#گریه_با_شهید 🌊
شبیه کلمه ای که خدا دوست دارد، #شهید
#کوچه_باران
روایت های ۶۰۰ کلمه ای شهیدان، از شهدای انقلاب اسلامی تا شهدای مدافع حرم
📃با خواندن [یا شنیدن ] هریک از این روایت ها، احساس میکنی پلک هات سنگین شده.
اولش احتمالا مقاومت میکنی، یکم که جلو میره دیگه نمیتونی...
کافیه چند قطره اول بیفته رو صفحه کاغذ یا تلفن همراه ت
بعد هر کجا باشی، دل ت مثل بهار میباره.
📚در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم:
«پسرم! علیرضایم! محمدم! عباسم! رشیدم! حسینم! همهشان با تأکیدی خاص «م» مالکیت را ادا میکردند و چه حظی میبردند. هنوز خیلیهاشان باور نکردند که فرزندشان رفته است. شهید رفته است. هنوز منتظرند که بیاید و زنگ خانه را بزند. مادر شهید محمدحسن امینی میگفت: «چند بار به حاجی اصرار کردم که این خانه را بفروشیم و برویم جایی دیگر. از بس در و دیوار این خانه و خاطرات محمدحسن در آن به روحم فشار میآورد. حاجی هر بار به بهانهای طفره میرفت تا یک روز به خون محمدحسن قسمش دادم که چرا دلش به رفتن رضا نمیشود… شانههایش لرزید و گفت: «حاج خانم! اگر برویم و روزی محمدحسن برگردد و ما اینجا نباشیم، بچهام سردرگم میشود. باشیم اینجا که آمد خانه، پشت در نماند.» پیکر محمد حسن سر نداشت و حاجی هنوز امید داشت که برگردد.»
#کوچه_باران 🌧
#مهدی_ابراهیمی 🌱
#چالش 🌸
📚 کتاب: #کوچه_باران 🌧
📝نویسنده: #امیر_اسماعیلی
@hamkhaniketab