eitaa logo
همه چیزستان
6.8هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
7هزار ویدیو
10 فایل
راه ارتباطی با مدیر کانال @hassani313 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/3401843068Cd77c8892ca
مشاهده در ایتا
دانلود
امام آمد... ❤️ 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
🛑📺 فیلم‌‌های سینمایی امروز تلویزیون، جمعه ۱۲ بهمن 🔹«روز باشکوه» ساعت ۸:۳۰ از شبکه سه 🔹 «رولد و بیتریکس، دم موش کنجکاو» ۹ از شبکه تهران 🔹 «دستکش» ساعت ۱۱ از شبکه سلامت 🔹 «روزی که مینا گم شد» ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه تهران 🔹 «داستان اسباب بازی ۳» ۱۴ از شبکه کودک 🔹 «هر چه پیش آید» ساعت ۱۴ از شبکه فراتر 🔹 «ریشه در خون» ساعت ۱۶ از شبکه یک 🔹 «هتل دردسرساز» ساعت ۱۸ از شبکه دو 🔹 «روزی روزگاری شاه آباد» ۱۸ از شبکه امید 🔹 «۵۳ نفر» ساعت ۱۸:۳۰ از شبکه افق 🔹 «ماجراهای من و پدر بزرگ» ساعت ۱۹ از شبکه نمایش 🔹 «تیغ آفتاب» ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه چهار 🔹 «ای ایران» ساعت ۲۱ از شبکه نمایش 🔹 «گذر» ساعت ۲۳ از شبکه دو ✍گفتنی است گاهی امکان تغییر ساعت پخش و یا عدم پخش فیلم‌های سینمایی وجوددارد 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
11.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ سخنگوی سرایا القدس: 📍به ایران، حامی اصلی مقاومت درود می‌فرستیم/همراه با ایران و دیگر گروه‌ها و به نمایندگی بیش از یک میلیارد مسلمان به مبارزه علیه اشغالگران پرداختیم/ایران با حملات موشکی خود، آبرو و اقتدار اسرائیل را زیر پا له کرد... پ.ن:در هر جا که برخلاف جریان لیبرال غرب‌پرست، امامت امام خامنه‌ای جریان یافته ، مقتدر شده و پیشرفت کرده‌ایم از امنیت تا نظامی و از نانو و رویان تا شرکت‌های دانش بنیان و ... 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
🔴‏⚽ بازی امروز لیگ برتر 🏆 هفته هجدهم 🚩فولاد - پرسپولیس ⌚ جمعه؛ ساعت ۱۶ 🏟️ ورزشگاه شهدای فولاد 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲۴۶ساله از این شعرا میگن...! 🔷🔸💠🔸🔷 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
14.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر وقت از خستگی ها و روزمرگی های مادری خسته شدید، هر وقت احساس کردید بار زیادی رو دوشتون هست یا دست تنها هستید و همسرتون کمک حالتون نیست ، حتماااا این کلیپ رو ببینید‌. 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه چیزستان
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت پنجاهم ▫️روی تخت خوابم پای پنجره نشسته بودم، چشمم به خلو
📕 امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت پنجاه و یکم ▫️شاید زینب بهانه بود و دلم می‌خواست از میدان احساس مهدی بگریزم که دوباره از دیدن چشمان کشیده‌اش دلم لرزیده بود و نمی‌خواستم بار دیگر گرفتارش شوم. ▪️میان اسباب اتاقم دنبال وسیله‌ای برای سرگرم کردن زینب بودم و در دلم به خدا التماس می‌کردم مراقب قلبم باشد مبادا دوباره بی‌قرارش شوم تا مادرم وارد شد و با لحنی مبهم سوال کرد: «تو می‌دونی اینا برای چی اومدن اینجا؟ نه خیلی حرف می‌زنن، نه چیزی می‌خورن.» ▫️از نگاه گیجم فهمید من از او بی‌خبرترم و با صدایی آهسته اطلاع داد: «سید، پدرت رو برده بیرون دارن با هم حرف می‌زنن.» ▪️از آنچه مادرم می‌گفت ذهنم به هم ریخته و او تنهایی مقابل این میهمانان غریبه معذب بود که شالش را مرتب‌تر کرد و گفت: «بلند شو بیا بیرون من تنها نباشم.» ▫️چند مداد رنگی دست زینب دادم و با خیال اینکه در جمعِ میهمانان هم خودم را با زینب مشغول می‌کنم، با هم از اتاق بیرون رفتیم و همین که قدم به اتاق نشیمن گذاشتم، نگاهم به نگاه مهدی گره خورد. ▪️انگار منتظر خروج من از اتاق چشمش به در بود و یک لحظه گرفتار شدن نگاهش در تله چشمانم کافی بود که بلافاصله سرش پایین افتاد و نگاهش به زمین فرو رفت. ▫️کنار زینب روی زمین نشستم و کاغذی به دستش دادم تا نقاشی بکشد و با اینکه سرم پایین بود، حرارت احساس مهدی آتشم می‌زد. ▪️مادر سعی می‌کرد میهمانان را به حرف بگیرد اما ظاهراً مادر فاطمه عربی بلد نبود و مهدی با صدایی گرفته تنها به چند کلمه کوتاه پاسخ می‌داد. ▪️احساس می‌کردم او بدتر از من در حال خفه شدن است تا سرانجام سید و پدرم به اتاق برگشتند و روی کاناپه کنار هم نشستند. ▫️پدرم غرق فکری عمیق، کلامی نمی‌گفت اما تمام خطوط صورت سید از لبخند پوشیده شده و با همان لحن مهربان و به زبان عربی شروع کرد: «زینب خیلی بی‌قراری می‌کنه. این مدت چند بار رفتیم پیش روانشناس، یکم آروم‌تر شده ولی تقریباً هر شب با جیغ از خواب می‌پره و روزها اکثراً گریه می‌کنه.» ▪️سپس نقش خنده روی صورتش پررنگ‌تر شد و با اشاره به من ادامه داد: «اینجور که الان زینب آروم نشسته پیش شما و گریه نمی‌کنه، برای من خیلی عجیبه! چون این روزها تهران اکثراً گریه می‌کنه و شب‌ها خیلی سخت می‌خوابه. حتی همین الان از کربلا تا اینجا همش گریه می‌کرد.» ▫️او می‌گفت و من می‌دیدم مهدی مضطرب انگشتانش را در هم فرو کرده و احساس کردم می‌خواهد از این خانه فرار کند که از جا بلند شد و به سرعت به سمت پنجره رفت. ▪️هوای خانه گرم نبود و قلب او انگار گُر گرفته بود که با عذرخواهی کوتاهی پنجره را گشود اما سرمای این شب زمستانی هم برای خنک کردنش کافی نبود که همانجا کاپشنش را درآورد، با کف دست عرق‌های پیشانی‌اش را پاک کرد و با حالی به هم ریخته، برگشت و سر جایش نشست. ▫️نگاه همه جلب اضطرابش شده و من نگران آنچه سید برای گفتنش اینهمه مقدمه می‌چید، قلبم در قفس سینه پَرپَر می‌زد و او همچنان با آرامش می‌گفت: «تصمیم گرفتیم برای نیمه شعبان بیایم کربلا، بلکه امام حسین (علیه‌السلام) به حرمت حضرت رقیه (علیهاالسلام) قلب این بچه رو آروم کنه. دیشب که تو حرم نشسته بودیم، حاج خانم گفتن ما که تا اینجا اومدیم یه سر بیایم پیش شما.» ▪️و شاید توصیه همسرش تنها یک ملاقات ساده نبود که چند لحظه مکث کرد و مؤمنانه ادامه داد: «امروز بعد از نماز صبح روبروی حرم امام حسین (علیه‌السلام) استخاره کردم؛ خیلی خوب اومد. بنده هم با شما تماس گرفتم تا امشب خدمت برسیم!» ▫️مادرم بی‌تاب‌تر از من حرف‌های او را دنبال می‌کرد تا ببیند به کجا می‌رسد و پدرم انگار از همه چیز با خبر بود که در سکوتی سنگین خیره به مهدی مانده و سید همچنان مقدمه می‌چید: «الان خیلی خوشحالم که می‌بینم زینب کنار شما آرومه. یکی از روانشناس‌های ماهری که رفتیم وقتی بهش گفتیم بچه به شما خیلی وابسته بود، می‌گفت دلیلش اینه که اولین نفری که بعد از حادثه دیده و احساس می‌کنه اون نجاتش داده، همون خانم بوده؛ برای همین پیش اون خانم بیش از هر کسی احساس امنیت می‌کنه.» ▪️بی‌هوا نگاهم تا صورت مهدی کشیده شد و دیدم گونه‌هایش گل انداخته و با یک پیراهن باز هم گرمش بود که دانه‌های عرق از کنار پیشانی‌اش پایین می‌رفت و اخمی مردانه صورتش را پوشانده بود. ▫️مادر فاطمه، غمگین سر به زیر انداخته و زینب غرق دنیای خودش کنار من نقاشی می‌کشید و سرانجام سید خطاب به من حرفش را زد: «من اول با پدرتون صحبت کردم و ایشون گفتن نظر خودتون مهمه. اینکه ما بخوایم شما همیشه کنار زینب باشید، خودخواهیه اما شما خودتون صاحب اختیارید. آقامهدی رو مثل بقیه خواستگارهاتون در نظر بگیرید؛ من از هر جهت ایشون رو تأیید می‌کنم، تو این سال‌ها جز خوبی ازش ندیدم و الان مثل چشمام قبولش دارم.»... ✍ فاطمه ولی نژاد 📖این داستان ادامه دارد...
10.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آدم ها دو دسته هستن یا زیر برنجی لرستان رو خوردن یا دوست دارن بخورن 🤪🥩 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥دیر غذا خوردن کلیه‌های شما رو نابود می‌کنه‼️ 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313
🍃✨ شبی میان این همه درد، امید می روید.(: 🇮🇷 👇👇 💁‍♂ @hamechizestan313