را نموده اند.
تاريخ، دو نماز را هيچ گاه از ياد نمى برد، يكى نماز امام حسين (ع) در
كربلا و ديگر نماز امام حسن (ع) در ساباط.
🔸اگر امام حسين (ع) در روز عاشورا در ميان دشمنان به نماز ايستاد چند تن از يارانش مثل پروانه، سينه سپر كردند و تيرهايى🏹 كه از طرف دشمن مى آمد به جان خريدند.
🔶امروز امام حسن (ع) در ميان ياران خود نماز مى خواند، اينجا كه ميدان جنگ نيست، اردوگاه نيروهاى خودى است ؛ ولى در نماز به سويش تيراندازى مى كنند.
🔸خدا را شكر كه امام زره به تن دارد و براى همين آسيبى به او نمى رسد.
هر شب، عدّه اى از اردوگاه، خارج مى شوند و به سوى سپاه معاويه مى روند تا با او بيعت كنند.
🔶آرى، روز به روز تعداد سپاه كوفه كم تر شده و بر تعداد لشكريان معاويه افزوده مى شود.
🔸به راستى چند نفر به امام حسن (ع)، وفادار خواهند ماند و تا آخر كار، حاضر خواهند بود در راه او، جانفشانى كنند❓
#این_داستان_ادامه_دارد....
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@amoozeshmaaref
📚قسمت پانزدهم #قصرتنهایی
🔻همه آماده کشتن تو هستیم🔻
🔷اسب سواری به سوی ما می آید و سراغ امام حسن(ع) را می گیرد .
🔹مثل اینکه او نامه📩 مهمّی را از طرف معاویه برای امام حسن(ع) آورده است .
🔷بیا من و تو هم به خیمه فرماندهی برویم .
🔹او اکنون در حضور امام نشسته است، عجیب است😳 او به جای یک نامه، ده ها نامه با خود همراه دارد .
🔷من تعجّب می کنم🤔، تا حالا چنین چیزی سابقه نداشته است .
🔹یکی از نامه ها به امضای معاویه است، امام آن را باز می کند و مشغول خواندن آن می شود .📜
🔷معاویه در این نامه از امام خواسته است امر حکومت را به او واگذار کند .65
🔹این چیز تازه ای نیست، ولی آنچه مهم است این است که معاویه در نامه خود اشاره به نامه هایی می کند که یاران امام حسن(ع) برای او نوشته اند .😞
🔷اکنون، معاویه، همان نامه ها را برای امام حسن(ع) فرستاده است .66
🔹امام، این نامه ها را باز می کند، آری، این دست خط بزرگان کوفه است : «ای معاویه ، هر چه سریع تر به سوی ما بیا ، ما به تو قول می دهیم که وقتی لشکر تو به نزدیکی ما رسید ما حسن بن علی را اسیر کرده و تحویل تو دهیم» .67
🔷در نامه دیگری نوشته شده است: «ای معاویه ، به سوی کوفه بیا که ما همه ، گوش به فرمان تو هستیم ، هر وقت تو دستور بدهی ما حسن بن علی را به قتل خواهیم رساند» 😔.68
🔹خدایا ! این نامه ها را چه کسانی نوشته اند ❓❓
🔷این نامه ها را همان افرادی نوشته اند که الآن در اردوگاه امام حسن(ع) هستند .
🔹خدایا این چه غربت و مظلومیّتی است که من می بینم ❗️
🔷اشک در چشم امام حسن(ع) حلقه می زند، خدایا ! همین مردم با من بیعت کردند، من به امید یاری آنها از خانه و کاشانه ام بیرون آمده ام ؛ امّا اکنون، این گونه در حق من نامردی می کنند .
🔹خدایا ! من با این مردم چه کنم، من می خواهم دین تو را از انحراف نجات دهم و این مردم قصد جان مرا دارند .
💥همسفرم ❗️
🔷این طور که معلوم است دختر معاویه🧝♀ عاشقان زیادی پیدا کرده است ❗️
🔹آخر مگر دختر در کوفه پیدا نمی شود❓ که این مردم این گونه عاشق این دختر شده اند .
🔷البتّه معلوم است که دختر زیاد است ؛ امّا هیچ کدامشان، دختر معاویه نمی شوند، کسی که دامادِ معاویه بشود به گنج بزرگی رسیده است .💰
🔹کیسه های طلای سرخ، حکومت و ریاست و دختر معاویه، همه اینها را می توان با ریختن خون امام حسن(ع) بدست آورد .
💥امان از دوستی و محبت دنیا ❗️
🔷معاویه مردم زمانه خود را به خوبی می شناخت، می دانست که آنها عاشق پول و ریاست هستند .💰🤴
🔹به راستی که محبّت به دنیا، ریشه همه پلیدی ها و پستی هاست❗️
🔷بار خدایا ❗️ما به تو پناه می بریم از این که دنیا را معشوق و محبوب خود قرار دهیم🤲 .
#این_داستان_ادامه_دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@amoozeshmaaref
📚قسمت شانزدهم#قصر_تنهایی
🔻عشق یک میلیون درهم🔻
🔹امام، نامه ها را تحویل می گیرد و آنها را در جایی مخفی می کند .
🔷او می داند که اگر این خبر در میان سپاه پخش شود و آبروی بزرگان کوفه برود، در لشکر آشوب به پا خواهد شد .
🔹امام در فکر است که با این مردم چه کند .
🔷نامه رسان دیگری از راه می رسد و خدمت امام می آید .
🔹او از طرف قَیس آمده است، امام نامه را باز می کند و آن را می خواند .
🔷در نامه آمده است که عُبید اللّه بن عبّاس، پسر عموی امام، فریب معاویه را خورده و به خاطر یک میلیون درهم 😱به لشکر معاویه پیوسته و با او بیعت کرده است . این خبر، برای امام بسیار سخت تمام می شود، چه کسی بهتر از پسر عموی امام که او هم فریب معاویه را خورده است .
🔹معاویه این بار با سکّه های طلا به جنگ آمده است .💰💰
🔷امام با خود فکر می کند اگر او به جنگ معاویه برود، در همان شب اول بسیاری از این مردم به لشکر معاویه خواهند پیوست .😞
🔹چون معاویه همراه خود آن قدر پول آورده است که بتواند تمام سپاه کوفه را بخرد .
🔷وقتی که پسر عموی امام، به خاطر پول، امام را تنها بگذارد دیگر تکلیف بقیه مردم روشن است .🤑
🔹ممکن است گروهی از شیعیان واقعی باقی بمانند ولی امام می داند که تعداد آنها بیش از پنج هزار نفر نخواهد بود، خوب، پنج هزار نفر در مقابل شصت هزار نفر چه کار می توانند بکنند🤔 .اگر جنگ شروع شود، معاویه، همه این شیعیان را به قتل خواهد رسانید🗡🛡 و خاندان بنی هاشم را قتل عام خواهد کرد .
معاویه می خواهد هیچ اثری از خاندان پیامبر باقی نماند .
🔷در این جنگ ممکن است معاویه هزاران نفر از یاران خود را از دست بدهد امّا برای او کاری ندارد که یاران جدیدی برای خود درست کند .
🔹هر کس که پول را دوست داشته باشد می تواند در لشکر معاویه قرار گیرد، او با پول بیت المال می تواند هزاران نفر دیگر را به سوی خود جذب کند .😈
🔷اما برای این که یک نفر، پیرو مکتب شیعه باشد باید پول را دوست نداشته باشد، دلش از محبت دنیا خالی باشد تا بتواند تا آخر عمر، شیعه باقی بماند .
درست است که الآن قَیس و یاران باقی مانده او قسم خورده اند تا پای جان در راه امام حسن(ع) جانفشانی کنند .
امّا اگر اینها کشته شوند دیگر نمی توان به آسانی، جایگزین آنها را پیدا کرد .
باید سال ها بگذرد تا افرادی همچون اینان تربیت شوند، تربیت افرادی که از پول بگذرند بسیار سخت است .
🔹خبری در سپاه کوفه به سرعت منتشر می شود : «قَیس کشته شد» .
🗣این شایعه را هواداران معاویه در دهان مردم انداخته اند تا اگر کسی هم به فکر یاری کردن امام باشد روحیه خود را از دست بدهد 😞.71
🔷آری، معاویه برای شکست امام حسن(ع)، از شیوه جنگ روانی استفاده می کند و مى خواهد از اين راه روحيه سپاهيان امام را در هم بشكند.
#این_داستان_ادامه_دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@amoozeshmaaref
📚قسمت هفدهم#قصرتنهایی
🔻ما زندگی را دوست داریم🔻
🔹اکنون، موقع اذان است و همه سپاهیان امام برای نماز جمع شده اند🤲 .
امام تصمیم دارد تا از میزان آمادگی سپاهیان خود برای جنگ با خبر شود، به راستی آیا این مردم در مقابل معاویه جنگ خواهند نمود ❓
🔷امام رو به آنان می کند و چنین می گوید :
💥 «ای مردم ، معاویه ما را به صلح و سازش فرا می خواند ، اگر شما آمادگی برای مرگ در راه خدا را دارید با شمشیرهای خود به جنگ او برویم و اگر زندگی دنیا را انتخاب می کنید خواسته او را قبول کنم» .72
🔹سخن امام که به این جا می رسد، عدّه ای فریاد می زنند : «ما زندگی را دوست داریم، ما می خواهیم زنده بمانیم .» .73
🔷آری، این فریاد، اوج مظلومیّت امام حسن(ع) را نشان می دهد، 🙁مردمی که به اردوگاه امام آمده اند اهل جهاد نیستند، اینها عاشق زندگی دنیا هستند🤑 و از مرگ با عزّت نیز می ترسند .
🔹امام می داند که این مردم علاقه ای به جنگ ندارند، برای همین ادامه می دهد : «ای مردم ، من نمی دانم با شما چگونه رفتار کنم ، این نامه قَیس است📜 و به من خبر داده که بزرگان شما همراه با فرمانده خود به سپاه معاویه پیوسته اند .
🔷ای مردم کوفه ، شما با من بیعت کردید و من به امید یاری شما از کوفه خارج شدم ، 🤝
🔹امّا اکنون این گونه بی وفایی می کنید . بدانید که من دیگر از یاری کردن شما دل کنده ام و می خواهم امر حکومت را به معاویه واگذار کنم» .74
🔷در این میان، عدّه ای از سپاهیان امام حسن(ع) به فکر فرو رفته اند،🤔 آرزوهای زیاد آنها بر باد رفته است .
🔹چون وقتی که امام حسن(ع) خودش بخواهد با معاویه صلح کند دیگر معاویه حاضر نخواهد بود به کسی پول بدهد💰 .
عدّه زیادی از این مردم، خواب های خوشی برای خود دیده بودند، 😴آنها می خواستند که امام حسن(ع) را دستگیر کنند و یا به قتل برسانند و در عوض پول زیادی از معاویه بگیرند .
🔷آنها خود را در کنار عروس شام می دیدند،👸🤴 در قصر معاویه، در حجله عروسی دختر معاویه !
🔹امّا با این تصمیم امام، همه چیز به هم خورد، معاویه عاشق چشم و ابروی کسی نیست که بخواهد دختر به او بدهد، معاویه برای حکومت خود می خواست این کارها را بکند ؛ امّا وقتی که خود امام حسن(ع) می خواهد صلح کند دیگر همه قول و قرارهای قبلی به هم می خورد .
مردم پیش خود می گویند :
🔷 ما نباید بگذاریم این خبر به معاویه برسد که امام حسن(ع) می خواهد صلح کند .
🔹ما باید همین الآن کار حسن بن علی را تمام کنیم، 🗡هر چه سریع تر، قبل از اینکه او نامه ای رسمی به معاویه بنویسد باید او را به قتل برسانیم .
🔷اما چگونه ❓
خوب کاری ندارد، شعار خوارج را به زبان می آوریم .
در این میان یکی از عقب جمعیّت فریاد می زند : «به خدا قسم است . هر کس که با معاویه سازش کند، کافر است .
🔹آری، همان کسانی که به معاویه نامه نوشته بودند و مخفیانه با او بیعت کرده بودند اکنون این گونه سخن می گویند . هزاران نفر به سوی امام حمله می برند تا او را به قتل برسانند .
🔷مردم کوفه عجب مردمی هستند، یک زمان حضرت علی(ع) را مجبور کردند تا در صفین جنگ را متوقّف کند و بعد از آن به او گفتند که به خاطر این که سخن ما را قبول کردی کافر شدی، اکنون هم، چون سخن صلح را از امام حسن(ع) می شنوند، قصد جان او را نموده اند .
💥این نامردان، خیمه امام را غارت می کنند و عبای آن حضرت را پاره کرده و می ربایند .76
🔸عدّه اى از ياران باوفاى امام به دور آن حضرت حلقه مى زنند، امام از آنها مى خواهد كه دست به شمشير نبرند، آرى، امام نمى خواهد در ميان مردم كوفه جنگ داخلى روى دهد. امام حسن (ع) در حالى كه عبايش را ربوده اند، در گوشه اى ايستاده است، و سپاهيانش، قصد جان او را دارند.۷۷
🔹شايد باور نكنى تعداد ياران باوفاى امام به بيست نفر هم نمى رسد! آرى، فقط بيست نفر! ۷۸
🔸اين اوجِ مظلوميّت است، بيش از چهل هزار نفر با امام حسن (ع) بيعت كرده بودند كه جان خويش را فدايش كنند، اكنون از آن همه، فقط بيست نفر مانده اند.۷۹
🔸 آرى، اگر قَيس و سربازانش اينجا بودند چه كسى جرأت مى كرد قصد جان امام را بكند. اما افسوس كه قَيس كيلومترها از ما فاصله دارد، او اكنون در مَسْكِن (شمال بغداد) مقابل سپاه معاويه ايستاده است. غم در چهره امام نشسته است، بنى هاشم گرد او را گرفته اند، به راستى امام در اين شرايط چه تصميمى خواهد گرفت.۸۰
🔹 امام اسبى را مى طلبد و سوار بر آن مى شود و همراه با عدّه اى از ياران خود اردوگاه سپاه را ترك مى كند و به سوى شهر مدائن حركت مى كند. آرى، اين مردم ديگر لياقت ندارند كه رهبرى همچون امام حسن (ع) داشته باشند.
#این_داستان_ادامه_دارد....
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@amoozeshmaaref
📚قسمت هجدهم #قصرتنهایی
🔻در کمین خورشید نشسته ام🔻
🔶امام چون اوضاع اردوگاه را این گونه آشفته می بیند تصمیم می گیرد تا به سوی مدائن حرکت کند .
🔸اما بدخواهان از تصمیم امام با خبر می شوند و برای همین چند نفر از آنها زودتر اردوگاه را ترک می کنند و در بین راه کمین می کنند .😱
🔶امام به سوی مدائن می رود، هیچ کس نمی داند که چه خطری جان امام را تهدید می کند .
🔸در بین راه، جَرّاح کمین کرده است و منتظر است تا به امام حسن(ع) حمله کند .
💫نگاه کن ❗️👀
🔶اواز مخفی گاه خود بیرون می آید❗️
💥خدای من❗️در دست او خنجر برهنه ای است🔪 و با آن خنجر به سوی امام حمله می کند .
🔸او فریاد می زند : «ای حسن ! تو مشرک شده ای، همانگونه که پدرت مشرک شد» .81
🔶چند نفر از یاران امام به سوی امام می دوند ؛ امّا او خنجر را به پای امام می زند، زخمی عمیق در رانِ او ایجاد می شود .
🔸خون از بدن امام فوران می کند و امام بیهوش، از اسب بر روی زمین می افتد .
یاران امام، جَرّاح را به قتل می رسانند ؛ خون از پای امام جاری است، متأسفانه خونریزی امام بسیار شدید است، من خیلی نگران هستم،
خدایا❗️جان امام در خطر است .82
🔸یاران، زخم امام را محکم می بندند، و بعد از مدّتی اوبه هوش می آید .
🔻چرا یاران خود را رها کرده ای؟🔻
🔶اکنون، جوانان بنی هاشم، امام را بر روی تخته چوبی می خوابانند و آن حضرت را به سوی شهر مدائن می برند .83
🔸ما در نزدیکی شهر مدائن هستیم، چهره امام حسن(ع) از شدّت خونریزی، زرد شده است .
همه نگران هستند، اگر آن نامرد، خنجرش را مسموم کرده باشد خطر بزرگی، جان امام را تهدید می کند .
وارد شهر می شویم، امیر شهر مدائن، سعد بن مسعود با خبر می شود و به استقبال ما می آید .
🔶آری، حضرت علی(ع)، سعد بن مسعود را به عنوان امیر مدائن انتخاب نموده بود و امام حسن(ع) هم او را در همان مقام، باقی گذاشته است .
🔸امیر مدائن تا امام را به این حالت می بیند دستور می دهد که بهترین پزشک شهر را با خبر کنند .👨⚕
🔶او امام را به خانه خود می برد و امام در آنجا بستری می شود .
نگاه کن، پزشک وارد اتاق می شود و زخم امام را مورد بررسی قرار می دهد، خدا را شکر که خنجر مسموم نبوده است 🙏.
🔸او به امام می گوید که استراحت کند و برای زخم امام، دستور تهیه داروی مخصوصی را می دهد .84
🔶امام به ياد بى وفايى مردم كوفه مى افتد و چنين مى گويد: «من مى دانستم كه در شما مردم هيچ خيرى نيست، شما ديروز پدرم را كشتيد🗡 و امروز با من چنين كرديد».۸۵
🔸سپاه امام در هم ريخته شده است، عدّه زيادى به معاويه ملحق شده اند، عدّه كمى هم كه به امام وفا دار مانده اند با شنيدن خبر مجروح شدن امام، روحيه خود را از دست مى دهند. 😔
🔶گزارش هايى كه از اطراف مى رسد نشان دهنده📝 اين است كه عدّه زيادى از مردم به سپاه معاويه ملحق شده اند و
عدّه اى هم در پى فرصت هستند تا امام را اسير نموده و تحويل معاويه بدهند.
💥آرى، امروز مرز دوست و دشمن به هم ريخته است، اگر امام حسن (ع) صلح نكند به دست ياران خود ترور خواهد شد.
🔸نگاه كن زيد بن وهب به ديدار امام مى رود بيا همراه او برويم.👥
زيد بن وهب حضور امام سلام مى كند و مى گويد: «اين چه حالى است كه من مى بينم، شما در بستر بيمارى قرار گرفته ايد و مردم متحير هستند كه چه كنند❓ ».
🔶امام نگاهى به او مى كند و مى فرمايد: «تو از كدام مردم سخن مى گويى❓
💥 به خدا قسم❗️معاويه براى من بهتر از اين مردم است، اينان خيال مى كنند كه شيعه من هستند ؛ امّا براى كشتن من نقشهها دارند، اگر من با معاويه صلح كنم بهتر است از اين كه به دست سپاهيان خود كشته شوم».
🔸زيد بن وهب مى گويد: «اى پسر رسول خدا، آيا ياران خود را به حال خود رها مى كنيد❓».
🔶امام در پاسخ مى گويد: «مى گويى چه كنم؟ از يادم نمى رود آن روزى كه نزد پدرم حضرت على (ع) نشسته بودم، او به من نگاهى كرد و فرمود: "اى حسن، روزى مى آيد كه من شهيد شده باشم و تو گرفتار بنى اميّه شوى، آن روز آنها پول زيادى را در ميان مردم تقسيم كنند و مردم را از دين خدا منحرف كنند"».۸۶
#این_داستان_ادامه_دارد ...
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
@amoozeshmaaref
📚قسمت نوزدهم #قصرتنهایی
🔻آيا مى خواهى به ثروت و رياست برسى؟🔻
🔶آن جوان کیست که دارد با امیر مدائن سخن می گوید ❓
💥نگران نباش❗️او آشناست، پسر برادر امیر مدائن است .
🔸او نزد عموی خود می رود و می گوید :
ای عمو، آیا نمی خواهی به ثروت و ریاست برسی❓💰🤴
💥منظور تو چیست ❓🧐
🔶 اگر ما امام حسن(ع) را اسیر کنیم و تحویل معاویه بدهیم، او حکومت عراق را به ما خواهد داد .😱
🔸 خدا تو را بکُشد، این چه حرفی است که تو می زنی، مگر نمی دانی که من نمک پرورده این خاندان هستم، حضرت علی(ع) مرا امیر این شهر کرد و به من بزرگی و آبرو داد، چگونه من فرزند او را تحویل معاویه بدهم .87
💥همسفر خوبم ❗️
🔶حتما دوست داری من نام این نا مرد را برای شما بگویم، راستش را بخواهی من اوّل می خواستم از ذکر نام او خودداری کنم ؛ امّا بعد با خود گفتم درست نیست، من باید تمام حوادث را بدون کم و زیاد برای شما که دوستِ خوب من هستید بگویم .
🔸آری، این شخصی که برای رسیدن به ریاست، پیشنهاد اسیری امام حسن(ع) را به امیر مدائن می دهد کسی نیست جز مختار ثَقَفی❗️😳
🔶همان کسی که بعد از حادثه عاشورا، قیام می کند و انتقام خون شهدای کربلا را می گیرد .⚔
🔸حتما تعجّب می کنی، شاید هم باور نکنی،
آخر چطور چنین چیزی ممکن است❗️😟
راستش را بخواهی من هم، اول باور نمی کردم ؛ امّا این نشانه اوج مظلومیّت امام حسن(ع) است .😔
🔻در قصر مدائن، تنها مانده ام🔻
🔶ما در شهر مدائن هستیم،حتمانام ایوان مدائن یا طاق کسری را شنیده ای ؟
💥گوش کن ❗️
🔸دو نفر از یاران واقعی امام دارند با هم سخن می گویند :👥
می بینید که چگونه جان امام در خطر است، ما باید فکری بکنیم .🤔
می گویی چه کنیم ❓
🔶 باید با امام، سخن بگوییم و از ایشان بخواهیم به قصر کسری (ایوان مدائن) بروند .
💥من فکر نمی کنم که امام قبول کند، آخر امام حسن(ع) و قصر نشینی ❗️🏛
چاره ای نیست، جان امام در خطر است، هر لحظه ممکن است عدّه ای به امام حمله کنند .🔪
🔸امیر مدائن هم با این پیشنهاد موافق است، برای اینکه امنیّت قصر، خیلی بهتر از اینجاست .
🔶سرانجام قرار می شود تا این موضوع با امام حسن(ع) مطرح شود، خود امیر مدائن به نزد امام می رود و با او سخن می گوید .
💥نگاه کن ❗️
🔶امیر مدائن با خوشحالی به سوی ما می آید، 😄مثل اینکه امام با پیشنهاد او موافقت کرده است .
🔸امام همراه با تعداد کمی از یاران خود به سوی قصر کسری می رود .88
بیا من و تو هم همراه آنها برویم .
💥آری، امام با این که از زندگی کردن در قصر راضی نیست ؛ امّا به دلیل بی وفایی سپاهیانش، مجبور است مدّتی در این قصر بماند .
💥آری، اینجا قصر تنهایی امام است، امروز در مدائن فقط بیست نفر به امام وفادار مانده اند .
🔶اکنون، امام این پیام را برای مردم می فرستد : «ای مردم ❗️به خدا قسم ، معاویه به وعده هایی که به شما در مقابل کشتن من داده است وفا نخواهد نمود» .89
💥آری، معاویه تلاش می کند تا امام حسن(ع) به وسیله یاران خودش کشته شود .
#این_داستان_ادامه_دارد...
🍃💥🍃💥🍃💥🍃
@amoozeshmaaref
📚قسمت بیستم #قصرتنهایی
🔻كاش ديگر روى شما را نبینم❗️🔻
🔸خبرهایی از گوشه و کنار می رسد، آری، اکنون اهل کوفه به صورت علنی به بدگویی از امام حسن(ع) مشغول هستند،🗣👀 کار به جایی رسیده است که مردم هر جا که می نشینند سخن از کافر شدن امام حسن(ع) به میان می آورند .
🔶آیا با این مردم، دیگر می توان به جنگ معاویه رفت .
کافی است که امام حسن(ع) در جمع این مردم حضور پیدا کند،آن وقت همین ها او را به شهادت خواهند رساند .
🔸امام حسن(ع) در مدائن نیز گرفتار کسانی شده است که برای ریختن خون او لحظه شماری می کنند و حتی ریختن خون امام را حلال می دانند .90
🔶امام مدّت زيادى فكر مى كند و به اين نتيجه مى رسد كه امروز تنها راهى كه مى توان از آن طريق اسلام را از خطر نابودى نجات داد صلح كردن 🏳 با معاويه است.۹۱
💥آرى، پيش از هر بهارى🌤 بايد زمستانى را تجربه كرد⛈ ؛ تا سكوت🤫 حاكم نشود فرياد چه مفهومى دارد❓
🔸امام، بزرگان سپاه را به نزد خود فرا مى خواند و به آنان مى گويد: «با شما چه بگويم و چه كنم❓
🔶 آيا از بى وفايى شما سخن گويم و يا ستم هايى كه نموده ايد را شرح دهم.
🔸يادتان هست كه چگونه پدر مرا تنها گذاشتيد و آن روزى كه به يارى شما محتاج بود گروه گروه به دشمن او پيوستيد❓
🔶چقدر پدر مرا غصّه داديد تا آنجا كه آرزو كرد ديگر شما را نبيند😔 و خداوند او را به جوار رحمت خود برد.
🔸آيا يادتان هست آن روزى كه به نزد من آمديد و اصرار داشتيد كه من رهبرى شما را قبول كنم❓
آن روز، شما به من وعده يارى داديد🤝 و من سخن شما را قبول كردم و به شما اعتماد كردم و از خانه خود بيرون آمدم.
🔶خدا خودش مى داند كه قصد داشتم دين اسلام را نجات بدهم، امّا شما با من چه كرديد❗️
🔸اميدوارم كه ديگر روى شما را نبينم».۹۲
🔶همه سرها پايين افتاده است، چه ننگى براى آنها بدتر از اين كه
🔸فرزند پيامبر آنها آرزو مى كند كه ديگر آنها را نبيند.
🔶بعضى از كسانى كه اكنون نزد امام حسن (ع) نشسته اند همان كسانى هستند كه به معاويه نامه نوشته اند و آمادگى خود را براى قتل امام حسن (ع) اعلام كرده اند.
#این_داستان_ادامه_دارد...
🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾
@amoozeshmaaref
📚قسمت بیست و یکم#قصرتنهایی
🔻حماسه اى بزرگ امّا ناشناخته🔻
🔷امام در قصر كسرى نشسته است و مى خواهد براى زنده ماندن اسلام، تصميم مهمّى بگيرد.
🔹او مى خواهد جنگ با معاويه را متوقّف كند و با او صلح كند.
خيلىها از من سؤال كرده اند كه چرا امام حسن (ع) راه سرخ شهادت را انتخاب نكرد،❓ مگر امام حسين (ع) در كربلا فقط با هفتاد و دو نفر در مقابل دشمن تا پاى جان، مقاومت نكرد پس چرا امام حسن (ع)، با معاويه صلح كرد.يزيد نامه اى به امير كوفه نوشته و در آن نامه، دستور قتل امام حسين (ع) را داده بود. 😱
🔷آرى در كربلا، دشمنان با شمشير🗡 به جنگ آمدند ؛ امّا در مدائن، معاويه با نيرنگ و سياست😈 به ميدان آمده است.
💥همسفر خوبم❗️
🔹امروز معاويه مى خواهد تا امام حسن (ع) به دست ياران خودش كشته شود 😞و براى همين است كه وعده عروس شام🧝♀، سكّه هاى طلا 💰و وعده حكومت🤴 را به مردم داده است.
او مى خواهد تا خود اهل كوفه، امام حسن و امام حسين (ع) را به قتل برسانند و بعد از آن، او به مرحله دوم نقشه خود بپردازد او مى خواهد پيراهن خونين امام حسن (ع) را بهانه اى براى قتل خودِ شيعيان قرار دهد.
🔷معاويه مى خواهد به بهانه اين كه شيعيان، امام حسن و امام حسين (ع) را به قتل رسانده اند تمام شيعيان را نابود كند.
🔹آيا شما مى توانيد مرحله سوم نقشه معاويه را حدس بزنيد❓
معاويه كه مى خواهد بعد
🔷از نابودى شيعيان، اسلام را نابود كند تنها مانع بر سر راه معاويه، مكتب شيعه است، وقتى همه شيعيان نابود شده باشند بقيه مردم هم كه او را به عنوان خليفه رسول خدا قبول دارند.
💥آرى غير از شيعيان، ديگر همه مردم، اطاعت از امير را بر خود واجب مى دانند، اعتقاد آنها بر اين است كه اگر امير، اهل فسق و فجور هم باشد نبايد براى براندازى حكومتش اقدامى كرد.۹۳
🔹معاويه مى داند اگر امروز بتواند شيعيان را نابود كند ديگر هيچ كس با برنامه هاى او مخالفت نخواهد كرد و او به راحتى خواهد توانست اسلام و نام پيامبر را از بين ببرد.
🔷تا اينجا، نقشه به خوبى پيش رفته است،📜امام حسن (ع) در قصر مدائن، تنهاى تنها مانده و يارانش آماده كشتن او هستند.
🔹معاويه خيال مى كند به همين زودىها خبر كشته شدن امام حسن (ع) به گوشش مى رسد.
🔷اما او خبر ندارد كه در قصر مدائن حماسه اى در حال شكل گيرى است ؛
حماسه صلح امام حسن (ع)❗️
🔹حماسه اى كه اسلام را از خطر نابودى نجات مى دهد.
🔷حماسه اى كه خير و بركتش براى اسلام بهتر از تمام دنياست.۹۴
اما چگونه بگويم كه اين حماسه بزرگ همچون خود امام حسن (ع)، ناشناخته است.
🔹چند نفر را مى شناسى كه از اين حماسه سخن بگويند؟
بيا من و تو به قدر توانمان در معرفى هر چه بهتر و بيشتر اين حماسه، قدمى برداريم، من با قلمم،📝 و تو...
🔷امروز امام حسن (ع) از حكومت و خلافت بر عراق و ايران و حجاز مى گذرد تا اسلام زنده بماند.
🔹او فرزند امير المؤمنين است، همان اميرالمؤمنين كه بعد از وفات پيامبر، مقابل
چشمش همسرش را زدند و در خانه اش را آتش زدند🔥 ؛ امّا براى حفظ اسلام صبر كرد.
💥نگاه كن❗️
🔷امام حسن (ع) دارد به معاويه در مورد صلح، نامه مى نويسد.
مى خواهى اين نامه را برايت بخوانم: 📨«من مى خواستم تا حقّ را زنده كنم و باطل را از ميان بردارم و احكام قرآن و دستورات پيامبر را در جامعه جارى گردانم، امّا مردم با من هم عقيده و همراه نبودند، براى همين آمادهام تا اگر شرايط مرا قبول كنى با تو صلح كنم».۹۵
🔹امام نامه را مهر مى كند🕹 و چند تن از ياران خود را به حضور مى طلبد، يكى از آنها عبد اللّه بن حارث است.۹۶
🔷نمى دانم آيا او را مى شناسى❓
او پسرِ خواهرِ معاويه است و از ياران نزديك امام حسن (ع) مى باشد.
🔹او مى توانست به شام برود و در دستگاه حكومتى دايى خود (معاويه) به نان و نوايى برسد ؛ امّا اين كار را نكرد.
او تشخيص داده كه حق با امام حسن (ع) است و براى همين همراه امام حسن (ع) مى باشد. ۹۷
🔷اكنون امام حسن (ع) او را مى طلبد.
و از او مى خواهد تا همراه سه نفر ديگر اين نامه را براى معاويه ببرند و در مورد شرايط صلح با او سخن بگويند.
🔹آنها به سوى اردوگاه معاويه حركت مى كنند و وارد خيمه معاويه مى شوند.
معاويه وقتى عبد اللّه بن حارث، پسر خواهر خود را مى بيند خيلى خوشحال مى شود.
🔷عبد اللّه بن حارث نامه امام را تحويل دايى خود (معاويه) مى دهد.
معاويه نامه را مى خواند.
💥نگاه كن❗️
🔹معاويه بسيار خوشحال مى شود، كسى تا به حال او را اين قدر خوشحال نديده است.
عبد اللّه
🔷بن حارث با معاويه در مورد شرايط امام حسن (ع) سخن مى گويد.
آيا شما از اولين شرط امام حسن (ع) خبر داريد❓
🔷شرط اول اين است كه همه شيعيان در امن و امان باشند.
🔹معاويه تا اين سخن را مى شنود مى گويد: «من قسم خوردهام كه اگر به قَيس دسترسى پيدا كنم زبان و دست او را قطع كنم».
#این_داستان_ادامه_دارد...
🌾🌸🌾🌸
@amoozeshmaaref
📚قسمت بیست و دوم #قصرتنهایی
💫ادامه داستان👇👇
🔶آرى، قَيس، همان فرمانده اى است كه فريب پول هاى معاويه را نخورد، همان كسى كه فقط با چهار هزار نفر، توانست مدّتها سپاه معاويه را زمين گير كند.
همان قَيس كه وقتى معاويه او را يهودى خطاب كرد، او هم معاويه را بت پرست خطاب كرد.
🔸معاويه همواره در جنگ صفّن مى گفت كه مالك اَشتَر و قَيس دو بازوى قوىّ على هستند، 💪مالك اشتر را كه با سمّ شهيد كرد 💉و اكنون مى خواهد قَيس را هم شهيد كند🗡.۹۸
🔶معاويه مى خواهد زبان و دست هاى اين سردار شجاع را قطع كند.😱
💥گوش كن، اين معاويه است كه سخن مى گويد: «من قول مى دهم كه همه ياران امام حسن (ع) در امن و امان باشند مگر قَيس، من بايد او را مجازات كنم».
🔸عبد اللّه بن حارث از جا بلند مى شود و مى خواهد خيمه را ترك كند،⛺️ براى اين كه امام حسن (ع) تاكيد زيادى كرده است كه ما به شرطى صلح مى كنيم كه معاويه شرايط ما را قبول كند.
🔶معاويه پشيمان مى شود و فرياد مى زند: «صبر كن، باشد قبول مى كنم، من به قَيس امان مى دهم».
💥آرى، معاويه براى به دست آوردن اين لحظه، ميليونها سكّه طلا💰 خرج نموده و زحمت زيادى كشيده است، خوب نيست كه به خاطر يك كينه اى كه از
🔸قَيس دارد همه چيز را به هم بزند.
عبد اللّه بن حارث به معاويه مى گويد: «امام حسن (ع) شرايط ديگرى هم دارد كه همه اينها بايد مكتوب بشود».
🔶معاويه دستور مى دهد تا ورق سفيدى را بياورند.
💥نگاه كن❗️
🔸ورق سفيد در دست معاويه است، او رو به پسر خواهر خود (عبد اللّه بن حارث) مى كند و مى گويد:
💥بگو تا بنويسم. ✍
🔶اى معاويه، شرايط صلح را بايد ما بنويسيم.
🔸خوب، اين كاغذ را بگير و بنويس❗️نه، بايد امام حسن (ع) اين شرايط را بنويسد.
🔶معاويه تعجّب مى كند، به راستى بايد چه كند❓
🔸عبد اللّه بن حارث از معاويه مى خواهد تا پايين اين كاغذ سفيد را مهر و امضا كند 📋و تحويل او بدهد تا به نزد امام حسن (ع) ببرد و او شرايط خود را بنويسد.
🔶معاويه لحظه اى با خود فكر مى كند، و سرانجام اين پيشنهاد را قبول مى كند.
💥آرى، او اكنون به فكر حكومت و رياست طلبى است، او با خود فكر مى كند وقتى كه صلح نامه نوشته شود او فرمانرواى همه دنياى اسلام خواهد بود😏، اين همان چيزى بود كه او مدّتهاست آرزويش را داشته است.
🔸او كاغذى را بر مى دارد و آن را مهر و امضا مى كند🕹 و تحويل عبد اللّه بن حارث مى دهد.۹۹
🔶او از معاويه مى خواهد چند نفر از بزرگان اهل شام به عنوان شاهد صلح نامه حاضر باشند.
🔸معاويه از عبد اللّه بن عامر (يكى از فرماندهان خود) و چند نفر از بزرگان سپاه خود مى خواهد تا به مدائن بروند.۱۰۰
#این_داستان_ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@amoozeshmaaref
📚قسمت بیست و سوم #قصرتنهایی
🔻متن صلح نامه🔻
🔷امروز بيست و پنجم ماه ربيع الأوّل است.۱۰۱
عبد اللّه بن حارث در حضور آن حضرت نشسته است، او
كاغذى را كه به مهر و امضاى معاويه رسيده است تحويل امام مى دهد.
💥آرى، به راستى كه عبد اللّه بن حارث، مأموريّت خود را به خوبى انجام داده است.
🔹امام مدّت زيادى در مورد شرايط صلح فكر نموده و شرايط مهمّى را براى اين صلح در نظر گرفته است.
🔷اكنون، دستور مى دهد تا متن صلح نامه را بنويسند.📝۱۰۲
حتما مى خواهى از شرايطى كه امام حسن (ع) در اين كاغذ مهم مى نويسد با خبر شوى🧐.
🔹من در اينجا شش شرطى را كه امام حسن (ع) در اين صلح نامه نوشتند براى شما نقل مى كنم:
💫بسم الله الرحمن الرحيم 💫
🔷قرارداد صلح حسن بن على با معاويه
💫حسن بن على با معاويه صلح مى كند به شرط اينكه: ↘️
▪️۱ - معاويه در حكومت خود به كتاب خدا و سنّت رسول خدا عمل نمايد.
▪️۲ - معاويه كسى را به عنوان ولىّ عهد خود انتخاب نكند و بعد از او، امر حكومت با حسن بن على است و در صورتى كه حسن بن على نباشد اين مقام به حسين بن على مى رسد.
▪️۳ - معاويه حق ندارد كه على بن ابى طالب را در نماز و يا در غير نماز لعن كند.
▪️۴ - معاويه بايد سالانه، يك ميليون درهم از بيت المال كوفه را به حسن بن على بدهد.
▪️۵ - حسن بن على، مى تواند معاويه را "امير مؤمنان" خطاب نكند.
▪️۶ - مسلمانان در هر جاى دنياى اسلام بايد در آسايش و آرامش باشند و شيعيان بايد از هر گونه تهديدى در امان باشند.۱۰۳
💥همسفر خوبم❗️
اگر بار ديگر در متن صلح نامه، دقّت كنى مى بينى كه امام به چه
نكات مهمّى اشاره كرده است.
🔹در مورد شرط پنجم لازم است توضيحى بدهم: امام حسن (ع) با نوشتن اين شرط در واقع به تاريخ پيام مهمّى مى دهد و آن پيام اين است كه او معاويه را شايسته خلافت نمى داند و براى همين هرگز او را امير مؤمنان خطاب نمى كند.
💥آرى امام حسن (ع) در اين شرايط با معاويه بيعت مى كند ؛ امّا اين بيعت نوعى سكوت و كناره گيرى مصلحت آميز است. 😔
🔷آيا مى دانى امام، بيت المال كوفه را براى چه مى خواهد❓
در جنگ صفّن، بيست و پنج هزار نفر از ياران حضرت على (ع) شهيد شدند، 😣امام مى خواهد تا براى همسر و فرزندان اين شهيدان، مقرّرى معيّن كند تا آنها بتوانند به زندگى خود ادامه بدهند.
🔷اكنون امام پايين صلح نامه را امضا ✍و مهر مى نمايد و اين گونه است كه امام، حماسه صلح را رقم مى زند.
امروز، امام حكومت عراق را به معاويه واگذار كرد (حكومتى كه بيش از پنج ماه و نيم طول نكشيد).
🔹البتّه بعضى از شيعيان نمى توانند باور كنند كه امام حسن (ع) با معاويه صلح كرده و براى همين بسيار ناراحت شده اند.۱۰۴
🔷امّا ما بايد تسليم دستور امام خود باشيم، وقتى او دستور جنگ مى دهد جنگ كنيم، وقتى دستور صلح مى دهد صلح كنيم.
🔹بذر صلحى را كه امام، امروز مى كارد نياز به زمان دارد تا جوانه بزند و درخت تنومندى شود و بار دهد.
#این_داستان_ادامه_دارد...
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻
@amoozeshmaaref
📚قسمت بیست و چهارم#قصرتنهایی
🔻اگر یاران وفا داری داشتم🔻
🔶اقامت امام در مدائن، چهل روز طول کشیده است و امروز او تصمیم می گیرد تا به سوی کوفه حرکت کند .
🔸او نامه ای برای قَیس و یارانش که در مَسْکِن ( شمال بغداد ) اردو زده اند می فرستد و از
🔶آنها می خواهد تا به سوی کوفه باز گردند .105
امام به سوی کوفه حرکت می کند و به مسجد کوفه می رود، مردم کوفه از او می خواهند تا برای آنان سخن بگوید .
مسجد پر از جمعیّت است، امام به منبر می رود و چنین می گوید :
«ای مردم❗️ ما امیر شما و مهمان شما بودیم❗️ما خاندان پیامبر شما هستیم که خداوند ما را از هر گونه پلیدی پاک نموده است» .106
💥گوش کن❗️ امام فقط این دو جمله را تکرار می کند .
🔸صدای گریه مردم بلند می شود، کسی تا به حال، مسجد کوفه را این چنین ندیده است .
🔶مردم منتظرند تا امام، سخن دیگری بگوید ؛ اما آن حضرت فقط همان دو جمله را تکرار می کند .
💥آری امام این گونه دارد حرف دل خود را با مردم کوفه می گوید .
💥آری، شما با من بیعت کردید ولی آن لحظه که به یاری شما نیاز داشتم مرا تنها گذاشتید .😔
🔶ما از مدینه به شهر شما آمدیم ولی شما چگونه از ما پذیرایی کردید❓❗️
🔸از آن طرف، وقتی معاویه امضای✍ امام حسن(ع) را پای صلح نامه می بیند بسیار خوشحال می شود و در سپاه شام، جشن و شادی بر پا می شود .🥁🎺
🔶معاویه با عدّه ای از سپاهیان خود به سوی کوفه حرکت می کند تا در آنجا مردم کوفه با او بیعت کنند .🤝
💥آری، او سالهاست که آرزوی تصرّف کوفه را داشته است و اکنون به این شهر می رود . . .
🔸معاویه در نزدیکی های شهر کوفه است، او دستور می دهد تا سپاه شام در نُخَیْله ( اردوگاه نظامی کوفه ) اردو بزنند .🎪
🔶نُخَیْله همان اردوگاه بزرگ کوفه است که همیشه حضرت علی(ع)
وقتی می خواست به جنگ برود در آنجا اردو می زد .
🔸طبق برنامه قبلی، با رسیدن معاویه به نُخَیْله، امام حسن(ع) به آنجا می رود و با او بیعت می کند .107
💥آری، تاریخ تکرار می شود، یک زمان در مدینه، حضرت علی(ع) بعد از وفات پیامبر مجبور شد با ابوبکر بیعت کند و امروز هم امام حسن(ع) با معاویه بیعت می کند .
🔶بعد از بیعت امام حسن(ع)، به مردم کوفه هم خبر داده می شود تا در روز جمعه برای خواندن نماز به نخیله ( اردوگاه نظامی کوفه ) بروند🤲 .108
روز جمعه فرا می رسد و سپاهیان شام و مردم کوفه، همه، برای خواندن نماز جمعه می آیند و امام حسن(ع) نیز در این جمع، حاضر است .
🔸نماز به امامت معاویه برگزار می شود، بعد از نماز، معاویه به امام حسن(ع) می گوید : «ای حسن بن علی! برخیز و به مردم اعلام کن که از حکومت کناره گیری کرده ای و رهبری مسلمانان را به من واگذار نموده ای» .
🔶امام از جای بر می خیزد رو به مردم می کند و می فرماید :
«ای مردم❗️ معاویه گمان می کند چون من او را شایسته خلافت می دانستم با او صلح کرده ام ، امّا بدانید این خیال باطلی است .
💥به خدا سوگند❗️اگر شما مرا یاری می کردید و تنهایم نمی گذاشتید هرگز با او صلح نمی نمودم چرا که رهبری امّت اسلامی ، به فرموده پیامبر ، از آنِ من است ، امّا من برای صلاحِ مسلمانان ، از حقّ خود ، گذشتم» .109
معاویه به خیال خودش می خواست تا پیروزی خود را به رخ امام حسن(ع) بکشد ؛ امّا سخنان امام، حقایق را روشن ساخت .
💥آری، امام حسن(ع) به مردم فهماند که
درست است امروز معاویه به حکومت رسیده است ولی او خلیفه و رهبر مسلمانان نیست .
🔸بعد از چند روز، معاویه به داخل شهر کوفه می آید تا در مسجد کوفه مراسم بیعت برگزار شود .🤝
قرار بر این شده است که همه مردم به مسجد بیایند و با او بیعت کنند .
معاویه همراه با اطرافیان خود به سوی کوفه حرکت می کند .
💥نگاه کن❗️
🔶آن مرد کیست که جلوتر از معاویه راه می رود و پرچم او را به دوش گرفته است .
🔸او حبیب بن حمّار است، من او را می شناسم او یکی از یاران حضرت علی(ع) بوده است چرا اکنون پرچم دار معاویه شده است❓ مثل اینکه معاویه او را با پول خریده است .💰
💥همسفر خوبم❗️
🔶خیلی دلم می خواهد برای تو خاطره ای را نقل کنم .
یک روز حضرت علی(ع) در مسجد کوفه، بالای منبر بود و مردم به سخنان او گوش می دادند .
🔸ناگهان، آن حضرت به یکی از درهای مسجد ( باب الفیل ) اشاره کرد و فرمود : «روزی فرا می رسد که معاویه از این در، وارد این مسجد می شود در حالی که حبیب بن حمّار پرچم او را به دوش گرفته است» 😳.
🔶حبیب بن حمّار از پایین منبر گفت: «یا علی❗️
من از شیعیان و یاوران شما هستم، آخر چگونه ممکن است که پرچم دار معاویه بشوم» ⛳️.110
💥آری، حبیب بن حمّار آن روز تعجّب می کرد ؛ امّا امروز که معاویه به او پول زیادی داده است پرچم معاویه را بر دوش می کشد .111
🔸معاویه از همان دری که حضرت علی(ع) پیش بینی کرده است، وارد مسجد کوفه می شود .
#این_داستان_ادامه_دارد...
🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸
@amoozeshmaaref
📚قسمت بیست و پنجم#قصرتنهایی
🔻شمشیرها و نیزهها را به مسجد بیاورید🔻
💥نگاه کن، امام حسن(ع) به مسجد آمده است، معاویه از امام حسن(ع) می خواهد تا برخیزد و از مردم بخواهد تا با او بیعت کنند .🤝
🔷امام حسن(ع) از جای بر می خیزد و چنین می گوید :
«ای مردم❗️اگر شما در سرتاسر زمین بگردید غیر از من و برادرم کسی را پیدا نمی کنید که جدّ او پیامبر باشد . آگاه باشید که خلافت و رهبری مسلمانان حقّ من بود و معاویه برای رسیدن به آن به جنگ من آمد⚔ و من صلاح امّت را در صلح با او یافتم ، اکنون بدانید که من با او بیعت کرده ام» .112
🔹آیا عَمْرو عاص را می شناسی❓
همان کسی که برای معاویه نقشه های زیرکانه می ریخت😈، همان کسی که در جنگ صفّن دستور داد تا قرآن را بر سر نیزه ها بکنند .😳
🔷اکنون او بر می خیزد و چنین می گوید :
«ای مردم عراق❗️ ما و شما همه، مسلمان هستیم ؛ امّا میان ما اختلاف افتاد و شما در حقّ ما ظلم زیادی نمودید و امروز وقت آن رسیده است که گذشته را جبران کنید و با معاویه بیعت کنید» .113
مردم با معاویه بیعت می کنند، ابتدا بزرگان قبیله ها و بعد ریش سفیدان پیش قدم می شوند .
💥آنجا را نگاه کن❗️
🔹قَیس کنار امام حسن(ع) ایستاده است، همان فرمانده شجاعی که با چهار هزار نفر پیمان بسته بودند که تا پای جان در راه امام خود شمشیر بزنند .
🔷اشک در چشمان او حلقه زده است😔، او باور نمی کرد که چنین روزی را ببیند .
💥آری، اگر مردم کوفه بی وفایی نمی کردند، اگر فریب وعده های معاویه را نمی خوردند، هیچ وقت کار به اینجا نمی رسید .
🔻در اوج مردانگی🔻
🔹او با خود فکر می کند که آیا من
هم باید با معاویه بیعت کنم❓
قَیس در حالی که اشک در چشمش حلقه زده است رو به امام حسن(ع) می کند و می گوید :
🔷 ای پسر رسول خدا، آیا اجازه می دهی که با معاویه بیعت کنم .
💥 آری .
ولی من یک قسم مهم خورده ام .114
چه قسمی❓
🔹 آن روز که معاویه برای من سکّه های طلا فرستاد💰، می خواست من از شما جدا شوم من قسم خوردم که با معاویه روبرو نشوم مگر اینکه بین من و او شمشیر و نیزه باشد .🗡🔪
🔷امام حسن(ع) با خود فکر می کند اگر همه یاران من مانند قَیس این گونه باوفا بودند کار به اینجا کشیده نمی شد .
🔹به معاویه خبر می دهند که قَیس چنین قسمی خورده است، او خنده ای می کند و می گوید : «مگر قَیس قسم نخورده است که مرا ملاقات نکند مگر اینکه بین من و او شمشیر و نیزه ها باشد، اکنون، چند شمشیر و نیزه در مقابل من قرار دهید تا قسم قَیس درست باشد» .
🔷اطرافیان معاویه نیزه و شمشیرهایی را مقابل معاویه می گذارند و قَیس به نزد معاویه می رود و با او بیعت می کند 😞.115
🔹اکنون همه مردم با معاویه بیعت کرده اند، او سرمست پیروزی ظاهری خود می باشد برای همین به بالای منبر می رود و با غرور خاصّی این چنین می گوید : «ای مردم کوفه به خدا قسم من با شما به جنگ نپرداختم تا شما نماز بخوانید و روزه بگیرید . جنگ من با شما برای این بود که می خواستم امیر شما گردم ، اکنون خداوند مرا به آرزویم رساند . در صلح نامه ای که من با حسن بن علی امضا کردم، شرایطی ذکر شده است
🔷 و من هم آنها را امضا و مهر کرده ام امّا بدانید که من همه آن شرایط را زیر پا می نهم و به هیچ یک از آنها عمل نخواهم نمود» .116
🔹ناگهان، مردم کوفه عصبانی می شوند، 😡از هر گوشه مسجد سر و صدا بلند می شود، آشوبی بر پا می شود .
ترس بر دل معاویه می نشیند، به راستی معاویه چه اشتباه بزرگی کرد که چنین حرفی را زد، او اکنون پشیمان است و نمی داند چه کند😨 .117
🔷مُسیّب یکی از یاران امام حسن(ع) است، او از جای خود بر می خیزد و به نزد امام حسن(ع) می آید و می گوید :
جانم به فدایت، چرا شما با معاویه بیعت کردید و ما را امر به بیعت با او نمودید❓
🔹در حالی که شما نیروهای زیادی داشتید و می توانستید با او جنگ کنید .
الآن می خواهی چه بگویی❓
🔷 من می گویم که بیعت خود را با معاویه بشکنید و همین الآن دستور جنگ بدهید برای این که معاویه، به شرایطی که در صلح نامه آمده است📜 عمل نخواهد نمود .
🔹ای مُسیّب، آیا درست است که ما به پیمان خود وفا نکنیم ❓ما با معاویه بیعت کرده ایم و هیچگاه پیمان خود را نمی شکنیم، اگر ما می خواستیم از راه نیرنگ و فریب وارد شویم، هرگز دشمنان بر ما پیروز نمی شدند .118
💥آری، کافی بود ؛ امام از این فرصت استفاده کند و به مردم اجازه قیام را بدهد و آن وقت، همین مردم، در همین مجلس، کار معاویه را تمام می کردند .
درست است که معاویه فاسق است ؛ امّا در مرام امام حسن(ع)، نامردی وجود ندارد .
#این_داستان_ادامه_دارد...
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
@amoozeshmaaref
📚قسمت بیست و ششم #قصرتنهایی
🔻کاش پیش از این مرده بودی!🔻
🔶 اگر امام دستور حمله به معاویه را می داد 👊تاریخ به گونه ای دیگر رقم می خورد ؛ امّا همه اینها به قیمت یک نامردی بود .
در این معامله مهم، امام حسن(ع) مردانگی را انتخاب کرد و همین، رمز بقای نام اوست .👏
🔸برای همین است که هر کس با مکتب شیعه آشنا می شود شیفته اش می شود 👌.
🔶امام حسن(ع) را نگاه کن❗️
🗣چه استوار بر قلّه مردانگی ایستاده و به همه تاریخ، درس مروّت و جوانمردی می دهد .
🔸هنوز مسجد پر از هیاهو و آشوب است، ترس، تمام وجود معاویه را فرا گرفته است .
🔶آیا حُجْربن عَدی را می شناسی❓
او یکی از بهترین یاران حضرت علی(ع) می باشد .119
او از جای خود بلند می شود و به سوی امام حسن(ع) می آید .
از ظاهر او معلوم است که بسیار ناراحت است، او با امام سخن می گوید .
من نمی دانم سخن او را برای شما نقل کنم یا نه❓
🔸اما بگذار تا آنچه را می شنوم برای تو بگویم، آری تو باید با غربت و مظلومیّت امام حسن(ع) بیش از این آشنا شوی .😧
او به امام حسن(ع) می گوید : «کاش، پیش از این مرده بودی و ما هم، همه، مرده بودیم و چنین روزی را نمی دیدیم، ببین که چگونه ما شکست خورده ایم و اهل شام پیروز شدند»😳 .120
🔶این سخن بر امام بسیار گران می آید، آخر حُجْر یکی از بهترین شیعیان می باشد، سخن او آن هم در حضور معاویه، دل امام را به درد می آورد .😔
💥نگاه کن، امام از جای خود بر می خیزد و از مسجد بیرون می رود .121
آری، سخن معاویه این قدر امام را ناراحت نکرد که سخن این دوست❗️
با خارج شدن امام از مسجد، مردم هم،
کم کم به خانه های خود می روند .
🔸اکنون، حُجْر درِ خانه خود نشسته است و در فکر است که چرا آن سخن را به امام حسن(ع) گفته است، او با خود می گوید : «آخر مگر او امام من نیست، مگر من نباید تسلیم او باشم، چرا من چنین سخنی را در حضور معاویه به امام خود گفتم، چرا او را دشمن شاد نمودم ❓» .
🔶او نمی داند چه کند، خیلی دلش می خواهد که به دیدار امام حسن(ع) برود امّا خجالت می کشد .😰
ناگهان در خانه به صدا در می آید، امام حسن(ع) کسی را فرستاده تا از حُجْر دعوت کند که به خانه او بیاید .
حُجْر خیلی خوشحال می شود و با عجله به سوی خانه امام حسن(ع) می رود .
او وارد خانه امام می شود تا نگاهش به آن حضرت می خورد شروع به گریه کردن می کند .
🔸امام نگاهی به او می کند و می گوید : «ای حُجْر، من با معاویه صلح کردم تا شیعیان باقی بمانند، اگر من این کار را نمی کردم معاویه، همه شیعیان را می کشت» .122
🔶در این میان که امام حسن(ع) با حُجْر سخن می گوید یکی از یاران ایشان به نام سفیان وارد می شود .
نمی دانم آیا تا به حال نام او را شنیده ای❓
🔸او یکی از بهترین یاران امام حسن(ع) می باشد، او گل سرسبد🍃🌹🍃 همه شیعیان زمان خود است .123
سفیان تا نگاهش به امام می خورد چنین می گوید : «السّلامُ عَلَیکَ یا مُذِلَّ المؤمنینَ : سلام بر تو ای کسی که مؤمنان را ذلیل و خوار نمودی» .
💥همسفر خوبم❗️
آن روز که امام حسن(ع) قصد جنگ داشت مردم گروه گروه به معاویه می پیوستند و او را تنها می گذاشتند، امروز هم که
🔻هر کس مرا میشناسد که میشناسد🔻
🔶او صلح کرده است بهترین یارانش با او این گونه سخن می گویند😔 .
حتما می خواهی بدانی که امام حسن(ع) در جواب سفیان چه می گوید .
امام جواب سلام او را می دهد و از او می خواهد تا بنشیند و به سخنان او گوش بدهد .
🔸امام برای او سوره قدر را می خواند .
( انّا انزلناه فی لیله القدر، و ما ادریک ما لیله القدر )📖
ای سفیان، بدان که شب قدر بهتر از هزار ماه حکومت بنی امیّه است .124
امام می خواهد به او بفهماند که نگاه به حکومت ظاهری معاویه نکن، درست است که او اکنون بر تمام کشورهای اسلامی حکومت دارد ؛ امّا حکومت واقعی از آنِ امام است .
💥آری شب قدر که فرا می رسد فرشتگان بر من نازل می شوند و پرونده سرنوشت همه مخلوقات را به نزد من می آورند، حکومت حقیقی در شب قدر است .
🔶معاویه برای شهرهای مختلف، حاکم معیّن می کند و اکنون تصمیم دارد تا به شام برگردد .
او قبل از سفر خود دستور می دهد تا همه مردم کوفه به مسجد بیایند 🕌.
مسجد کوفه پر از جمعیّت است، اکنون او می خواهد برای مردم سخنرانی کند برای همین بالای منبر می رود و می گوید : «ای مردم❗️همانا حسن بن علی خود را شایسته رهبری مسلمانان نمی دانست و برای همین امر رهبری و خلافت را به من واگذار کرد زیرا مرا شایسته این مقام می دانست» .125
💥آری، معاویه می داند که صلح امام حسن(ع) یک نوع کناره گیری محسوب می شود و او می خواهد هر طور شده یک تأیید از آن حضرت برای حکومت خود بگیرد .
🔸امّا او نمی داند که امام حسن(ع)، هیچ گاه نخواهد گذاشت او به این هدف خود برسد .
#این_داستان_ادامه_دارد...
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
@amoozeshmaaref