20 مجتبی صفدری شعر.docx
16.7K
#شعر_سپید👆 از شاعر مجتبی صفدری با عنوان «وصل»
آفتابی
که در پناه تو طلوع کرد
نشانه ای است که نور را به سمت ما می کشید
#مجتبی_صفدری
#هم_نویسان
@hamnevisan
مجتبی صفدری شعر 3.docx
14.2K
#شعر_سپید👆 از شاعر مجتبی صفدری با عنوان «پناه»
وعده ی صادقی
که خدا داده بود
که دست از یاری رسولش برنداشتی
#مجتبی_صفدری
#هم_نویسان
@hamnevisan
21 مجتبی صفدری شعر.docx
14.3K
#شعر_سپید👆 از شاعر مجتبی صفدری با عنوان «اعتبار»
روایت های بی اصل و نسب
به جعل نور کمر بسته بودند
اجتماع دروغ
سینه ی واقعیت را
در سکوت فرو می برد
#مجتبی_صفدری
#هم_نویسان
@hamnevisan
27 محمد پورمرادی شعر.docx
14.4K
#شعر_سپید👆 از شاعر محمد پورمرادی با عنوان «ماندنت عشق بود باور بود»
تو که بودی که عشق را دیدی؟
از شبِ طعنه ها نترسیدی
خواستی اسوه ی ادب باشی
خار چشم ابولهب باشی
#محمد_پورمرادی
#هم_نویسان
@hamnevisan
ایلیا صفدری شعر نو.docx
14.1K
#شعر_سپید👆 از شاعر ایلیا صفدری با عنوان «کوچه های کودکی »
ما
تو را
در بین کوچه های قدیمی
گم کردیم
#ایلیا_صفدری
#هم_نویسان
@hamnevisan
52 رضا علی قاسمی نسب شعر نو.docx
14.7K
#شعر_سپید👆 از شاعر رضاعلی قاسمی نسب با عنوان «طالبِ نور»
عمو عباس هم مثل شما گردید، ستون خیمه ایثار
ونامش ثبت شد در صدر فهرست وفاداری،فداکاری وعشق و غیرت و پیکار
وهرجایی که می بینم عمو،در ذهن و مغز و جان و قلب من، عمو عباس می آید
#رضاعلی_قاسمی_نسب
#هم_نویسان
@hamnevisan
62 مهدی جهاندار شعر.docx
13.7K
#شعر👆 از شاعر مهدی جهاندار با عنوان «مست مستور»
کفر یعنی همه را دیدن و حاشا کردن
کفر یعنی فقط از دور تماشا کردن!
کفر یعنی به بهای ثمنی بخس، شبی
یوسف خود را تسلیم زلیخا کردن
کفر یعنی به ابوجهلیِ خود مست شدن
بولهب بودن و بیهوده تقلا کردن
#مهدی_جهاندار
#هم_نویسان
@hamnevisan
50 محمدعزام سریلانکایی شعر.docx
13.7K
#شعر👆 از شاعر محمد عزام به زبان تامیلی (از سریلانکا) با عنوان «ابی طالب(ع)»
ரத்தினமாய் வந்து உதித்தீர் இவ்வுலகில்
அப்துல் முத்தலிபின் மகனாய்
அப்துல்லாஹ்வின் சகோதரனாய்
#محمد_عزام
#هم_نویسان
@hamnevisan
40 عمادالکثیری شعر عربی.docx
12.7K
#شعر👆 از شاعر عماد الکثیري با عنوان «ابوطالب»
هذا المساءُ بأيِّ جرحِهِ یُفصِحُ
وَجَعُ الحکایةِ أمْ خُطاهُ تَرَنُّحُ
هذا المساءُ وکمْ تَئِنُّ سماؤهُ
فاضَت بدمع عمرُهُ یتفتحُ
#عماد_الکثیري
#هم_نویسان
@hamnevisan
41 عمادالکثیری شعر عربی.docx
12.9K
#شعر👆 از شاعر عماد الکثیري با عنوان «حامي الرسول»
یا کفیل النبي یا حامي الرسول
طه قلبک وانتَ تحمي کالصدر
شأنک امن الله عظیم و أنجبیت
مصحف الناطق "علي" و ألفاظه دُر
#عماد_الکثیري
#هم_نویسان
@hamnevisan
55 بیژن شهرامی شعر.docx
14K
#شعر👆 از شاعر بیژن شهرامی با عنوان «سلام»
زیسته مانند رعایا، سلام
وصف سجایای تو کاری عظیم
بر گل رخسار تو بادا،سلام
فخر زمانی،تو ابوطالبی
#بیژن_شهرامی
#هم_نویسان
@hamnevisan
64 علی سلیمیان شعر.docx
12.4K
#شعر👆 از شاعر علی سلیمیان با عنوان «تیغ بلیغ»
کدام شعر به وصفش سر خطر دارد؟
به وصف او که خودش شعرهای تر دارد!
تمام شعر جهان یک طرف، مقابل آن
قصیده ای که مدال از پیامبر دارد
#علی_سلیمیان
#هم_نویسان
@hamnevisan
63 زهرا سپهکار شعر.docx
12.3K
#شعر👆 از شاعر زهرا سپهکار با عنوان «مؤمن قریش»
رکن و مقام و مشعر و بطحا گریستند
با ابرها به دامن صحرا گریستند
از دوری نگاه ابوطالب از رسول
آیات نصر در دل طاها گریستند
شمس نهان قلب تو را مؤمن قریش
در آسمان ستوده، نه تنها گریستند
#زهرا_سپهکار
#هم_نویسان
@hamnevisan
78 طاهره سادات ملکی شعر.docx
12.8K
#شعر👆 از شاعر طاهره سادات ملکی با عنوان «خورشید بی غروب»
صدای کیست چنین آشناست با باران؟
که با دعای خودش می دهد به دنیا جان
صدای کیست که گل ها پس از شنیدن او
هزار و یک غزل عشق را دهان به دهان...
#طاهره_سادات_ملکی
#هم_نویسان
@hamnevisan
69 مجتبی خرسندی شعر.docx
12.7K
#شعر👆 از شاعر مجتبی خرسندی با عنوان «مهجور»
این حرفهای ناروا از ساحتت دور است
وقتی که مثل نور اوصاف تو مشهور است
انکار ایمان تو کسب و کار بعضیهاست
جای تعجب نیست، ظلمت دشمن نور است
#مجتبی_خرسندی
#هم_نویسان
@hamnevisan
70 خدابخش صفادل شعر.docx
13.3K
#شعر👆 از شاعر خدابخش صفادل با عنوان «درپناه گل»
پیرقبیله بود، که شد تکیه گاه گل
درخشک سال عاطفه، تنها پناه گل
فهمیده بود خوب، در آن فصل ها که نیست
جز اشتیاقِ دیدنِ باران، گناه گل
#خدابخش_صفادل
#هم_نویسان
@hamnevisan
🔆 اشعار رسیده👆 به جشنواره ادبی رسانه ای حضرت ابوطالب علیه السلام...
✅ این جشنواره به همت مجمع جهانی اهل بیت(ع) برگزار شد.
⏪ دیگر آثار جشنواره هم در این کانال بارگذاری خواهد شد.
🔽 لینک مستقیم کانال #هم_نویسان
https://eitaa.com/joinchat/2477260908C5a78446aac
« شکفتن »
شکفتن زندگی
تنومندی حیات
و خروشانی نور
که در رود
جریان دارد
همه
رفتن را
بهتر شدن را
از تو یاد گرفته اند
که تو
معلم تعلیمی
و زندگی را
معنا داده ای
تو
نام مقدس نوری بودی
که تاریکی را
به سخره می گرفت
و هنوز
هر حقیقتی
زندگی را
از تو یاد می گیرد
که با شهادت
هم آغوش شدی
آنسوی در های زندگی
مردی
با قامتی
آسمانی تر از فرشته ها
ایستاده بود
✍️ ایلیا صفدری
#هم_نویسان
@hamnevisan
پژواک محبت
وقتی علی را می بُرد تا از فشار اقتصادی ام بکاهد، دانستم که اگر برای کسی پدری کنی، روزگار او را به نفع فرزندت پدر میکند، و خاطرت را تسکین می دهد. فهمیدم صدای محبت، در کوه دنیا، پژواک میکند.
ای خدای من و ابراهیم! عدالتت را و رحمتت را می ستایم آنگونه که پدرانم ستوده اند...
✍️ مهدی ابراهیمی
#هم_نویسان
@hamnevisan
« حامی »
گفتند پیغام ما را رساندی ؟
گفت آری .
گفتند چه گفت ؟
گفت گفت اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارید تا دست از رسالتم بردارم ، چنین نخواهم کرد.
گفتند تو چه می گویی؟
گفت من به دین محمد در آمده ام و از این به بعد حامی برادرزاده ام هستم.
✍️ مجتبی صفدری
#هم_نویسان
@hamnevisan
ابوطالب در منشور چهارده آینه
قلمم روی کاغذ فلج شده بود و جلو نمی رفت؛ به سراغ هر واژه که میرفتم، از پذیرش مسئولیت سنگین توصیف ابوطالب شانه خالی میکرد و به عجز خود اعتراف! به آینه فروشی رفتم؛ چهارده قطعه آینه هم اندازه خریدم. با جوهری سبز رنگ روی یکی از آینه ها نوشتم" ابوطالب پدر محمد و علی است..." . منشوری چهارده وجهی با آینه ها ساختم. این بی پایان ترین داستان مینیمالی بود که تاکنون نوشته ام...
✍️فاطمه جمشیدی
#هم_نویسان
@hamnevisan
« سلوک عاشقانه »
با زندگی
سلوکی عاشقانه داشتی
زندگی
تو را
در میان غفلتی بیابانی
در لایتناهی حیات
گم کرد.
مردم
هنوز
به دنبال سلوک تو می کردند
✍️ ایلیا صفدری
#هم_نویسان
@hamnevisan
کِتمان
قصیده ای برای یتیم شدنِ کودکی هشت ساله در بَر داری؟! یا آن را چون ایمانت در غارِ تنهایی، کتمان و پنهان کرده ای؟سالهاست و ما نمی دانیم باِران در توسل به محمد می بارد و ما فقط از آب باران میتوانیم هجاهایش را بخش کنیم!
روزی که واژه ها را در نقشِ سوگند خوردن تشویق کردی که دلی، دلی دیگر را دریده بود و هیچ کس جسارت و جرات گفتن حق را نداشت....
✍️ سعیده آموزگار
#هم_نویسان
@hamnevisan
🔹بت پرست
عمران مشک آب را برداشت و دور کعبه چرخید.
پیرمردی رنجور آب خواست.
عمران سیرابش کرد و گفت: اگر غریبه ای مهمان من باش.
پیرمرد گفت: نصرانی ام. بت پرست نیستم.
عمران کنارش نشست و گفت: من نیز بت نمیپرستم.
پیرمرد گفت: اهل مکه نیستی مگر؟
عمران گفت: هرگز در مقابل جهل و ظلم سر خم نکرده ام.
🔹خادم
اهل مکه دور کعبه جمع شدند.
بت های تکه تکه شده را برداشتند و گریستند.
پیری گفت: این سیل خانمانسوز نشان خشم بت هاست.
محمد گفت: اگر بت ها اینقدر قدرتمند هستند، پس چرا نتوانستند خود را نجات دهند؟
پیرمردها غضبناک شدند.
ابوطالب جلو آمد و گفت: بتها برای شما. تعمیر کعبه با من.
🔹 ابو المظلوم
دیوان ابوطالب را برداشتم. نسخه های انگلیسی و آلمانی هم دارند. شیخی کنارم ایستاد و گفت: میرزا خلیل میفرمود: قصیده لامیه حماسه ایمان است.
گفتم: پس چرا هیچ اسمی نیست از او.
شیخ بغض کرد و گفت: ابوطالب، ابو المظلوم است.
🔹تهی
ابوطالب ده هزار درهم قرض کرد و به مهمانان کعبه رسیدگی کرد.
سال بعد پانزده هزار درهم.
مشرکی گفت: بر تهیدستان، انفاق لازم است؟
عباس اخم کرد و گفت: تهیدستی بهتر از تهی مغزی ست.
ابوطالب لبخندی زد و گفت: در تهیدستی انفاق ارزشمند است والا بر ثروتمندان ضرورت است.
🔹دیوار
ابوطالب به علی گفت: تو از سمت راست.
به طالب گفت: شما از سمت چپ.
او به عقیل و جعفر گفت: شما نیز مواظب پشت سر باشید.
ابوطالب رو کرد به محمد و گفت: من نیز جلوی تو راه می روم. من و فرزندانم سپر تو هستیم ای رسول خدا.
اشک در چشمان محمد جمع شد.
🔹خاک
قریش صف کشید و اصرار پشت اصرار که دشمن بت ها را تسلیم ما کن.
ابوطالب کنار کعبه ایستاد و گفت: او جان من است.
شمشیرها از غلاف خارج شد.
ابوطالب شعری سرود که همه را ساکت کرد.
به خدا سوگند! قریش نمیتواند به تو دست یابد، مگر این که من در خاک خفته باشم.
ابوتراب ذوالفقار کشید.
✍️ حسین مجاهد
#هم_نویسان
@hamnevisan