چرا به بازیهای پوچ و بیمعنی علاقهمند میشویم؟
در این سالها که گوشیهای هوشمند به همدم شبانهروزی ما تبدیل شدهاند، دستهای از بازیهای رایانهای محبوبیت پیدا کردهاند که از جهات مختلف، نقطۀ عکس یک بازی جذاب به شمار میروند. این بازیها نه محیط زیبا و پرجزئیاتی دارند، نه داستان پرکششی را پیگیری میکنند، نه موفقیت در آنها نیازمند مهارت و خلاقیت است. آنها بهشکل افسردهکنندهای سادهاند. دوندهای که در جادهای بینهایت یا ریلی بیپایان میدود، پرندهای که تا ابد پرواز میکند، یا پازلهایی تمامنشدنی که فقط با «شکست» خوردن به پایان میرسند.
این بازیها انباشت زشت و نفرتانگیزِ رنجهای بیدلیل هستند؛ به تعبیر ایان بوگاست، «رودرروییِ بیحاصلی با سیاهی و ناامیدی». پس چرا میلیونها نفر وقتشان را صرف آنها میکنند؟
بوگاست که خود طراح و منتقد بازی است، میگوید: این بازیها، با سادگی و تکرارهای خستهکنندۀ خود، راز بازیهای رایانهای را به بهترین وجه افشا میکنند: این بازیها به جای اینکه لذتبخش باشند، آدم را عصبی و ناامید میکنند، و با اینکه تلاش و کوششی نمیطلبند، حس استیصال شدیدی ایجاد میکنند. استیصالی که نتیجهٔ ملالت یا حماقت نیست بلکه رنج حاصل از تکرار بیپایان است، استیصالی ناشی از اینکه میدانیم بهدنبال چه هستیم اما هرگز نمیتوانیم به آن برسیم. به محض اینکه این بازیها را شروع میکنید، افسون سیاه آنها سراغتان میآید.
بازی بسیار محبوب فِلپیبِرد (بهمعنی پرندۀ شل و ول) نمونۀ خوبی از این دست بازیهاست. بازیای که میلیونها نفر ظرف چندهفته معتاد آن شدند، در حالی که مرتباً میگفتند: «از فلپیبرد متنفرم، اما نمیتوانم از آن دست بردارم».
فلپیبرد بازی احمقانهای است؛ شما پرندهای را هدایت میکنید که آنقدر بامزه و ملوس است که به نظر میرسد هیچ عیب و نقصی ندارد. هنگامیکه روی صفحه ضربه بزنید، پرنده بالبال میزند و بالا میرود، اما بلافاصله دوباره پایین میافتد. بازی از شما میخواهد که پرنده را در طول معابر باریک، بین دو لولهٔ سبز که مدام از بالا و پایین صفحه وارد میشوند، هدایت کنید. بهازای هر لولهای که رد میکنید یک امتیاز نصیبتان میشود. اما اگر به هر چیزِ دیگری ضربه بزنید، پرنده سقوط میکند و کلهپا روی زمین میافتد. همین، شما باختهاید!
این بازیها شما را به چالش نمیکشند، آنها صرفاً دشوارند چون همین است که هست، بازیهایی خنثی و بیتفاوت، مانند دروازهٔ آهنیِ زنگزدهای که مدتهاست بسته مانده یا برف و یخی که شهری را در خاموشی فروبرده.
برای درک بازیهایی مثل فلپیبرد، باید این فرضیه را بپذیریم که علیرغم اینکه بازیها خستهکننده، بیرحم و پلیدند، همچنان دلمشغول آنها میشویم. آنها مثل زندگی ما هستند، یا به تعبیر دقیقتر، وضعیتِ جهانی را ترسیم میکنند که به درون آن پرتاب شدهایم. جهانی که سرد و بیاعتناست و در آن، خود ما هم مثل آن پرندۀ شل و ول، تا ابد باید از موانعی بیمنطق جان سالم به در ببریم. بازیها، همچون زندگی، هیچ اهمیتی به ما و تجربهٔ ما نمیدهند و درست به همین علت است که ما بیشتر و بیشتر به آنها میچسبیم و خود را وقف آنها میکنیم.
✍آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «ما بازی میکنیم چون بازیها پوچ و بیمعنیاند». این مطلب در تاریخ ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ در وبسایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ ایان بوگاست است و مهگل جابرانصاری آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وبسایت ترجمان سر بزنید.
🔗ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:
B2n.ir/w72958
#بازی
#بازی_در_موبایل
#بازی_رایانه_ای
https://eitaa.com/hamim1377