اگر قرار باشد روزی یک کتاب #اعترافات بنویسم، نخستین جملهاش این است که من همواره از شهرت و شناخته شدن میترسیدم. #شهرت سقوط در دیگران است؛ دیگرانی که از این پس تو را معنا میکنند؛ به بیرحمانهترین شکل ممکن! در شهرت، تو دیگر آنی نیستی که هستی، خوانده میشوی، پنداشته میشوی؛ گویی هستی سیال انسانیات ناگهان متصلب میشود و مورد اتهام دیگران قرار میگیری؛ به یک بیان، شئ میشوی. #لوکاچ به درستی میگفت #شئ_وارگی محصول «شکل کالایی» زندگی اجتماعی است. هرگاه مناسبات زندگی انسانی و حتی خود انسان به کالا بدل شود، شئ وارگی عیان میشود. در جامعهای که مناسبات شئواره بر آن حاکم است، مزیت فرد دارای شهرت نسبت به دیگری، همچون مزیت یک کالای برند بر دیگر کالاهای میانمایه است. شئشدگی سرنوشت محتوم هرکسی است که به شهرت میرسد. او دیگر خود نیست؛ همانی است که خوانده میشود؛ همان برچسبی است که بر او زده میشود. روزگاری #آرتور_شوپنهاور نوشت #حیوانات تصویر واقعیتری از اشیاء جهان دارند، زیرا چیزها را مفهومی و به واسطۀ مفهوم درک نمیکنند، بلکه مستقیم و بیواسطه میفهمند. اکنون ما در جهان انسانیمان روز به روز بیشتر از جهان، هستی، خود و دیگری بیگانه میشویم. اما هیچ واسطهای همچون شهرت مانع و حجابی بر سر فهم دیگری نیست. آنچه در میانۀ رحلت #شجریان گم بود، همان حسی بود که تنها و تنها خانواده و دوستان حقیقیاش داشتند؛ دیگران او را ذیل مفاهیم ذهنی خودشان فهمیدند؛ یکی او را چریک مبارز و دیگری او را خائن به وطن و دیگری او را در قامت یک قهرمان میدید. در آئینهای سوگواری و ارتحال، هرچه جمعیت تشییع کننده کمتر، تصور جمعی به تصویر واقعی آن شخص عیانتر است. از تصویرهای ذهنیمان دست برداریم و برای او طلب آمرزش کنیم.
مهدی فدایی مهربانی
@ghete50