کانال همخوانی کتاب
#گریه_با_شهید 🌊
محمد بلباسی شهید مدافع حرمی که دلداده بود و همه مسئولیت رابطهی عاشقانه اش را بر عهده خود میدانست. مدت ها قبل تر این توصیف را در وصف عشاق واقعی شنیده بودم اما مصداقی برایش نمی یافتم.
مدتی مسئولیت اردوهای جهادی را داشت و از عزیزترین فرصت های با خانواده بودن گذشت و خودش را و زندگی اش را وقف رضایت خدا کرده بود.عاشق بود.عاشق خدا بود. عاشقی میکرد.
مو به تنم سیخ شد وقتی مصاحبه اش را در مناطق زلزله زده دیده بودم که میگفت: در کوچه پس کوچه های این شهر، پی خود میگردم.
اگر قصدتان شده که این کتاب را مطالعه کنید، پیشنهاد میکنم که #گریه_با_شهید را نگه دارید و از آنجای کتاب که #محبوبه_بلباسی به نام محمد رفته بود،به اشک هایتان اجازه جاری شدن بدهید. قصهی زندگی مشترک این دو را بهتر که هر کسی نداند، چون که سر بر دیوار کوفتن دارد.
این زندگی اما برای همسرش که باید به نبودن محمد عادت میکرد، خیلی سخت میگذشت. اوج این قصه نبودن جایی بود که دخترشان زینب به دنیا آمد بود و دیگر محمد به آرزویش(شهادت) رسیده بود.
آن زمانی که کتاب #برای_زین_اب را میخواندم، هنوز پیکر شهید#محمد_بلباسی برنگشته بود.
هنوز خان طومان میزبان وجود نازنینش بود. رفتنش به سوریه هم عجیب بود؛ وقتی که پس از چند روز کار سخت جهادی از جنوب کشور برگشته بود، شبانه و با خداحافظی غم انگیزش با خانواده و همسرش عازم سوریه شد. ۱۶ اردیبهشت(مصادف با روز مبعث) روز دردناکی برای مردم مازندران بود.دیگر آن روزها گام ها سست و چشم ها بد جلاپریده بود.در ان روز سیزده لاله ی مازندرانی پرپر شده بودند که نام #شهید_محمد_بلباسی در میان آن ها بود.
#محمدرضا 🌱
#چالش 🌸
📚 کتاب: #برای_زین_اب
📝نویسندگان: #سمیه_اسلامی #فاطمه_قنبری
@hamkhaniketab