این کینه ورزی ها در سوریه به نفع کیست؟!
خاندان اسد پس از حدود ۵۵ سال رفت. علاوه بر ظلم های این حکومت تمرکزگرا، اعتماد سالهای اخیر بشار به وعده های امارات و تعطیل کردن قوات وطنی و ناامیدی و رشوه گیری ارتش و... مجموعا به این وضعیت رسید و گذشت!
بازتاب ها هم طبق توقع بود. تقریبا همه جهان اسلام رنج دیده از دیکتاتوری ها هم بشدت خوشحال شدند چرا که مردم سوریه را آزاد شده از بند می دیدند اما مساله اصلی قضاوت تیپیکال از جریان پیروز است. چیزی که عده ای تلاش دارند به سیاه ترین روش آن را بازنمایی کنند.
با وجود اینکه مسلحین به شیعیان نبل و الزهرا کاری نداشتند. راس الحسین ع را محافظت کردند. موقع ورود به حرم حضرت زینب سلام الله علیها برای خلع سلاح، حتی آقای سید عبدالله نظام، رهبر شیعیان را با خود همراه بردند و بعد هم آنجا را خالی کردند. جولانی بیانیه داد که کسی حق تعرض به اقلیت ها را ندارد. این گزارش را صفحه خود حرم هم نوشت و ساکنان در حرم هم گزارش دادند.
البته وقتی دزدها یا مردم گرسنه به آشپزخانه حرم حمله و آن را غارت کردند کانال های ایرانی آن را به پای مسلحین نوشتند! اینها چه هدفی دارند؟
آیا میشود بگوییم اطلاع ندارند؟ بخاطر عمق کینه از مسلحین است یا می دانند که مخاطب با این احساسات مذهبی به خوبی تحریک میشود؟ ماجرا چیست؟
نه اینکه آنها افراطی احمق ندارند و ظلم های موردی نخواهند کرد ولی وقتی رویه را حداقل فعلا این گذشته بازنمایی برعکس توسط شما، از دست دادن فرصت است و بس! من البته از برخی انتظار ندارم چون با هر سنی دشمن هستند و تکفیری ها بهترین بهانه برای آنها میباشند ولی از عقلا انتظار واقع بینی است! تازه باید تلاش کرد گفتگو هم شکل بگیرد تا تضمین آینده هم باشد.
دقیقا این اتفاق در افغانستان رخ داد. با اینکه یک جریان متشدد مذهبی روی کار آمد ولی سه معاون وزیر شیعه گذاشت. برای حفظ امنیت شیعیان مقابل داعش، ایستاد و شهید داد و انفجارات هفتگی را به صفر رساند. آزادی عزاداری را تقریبا دست نزد و.. از اینها چه انتظار دیگری دارید؟ ولی جریانهایی خاص عملا آنها را بازنمایی تکفیری کرده و می کند! این برای عقل حاکمیت مضر است هر چند در مدیران هم ضدوحدت کم نیست!!
✍ علیرضا کمیلی
#سوریه
#بشار_اسد
https://eitaa.com/hamim1377
بشار اسد؛ نه آنچنان سیاه، نه آنقدرها سفید!
به نظرم بشار اسد آنقدر خوب، و سزاوار آن بود که حتی اگر قرار بود کنار گذاشته شود نیز، با عزت و احترام کنار میرفت؛ او مقاومت را دوست داشت، استقلال را میخواست، عزت را بر ذلت ترجیح میداد، غرور ملی را میپسندید و سر سازگاری با ظلم و خصوصا صهیونیسم هم نداشت، و دم از آرمان هم میزد؛ مثل خیلی از ماها که هر کداممان میتوانیم برای خودمان یک بشار اسد باشیم؛ بشار اسدی که همه این خوبی ها را دارد، اما خوی دیکتاتوری اش را هنوز ترک نکرده، دنیا در نظرش بزرگ است، لاکچری بودن را دوست دارد، ادعای بزرگ بودن میکند، اما وقتی بازی به خطوط پایانی و حساسش میرسد، از یک جایی، دیگر میبُرد و نمیتواند ادامه دهد؛ انسانی با ظرفیت محدود؛ مثل خیلی از ماها، که مناسب جایگاه خودمان و آدم آرمانی که از آن دم میزنیم نیستیم!
بشار اسد و امثال او فقط میتوانند بخشی از مسیر مقاومت را بپیمایند؛ آنجا که باید بین مرگ و زندگی یکی را انتخاب کند، همه آنچه را که ارزش می پندارد کنار میگذارد و به حیات دنیوی چنگ میزند. من آقای اسد را سرزنش نمیکنم؛ او فقط همینقدر میتوانست مقاوم باشد؛ او سطحش در اندازه سطح مورد نیاز مقاومت واقعیِ اسلامی نبود؛ و مقاومت مجبور بود با همین ظرفیت و داشته ها، ممنون او هم باشد که تا اینجا همکاری و همراهی کرده است؛ تحلیلِ همه تحلیلگران، محترم؛ اما من معتقدم ترس از مرگ، بشار را کنار زد؛ جنگ داشت به مراحل حساسی میرسید و سطح مقاومت نیز همسطح با جنگ بالا میگرفت؛ اما وقتی دید دشمن به دیوانگی افتاده، حلقه اول فرماندهی حزب الله را ترور کرده، نصرالله را به شهادت رسانده، و حتی رهبری ایران را تهدید میکند، وقتی خودش نیز با چنین تهدیدی مواجه میشود و رسانه های صهیونیستی هر روز خبری در این خصوص کار میکنند، کم می آورد؛ او همزمان در معرض وسوسه ها و وعده های دروغین برخی حکام عرب هم بوده است.
این معادله را جلوی حاج قاسم اگر بگذارند به پیشوازش میرود: خجالت بکشید من را از چندتا گلوله میترسانید؟ با نصرالله وقتی مطرح میکنند میگوید: خودم میدانم من را میکشند لیکن قطعا سننتصر، و باز مسیر را ادامه میدهد! این معادله را آیت الله سید علی حسینی خامنه ای هم به سخره میگیرد و آنگونه، با صلابت در نماز جمعه نصر حاضر میشود؛ قالیباف هم، عراقچی هم، و حتی پزشکیان نیز با این معادله شوخی میکند و صد البته که قاآنی ها و حاجی زاده ها و خلاصه هر آنکه در میدان جمهوری اسلامی قدم میزند با آن رفتار مشابهی خواهد داشت؛ اما آیا جهانبینی اسد نیز مانند جهانبینی افراد فوق الاشاره است؟
آیا اسد نیز نگاهش به مرگ از دریچه شهادت و رستگاری است؟ آیا دنیا در نگاه اسد نیز به همان اندازه بی ارزش است و او نیز برای مرگِ فی سبیل الله لحظه شماری میکند؟! یقینا خیر! او مقاومت را برای خود تا قبل از ترور تعریف کرده بود! اسد امروز سنگ محکی برای انقلابیونی است که دم از مقاومت میزنند، مقداری از مسیر را هم میروند، اما شاید هنوز به مراحل حساس نرسیده اند که بفهمند چند مَرده حلاج اند؛ انقلابیونی از جنس آنها که خوب بودن را دوست دارند، اما نمیتوانند در زندگی پیاده کنند؛ همانها که احتمالا از زندگی لاکچری بدشان نمی آید، برای خواستگار دخترشان شروط آنچنانی میگذارند، مستاجر را اذیت میکنند، در کار کم فروشی میکنند و حتی ممکن است کاسبی گران فروش باشند؛ بگذریم..!
بشار اسد اما همانگونه که در ابتدا نوشتم، حالا که قرار بود به پایان خط برسد، میتوانست عزتمندانه از دور خارج شود؛ میتوانست آواره نباشد؛ میتوانست این دنیا را بدهد و عقبا را بخرد! او فرصت این را داشت که برای آزادسازی خاک وطنش به جولان حمله کند و [چه پیروز شود و چه شکست بخورد] به یک قهرمان ملی تبدیل شود؛ او میتوانست دموکراسی را بپذیرد و در صورت عدم انتخاب، آبرومندانه گوشه ای از کشورش بنشیند و باز فرصت اثرگذاری داشته باشد؛ میتوانست دست رد به سینه مقاومت نزند و حداقل اجازه دهد مقاومت کارش را پیش ببرد؛ هر کدام از این کارها را کرده بود وضعی بهتر از آنچه اکنون دارد میداشت و عزیز تر و عزتمند تر میبود، حتی اگر از قدرت حذف میشد!
در پایان لازم است بگویم ما فقط واقعیت ها درباره او را مینویسیم، قصد آن را نداریم او را تخریب کنیم؛ چرا که او در حد بضاعت و ظرفیتش خدمات بزرگی به مقاومت داد، لیکن نتوانست وصیت پدر مرحومش را تا پایان حفظ کند؛ وصیتی که به او گفته بود تا زمانی که با ایران هستی، هستی؛ و هر وقت ایران را رها کردی دیگر نخواهی بود؛ و اسد دیگر نیست!
✍ عبدالرحیم انصاری
#سوریه
#بشار_اسد
https://eitaa.com/hamim1377