#معرفی_کتاب
#ادبیات_جهان #روسیه
#داستایوفسکی
#ابله
📝درباره نویسنده: کتاب ابله از مشهور ترین کتاب های داستایوفسکی نویسنده روسی بشمار میرود. آثار این نویسنده در برگیرنده مضامین فلسفی، روانشناسی، سیاسی_اجتماعی و معنوی می باشد. وی یکی تاثیرگذارترین افراد در حوزه ادبیات روانشناسی و روانکاوی بود بطوریکه خواننده در شخصیت ها و چرایی رفتارهایشان غرق میشود.
کالبد اصلی ادبیات قرن نوزده روسیه را مضامین و نوشته های این نویسنده تشکیل میدهد،و حتی به واسطه شرکت در جلسات آزاد اندیشی تا پای چوبه دار پیش رفت اما مورد لطف و بخشش قرار گرفت.
📚درباره کتاب: این کتاب بیشتر از هر چیزی به بی ارزش شدن صداقت در زمانی که دروغ و نیرنگ زیاد میشود توجه شده است ، نویسنده این کتاب معتقد است که تنها راه رستگاری برای جوانان و ملت آنها در کودکی شان نهفته است.
🔸این رمان سعی در ترسیم شخصیت و زندگی پرنس لیو نیکلایویچ میشکین ، آخرین بازمانده یکی از خاندان های بزرگ و اصیل روسیه دارد .
این شخصیت که مظهر یک انسان کامل و با اخلاق و زیبا میباشد که از زشتی و قباحت جامعه چیزی نمیداند و به مثابه مسیح عمل میکند.
🔹داستان از آنجایی شروع میشود که پرنس میشکین به بیماری صرع مبتلاست و حملات آن به قدری است که به یک نیمه دیوانه شبیه میشود.
در ادامه او به سوییس منتقل میشود برای روند درمان تا حالش بهبود پیدا کند.
پس از مدتی با حال خوب مرخص شده و به روسیه باز میگردد و به دلیل خوبی بیش از حد و ساده لوحی اش ابله خطاب میشود.
🔸در اینجا ما شاهد خلق بزرگترین شخصیت داستایوفسکی، یعنی همان پرنس میشکین میشویم که داستان حول محور او و صفات خوب او می چرخد،که همواره لطفش بر مردم، حتی بر دشمنانش و آن هایی که او را به تمسخر می گیرند و او را ابله خطاب می کنند، سرازیر است و همه را دوست دارد و پیوسته در تلاش است که کسی از او کدورتی به دل نگیرد. . ماجرای کتاب حامل دو جریان عاشقانه نیز هست که بخشی اعظم از کتاب را به خود اختصاص می دهد.
🔹از قسمت های تامل برانگیز دیگر داستان، نحوه رویارویی با مرگ در حین سلامت و تندرستی تمام و کمال هر فرد است. نویسنده که در قسمتی از زندگی خود با پیوستن به نویسندگان ساختار شکن، زندانی سیاسی شد و به اعدام محکوم شده بود، تا پای اعدام می رود و در پای دار بخشوده می شود، تجربه آن را دارد که مرگ را حس کند و گام به گام آن را بیان می کند. این که در لحظاتی انسان بداند تا مدت زمان کوتاه پیش رو زندگی خود را از دست می دهد و بیان حالات روحی یک فرد در چنین شرایطی، خواننده را می تواند به فکر وادارد.
🔸 رمان را میتواند به 4 بخش تقسیم کرد بخش اول آن جذاب و هیجان انگیز، بخش دوم آن کمی خسته کننده، بخش بعدی کمی گیج کننده و بخش پایانی آن نیز پایان احساسی دارد.
@hamkhaniketab
بسم الله
انسان ساده دل و بی پیرایه و صادق، همان ابلهی است که در دوران دو رویی و تزویر و حاکمیت زر، نه تنها باید به کلینیکهای روانشناسی فرستاده شود بلکه باید خطر ظهور چنین شخصیتی را با بلندگو در جای جای شهر فریاد زد و با او همچون بیمار جذامی برخورد کرد، چرا که چنین شخصی را هر انسان شریفی! بیشک و بدون اندکی درنگ، مضر برای جامعه میداند، او هر لحظه ممکن است فاجعهای انسانی! رقم زند، فاجعهای ضد بشریت! اصلاً او، خودِ بمب اتم است و قدرت تخریبش بیش از آنچه در هیروشیما منفجر شد، است. گویی پرنس میشکین زائدهای خطرناک و یا غدهای سرطانی است که روسیه قرن نوزدهم باید او را به مانند زبالهای از خود دور کند و چنین نیز میکند و این خود بزرگترین نقد داستایفسکی به جریانات قرن ۱۹ روسیه است.
این بار پدر ریش بلند روس، برای عاشقانش، که همان نوادگان و فرزندان معنویاش هستند، قصه شبانه زیبای دیگری تعریف کرده است. قصهای هزار و یک شب. قصهای که در همه آن، نیروی سیاهی، غلبهای چشمگیر دارد و برای اینکه به نور، چشم بدوزی ،فقط باید یک نفر را در طول این هزار و یک شب تماشا کنی، پرنس میشکین.
داستان از اینجا شروع میشود که پرنس میشکین، تنها بازمانده یک خاندان اشرافی ورشکسته که در نوجوانی، تحت سرپرستی خیّری برای معالجه افسردگی عصبیاش به سوئیس رفته، پس از مدتی طولانی و در حال بازگشت به وطن، با دو مسافرِ در کوپه قطار آشنا میشود. این دو مسافر اطلاعاتی پیرامون روسیه به او میدهند. او در بدو ورود به خانه یکی از فامیلهای بسیار دورش میرود، همه احساس میکنند که او برای اخاذی و یا گرفتن پولی به خانه آنها رفته است اما...
داستان به اندازه کافی طولانی است و داستایفسکی با صبری شگفت و موشکافانه، زندگی تکتک شخصیتهای داستانش را برایمان تعریف میکند. اما نخ تسبیح همه این شخصیتها طمع است و پول و شرکت در مسابقهای عجیب برای فرورفتن در عدم انسانیت...
طبیعی است که در چنین داستانی کسی که به دنبال این ویژگیهای سترگ! نباشد، ابلهی بیش نیست. شخصیتهای داستان، به میزان انسانیتی که از ایشان برجای مانده به او (پرنس میشکین) نزدیک شده و برای او دل میسوزانند و اینجاست که ابلهِ داستان ما به عنوان سنگ محک انسانیت، قابلیت خود را بروز میدهد.
بیش از این درباره ابله نمیدانم و نمیتوانم بگویم.
اما زیباست که شخصیت اصلی داستان ما، حتی در برگزیدن عشق نیز، خود را به کناری مینهد و پای بر نفس میگذارد و معیارهایی نو به مخاطب ارائه میدهد، معیارهایی که نَفَس خواننده را در سینه حبس میکند و حقیقتا او را با شگفتی مواجه میکند.
او (پرنس میشکین) چقدر در میان دیو صفتان، که نه، بلکه دیوان پیرامونش میدرخشد. چرا که او در این شهر ظلمانی انسان را برای همه به ارمغان آورده است.
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آن که یافت می نشود، آنم آرزوست
آری به راستی، در شب ظلمانی روسیه، داستایفسکی به تنهایی میزیست، اما لحظهای درنگ کرد، با خود اندیشید، که من خالقم، خالق کلمات، بهتر آن است که با این ابزار، خود را از تنهایی برهانم. پس ابله را آفرید...
#ابله
#فئودور_داستایفسکی
#به_قلم_شما 🌸
📚 @hamkhaniketab
#ابله
کتابی کلاسیک از ادبيات روسیه اثری از نويسندهی معروف فئودور داستایوسکی؛
کتابی قطور در ۱۰۱۹ صفحه که با ترجمهی عالی سروش حبیبی لذت خواندنش را نباید از دست داد.
کتابی که نوشتن آن حدود دو سال طول کشیده، دو سالی که نویسنده از ترس طلبکاران از روسیه فرار کرده و در فقر شدید در سوئیس و ایتالیا آواره بوده است.
داستان از پرنس میشکین شروع میشود
بازماندهای تنها از یک خاندان قدیمی روس که برای درمان در سوئیس به سر میبرده و حال در قطار است و در مسیر بازگشت به وطنش روسیه.
نویسنده؛ با شخصیت این پرنس که او را سادهدل و ابله میدانند تقابلی از بدی و خوبی، زیبایی و زشتی، فطرت پاک و فطرت آلودهشده به وسوسههای شیطانی را با مهارتی هر چه تمامتر به تصویر میکشد.
در جامعهی سراسر ظلمانی روس که نویسنده نشان میدهد عشق به پول و مقام و شهرت فارغ از اخلاق و ایمان و انسانیت، همچون اپیدمی خطرناکی کل جامعه را در چنگال خود اسیر کرده است اما با ورود پرنس به این دنیا، هر کس با خودِ درونش مواجه میشود و چون او را در تقابل با اهداف و نیات و روحیات و شخصیت خود مییابند ابله و احمقش میشمارند اما با اینحال با کششی غیر ارادی به سمتش جذب میشوند.
اینجا هم مانند "جنایت و مکافات"، داستان حول یک شخصیت میگردد اما شخصیتهای فرعی بیشتر از آنجاست و البته به آنها هم بیشتر پرداخته شده است.
از ویژگیهای خوب داستان، عدم پیشبینی پایان آن است که تا پایان کتاب، خواننده را با خود میکشد.
نویسنده؛ پایانی قابل تامل برای کتاب و قهرمان داستانش تصویر کرده است پایانی که مرا یاد سرنوشت ژولین سورل، قهرمان استاندال در سرخ و سیاهش انداخت.
#یادداشت
#ابله
#داستایوسکی
#معرفی_کتاب
#به_قلم_شما 🌸
📚 @hamkhaniketab