یکی از مهمترین چیزها برای هر انسانی و در هر سنی امید هست، یعنی اگر #امید به زندگی رو از ما بگیرن هیچ آیندهای رو نمیشه متصور بود.
امید اینقدر مهمه که جامعهشناسان اون رو مهمترین فاکتور برای حیات و پیشرفت یک جامعه میدونن. در مورد فرد هم همینه، یعنی من اگر امید نداشته باشم که فردا غذا گیرم بیاد، طبیعتاً انگیزهای برای ادامه زندگی ندارم و حتی ممکنه همین امروز بمیرم و کارم به فردا نکشه. یعنی امید با امنیت خصوصاً #امنیت_روانی ارتباط مستقیم داره.
حالا بریم تو کودک؛
ما حق نداریم امید رو از #کودک بگیریم، در حالی که روزانه با انتقال مداوم ناخوشایندیها، نداریها، اخبار بد، حوادث، ناامن کردن کودک نسبت به دیگران و ... داریم امید رو از بچه هامون میگیریم و بچهها رو ناامن بار میاریم!
من خاطره زیر رو خیلی دوست دارم، با هم بخونیمش 👇
زمان #زلزله_بم، حال همه خیلی خیلی بد بود و تقریبا همه داغون بودن. طبیعی هم بود، افرادی بودند که سی، چهل نفر از اعضای خاندانشون رو از دست داده بودن و صحنههایی رو دیده بودن که تصورش هم برای ما ممکن نیست. این وسط یه خانمی بود که انگار نه انگار، حالش واقعا خوب بود و همهاش در حال شوخی و روحیه دادن به بقیه بود.
#استاد_سلطانی از این خانم پرسیده بودن شما چرا اینجوری هستی؟! چرا حالت اینقدر خوبه؟! این خانم گفته بودن که عین بقیه تعداد زیادی از اعضای درجه یک خانوادهشون رو از دست دادن ولی نگاهشون به آینده کاملاً خوشبینانه است. وقتی ریشه این نگاه رو بررسی کرده بودن به این رسیده بودن که پدر ایشون یه کشاورز ساده بودن و وقتی اونها بچه بودن مدام میگفتن بچهها این زیرپله رو میبینید، این زیر پُرِ پوله. هر چی بخواید هست.
بعد این خانم میگفت ما میدونستیم توی اون زیرپله یکسری وسایل به در نخور و قدیمی هست ولی همین که بابامون میگفت خیالتون راحت باشه، دلمون قرص میشد. جالب اینجا بود که در همون زمان هم زندگیمون خیلی معمولی و حتی فقیرانه بود.
این پدر چی کار کرده بوده؟! یکی از مهمترین کارهاش این بود که بچهها رو امن بار آورده بود و اینها در هر حالتی احساس امنیت میکردن.
اما چی میخوام بگم؟! ساده است؛ مراقب امنیت بچههامون باشیم، خصوصاً در مسائل اقتصادی بچهها رو ناامن نکنیم که اگه این کارو بکنیم یا امید رو ازشون میگیریم یا بچهها رو با درک حسرت بزرگ میکنیم.
-----------
پینوشت یک: تو کامنتای پست قبل پیامایی دیدم که ناشی از نگاه غلط به مسائل اقتصادیه، خصوصاً توی پدرها. در موردش مینویسم ...
پینوشت دو: داستانی که گفتم واقعی، ولی نقل به مضمون هستش
#امنیت_اقتصادی
#حمید_کثیری 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
کانال حمید کثیری
🔴 سیاه یا سفید؟! 👇👇
#منهای_کودک
در کوران جنگ جهانی دوم، جایی که آدمهای زیادی روزانه به دلایل مختلف جان خودشون رو از دست میدادن، افراد خیلی زیادی هم بودند که در حال بروز و به فعلیت رسوندن استعدادهاشون بودند. #ویکتور_فرانکل یکی از اینها بود.
اون در سختترین شرایط انسانی در جنگ جهانی دوم و در اردوگاه نازیها چندین سال زندانی بود. شرایط انسانی بسیار وحشتناکی براش وجود داشت، روزانه افراد زیادی از اردوگاه میرفتند و دیگه برنمیگشتند و خیلی از افراد فقط به همین خاطر و ترس از اینکه دفعه بعد اسم اونها یا اعضای خانوادهشون برای رفتن خونده بشه دِق میکردند! خیلی اتفاق میافتاد که کل آذوقهی یک هفته؛ فقط و فقط صد و بیست تا صد و پنجاه گرم نون باشه! برخورد زندانبانها بسیار بد بود و بدتر اینکه خیلی از اونها از دل خود زندانیها انتخاب میشدند. هر چی پستتر، آدمفروشتر و حیوانتر بودند، درجات بالاتری هم داشتند. کلاً هیچ امیدی به خارج شدن از اردوگاه وجود نداشت، همه چیز سیاهِ سیاهِ سیاه بود ...
درست در همین شرایط؛ ویکتور فرانکل با یه نگاه متفاوت با قضایا روبرو شد. همه چیز برای اون یه جور دیگه معنا میشد و اون به جای ناراحتی از نگهبانی که زنندهترین برخوردها رو با اون و سایر زندانیها میکرد، دلش براش میسوخت و به روند تغییر اون آدم به حیوان فکر میکرد! کتاب «انسان در جستجوی معنا» رو دقیقاً در همون دوران نوشت و یه روز مأمورای نازی اون کتاب رو پیدا کردند و با خودشون بردند! اون کتاب حاصل کل مشاهداتش در اون دوران بود، حاصل پردازش نظریه #معنادرمانی یا #لوگوتراپی روی خودش و دیگران، یه جورایی حاصل عمرش تا اون زمان بود. وقتی کتاب رو از دست داد با خودش فکر کرد تنها دلیلی که باعث میشه امید به زندگی داشته باشه اینه که کتابش رو دوباره بنویسه و البته دوباره نوشت و مکتب معنادرمانی رو پایهریزی کرد. مکتبی که قرار بود کمک بکنه به بهبود زندگی انسانهای خیلی زیادِ دیگهای که توی اردوگاه نبودن ...
پَس، پیش و در دل هر بحرانی نقاط روشن بسیاری وجود داره و دقیقاً اگر بحرانها نباشند زمینه برای رشد انسانها به وجود نمیاد. مهم اینه که در اینجور مواقع نه تنها درک مقصر و مظلوم نداشته باشیم بلکه #درک_مسئول داشته باشیم. یعنی در همه حال مسئولانه فکر کنیم که الآن چه کارهایی رو باید برای مراقبت از خودمون و دیگران و بهبود شرایط انجام بدیم.
این روزها همه ناراحتیم و به خاطر اتفاقات این چند روز داغ سنگینی به دل همه وارد شده. طی کمتر از دو هفته؛ سه اتفاق سخت در کشور ما به وجود اومده و هضمش برای خیلیامون سخت بوده و احتمالاً حالا حالاها هم توی گلوی جامعه گیر کنه اما چیزی که مهمه اینه که یاد بگیریم در اینجور مواقع هم درک مسئول داشته باشیم برای مراقبت از خودمون و اطرافیانمون. در اینجور مواقع هم نقاط سفید و روشن خیلی خیلی زیادی هست که باید اونها رو هم دید. برخی بلدند در اینجور مواقع در کنار نکات منفی، نکات مثبت دیگهای هم که اطرافشون هست رو ببینند اما برخی دیگه بلدند نقاط سیاه رو هم روشن ببینند، یعنی در دل خود سیاهیها، سفیدیها رو ببینند.
یکی از اساتید تعریف میکرد که بعد از #زلزله_بم، یه کلاس با افرادی که زنده مونده بودند گذاشتم. جایی که هر کسی خونه و زندگیش رو از دست داده بود، اعضای خانوادهاش فوت کرده بودند و بعضاً هنوز زیر آوار بودند و خودشون در شرایط بسیار سخت جسمی و روانی بودند. ازشون پرسیدم چه نکات مثبتی میببنید؟! اولش همه گفتند بابا ول کن، آخه الآنم مگه نکته مثبتی وجود داره و ... اما در پایان همون کلاس یک تخته نکات مثبت نوشته در اومده بود و حال همه خوبتر شده بود، چون یاد گرفته بودند میشه نکات مثبت رو در عین این #بحران بزرگ هم دید.
حالا ماها اگه نمیبینیم، سعی کنیم یه بار دیگه و یه جور دیگه ببینیم، همونطور که بچههای کلاس توی بم دیدن.
#حمید_کثیری 👇👇
Join 👉 @hamidkasiri_ir