🛑📸 چرا هجمه علیه قوه قضائیه گسترش یافته؟
زمان صدور حکم پرونده چای دبش نزدیک است
🇮🇷#همه_چیزستان 👇👇
🌺 @hamechizestan313🌺
11.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گل ، بوی بهشت را ز احمد دارد✨
این بوی خوش از خالق سرمد دارد✨
گویند که گل عطر محمد دارد✨
نور و شعف از وجود احمد دارد✨
مبعث رسول مهربانی ها مبارک باد😍
🇮🇷#همه_چیزستان 👇👇
🌺 @hamechizestan313🌺
🛑📸 اعمال شب و روز مبعث
🔹مبعث پیامبر اکرم، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی(صلیالله علیه و آله) از روزهای بسیار پر فضیلت به شمار میرود. از جمله اعمال این روز،روزه و زیارت حضرت امیرالمومنین (علیهالسلام) است.
🇮🇷#همه_چیزستان 👇👇
🌺 @hamechizestan313🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻🎥چرا مردها کمتر از خانم ها عمر میکنند؟😁
🇮🇷#همه_چیزستان 👇👇
🌺 @hamechizestan313🌺
😁با قیمت دلار نمیشه ازدواج کرد با قیمت سکه هم نمیشه جدا شد..
😂کلا راه رو بستند..
🔷مجردها مجرد بمونند متاهل هاام فعلا بگن چشم ببینیم چی میشه...😂
🇮🇷#همه_چیزستان 👇👇
🌺 @hamechizestan313🌺
🔴📸اگه میخواید بدونید چرا بهزیستی برای دادن فرزندخوندگی اینقدر سختگیری میکنه، این چنتا دلیل رو بخونید!😐
🇮🇷#همه_چیزستان 👇👇
🌺 @hamechizestan313🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌹عید مبعث مبارک....🌹🌸
🇮🇷#همه_چیزستان 👇👇
🌺 @hamechizestan313🌺
🍃✨
پای هر چی که درست هست بمون
حتی اگر تنها شدی...(:
🇮🇷#همه_چیزستان 👇👇
🌺 @hamechizestan313🌺
✍ یه کاربر عرب نوشته بود کفشهای این #زن اهل #لبنان، مساوی هست با هزار مرد از گروهک تروریستی الجولانی که با دیدن تانکهای اسرائیلی ترسیدند و در مقابل اشغال بخشهایی از #سوریه هیچ مقاومتی نکردن؛ اما به نظر من، خاکِ کفِ کفشِ این خانم هم از کل دار و دستهی #تحریرالشام الجولانی ارزشمندتر و بالاتره. شما چی میگین؟
✍ به لخت شدن میگن شجاعت! تا امثال این #بانو قهرمان نشوند. اصولا رقاصهها و سلیطهها برای اشغالگران، خطری ندارند.
📌 طبق آخرین آماری که روزنامه الاخبار منتشر کرده، ۲۴ نفر از اهالی غیرنظامی و غیرتمند #جنوب_لبنان از جمله ۵ خانم شجاع و دلاور، در اثر تیراندازی نظامیان غاصب #اسرائیل به شهادت رسیدند.
🔺 اصولا زن و دختر عفیف و با حجاب کامل هستند که برای مردان، قابل احتراماند. وگرنه لخت بودن رو که حیوانات هم بلدن و از این نظر، متمدنترین مخلوقات عالم حساب میشن!
🇮🇷#همه_چیزستان 👇👇
🌺 @hamechizestan313🌺
همه چیزستان
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ 🔴 قسمت چهل و سوم ▫️شاید از نگاه خیرهام، خیالم به خاطرش آمده بو
📕#رمان امنیتی و جذاب سپر سرخ
🔴 قسمت چهل و چهارم
▫️نورالهدی مضطرب به من نگاه میکرد و تمام قلب من پیش زینب بود که بلاخره آرام گرفته بود و مهدی که نمیدانستم خبر شهادت همسرش با جانش چه میکند.
▪️مقابل ادارۀ پزشکی قانونی، مثل بیمارستان چندان شلوغ نبود؛ شاید هنوز خانوادهها به اینجا نرسیده بودند و از همین میان خیابان، نفس مهدی گرفت که سرعت ماشین را کم کرد و انگار جرأت نزدیک شدن نداشت.
▪️چیزی تا غروب نمانده بود؛ سرخی آسمان، غم پاشیده در هوای کرمان را بیشتر به رخ میکشید و میخواستم دست دلش را بگیرم که بلاخره لب از لب باز کردم:«میخواید من برم؟»
▫️ماشین را حاشیۀ خیابان متوقف کرد، به سمتم چرخید و تا دید زینب در آغوشم خوابش برده است، زیر لب پاسخ داد: «خودم میرم.» و شاید دیگر نمیتوانست یک لحظه بیخبر بماند که در را گشود و با قدمهایی بیرمق به سمت ورودی اداره به راه افتاد.
▪️چند نفر مقابل در شیشهای اداره ایستاده و مهدی انگار در حال جان دادن بود که مدام به سمت در میرفت و دوباره برمیگشت.
▫️نگاه من و نورالهدی با دلواپسی دور مهدی میگشت و حرفی که در دل من بود، بر زبان او جاری شد: «چرا الان باید اونو میدیدیم؟»
▪️انگار سرنوشت کاری جز کشتن دل من نداشت که دوباره او را سر راهم قرار داده بود و اینبار چه ملاقات تلخی که عشق او از دستش رفته و دخترش روی دستانم مانده بود و میدیدم برای یک لحظه دیدن همسرش، جانش به گلو رسیده است.
▫️نورالهدی پنجره را پایین کشیده بود تا بهتر ببیند و با دلشوره پیشنهاد داد: «ای کاش خودمون بهش بگیم، بدجوری داره عذاب میکشه!» و هنوز کلامش به آخر نرسیده بود که دیدم مهدی همانجا مقابل در، روی زمین نشست و با هر دو دستش سرش را گرفت.
▪️نورالهدی بیاختیار و بیملاحظه زینب که در خوابی سبک فرو رفته بود، صدایش به گریه بلند شد و من بیهوا دلم از قفس سینه پرید که با عجله بچه را روی صندلی خواباندم و به سرعت در را گشودم.
▫️قلبم فرمان میداد به فریادش برسم و مغزم از کار افتاده بود که بیاراده به سمتش میدویدم و انگار جان از تن او رفته بود که کوچکترین تکانی نمیخورد.
▪️بالای سرش رسیدم و احساس کردم جان از کالبدش رفته است که رنگ دستانش سفید شده و شنیدم با هر نفس، نام "فاطمه" را زمزمه میکند.
▫️مردم پشت در جمع شده و لیستی که همان لحظه روی شیشه قرار گرفته بود، میخواندند و تازه دیدم این کاغذ، مشخصات شهدایی است که به پزشکی قانونی رسیدهاند.
▪️تمام شهدا با ویژگیهای ظاهری و رنگ لباس مشخص شده بودند و شاید از کلمات نوشته شده در ردیف ۱۸ همسرش را شناخته بود: "چادر و روسری مشکی، مانتوی سبز با گلهای سفید، ژاکت طوسی دستباف، کفش مشکی سایز ۳۸"
▫️به سمتش برگشتم و دیدم از روی زمین بلند شده و به زحمت خودش را به سمت ماشین میکشد.
▪️انگار سنگینی تمام مصیبتهای عالم روی دلش بود که شانههایش خم شده بود، قدمهایش زمین را زخم میکرد و مثل کسی که تمام استخوانهایش شکسته باشد، به سختی سوار شد.
▫️به سرعت خودم را به ماشین رساندم و حالا که زینب خوابش برده بود، دیگر دلیلی نداشت همراهش باشیم که نورالهدی از ماشین پیاده شد و او از پشت شیشه با چشمانی بیجان فقط نگاهمان میکرد.
▪️نه نوری به نگاهش مانده بود، نه قطره اشکی میچکید و فقط انگار به زحمت زنده بود که آهسته شیشه را پایین کشید و لبهای خشکش را به سختی تکان داد: «من تو این شهر کسی رو نمیشناسم جز شما.»
▫️از نگاهش غربت میچکید و کار ناتمامی داشت که با نفسهایی بریده تمنا کرد: «من امشب همینجا میمونم، میخوام فاطمه رو ببینم. میشه زینب رو با خودتون ببرید؟»
▪️من و نورالهدی متحیر مانده بودیم و او به هوای رفاقت با ابوزینب به ما اعتماد داشت که با لحنی غرق غم سوال کرد:«امشب کجایید؟»
▫️با کاروانی از زائران عراقی آمده بودیم و بنا بود امشب در یک حسینیه بمانیم اما میترسیدم زینب دور از پدر و مادرش بیتابی کند و نورالهدی میدانست مهدی چه حالی دارد که بلافاصله پذیرفت:«یه حسینیه هست، قرار بود بریم اونجا، زینب رو هم با خودمون میبریم.»
▪️همینکه فهمید میتواند امشب با عزیزدلش خلوت کند، نگاهش قرار گرفت و صدایش از سد بغض بهسختی رد میشد: «میرسونمتون.»
▫️هر دو سوار شدیم اما مهدی مثل اینکه تکهای از جانش جا مانده باشد دلش نمیآمد حرکت کند که با غصه به ساختمان پزشکی قانونی نگاه میکرد و سرانجام با هزار حسرت به راه افتاد و تا رسیدن به حسینیه حتی یک قطره اشک از چشمانش نچکید.
▪️زینب هنوز خواب بود، آهسته در آغوشم گرفتم و به آرامی از ماشین پیاده شدم که لحن مصیبتزده مهدی در گوشم نشست: «فردا صبح میام...» و دیگر طاقت نداشت که منتظر پاسخ ما نماند و نالۀ گریههایش قلبم را متلاشی کرد...
✍ فاطمه ولی نژاد
📖 این داستان ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جزیره قشم
ساحل سکه شنی 😍
❣صبح، آغاز حیات است و امید
دستهایت پرگل
شادیت پاینده
خنده ارزانی چشمان پرازعاطفه ات
نور همسایه دیواربه دیوار دل پاکت باد💚
#ایران_زیبا
🇮🇷#همه_چیزستان 👇👇
🌺 @hamechizestan313🌺
🛑📺 فیلمهای سینمایی امروز تلویزیون، سهشنبه ۹ بهمن
🔹 «پال هیزم شکن و بیب» ساعت ۹ از شبکه تهران
🔹 «با تمام قلبم» ساعت ۱۰ از شبکه سه
🔹 «عروس فراری» ساعت ۱۳:۰۰ از شبکه نمایش
🔹 «مجردها» ساعت ۱۳:۳۰ از شبکه تهران
🔹 «ارتش دزدها» ساعت ۱۵:۰۰ از شبکه نمایش
🔹 «گزارش اقلیت» ساعت ۱۷:۰۰ از شبکه نمایش
🔹 «شش قهرمان» ساعت ۱۸:۱۵ از شبکه فراتر
🔹 «نامحدود» ساعت ۱۹:۰۰ از شبکه نمایش
🔹 «آپارتمان شماره ۱۳» ساعت ۲۱:۰۰ از شبکه نمایش
🔹 «آخرین پیش آهنگ» ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه نمایش
✍گفتنی است گاهی امکان تغییر ساعت پخش و یا عدم پخش فیلمهای سینمایی وجود دارد
🇮🇷#همه_چیزستان 👇👇
🌺 @hamechizestan313🌺