💠مرحوم شیخ طوسى در كتاب خود حكایت نموده است :
روزى منصور دوانیقى امام صادق علیه السلام را به دربار خود احضار كرد، هنگامى كه حضرت وارد شد، كنار منصور - كه برایش محلّى در نظر گرفته شده بود - نشست .
پس از آن ، منصور دستور داد تا فرزندش مهدى را بیاورند؛ و چون آمدن مهدى مقدارى به تأخیر افتاد، منصور با تهدید گفت : چرا مهدى نیامد؟
اطرافیان در پاسخ گفتند: همین الان خواهد آمد.
هنگامى كه مهدى وارد مجلس شد، خود را آراسته و خوشبو كرده بود؛ منصور خطاب به امام صادق علیه السلام كرد و اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه ! حدیثى را پیرامون دیدار و رسیدگى به خویشان برایم گفته اى ، دوست دارم آن حدیث را تكرار فرمائى تا فرزندم ، مهدى نیز بشنود.
.
.
.
.
.
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم فرمود:
امیرالمؤمنین على علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
چنانچه مردى با یكى از خویشان خود صله رحم نماید و از عمرش سه سال بیشتر باقى نباشد، خداوند متعال آن را به مدّت سى سال طولانى مى نماید؛ و اگر قطع صله رحم نمود و سى سال از عمرش باقى بود، خداوند آن را سه سال مى گرداند.
منصور گفت : این حدیث خوب بود؛ ولى قصد من آن نبود، حضرت فرمود: بلى ، پدرم از امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام و او از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت نمود: صله رحم سبب عمران و آبادى خانه و زندگى است ؛ و نیز موجب افزایش عمر خواهد بود، گرچه از خوبان نباشد.
منصور گفت : این خوب بود، ولى منظورم حدیث دیگرى است .
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: پدرم باقرالعلوم از پدرش زین العابدین و او از پدرش سیّدالشّهداء، از امیرالمؤ منین علىّ علیهم السلام و او از رسول خدا صلى الله علیه و آله حدیثى را نقل كرده است ، كه فرمود:
صله رحم بازخواست شب اوّل قبر و محاسبات قیامت را آسان مى گرداند؛ و دل مرده را با از بین بردن كینه ها و حسادت ها و ناراحتى ها زنده و شاداب مى نماید.
در این هنگام منصور گفت : آرى ، منظورم همین حدیث بود.
.
.
.
.
چند نفر اینجا هستن
که نهج البلاغه📚
رو کامل مطالعه کردند ؟
@khanoome_L
10.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
❤️❤️
وقتی میخونن به عزت و شرف لا اله الا الله…
.
#استوری
#پنجشنبههایحسینی
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
انسان شناسی 146.mp3
9.83M
سخنرانی🎤
🦋انسان شناسی🙄🤔❤️
🌺استاد شجاعی🌺
قسمت 6⃣4⃣1⃣
🕊از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر، ننمایی وطنم🕊
.
.
#امیرالمؤمنین_علی(علیه السلام)
#امام_زمان(عج الله تعالی فرجه)
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
30_ahd_01.mp3
1.82M
سلام امام زمان🥰❤️
آغاز روزم رو با سلام و صحبت باشما آغاز میکنم آقای خوبی ها
.
.
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
#قرآن_بخوانیم❤️
⚘️ای پیامبر آنچه از کتاب (قرآن) به تو وحی شده است تلاوت کن».⚘️
کهف/سوره۱۸، آیه۲۷
#قرآن
#هرروز_یک_صفحه
#ثواب
#نشر_حداکثری
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
.
🟢حدیث_روز 🌱
امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند :
لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ للّهِِ بِحُجَّةٍ، إمّا ظاهِرا مَشهورا وإِمّا خائِفا مَغمورا، لِئَلاّ تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ و بَيِّناتُهُ...، يَحفَظُ اللّهُ بِهِم حُجَجَهُ وبَيِّناتِهِ، حَتّى يُودِعوها نُظَراءَهُم، ويَزرَعوها في قُلوبِ أشباهِهِم
زمين از وجود كسى كه حجّت خدا را بر پاى دارد ـ خواه آشكار و بهنام، خواه بيمناك و گمنام ـ، خالى نمىمانَد، تا حجّتهاى خدا و برهانهاى او از بين نروند... خداوند به واسطه آنان، حجّتها و نشانههاى خود را نگه مىدارد، تا آنان نيز آنها (حجّتها و نشانهها) را به همتايان خويش بسپارند و در دلهاى همانندان خود بكارند.
📚نهج البلاغه: حكمت ۱۴۷
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
.
بازهم غروب جمعه و دلتنگی 💔
.
.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗
https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
#رمان_جانان_من
#پارت۱۷
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
سرم را بلند کردم، پسر جوانی روی زانویش نشسته بود و یک دستش را روی زمین گذاشته بود و با دست دیگرش قلبش را چنگ می زد.
صدای نفس هایش آنقدر بلند و با ولع بود که انگار هوایی برای تنفسش نمانده و دارد برای پر کردن ریه هایش دست و پا می زند.
دویدم و خودم را نزدیکش رساندم.
چهره اش خیلی آشنا بود، سعی کردم به خاطر بیاورم.
خودش بود، آقای قلیچ که آن روز کمکمان کرد.
سرم را پایین آوردم و گفتم: آقا حالتون خوبه؟ اتفاقی افتاده؟
سرش را بلند کرد و همانطور که بریده بریده نفس می کشید دستش را بالا آورد.
حیدر (آقای قلیچ):آ...ب، ل..ط..ف..ا. ی..ک...م..آ..
قبل از اینکه جمله اش کامل شود شروع به سرفه کردن کرد.
از داخل کیفم آب معدنی که همراهم بود را در آوردم و طرفش گرفتم.
رنگ و روی پریده و دستان لرزانش باعث میشد نتواند آب را از دستم بگیرد.
نفس عمیقی کشیدم و بطری آب را نزدیک لب هایش بردم.
کمی جا خورد و عقب رفت.
نرگس: جونتون مهم تره الان لطفا بخورین.
می دانستم ممکن است به خاطر تیپ و ظاهر مذهبی اش دوست نداشته باشد که یک دختر غریبه و نامحرم این کار را انجام دهد.
دوباره بطری آب را نزدیک لب هایش بردم.
اینبار آب خورد و چند لحظه که گذشت حالش کمی جا آمد.
نزدیک رفتم و پرسیدم:الان بهترین؟ میخواین زنگ بزنم آمبولانس بیاد؟ میخواین برین بیمارستان؟
نفس هایش آرام تر و منظم تر شده بودند.
دستهایش را تکیه گاه کرد و بلند شد.
کمی خاک روی لباسش را تکاند و سرش را کمی بالا آورد.
حیدر: خدا خیرتون بده خانم محترم، نمیدونم باید چطور ازتون تشکر کنم.
الحمدلله خوبم. ممنونم ازتون.
مطمئن شدم که بهتر شده.
نرگس:خب خداروشکر که بهترین.
احتیاجی به تشکر نیست. میتونیم این رو جبران لطف شما برای خانوادم در نظر بگیرین.
کمی تعجب کرد و پرسید: عذر میخوام جبران چه کاری؟ خانوادتون؟
نرگس: جبران کمکی که توی صحنه تصادفمون انجام دادید.
ارام روی پیشانی اش زد و گفت: وای ببخشین خیلی شرمندم که به جا نیاوردم.
خانواده محترمتون خوبن؟
عذر خواهم که به جا نیاوردم خانم کریمی.
ناخواسته لبخندی گوشه لبم جا خوش کرده بود.
انگار بر خلاف بقیه پسر هایی که دیده بودم رفتار می کرد.
نرگس: ممنونم خوبن.
این حرفو نزنین دشمنتون شرمنده.حالا که بهترین خداروشکر ،من دیگه برم آقای قلیچ. هوا داره تاریک میشه.
حیدر: بله بزرگوار درست میفرمایین، وقتتون هم گرفتم عذر میخوام.
نرگس: این حرف و نزنین، عمدی که حالتون بد نشده.خدانگهدار
حیدر: خدانگهدار بزرگوار.
راه افتادم. زیر چشمی نگاهی به پشت سرم انداختم،متوجه شدم که با فاصله ی زیادی از من پشت سرم می آید. لبخند زدم و به راهم ادامه دادم.
.
.