eitaa logo
🤲 ربنا آتنا شهادت 🩸
3.5هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
16هزار ویدیو
68 فایل
☫﴿﴿ ܟܿܥ‌‌ߊ‌ࡅ࡙ߊ ܢܚ݅ܭܝ‌ࡅ߳ߺߺܙ ﴾﴾☫ 🤲 #الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌ ✨️ ❣️ جߊ‌ࡅ߭ܩܢ ؋ــבاے ܝ‌ܣܢ̣ܝ‌ ،...🩸 🌹 #شهیـב_ܝ̇ߺܢܚ݅وی_ܩیܩیܝ‌ܨ 🖤 🌷 پاﯾاﻧموטּ:شه‍ادتموטּِ اِن شاءاللّٰه‍ ،...(:🕊 💧ارتباط با خادم کانال : @Hamid691Roshanaei
مشاهده در ایتا
دانلود
📓 ؛ ‌● درحال حرکت به سمت سوریه موقع اذان مغرب و عشا به همرزمانش گفته بود به راننده بگن باایسته ،... بعد راننده اتوبوس گفت الان جایی برای نماز خواندن پیدا نمیشه و نیم ساعت بعد به مقصد میرسیم . شهید شالیکار در جواب به آنها گفت من یکسال مراقبت کردم نماز اول وقتم را از دست ندهم شما باعث شدین که من نماز اول وقتم را از دست دادم . خیلی ناراحت و نگران بود و سرش را به شیشه اتوبوس خم کرد و اشک از چشم هایش جاری شد ، از اینکه را بعد یکسال از دست داده بود . 📝 ؛ ● به همه عزیزانم سفارش میکنم : به توجه کنند که نماز در بردارنده همه چیز است . وقتی در نماز بنده ی عاشق در مقابل معشوق که همان پروردگار است می ایستد چقدر لذت بخش و زیبا میباشد که عاشق صحبت ، و معشوق گوش می نماید و به درخواست هایش پاسخ میدهد . 🌷 🕊 🌹 ިوحــܢܚ݅ــوܔ ܢܚ݅ــߊ‌ܥ‌‌ و یــߊ‌ܥ‌‌ܢܚ݅ــوܔ ܭَــܝ‌ߊ‌ܩــیــ ܢ̣ߊ ܥ̇‌‌ܭܝ‌ صܠوߊ‌ࡅ߳ߺߺܙ 🌾 •   ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📓 ؛ ● یکبار به اوگفتم تو ۵ سال در جبهه بودی ؛ دیگر بس است . گفت ؛ عمر دست خداست ، ممکن است در شهر به دلائل دیگری بمیرم پس چه بهتر که مرگم ختم به شهادت شود . ● در یکی از عملیات‌ها مجروح شده بود او را به اصفهان منتقل کرده بودند . برادرم از اصفهان زنگ زد و گفت علیرضا اینجا پیش ماست . گفتم دلمان برایش تنگ شده بگوئید بیاید . وقتی آمدند متوجه شدیم علیرضا مجروح شده و با عصای زیر بغلش آمد . هنوز کاملا خوب نشده بود که مجددا به جبهه رفت ،...🇮🇷 ● پس از چند روز زنگ زد و از جراحت‌هایش پرسیدم ، گفت : خودشان خوب میشوند ؛ جای مردان جنگ ، جبهه است ، این جراحت‌ها نباید ما را خانه نشین کند . همیشه گله مند بود و می‌گفت من از همه بیشتر جبهه بودم ولی لیاقت شهادت ندارم . هر وقت از او می‌پرسیدم در جبهه چکار میکند ؟ برای اینکه من نگران نشوم ، می‌گفت من در آشپزخانه خدمت می‌کنم. در صورتی که او فرمانده گردان رزمی ۴۱۳ لشکر ثارالله بود . ✍روای : مادر بزرگوار شهید 📎 پ.ن : فرماندهٔ گردان‌ رزمی ۴۱۳ لشگر ۴۱ ثارالله 🌷 🕊 ● ولادت : ۱۳۴۱ کرمان ● شهادت : ۱۳۶۷/۱/۲۶ فاو 🌹 ިوحــܢܚ݅ــوܔ ܢܚ݅ــߊ‌ܥ‌‌ و یــߊ‌ܥ‌‌ܢܚ݅ــوܔ ܭَــܝ‌ߊ‌ܩــیــ ܢ̣ߊ ܥ̇‌‌ܭܝ‌ صܠوߊ‌ࡅ߳ߺߺܙ 🌾 •   ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📓 ؛ 💠 نان حلال ● یکی از مهم ترین منش‌های ایشون وسواس در نون حلال بردنش به خونه بود.شاید هرکی داداشش تو بانک بود یه وام رو حداقل گرفته بود ولی تو ۱۰ سالی که من تو بانک بودم و ایشان عمر پر برکتش در حیات بودن باتمام مشکلات مالی که میدونستم داره فقط درحد اینکه شرایطشو بپرسه بود . ● وقتی پیگیری میکردم می‌گفت سؤال کردم دیدم این وام برای اینکار شبهه داره استفاده شه اصرار من هم برای نشون دادن راه شرعی کردنش هم بی‌فایده بود . ● هادی توسن خودش زندگی متوسطی داشت دوست داشت کاری بکنه که سرمایه مادیش هم مثل معنویاتش بالابره ولی نه از هرراهی عجله هم نداشت یعنی این تلاش باید پله ای میشد برای معنویات برای وارستگی وبرای زلالی دل شاید دنیا زده ، با اینکه خونش استیجاری بود و مشکلات مالی بسیار اما سال مالیش و داشت و تو پرداخت خمس مقید و این وسواس و ریاضت هاست که انسان ساز است و هادی ساز میشود . 🌷 🌹 •   ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📓‍ ؛ ● پیش از سال 1393 که مجید به کربلا سفر کرد پسر خیلی شری بود. همیشه چاقو در جیبش بود. خالکوبی داشت. خیلی قلدر بود و همه کوچکترها باید به حرفش گوش می دادند. اما بعد از سفر کربلا تغییر کرد. شاید اهل نماز نبود اما شهادت روزی اش شد چون به بچه یتیم رسیدگی می کرد و دست فقرا را می گرفت و به پدر و مادر خیلی احترام می گذاشت. ● زمانی آمد و اصرار کرد می خواهد برود آلمان و کار کند. تصور می کرد اگر بگوید سوریه ما اجازه نمی دهیم و اگر بگوید آلمان ما مشکلی نداریم. من خیلی مخالفت کردم و گفتم نباید آلمان برود. مدتی بود شب ها خیلی دیر می آمد. شرایطش به گونه ای بود که حتی تصور می کردیم با دختری دوست شده و دیر می آید یا با رفقایش جایی می رود. اما بعدها فهمیدیم که برای آموزشی اعزام به سوریه می رفته است . ● قبل از شروع عملیات ، نیروها را جمع کردم و گفتم که چگونه عمل کنند. پس از اتمام سخنانم ، متوجه شدم مجید با یکی دیگر از دوستان در حال کندن یک کانال است. بلند گفتم مجید چند بار گفتم خاکبازی نکن . لباس آستین کوتاه پوشیده بود. گفتم «چرا خالکوبی‌ات مشخصه. چند بار گفتم بپوشون». پاسخ داد «این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود». این آخرین شوخی مجید بود. فردای همان روز مجید به وسیله موشک کورنت به شهادت رسید و تمام خالکوبی هایش پاک شد ،...💔😢 🌷 🌹 🌿 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَ عَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌿 •   ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📓 ؛ با این که مدام به جبهه میرفت ، خیلی اصرار داشت تا ازدواج کند . روزی یکی از اقوام به او گفت : « شما با این حضور دائمت در جبهه ، معلوم نیست عمری طولانی داشته باشی ،... آن وقت میخواهی داماد شوی ؟» محمدرضا جواب داد : « شهیدی که متأهل باشد در لحظه‌ی شهادت ، سرش بر دامان مولا امیرالمؤمنین امام علی (ع) خواهد بود ؛ در حالی که شهدای مجرد ، فقط موفق به رویت آقا میشوند . میخواهم بعد از شهادت ، سر بر دامان مولایم بگذارم .» تازه آن وقت بود که دلیل اصرارش را فهمیدم ،... وقتى من در هنگام عزيمتش به جبهه گريه مى‏ كردم ، مى‏ گفت: مادر ، مگر در نمى‏خوانيد : كاش بودم و ياريت مى‏ كردم . امروز روز يارى امام خمينى ، فرزند حضرت فاطمه زهرا (س) است ، چگونه مى‏ خواهى من دست از يارى او بردارم .» ✍ به روایت مادر بزرگوار شهید والامقام 💫 معاون طرح‌ و عملیات و قائم‌مقام تیپ‌ جوادالائمه (ع) 🌷 ● ولادت : ۱۳۴۲/۱/۱۸ مشهد ● شهادت : ۱۳۶۴/۱/۲ هورالعظیم ، عملیات بدر 🌹 ިوحــܢܚ݅ــوܔ ܢܚ݅ــߊ‌ܥ‌‌ و یــߊ‌ܥ‌‌ܢܚ݅ــوܔ ܭَــܝ‌ߊ‌ܩــیــ ܢ̣ߊ ܥ̇‌‌ܭܝ‌ صܠوߊ‌ࡅ߳ߺߺܙ 🌾 •   ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📓 ؛ ● مادر شهید محمد ایزدی می گوید محمد خیلی عاشق خدا بود ، یادمه که محمد وقتی بچه بود خیلی از تاریکی می ترسید شبها وقتی میخواست بیرون بره میبایست حتما باباش یا خودم همراش بریم .با اینکه سنش کم بود از همون بچگی همراه خودم بلند میشد روزه میگرفت و نماز میخوند و وقتی هم که مدرسه می رفت با دوستانش هم خیلی خوب و مهربان بود حتی زمانیکه به مدرسه راهنمایی می رفت دوستانش هم تشویق می کرد که به جبهه بروند ، ● وقتی از مدرسه می آمد درس و مشقش که تمام میشد می رفت رادیو را می آورد و سخنان امام خمینی(ره) را گوش می داد و از جبهه و حال و روز رزمنده ها خبر می گرفت من بهش می گفتم محمد مادر تو که بچه ای چکارت به جبهه ، می‌گفت مادر اگر من به جبهه نروم ، دیگران و امثال من هم به جبهه نروند دیگر چه کسی از ناموس ما دفاع کند ، دارن به دختران و مادران ما تجاوز می کنند ، شما باید مادران دیگری که از رفتن پسرشون به جبهه ممانعت می کنند نصیحت کنید و به مادران شهدا دلداری بدی تا اسلام زنده بماندو من از حرف های پسرم شرمنده میشدم . ● طبق روال هر روز از مدرسه که می آمد درس و تکالیفش را انجام می داد و به بسیج محله می رفت و بعد از آنجا هم به فوتبال میرفت ، یک روز که از مدرسه آمد مثل هر روز تکالیفش انجام داد و رفت ولی تا دیر وقت نیومد کم کم نگران شدم و از هر کس پرسیدم گفتن ما نمیدونیم کجاست پس رفتم پیش دوستش و قسمش دادم گفتم راستش بگو محمد کجاست گفت عصری رفته کرمان برای حضور در جبهه ، من خیلی ناراحت شدم و سریع اومدم خونه با برادر بزرگترش صبح زود رفتیم کرمان که وقتی رسیدم محل قرارگاهشون دیدم که به صف وایسادن و دارن سوار اتوبوس میشن که برن جبهه اومد جلو بوسیدمش گفتم چرا به من نگفتی ، چرا بی خدا حافظی رفتی ، گفت مادر من ترسیدم جلومو بگیری به همین خاطر چیزی نگفتم . ‌✍ راوی : مادر بزرگوار شهید 🌷 🍃 ‌● ولادت : ۱۳۵۰/۶/۱ ● شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۳۰ 🌹 ިوحــܢܚ݅ــوܔ ܢܚ݅ــߊ‌ܥ‌‌ و یــߊ‌ܥ‌‌ܢܚ݅ــوܔ ܭَــܝ‌ߊ‌ܩــیــ ܢ̣ߊ ܥ̇‌‌ܭܝ‌ صܠوߊ‌ࡅ߳ߺߺܙ 🌾 •   ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📓 ؛ 💫" پیش بینی شهید سید علی اندرزگو "✨️ ● چند ماه قبل از شهادتش در خانه نشسته بودیم . سید علی یک ذغال گداخته را برداشت و کف دستش گرفت . من شگفت زده پرسیدم سید دستت نمی سوزد ،...!؟ سید لبخندی زد و گفت : « این که هیچ ، بدن من به آتش جهنم هم حرام است . بعد سید علی گفت بزودی پهلوی می‌رود و انقلاب اسلامی پیروز خواهد شد . دو سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شخصی رئیس جمهور خواهد شد که نامش « سید علی » است . ‌‌ ● از آنروز به بعد منتظر ظهور حضرت ولی عصر (عج )باشید .» بعد گفت دینداری در آن دوران مثل نگه داشتن این ذغال گداخته در دست است . همسر شهید گفت من پرسیدم : سیدعلی ! منظورتان این است که خودتان رئیس جمهور می شوید ؟ سید پاسخ داد خیر ، من آنروز نیستم . ✍ روای : همسر بزرگوار شهید 💚 (عج) ❤️ 🌷 🌹 🩸 🤲 •   ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📓 ؛ ● وقتی آن شب فراموش نشدنی هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش درنخست وزیری راکه مبلغی ناچیز (2500تومان) شده بود نپذیرفت و توضیح میخواست گفتم : شما نخست وزیر هستید ،...! ‌● شخصیت هایی از داخل و خارج به دیدنتان می آیند . لابد این مقدار اصلاح و هزینه به مصلحت بود . وانگهی هرچند انقلاب شده و شکل حکومت و شیوه خدمت تغییر یافته اما ضرورت زمان نمی‌شناسد و ،... ‌● شهید محمدعلی رجایی که فکر میکرد شاید مقصودش را خوب درک نکرده ام با نگاهی نگران و نافذ گفت : من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت با کفش راه بروم اما باشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند ! من اگر بخواهم فارغ از دنیای محرومان جامعه با این وسایل و امکانات رفاهی زمامداری کنم سخت اشتباه کرده ام ! نه برادر ! من با محرومیت انس و عادت دارم . دوستدارم وقتی شب سر به بستر میگذارم نباشند محرومانی که من ازحال آنها غفلت کرده باشم ،... •   ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📓 ؛ ♦️خاطرات کوتاه از شهید محمدجواد باهنر 1. فهمیده بود پدر در خرج تحصیل محمدرضا مانده ، کسی نمیدانست < محمدجواد > این پول ها را چطور پس انداز میکند و برای مخارج برادر می‌فرستد . اما ،... خداکه میدانست . ذخیره کرایه تاکسی و به جایش 2 ساعت پیاده روی ، غذا هم که ،...! می‌شد گاهی نخورد ،... 2. چپ و راست ، می رفتند و می آمدند که باهنر با بچه کمونیست ها میگردد ، وقتی با آن جوان کمونیست میدیدنش که شوخی وخنده میکنه ،... حاج آقا درشأن شما نیست که با اینها باشید ! دست گذاشته بود روی شانه های طرف وگفته بود : هنر این است که اینها را به راه بیاوریم که اگر نتوانستیم همه ی جوانهای مارا کمونیست میکنند ،...! •   ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📓 ؛ ● توی عملیات مجروح شد ، تیر به ناحیه سر اصابت ڪرد . شرایط درگیری بہ نحوے بود ڪه راهے برای عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکہ پیکر پاکش رو روی زمین ‌بکشیم ‌و آروم‌آروم ‌بیایم ‌عقب ،... ● رضا زنده بود و پیڪرش روسنگ و خاک کشیده مےشد چاره‌اے ‌نبود. اگر این ڪار و نمےڪردیم زبونم لال مےافتاد دست تڪفیریها ،... ● رضا توی عشــق به حضرت رقیه (س) سوخت ، پیڪرش تو مسیر شام‌ روی ‌سنگ ‌و خار ڪشیده ‌شد مثل ڪاروان اسراے اهل بیت (ع) ، رضا زنـده مـوند و زخم این سنگ و خار رو تحمل‌ کرد و بعد روحش پرکشید و آسمونے شد ،...🕊 ● فرمانـده ‌مےگفت : ‌این مسیری ‌ڪه ‌پیڪر رضا روی زمین ڪشیده شد همون‌ مسیر ورود اهل بیت علیهم السلام به ‌شام‌ هست ،.... ✍ راوی : همرزم شهیــد 🌷 🕊 💫 ✨️ 🤲 اَلـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌ رقیه سلام‌الله‌علیها‌ 💚 🤲 اَلـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌ زینب‌ڪبرۍ‌ سلام‌الله‌علیها‌ 💔 🌿 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَ عَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌿 •   ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📓 ؛ ● همیشه از پدر و مادر قدردانی می‌کرد و عذرخواه بود که نتوانسته محبّت آن‌ها را جبران کند . علاوه بر آن ، به من و برادرم که از او کوچک‌تر بودیم ، احترام می‌گذاشت و هیچ‌وقت ما را به اسم صدا نمی‌زد ، بلکه می‌گفت : آبجی و داداش .» ● یک سال قبل از شهادتش ، در برخی از خصوصیات اخلاقی و اعتقادی­اش به کمال رسید؛ به گونه‌ای که بتواند برای شهادت آماده شود. او هیچ وابستگی‌ای به دنیا نداشت . در پایگاه محل خدمتش ، چند عکس شهید را روی دیوار قرار داده بود؛ اما یک جای خالی کنارش گذاشته بود. به دوستانش می‌گفت : این ، جای عکس من است . او همیشه به من می­‌گفت : حجابت را حفظ کن و در زندگی، حضرت فاطمه را الگوی خودت قرار بده .» ✍ به روایت خواهر گرامی شهید 🌷 🌹 🥀 ● ولادت : ۱۳۷۰/۱۲/۲۵ تنکابن ، مازندران ● شهادت : ۱۳۹۲/۶/۱۶ درگیری باقاچاقیان ، کرمانشاه •   ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313
📓 ؛ ● بچه های یگان حاج اصغر یک سر و گردن از هر نظر از بچه های سایر یگان ها بالاتر بودند . اصلا یگان ها اسم داشتند و این یگان هم اسم داشت اما همه به نام حاج اصغر می شناختندش ، « فوج حاج اصغر ». نوجوانی سوری بود به اسم محمد که بعدا اسم جهادی کمیل را گرفت . ● محمد معنای واقعی بود . پدر و مادرش در فوعه و کفریا در محاصره بودند و خبری ازشان نبود و وضع مناسبی نداشتند . حاج اصغر محمد را جذب کرده و زیر بال و پر گرفته بود . یک جور هایی برایش هم برادر بود ، هم پدر و هم فرمانده . در مدت کوتاهی ، محمد که حتی تحصیلات دانشگاهی نداشت تبدیل شد به کمیلی که نخبه کار اطلاعات عملیات بود . آن هم اطلاعات جنگ های چریکی و شهری که بسیار پیچیده است. ‌● فرمانده منطقه میگفت من روز اولی که یگان را به حاج اصغر تحویل دادم نه یک قبضه اسلحه به او دادم و نه یک دستگاه خودرو ،... ،... 🌷 💫 ✨️ 🤲 اَلـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌ رقیه سلام‌الله‌علیها‌ 💚 🤲 اَلـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌ زینب‌ڪبرۍ‌ سلام‌الله‌علیها‌ 💔 🌿 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَ عَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌿 •   ⃟🇮🇷 ⃟𖠇☫࿐ྀུ༅࿇༅════════ ³¹³┄┅•═༅☫ ربنـا آتنـا شـهـادت ☫༅═•‏┄┅³¹³ https://eitaa.com/hamid_roshanaei_313