eitaa logo
🇮🇷همنشین مولا علی(علیه السلام)
7.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
980 ویدیو
31 فایل
اگر عاشق آقایی و به امیرالمومنین ارادت ویژه داری❤️ خوش اومدی💐😍 با شماییم با: ✔️آیات و روایات ✔️کلمات قصار ✔️حکایت ✔️ دلنوشته ✍️دریافت مطالب شما🌺 @ma_yasi2018 تبلیغات: @tablighat_hamneshin_moola ✅️ادمین تبلیغات @admin_drkanal 🖨کپی مجاز با صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی عزرائیل نزد موسی (علیه السلام) آمد، موسی (علیه السلام) پرسید: برای زیارتم آمده ای یا برای قبض روحم؟ عزرائیل: برای قبض روحت آمده ام. موسی: ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم. عزرائیل: مهلتی در کار نیست. موسی (علیه السلام) به سجده افتاد و از خداوند خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند. خداوند به عزرائیل فرمود: به موسی (علیه السلام) مهلت بده عزرائیل مهلت داد. موسی نزد مادرش آمد و گفت سفری در پیش دارم! مادر گفت: جه سفری موسی: سفر آخرت مادر گریه کرد. موسی (علیه السلام) نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسرش وداع کرد، کودک دست به دامن موسی (علیه السلام) زد و گریه کرد، دل موسی از گریه کودکش سوخت و گریه کرد، خداوند به موسی (علیه السلام) وحی کرد ای موسی! تو به درگاه ما می آئی، این گریه و زاریت چیست؟ موسی (علیه السلام) عرض کردن دلم به حال کودکانم می سوزد. خداوند فرمود: ای موسی! دل از آنها بکن من از آنها نگهداری می کنم، و آنها را در آغوش محبتم می پرورانم. دل موسی (علیه السلام) آرام گرفت، به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو می گیری؟ عزرائیل: از دهانت. موسی: آیا از دهانی که بی واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می گیری؟ عزرائیل: از دستت. موسی: از دستی که الواح تورات را گرفته است؟ عزرائیل: از پایت. موسی: از آن پایی که من با آن از کوه طور برای مناجات با خدا رفته ام؟ عزرائیل: نارنجی خوشبو به موسی (علیه السلام) داد، موسی (علیه السلام) آن را بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی گفتند: یا اهون الانبیا موتا کیف و جدت الموت: ای کسی که در میان پیامبران، از همه راحت تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟ موسی (علیه السلام) گفت: کشاه توسلخ وهی حیه مرگ را مانند گوسفندی که پوستش را زنده بکنند… 📚عالم برزخ در چند قدمی ما ✍🏻محمد محمدی اشتهاردی‏ ✅️ریشه سختی جان دادن را باید تعلق و وابستگی نسبت به این دنیا و امکانات و دارایی‌های دنیوی بدانیم و این سختی برای افراد مختلف نیز گوناگون است… اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
قبر حسین مظلوم متوکل خلیفه عباسی (م 247) که چهارده سال خلافت کرد از بدترین خلفای عباسی بود و با آل ابوطالب دشمنی بسیار می‌کرد و از اذیت و آزار آن‌ها دست بردار نبود تا جائیکه خباثت او متوجه قبر امام حسین علیه السلام هم شد. تمام اراضی کربلا را آب بست و زراعت نمود و گاوهائی به جهت شخم و شیار زمین اطراف قبر گماشت. از طرف او دیزج ملعون یهودی قبر مطهر را شکافت و بوریای تازه ای که بنی اسد هنگام دفن آورده بودند را دید که هنوز باقی است و جسد مطهر بر روی آن است، ولیکن به متوکل نامه نوشت که قبر را بدستور شما نبش نمودم اما چیزی ندیدم.البته دیزج قومی از یهود را آورد. تا دویست جریب از اطراف قبر را شخم زدند و آب بستند و دیده بانان گماشت که هر کس بقصد زیارت قبر امام حسین علیه السلام بیاید، بگیرند او را عقوبت کنند.! احمد بن الجعد الوشا گفت: سبب محو آثار قبر امام حسین علیه السلام آن بود که قبل از خلافت یکی از مغنی‌ات کنیز مغنیه آواز خوان برای متوکل می‌فرستاده، چون او به خلافت رسید هنگام مستی فرستاد آن مغنیه بیاید و آواز بخواند. گفتند: سفر رفته است؛ ایام ماه شعبان بود که به سفر کربلاء رفته بود چون مراجعت کرد یکی از کنیزان خود را برای تغنی بنزد متوکل فرستاد متوکل از آن کنیز سئوال کرد این ایام کجا رفته بودید؟ گفت: با خانم خود به سفر حج رفته بودیم.متوکل گفت: در ماه شعبان به حج رفته بودید؟ گفت: به زیارت قبر حسین مظلوم رفتم. از شنیدن این کلام در غضب شد، امر کرد تا خانم او را گرفتند و حبس کردند و اموالش را مصادره کرد؛ دستور داد قبر امام و همه ابنیه و ساختمان‌ها و نشانه‌های کربلاء را از بین ببرند... اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
🌱 در میان بنی اسرائیل عابدی بود، وی را گفتند : « فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد ، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند . ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح ، بر مسیر او مجسم شد و گفت : « ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت : « نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند!!! عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست!! ابلیس در این میان گفت : «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مأمور ننموده است ، به خانه برگرد ، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم ؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صواب تر از کندن آن درخت است» عابد با خود گفت : « راست می گوید ، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت . بامداد دیگر روز ، دو دینار دید و برگرفت . روز دوم دو دینار دید و برگرفت . روز سوم هیچ نبود . خشمگین شد و تبر برگرفت . باز در همان نقطه ، ابلیس پیش آمد و گفت : «کجا؟» عابد گفت : «تا آن درخت برکنم» گفت : «دروغ است ، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند . ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت : « دست بدار تا برگردم ، اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک ، در چنگ تو حقیر شدم؟!!» ابلیس گفت : « آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد ، که هرکس کار برای خدا کند ، مرا بر او غلبه نباشد ؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی ، پس مغلوب من گشتی... اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5
داستان های پند آموز📚 روزی در مجلس هارون الرشید(پنجمین خلیفه عباسی) که جمعی از اشراف حاضر بودند صحبت از بهلول و دیوانگی او شد. هنگام خوردن غذا، سفره سلطنتی پهن شد، یک ظرف غذای مخصوص در جلو هارون گذارند... هارون غذای خود را به یکی از غلامان داد و گفت: این غذا را برای بهلول ببر، تا شاید بهلول را جذب خود کند. وقتی غلام غذا را نزد بهلول که در خرابه ای نشسته بود گذاشت، دید چند سگ در چند قدمی، لاشه الاغی را دارند می‌درند و می‌خورند. بهلول غذا را قبول نکرد و به غلام گفت: این غذا را نزد آن سگ‌ها بگذار، غلام گفت: این غذای مخصوص خلیفه بوده و به احترام تو، برایت فرستاده است، توهین به مقام خلیفه نکن. بهلول گفت: آهسته سخن بگو که اگر سگ‌ها هم بفهمند، از این غذا نمی‌خورند (چه آن که اموال در تصرف خلیفه حلال و حرامش معلوم نیست). اگه هنوز عضو نیستی یا علی👇🔗 https://eitaa.com/joinchat/2864513303C46e26b8fd5