.
چند سالی است آوازۀ پیامبر جدید در حجاز پیچیده است و بعد از بازگشت از مکه، در تمام جلسات، اسلام، محمد و صلح، پرتکرارترین واژه ها هستند.
شرافت او در مکه شهره است؛ اما قومش او را طرد کرده اند و در عوض، بردگان زیادی به او ایمان آورده اند. او بردگان را مانند دیگر انسان ها می داند.
عمره گفت: «این ها را که می دانم. خبر جدیدی نداری؟ عجیب است که قریش تا به امروز محمد را زنده نگه داشته.»
#بریده_کتاب
#ناتا
#مقرری_سوم
#همخوانی
@hamkhaniketab
گفتم باور نمیکنم آن نوزاد نارس کوچک، حالا دنبال بچه ها می دود. حسین را می گویم.
نمی دانی موقع تولد، چقدر کوچک بود.»
فضه گفت: «بانو برایم تعریف کرده است.»
گفتم: «اصلاً باور نمی کردم زنده بماند.»
فضه لبش را گاز گرفت و گفت: «حسین اصل حیات است. او به عالم زندگی می بخشد.» 😭
خودم را جمع کردم. منزلت حسین در خانۀ فاطمه، از رفتار فضه مشخص بود. گفتم: «ناراحت نشوید، منظوری نداشتم. جان من به قربان حسین.» فضه گفت: «جان عالم به قربان او.» 😭😭
#همخوانی
#بریده_کتاب
#ناتا
#زهرا_باقری
@hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
بسم الله
داستان از جایی آغاز میشود که پدر و مادری در قلب آفریقا دخترشان را برای لقمه نانی به کنیزی فرستادند. نه پدر تاب تحمل داشت و نه مادر اما برای اینکه هم دختر و هم خانواده به لقمه نانی برسند راهی جز کنیزی دختر نبود. دختر را راهی بازار فصلی عکاظ کردند اما گویی این کنیز با دیگران از ابتدا فرق داشت. پیشگوی قبیلهشان گفته بود که چشمهای این دختر انسانهای بزرگ و والایی را میبیند. همینطور هم شد. او به مدینه آمد و همزمان اسلام ظهور کرد...
روایت بردهای در زمین و زمانهی اسلام، دوباره خاطره کتاب ریشهها را برایم زنده شد... با این تفاوت که برده داری در غرب پایان ندارد، اما پیامبر ما هر گونه بردهداری که در آن ظلمی باشد را ممنوع اعلام کرد. او انسان را والاتر از آن تصویر کرد که برده باشد. چه بخواهد برده انسان دیگری باشد و چه برده و مطیع شیطان یا هوای نفس و یا...
مهمترین اتفاقات داستان در پنجاه صفحه پایانیاش میافتد آنجا که نویسنده در پی جمعبندی داستان خود است اما گویی نویسنده جوان برای روایت داستان بیش از حد عجله دارد. چه زیباتر بود اگر بیشتر از ناتا و دردهایش در دوران پس از پیامبر ص میخواندیم. ای کاش این دوران را عمیقتر از نگاه ناتا میدیدیم. در بخشی از کتاب، خوله (کسی که ناتا در خانه او کار میکند) در ذهن خود چیزی را به خاطر میآورد که مانع از مرگ او در لحظه وضع حمل شده است. او در ذهن میآورد که کسی گفته است جانت را به خاطر دعای همسایهات به تو باز میگردانیم اما این جملات فقط به اندازه یادآوری باقی میماند و اندکی، هرچند کم، به آن اشاره بیشتر نمیشود. این همسایه کیست؟ ناتا از رنج و سختی های بعد از پیامبر و دوری از شوهرش میگوید اما تمام اینها را ما تنها در یک فصل کوتاه میخوانیم و نمیدانیم دقیقاً از چه سخن میگوید. ای کاش نویسنده دقیقتر برایمان آنچه در نظر داشت را روایت میکرد. بعضی اتفاقات در دل کتاب آنقدر سریع رخ میدهد که مخاطب بدون آمادگی، تنها فرصت گذشتن از آن را پیدا میکند و این حیف است...
ایده کتاب را دوست داشتم اما شرح و بسط را نه...
شروع و پایان بندی عالی بود اما میانه بسیار ضعیفی به نسبت افتتاحیه و اختتامیهاش داشت.
بیشک در بین رمانها و داستانهای صدر اسلام باید به کتاب وقتی دلی امتیاز ویژهای داد. کتابی که به زیبایی به زندگانی جناب مصعب بن عمر یار وفادار و خالص پیامبر ص میپردازد و چه زیبا شرح و توصیف زندگی این بزرگ مرد را به مخاطب ارائه میدهد. در گوشهای از کتاب ناتا نیز به حضور جناب مصعب در مدینه پرداخته شده است.
اما جمع بندی...
برای درک حس و حال خوبِ شروع و پایان کتاب که حقیقتاً دلانگیز بود شما را دعوت به خواندن این کتاب میکنم، چرا که کوتاه است و خوش خوان.
#ناتا
#زهرا_باقری
#به_قلم_شما 🌸
📚 @hamkhaniketab