سروها ایستاده میمیرند!
کسی که گمان میبرد اغلب راهبران دلیر و دریادل، جز با تیغ و ترور از درگاه دنیا میگذرند، ماقبل تاریخ و حتی درک ایستاده است! سرگذشتنامهها جز خون و خطر، برای ایشان نقش نکرده است. بدیهیات ردیف نکنم، اکنون سخن از امر دیگری است.
فقط در این میان از خاطر مبرید که این رادمردان، چه آسان باری سنگین از تهمت و هجو و پلشتیهای تلهویزیونها و نیوزها را به کناری فکندند و رو به معبود نهادند. او که امروز پرچم سوگش در اهتزاز است، متهم بود به اختفاء در هفتتوی پناهگاهها، سپر کردن اُسَرا، افشای اسرار دِگر رهبران و سازش برای آتش بس! آنان که این سروِ افراشته و بلند قامت را تبر زدند، بس بلاهتآمیز بر تاریخ علامت نهادند. تصاویرِ واپسینِ مردی که بینشان، اما در میانه میدان، تا آخرین لحظه سپر نمیاندازد و حتی نگاه دزدانه دشمن را نیز بیجواب نمینهد و پرتابهای نثارش می سازد! برای سَلَف او اما، مگر چنین افسانههایی سرِ هم ندادند؟ در هتلهای ترکیه و قطر مینشیند و با تجمل و تَنَعم قرین است و خلایق را در غزه به کشتن میدهد! سرحساب که شدند، دیدند که اغلبِ ایل و تبار خویش را، نثار همین مصاف ساخته است و آخرالامر، جان خود را به گاه قرائت شبانه قرآن در اقامتگاهی در تهران. یا چرا راه دور برویم؟ سیّدِ ضاحیه نشین، مگر متهم نبود که لبنانگراست و غزه را در حد حرف دارد و عافیتطلبی فرونمینهد. او نهایتا جان بر سر لبنان نهاد یا فلسطین؟ و اگر به کمک باریکه نمی آمد، به حیات نزدیکتر نمیماند؟ خداوند این روزها را، جلوه تدارک آبروی یارانش ساخته است! ملخّص کلام: از یاوهسرایی و هرزهبافی ابناء شیطان نهراسید، که جز پوچی و بیدوامی در بساط نداشته است.
این روزها که دشمن با همه توش و توان برای بودن و ماندن به میدان آمده و البته جز ترور نمیشناسد، نیز می گذرد، لَختی بعد در خواهید یافت که در پس این رذالتها و شلتاقها، چه آرزوهای خاکشدهای پنهان بوده است و چه پایمردیها در برابر بهتانها و انگها.
✍ محمدرضا کائینی
#شهید_مقاومت
#شهید_یحیی_سنوار
https://eitaa.com/hamim1377
انتشار رمانی که سنوار در زندان نوشت
رمان «خار و میخک» اثر شهید یحیی سنوار، به دست «هانیه کمری» و به همت موسسه هنری- رسانهای سلوک درحال ترجمه است و بهزودی توسط انتشارات سوره مهر راهی بازار نشر میشود.
شهید یحیی سنوار رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس که ۲۶ مهرماه در درگیری مستقیم با نظامیان صهیونیست به شهادت رسید، این رمان را در طول دوران اسارت خود در زندانهای رژیم اشغالگر قدس به نگارش درآوردهاست. او در «خار و میخک» تاریخ سرزمین غزه را در قالب یک رمان دوجلدی روایت میکند.
#کتاب
#شهید_یحیی_سنوار
https://eitaa.com/hamim1377
فکر کنید او را ترور می کردند. آن هم در سالگرد ۷ اکتبر. بسیاری او را بخاطر عملیات متهورانه اش، بخاطر تلفات جنگ ،بخاطر ویرانی غزه، بخاطر اینکه خودش در تونل ها مخفی است و مردم و اسیران را سپر کرده و ... شاید لعن و نفرین می کردند.
حتی کسانی که با آرمان قدس همسو هستند، شاید او را با محاسبات هزینه و فایده محکوم می کردند.
اما خداوند اراده کرد تا آخرین سکانس از زندگی او به زیباترین شیوه در عالی ترین موقعیت در تراژدیک ترین صحنه، در خط مقدم نبرد، توسط دشمنش ثبت ،ضبط و در جهان منتشر شود. تا او از همه اتهامات و برچسب ها و قضاوت ها مبرا گرداند و با خوشنامی اسطوره مانند، از این جهان فانی رخت بربندد.
حتی آنان که او را تروریست می دانستند، او را ستایش می کنند و از شجاعت او و نخوت دشمنش می گویند.
آری این وعده خدا است که فرمود ... إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا ... به راستی خداوند از مؤمنین دفاع خواهد کرد.
✍ سلمان کدیور
#شهید_یحیی_سنوار
#مقاومت
https://eitaa.com/hamim1377
سردار شهید مجاهد بود در هنگام شهادت جلیقه خشاب (نه ضد گلوله) بر تن داشت که یعنی همچون رزمندگان عادی با دشمن مبارزه میکرد و در نبرد با پست ترین انسانهای زمین آسمانی شد.
قهرمان و شجاع بود و برخلاف دروغهای دشمنانش نه در زیرزمین مخفی شده بود نه سپر انسانی داشت....
شاید صهیونیستها از شهادت سنوار خوشحال باشند اما در واقع آنها موفقی در شهادت سنوار نداشتهاند، این سنوار بوده است که انتخاب کرده همچون یک مجاهد دلیر همپای سایر قهرمانان غزه بجنگد و برای آزادی فلسطین تلاش کند..
🔹 او میتوانست مثل سران ترسو و بزدل رژیم صهیونیستی در تونل های امن مخفی شود اما او به زندگی همچون یک مجاهد عادی را انتخاب کرد تا به همه نشان دهند که شجاعت و جنگاوری چیست...
#شهید_یحیی_سنوار
https://eitaa.com/hamim1377
خطای بزرگ کفتارها
🔹 درست مثل آرش، درست مثل موسی، درست مثل سلیمان که تکه چوبی در دست داشتند، پرتاب کرد. پرتابی تاریخی، رؤیایی، اساطیری و... نه هوش مصنوعی بود نه سناریویی طراحیشده، همه هالیوود بخواهند این قاب را بازسازی کنند، نمیتوانند. هزار بار سه، دو، یک، حرکت باید بدهند و آخرش هم یکچیز پلاستیکی مقوایی درمیآید و هیچاهیچ.
🔹۲۳ سال زندان بودن، یکعمر مبارزه کردن، به عبری و عربی مسلط بودن و آخرش هم با حمایل خشابهای پر بر دوش و چفیه بر گردن و سلاح بر دوش وسط معرکه در نبرد با سفّاکترین و پلیدترین جلّادهای تاریخ که روی مغول، زامبی و آدمخوار را سفید کردهاند، یعنی یک رفتن یونیک، یعنی یک در میلیارد هم کسی زیستی آنگونه و رفتنی اینگونه به خواب هم نخواهد دید. در کثافت و حقیربودن رژیم کودککش همین بس که با تانک نفر میکشند، با ذهن خیالپردازم با کلمات پوک و حقیرم دارم به لحظات آخرش فکر میکنم، به لحظه شلیک توپ، به چاک خوردن دیوار و توقف زمان، به نشستن داغی ترکش چدنی سرخ و سوزان روی کشکک زانو و ساعدش، به مژههای خاک گرفتهاش، به دهان پر از خاک و تکههای بتن لای موهایش... قلبش تند زده؟ به چه فکر کرده؟ فرشته مرگ را با آن هیبت در کدام صحنه از این سکانس دیده... نفسنفس زده؟ خون پاشان از زانوی خردشدهاش را چرا با چفیه نبسته؟ چقدر دستهایم گزگز میکند، چقدر دهانم طعم خاک و فلز میدهد.
🔹فلسطین آزاد میشود، من یقین دارم عین شهادت محمدالدره، عین لحظه تشییع آن تابوت چوبی و کاک خوردن تشییعکنندگان، این سکانس هم میشود یکی از تصاویر تیتراژ اخبار و کلیپهای سرود ملی جمهوری فلسطین... یحیی سنوار مردانه و لاتی رفت، با همه مختصات یک چریک، با دلی قرص و یقینی لبریز، او با جمجمهای مثل آینه هزارتکه حالا در عرش خداست... ماییم و حسرت رفتنش... لاتی آدابی دارد و سلوکی... ای خدا ۱۰ سال از عمر من کم کن و یکهفته آزاد شدن فلسطین را بهتعجیل بینداز...
✍ حامد عسگری
#شهید_یحیی_سنوار
https://eitaa.com/hamim1377
عصای یحیی
🔹 دوربین از بالا دارد ویرانیهای شهر را قاب میگیرد. صحنه، آخرالزمانی است؛ پر از ساختمانهای ویران و خالی از انسان. انگار دست شیطان در کار بوده تا این شهر سابقاً آباد به این حال و روز بیفتد. دوربین به سمت چپ خیز برمیدارد و از میان آوارها وارد یک واحد مسکونی ویران میشود. رؤیاهای خاک گرفته ساکنان این خانه را میشود وسط چوب و سنگ و آجرهای آوار شده بر زندگی تماشا کرد. جایی در عمق تصویر اما چیزی پیداست. درست ثانیهای قبل از اینکه چشم بیننده به عمق تصویر برسد، مشتی خاک در فضا پراکنده میشود و از پس آن خاک، شمایل یک انسان پیداست.
🔹مردی چهره پوشیده که تیر نگاهش، دوربین دشمن را زخم میزند. نشسته روی مبلی که انگار از آخرین بقایای زندگی در این گوشه دنیاست. نوع نشستنش شباهتی به آدمهای محاصرهشده ندارد. دست مجروحش را روی دسته مبل خاکی گذاشته و سرش را جوری زاویه داده که انگار میخواهد دوربین روی پهپاد را تحقیر کند. مرد مثل یک رئیس وسط قاب میدانداری میکند. مدتی خیره میماند. دوربین هم انگار ترسیده. چند ثانیه بعد، دست سالم مرد بالا میرود و چیزی شبیه چوب، عصا یا اسلحه را پرتاب میکند سمت سلاح دشمن. مرد جان ندارد. ضربهاش کاری نیست بر پهپاد، اما تاریخ را میشکافد. معنا میسازد. جاودانه میشود.
🔹زندگی یحیی سنوار هیچ پیرایه و اضافهای نمیخواهد. خودِ خودِ اسطوره است. زندگینامهاش بدون نیاز به بازنویسی بهترین فیلمنامه است و قصه زندگیاش بدون ویرایش، بهترین رمان. ما در روز ۲۶ مهر ۱۴۰۳ صحنهای را دیدیم که هیچ کارگردانی نمیتوانست آن را به این خوبی میزانسن دهد، قابی را تماشا کردیم که بهترین قاب آخر برای داستان زندگی یک قهرمان است. این بار حقیقت از خیال جلو افتاد. «مردی چنین میانه میدان» حالا برای ما قصهای ساخته که میتوانیم تا سالهای سال تعریفش کنیم. ما مردی را دیدیم که آرمانش آزادی بود و زندگی و برای آرمانش برخاست، طرح نوشت، نقشه کشید، به دل دشمن زد، عملیات کرد و تاآخریننفس جنگید. ما مردی را دیدیم که قصهاش رفت وسط لالایی مادرها و حکایت پدرها. از حالا دشمن باید بیشتر بترسد، چون نام تمام فرزندان جغرافیای بدون مرز مقاومت، یحییاست.
✍ محمد صالح سلطانی
#شهید_یحیی_سنوار
#مقاومت
https://eitaa.com/hamim1377
عصای موسی در دست سنوار
در این روزگار باژگون که ستمگران، این خفاشان خون آشام، نماد آزادی شده و ستمدیدگان، با کلمات مسخ شده زبان مردهای که از حلقوم بیرون کشیده شده، متجاوز خوانده میشوند، مردی از جنس نور، تنها در هجوم خفاشان سیه روی، معجزه میآفریند.
گوساله پرستان قوم موسی، نیرنگ ورزانه، نام موسی بر زبان میرانند و عشق گوساله زرین در دل نهان میدارند، غافل از این که عصای موسی اینک در دست سنوار است و آن را به سوی دریای ظلمانی دروغ و دغل پرتاب میکند و دریای فریب، به پهنای همه دنیای کنونی را سینه شکافته، به دو نیم خواهد کرد.
این گذر کند زمان است که حجاب دیده خفاشان میشود و آینده شوم آنان را نهان میدارد.
رخصتی باید؛ بگذاریم تا بگذرد.
✍ دکتر خسرو باقری
#شهید_یحیی_سنوار
https://eitaa.com/hamim1377
20.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قهرمان!
در جهانی که همجنسگراها و مردان زنانهپوش و زنان مرد نما و فوتبالیستها و بازیگران هالیوود و...، به عنوان الگو و قهرمان معرفی میشوند، مرگ شبه اساطیری یحیی سنوار تصویر جدیدی از «قهرمان» را برای بشر دلمرده قرن بیست و یکمی معرفی کرد. قهرمانی که نام و تصویرش از تک تک روستاها و شهرهای فلسطین گذر کرده و سرتاسر خاورمیانه و کشورهای اسلامی و جهان را دربر خواهد گرفت...
زندگی سنوار ترجمه این شعر محمود درویش بود که میگفت:
"محاصره را محاصره کن
راه فراری نیست
بازوان قطع شده ات را بردار
و دشمنت را با آن بزن
راه فراری نداری
من در کنارت افتاده ام؟
مرا بردار و با من دشمنت را بزن
که اکنون آزادی، آزاد..."
#شهید_یحیی_سنوار
#الگو
#قهرمان
https://eitaa.com/hamim1377
در مورد یحیی سنوار که اسطوره شد...
این روزها پس از آن تصاویر تاریخ ساز از شهادت قهرمانانهاش به یک چیز فکر میکنم؛ او میتوانست فقط با باز کردن چفیه از سر و صورتش، زنده بماند. فقط کافی بود کمی چفیه را پایین بیاورد. همانقدر که دوربینهای ترسو چهره او را ببینند و هوش مصنوعی روی میز افسران ارشد اطلاعاتی جیغ بکشد که "نزنید... نزنید... او یحیی سنوار است... اورا زنده میخواهیم."
یحیی میدانست زندهی او چه اندازه برای اسرائیل ارزشمند است. او را میبردند و در بهترین بیمارستان تلآویو زیر نظر متخصصان، درمان میکردند. او میتوانست بزرگترین شکار تاریخ تشکیل رژیم صهیونیستی باشد. آنقدر مهم که نتانیاهو اعلام کند جنگ را بُرده و غزه را به زانو درآورده و حالا گروگانها و دهها امتیاز دیگر را در ازای یحیی معامله میکند.
یحیی همه اینها را میدانست ولی چفیه را تا زیر چشمهایش بالا کشید. من به آن لحظهی لاهوتی میاندیشم که یک انسان چگونه میتواند مرگ را به خود دعوت کند. یحیی حتی اگر بدون چفیه دستگیر میشد باز هم در قهرمانی او شعرها میسرودند. او نه در تونلهای زیر زمینی که در نقطهی صفر تماس در جنگ رو در رو تا آخر مبارزه کرده بود و با یک دست قطع شده و دهها جراحت دیگر به اسارت رفته بود. اما یحیی چفیه را تا زیر چشمها بالا کشید و فقط با چشمهایی شبیه همهی چشمهای به خون نشسته فلسطینی به شیطان معلق در سنگرش زل زد. تا او را نشناسند. تا با او همان کنند که با هر مبارز ناشناس دیگری...
✍ وحید یامین پور
#یحیی_السنوار
#شهید_یحیی_سنوار
#غزه
https://eitaa.com/hamim1377
خواهشا یادمان نرود!
شهید رئیسی را. آخ آخ چه مظلوم بود. اصلا انگار نبوده بین ما. بعد از آن حادثه، چنان سیلِ مهیبی از خبرها و حوادث آمد که پاک یادمان رفت او را. شهید اميرعبداللهیان را که چه بلندبالا دیپلماتِ درخوری بود و آن آقای امام جمعه آقای آل هاشم ِ خیلی مردمی ِ خیلی دوست داشتنی.
امشب دلم برای آن مظلوم ها گرفت!
شهید هنیه آن مرد ِ همیشه مبارزِ دور افتاده از وطن و به خاک افتاده در غیرِ وطن
فرماندهان و شهدای حزب الله که دست جمعی پرکشیدند. شهدای حادثه ی پیجرها
شهید صفی الدین که در حکمِ رئیس جمهور و همه ی کاره ی عرصه ی اجرا در حزب الله بود.
یحیی سنوار آن آدمِ عجیب و غریب که اصلا معنای مبارزه و جگرآوری را عوض کرد. چی بود اصلا آن شهادت و آن هیبت و هیئتِ مواجهه با مرگ؟ هنوز هنگیم از آن پرده ی نمایشِ بی نظیر...
خلاصه این ۱۴۰۳ عجب سالی بود و چه گوهرهایی رفتند! چه سخت بود. هنوز فرصت سوگ و گریه برای هیچ کدامشان پیدا نکرده ایم.
سیدحسن را ننوشتم. چون هنوز نمیخواهم باور کنم. هنوز نمیتوانم به چنین مساله ی مهیبی فکر کنم. هنوز ظرفیت و سعه ی هضمِ چنین مطلبی را ندارم. هنوز بلد نشده ام از شهادتِ او بنویسم.
همین دیگه
#شهید_اسماعیل_هنیه
#شهید_یحیی_سنوار
#شهید_رئیسی
#شهید_آل_هاشم
#شهید_صفی_الدین
#شهدای_مقاومت
https://eitaa.com/hamim1377