eitaa logo
همه چیزستان
6.8هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
7هزار ویدیو
10 فایل
راه ارتباطی با مدیر کانال @hassani313 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/3401843068Cd77c8892ca
مشاهده در ایتا
دانلود
اینم آقای نیک نام حسینی‌پور رئیس مرکز روابط عمومی وزارت ارشاد شانه به شانه خانم کشف حجاب کرده! ⭕️ به این میگن وفاق ملی بعد کم کم میشه قوجاق (بغل) ملی بعد هم دوداق ( لب ) ملی بعد هم ..... 😡😡😡 ✍ ای تُف به وفاقی که نتیجه اش دور شدن از شرع و شریعت اسلامی بشه 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رانندگی خانمها😂😂😂😂 اینم کادوی روز مرد ،صرفا برا خندیدنشون😂😂 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
همه چیزستان
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت چهاردهم ▫️از زمان اشغال عراق توسط آمریکا، فلوجه روی آرامش ند
📕 امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔻قسمت پانزدهم ▫️زهر کلامش طوری جانم را گرفت که دیگر نشد در برابر سیل اشک‌هایم مقاومت کنم، سدّ صبرم شکست و اشک از هر دو چشمم فواره زد: «بسه عامر، دیگه ادامه نده! من نخواستم یا تویی که چند دقیقه قبل از عقد به من میگی می‌خوای بری آمریکا؟ فکر می‌کنی من دوستت ندارم؟ اما تو نخواستی منو ببینی! تو غیر از خودت به هیچکس فکر نمی‌کنی!» ▪️یک ساعت مکالمه تنها به گریه و گلایه و شکایت گذشت و حرف آخر را او به تلخی زد: «من میرم، چون دیگه اینجا موندم فایده‌ای نداره! اما همیشه منتظرت می‌مونم تا بیای پیشم.» ▫️گریه از کلماتش می‌چکید و این گفتگو داشت جان‌مان را می‌گرفت که بدون خداحافظی تماس‌مان تمام شد. ▪️او همان شب رفت و من سه سال در شهر وحشتناکی که داعش برایمان ساخته بود، اسیر شدم. ▫️آنچه در این سه سال از جنایات و وحشی‌گری داعش دیدم، برای پیر کردن دل و سفید شدن موهایم کافی بود و به خدا با هیچ کلامی قابل بیان نبود! ▪️از قتل عام سربازان باقی‌مانده در شهر و گورهای دسته‌جمعی و سربریدن و زنده سوزاندن مردم و قوانین جنون آمیز و این ماه‌های آخر هم غارت آذوقۀ خانه‌ها که منابع مالی داعش در فلوجه به آخر رسیده و محصولات زمین‌های کشاورزی و هر آنچه در انبارهای مردم مانده بود، به یغما می‌بردند. ▫️حالا من به دست پلیس مذهبی داعش و به هوای هوسی که به دلش افتاده بود، از فلوجه ربوده شده و در میان راه با جوانمردی غریبه‌ای نجات پیدا کرده بودم و نمی‌دانستم درست در چنین شبی، عامر اینجا چه می‌کند. ▪️در این سه سال هرآنچه از عشق و احساسش در دلم بود، مُرده و امشب بیش از آنکه عاشقش باشم، متنفر و عصبی بودم. ▫️می‌دانستم اگر آن تلفن قبل از عقدمان برقرار نشده بود، من همان روز همسر عامر شده و به بغداد آمده بودم و اینهمه عذاب نمی‌کشیدم که در پاسخ دلشورۀ چشمانش، به تلخی طعنه زدم: «میشیگان خوش گذشت؟» ▪️نورالهدی مضطرب نگاه‌مان می‌کرد، عامر محو خشم چشمانم شده بود و من مثل شمعی که در حال مردن باشد، می‌سوختم و همزمان شعله می‌کشیدم: «اصلاً خبر داری چی به سر من اومده؟ می‌دونی امروز داشتن منو کجا می‌بردن؟ می‌دونی امروز ...» ▫️خجالت کشیدم بگویم امروز از چه جهنمی رها شده و انگار از همین اشارۀ پنهان، همه چیز را فهمیده بود که سرش را با هر دو دستش گرفت و به مدد حال خرابش، موهای مشکی‌اش را چنگ می‌زد. ▪️عرق غیرت در صورتش می‌جوشید، رگ پیشانی‌اش از خون پُر شده و لحنش رعشه گرفته بود: «تو که خبر نداری من چی کشیدم! فکر می‌کنی میشیگان به من خوش گذشت؟ مگه میشه جایی که تو نباشی به من خوش بگذره! سه سال هر روز منتظر بودم این اخبار لعنتی یه خبری از فلوجه بده! هر روز منتظر بودم تلفنم زنگ بخوره و تو پشت خط باشی.» ▫️سپس با موج احساس نگاهش به ساحل چشمانم رسید و با بغضی که گلوگیرش شده بود، بی‌صدا نجوا کرد: «آمال! من این سه سال به هیچکس نتونستم فکر کنم جز تو! به هیچ دختری فکر نکردم به این امید که یه روز دوباره تو رو ببینم!» ▪️چندبار پلک زد تا اشکی که در چشمش نشسته بود مهار کند و آخر نشد که یک قطره تا روی گونه‌اش پایین آمد و با همان چشمان خیسش به رویم خندید: «اما این از خوشبختی منه که وقتی برای یه مرخصی ۱۵ روزه اومدم عراق همون زمان بتونم تو رو ببینم!» ▫️او می‌گفت و من دیگر حتی نمی‌خواستم صدایش را بشنوم که دستان لرزانم را بالا گرفتم تا ساکت شود و با نفسی که برایم نمانده بود، دنیا را روی سرش خراب کردم: «هیچوقت دیگه نمیخوام ببینمت!» ▪️و حرفی برای گفتن نمانده بود که با قدم‌های سست و سنگینم به سمت اتاق کنج خانه رفتم و دیگر نمی‌شنیدم نورالهدی چه می‌گوید و با چه جملاتی می‌خواهد آرامم کند. ▫️تا سحر گوشۀ اتاق در خودم فرو رفته بودم، صدای قدم‌های عامر را می‌شنیدم که مدام دور خانه می‌چرخید و نورالهدی لحظه‌ای رهایم نمی‌کرد و با نرمی لحنش نازم را می‌کشید: «باور کن من بهش نگفتم بیاد! امشب قرار بود بیاد خونه ما ولی وقتی تو اومدی من بهش زنگ زدم نیاد. خیلی اصرار کرد دلیلش چیه، مجبور شدم بگم تو اینجایی ولی بازم بهش گفتم نیاد!» ▪️و نبض احساس برادرش زیر سرانگشتش بود که لبخندی زد و با مهربانی ادامه داد: «ولی وقتی فهمید تو اینجایی دیگه نتونستم جلوش رو بگیرم. می‌خواست هرجور شده تو رو ببینه!» ▫️می‌دانستم دوستم دارد و دیگر در قلب من ردّی از محبتش نمانده بود که هر چه نورالهدی زیر گوشم می‌خواند، با سردی چشمانم تمام احساسش را پس می‌زدم تا آوای اذان صبح از مناره‌های مساجد بغداد میان نخل‌های شهر پیچید و من به عزم وضو از اتاق بیرون رفتم... 📖 این داستان ادامه دارد...
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧 🔰فروشگاه محصولات فرهنگی مذهبی شهدا 🔰 هدیه ویژه🔻میلاد أمیرالمؤمنین و روز پدر 🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁 ✅ حرز امام جواد { علیه‌السلام } دست‌نویس روی پوست آهو توسط طلاب مشهد 🔸همراه بازوبند چرم طبیعی 💥تخفیف ویژه ✅ بااحترام ۱۴۰ هزار تومانتعدادی از خواص حرز عبارتند از 👇 🔶گشایش در رزق و روزی 🔷دفع چشم نظر و چشم زخم 🔷دفع سحر و جادو و طلسم 🔶در امان ماندن از بیماری‌ ها 🔷جلوگیری از مرگ ناگهانی و سخت 🔶حاجت روا شدن اهل خانه 🔷بخت گشایی، فرزند آوری 🔷آسان شدن سختی ها 🔶آرامش و امنیت اهل خانه 👀 خود و تمامی عزیزانتان را با حرز امام جواد"ع" از آسیب🧿 چشم زخم در امان الهی حفظ کنید. 🙋‍♂جهت سفارش و راهنمایی🔻پیام بدید 🆔 @entezar1444 ☎️ ۰۹۳۰۶۹۶۸۸٩۹ ۰۹۱۰۰۷۸۶۲۵۸ 🚚🚚
ارسال به سراسر کشور
🛍جوایز متنوع با قیمت عالی 👇بفرما کانال ما ┏━━━━〰〰〰━━━━┓ 💁‍♂ @bostanentezar1444 ┗━━━━ 〰〰〰━━━━-----
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دریای ابر رویایی قله بیجی قله بیجی عظیمیه کرج خدا همیشه تو قلب ماست🥺✨ خدا هیچوقت بنده هاشو از بالا نگاه نمیکنه.. همیشه درون ما رو میبینه! خدا در هر لحظه از زندگی با ماست! کنارمونه پشتمونه حواسش بهمون هست>> اون همیشه و در همه جا هوامونو داره:) روزتون بخیر🌺 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
شرعی اگر درختی در معبر عمومی باشه دو حالت داره: 🔹یا فردی اونو کاشته 🔹یا شهرداری و دهیاری و... اگه شخصی باشه، میشه از میوه درخت خورد ولی نباید بدون اجازه میوه ها رو برد😁 ولی اگه شهرداری یا دهیاری کاشته و قانونی برای منع بردن و خوردن و... نذاشته اشکال نداره مثلا در شهرهای جنوبی خرما، در شیراز نارنج و بعضی شهرها زیتون و توت توسط شهرداری کاشته میشه که باید از شهرداری سوال کنید اگه منعی وجود نداره اشکالی هم وجود نداره✋ 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
🚨🚨🚨کارشناس شبکه 14 اسرائیل : 💢هیچکس حتی مردم ایران فیلم رزمایش ارتش کشور خودشان متوجه نکاتی نشدند؛ سرعت شلیک موشک های رهگیر از زمان خارج شدن موشک در محفظه سیلو پرتاب تا لحظه اصابت به هدف، بیش از 3 برابر پرسرعت تر شده است‼️‼️ 💢ایران در بروزرسانی سامانه های پدافندی خود، سرعت موشک های رهگیر را به شدت افزایش داده است؛ به معنای دیگر کار برای هواگردها به شدت سخت شده است‼️‼️ 🚨🚨 مجله تایمز اسرائیل : 🚀🚀نرخ بروزرسانی سرعت موشک های پدافندی ایران از حالت عادی به ابر صوت یا سوپرسونیک تغییر کرده است‼️‼️ ⛔️نیاز نبود پدافند جدید نشان داده شود، بروزرسانی نرخ آتش و سرعت پدافند فعلی مارو کاملا در شوک و حیرت فرو برده است‼️‼️ 🪧 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
🍃✨ آنان که زیبایۍ اندیشـــــہ دارند زیبایۍ تن را به نمایش نمےگذارند شہیدمطہری 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
همه چیزستان
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔻قسمت پانزدهم ▫️زهر کلامش طوری جانم را گرفت که دیگر نشد در برابر س
📕 امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت شانزدهم ▫️عامر روی کاناپه خوابش برده بود و به گمانم در میشیگان نماز خواندن هم از خاطرش رفته بود که هر چه نورالهدی صدایش میزد، از این پهلو به آن پهلو می‌چرخید و بین خواب و بیداری بهانه می‌چید:«الان بلند میشم.» ▪️آفتاب طلوع کرده بود و عامر هنوز خواب بود، نمازش قضا شده و من حتی نمی‌فهمیدم با اینهمه بیقراری دیشب و با این حال و روز من، چطور میتواند اینقدر راحت بخوابد. ▫️من و نورالهدی تا صبح پلک‌مان روی هم نرفته بود که من بی‌تاب پدر و مادرم بودم و خمار خیال آن غریبه و او نگران همسرش که در عملیات آزادی فلوجه بود و ماجرای دیگری که من از آن بی‌خبر بودم. ▪️در اتاق، خودم را پنهان کرده و در را هم می‌بستم مبادا چشمم بار دیگر به عامر بیفتد و او بلاخره بیدار شده بود که شنیدم نورالهدی توبیخش می‌کند:«دیشب رفته بودی منطقه سبز؟» ▫️از دوران دانشجویی‌ام در دانشگاه بغداد، در خاطرم مانده بود منطقه سبز، محوطه کاخ سابق صدام و بعد از آن محل استقرار نیروهای آمریکایی و در حال حاضر مکان ادارات دولتی مهم و سفارتخانه‌های آمریکا و انگلیس است و نمیدانستم عامر آنجا چه میکرده که با صدایی خواب‌آلود ادعا کرد:«بلاخره یکی باید واسه این کشور یه کاری بکنه!» ▪️متوجه منظورش نشدم و پاسخ ژست وطن‌دوستی‌اش در آستین نورالهدی بود:«تو اگه فکر این کشور بودی بعد از اینکه درسِت تموم میشد،برمیگشتی برای کشورت کار میکردی!حالا ۱۵ روز اومدی عراق که هرشب بری ضد دولت شعار بدی؟اشغال پارلمان و تظاهرات هرشب شما چه دردی از این مردم دوا میکنه؟» ▫️اما دل عامر پیش من مانده و میخواست دوباره صدایم را بشنود که بی‌توجه به آنچه نورالهدی میگفت، بحث را به هوایی دیگر برد:«به جا این حرفا ببین میتونی آمال رو راضی کنی من یکم باهاش حرف بزنم؟ فکر اینکه دیروز اذیتش کردن داره دیوونم می کنه!» ▪️غیرتش زخمی شده بود و نورالهدی نمیخواست زخم دل من دوباره سر باز کند که با لحنی گرفته پاسخ داد:«اگه دوست داری آمال و هزارتا دختر دیگه مثل آمال تو این کشور امنیت داشته باشن، چرا هر شب میری منطقه سبز و ضد ایران شعار میدی؟» ▫️سپس آه بلندی کشید طوری که از پشت همین دیوارها حرارتش را حس کردم و با صدایی زخمی، جراحت‌های مانده بر جان عراق را به رخ برادرش کشید:«این سالها عراق نبودی و ندیدی داعش نصف کشور رو گرفت و داشت به بغداد میرسید!به‌خدا اگه فتوای جهاد آیت الله سیستانی و تشکیل حشدالشعبی و کمک ایران نبود، بغداد هم اشغال میکردن! حالا که پیشروی ارتش و نیروهای مردمی شدت گرفته و کمر داعش تو عراق شکسته، شماها رو تحریک میکنن به هر بهانه‌ای تظاهرات کنید و ضد ایران و دولت عراق شعار بدید، مبادا این کشور یه ذره روی آرامش ببینه!» ▪️از حرف‌های نورالهدی می‌فهمیدم شب‌های بغداد آشفته شده و همان یک کلمه‌ای که از ایران گفته بود، خون عامر را به جوش آورد و صدایش را بلند کرد:«چرا انقدر سنگ ایران رو به سینه می‌زنید؟ ایران جز دخالت تو عراق چیکار می‌کنه؟ ایران باید از عراق بره...» ▫️و هنوز خط و نشان کشیدنش تمام نشده بود که نورالهدی مردانه به میدان زد:«انگار تو آمریکا خبرها درست بهت نمی‌رسه و نمی‌دونی اگه حاج قاسم نبود بغداد که هیچ، حتی اربیل هم سقوط می‌کرد!» ▪️و برای ادعایش مدرکی محکم داشت که اجازه نداد عامر پاسخی بدهد و با لحنی مقتدر ادامه داد:«شهرهای سنجار و آمرلی هر دو در محاصره داعش بودن. مردم سنجار به امید نیروهای حزب دمكرات كردستان بودن اما وقتی صبح شد هیچ نیروی دموکراتی تو شهر نبود. همه فرار کرده بودن و شهر رو دو دستی تحویل داعش دادن تا هر چی مرد تو شهر بود رو سر بریدن و دخترها و زن‌های ایزدی رو همه رو به اسارت بردن اما مردم آمرلی با کمک نیروهای ایرانی مقاومت کردن. درحالی که آمرلی کاملاً در محاصره داعش بود، حاج قاسم با هلی‌کوپتر وارد شهر شد و بعد از سه ماه محاصره، بلاخره شهر رو آزاد کرد!» ▫️نورالهدی می‌گفت و اینهمه باران کلماتش در دل سنگ عامر اثر نمی‌کرد که می‌شنیدم با حالتی عصبی به در و دیوار می‌زند بلکه ایران را متهم به دخالت در عراق کند و نورالهدی یک‌تنه مردِ میدان این مباحثه بود که باز پاسخ می‌داد:«اونی که تو سر شما فرو کرده ایران داره تو عراق دخالت می‌کنه و باید از این کشور بره، می‌خواد حاج قاسم تو خط مبارزه با داعش نباشه، اینو بفهم عامر!» ▪️جنایات داعش را به چشم دیده و طعم سخت محاصره را چشیده بودم و همین دیروز مردانگی یکی از نیروهای خط حاج قاسم، فرشتۀ نجاتم شده بود که از شرح حماسی نورالهدی، ندیده عاشق این سردار ایرانی شده و به خدا التماس می‌کردم پیش از آنکه پدر و مادرم از خبر ربوده شدن تنها دخترشان دق کنند، زودتر فلوجه هم را به دست حاج قاسم آزاد کند... 📖 این داستان ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊ نطقر شور نماینده مجلس ؛ کوچک‌زاده: راضی نیستم یک قِران از مالیات من قبل از آنکه خرج غزه شود خرج لس آنجلسی‌های پفیوز شود... 👌 درود بر چنین شیرمردان باشرفی ... 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313