🌸 #سیره_شهدا
🍃تا وارد شد ، متوجه خیسی لباس هایش شدم . گفتم :" حمید جان نگران شدم . چرا این همه دیر کردی ؟ لباسات چرا خیس شده ؟"
نمی خواست جوابم را بدهد ، طفره می رفت..
🍃 سر سفره غذا ، وقتی خیلی پاپیچش شدم ، تعریف کرد که با سربازها برای شستن موکت های حسینیه تیپ مانده است.
پابه پای آن ها کمک کرده بود.
برای همین وقتی به خانه رسید لباس هایش خیس شده بود . گفت : برای حسینیه و کار خیر همه ما سرباز هستیم .
🌷داخل سپاه برو نداریم ، بیا داریم ."
🍃با نگاهم پرسیدم :" فرقشون چیه ؟"
جواب داد :" فرق برو و بیا اونجاست که وقتی میگی برو ، یعنی خودت اینجا وایستادی انتظار داری بقیه جلودار بشن ، ولی وقتی میگی بیا ، یعنی خودت رفتی جلو ، بقیه رو هم تشویق می کنی حرکت کنن ."
🍃این رفتارش باعث شده بود همیشه بین سربازها جایگاه خوبی داشته باشد . موقع کار خودش را در لباس یک سرباز می دید ، نه کسی که باید دستور بدهد ، به حدی صمیمی و متواضع بود که بعضی سربازها حتی چندسال بعد از پایان خدمتشان زنگ می زدند و با حمید احوال پرسی می کردند .
🌷گفتم :" پس من هم از این به بعد به رسم سپاه می برمت خرید !" گفت :" یعنی چه جوری ؟"
گفتم : " دیگه نمی گم حمید آقا ، بیا بریم خرید . میرم داخل مغازه میگم بیا داخل ، این چندتا رو پسندیدم ، حساب کن !"
کلی به تعبیرم خندید☺️
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#سیره_شهدا 🕊
🍃خیلی دنبال چیزهای آنتیک و گران نبودیم .هر فروشگاهی که می رفتیم دنبال جنس ایرانی بودیم.
🌷نظر هر دوی ما این بود که تا جایی که امکانش هست وسایل زندگی آینده مان ایرانی باشد.
🍃حمید روز اول خرید جهاز گفت :"وقتی حضرت آقا گفتند از کالای تولید داخل حمایت کنین ماهم باید گوش کنیم و جنس ایرانی بخریم".
📚یادت باشد ص 112
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#سیره_شهدا 🕊
💠 #زندگی_به_سبڪ_شهدا❤️
💌✨ زندگی با ایشان ، زندگی راحتی نبود ! سخت بود ، ولی به سختی اش می ارزید ! علی خیلی وقت نمی ڪرد ڪه در خانه ڪنار من و بچه هایش باشد ، ولی همان وقت ڪمی هم که پیش ما بود ، وجودش به ما آرامش می داد ! مهربانی اش ، ایمان اش و قدرشناسی اش !
💌✨ یڪ روز جمعه صبح دیدم پایین شلوارش را تا ڪرده زده بالا ، آستین هایش را هم ! پرسیدم : حاج آقا چرا این طوری ڪرده ای ؟ رفت طرف آشپزخانه .
💌✨گفت : به خاطر خــدا و برای ڪمڪ به شما ! رفت توی آشپزخانه و وضو گرفت و بعد هم شروع ڪرد به جمع و جور ڪردن !
💌رفتم ڪه نگذارم ، در را رویم بست و گفت : خانم ! بروید بیرون ! مزاحم نشوید ! پشت در التماس می ڪردم :
حاج آقا ! شما رو به خدا بیا بیرون !
💌✨من نارحت می شوم ! خجالت می ڪشم ! شما را به خدا بیا بیرون ! می گفت : چیزی نیست . الان تمام می شود ، می آیم بیرون !
💌✨آشپزخانه را مرتب ڪرد ، ظرف ها را چید سرجایشان ، روی اجاق گاز را مرتب ڪرد ، بعد شلنگ انداخت و کف آشپزخانه را شست ! آشپزخانه مثل دسته ی گل شده بود .
🌷 شهید صیاد شیرازی
🍃یادش با ذکر #صلوات
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#سیره_شهدا 🕊
🌷 #شهید_محمد_علی_رهنمون
🍃یزد آن موقع کوچکتر بود. مردم بیشتر همدیگر را میشناختند. هرچه میشد همه جا میپیچید. محمد هم به خاطر درسش و هم برای خطش خیلی معروف شده بود. اسمش سر زبانها افتاده بود.
در یک روز دیدم دستهاش را حنا بسته. به مسخره گفتم «محمد! این دیگر چه کاری است؟»
گفت «این طوری کردم که از شرّ این دختر مدرسهایها راحت بشَم. بگند اُمُّله. کاری به کارم نداشته باشند
🍃🕊🕊❤🕊🕊🍃
درس نمیخواندیم. به خیال خودمان فکر میکردیم مبارزه کردن واجبتر است. محمد نصیحتمان میکرد؛ میگفت: «این چه حرفیه افتاده توی دهن شماها؟ یعنی چی درس خوندن وقتمان رو تلف میکنه؟ باید هم درس بخونید هم مبارزتون رو بکنید. آدم بیسواد که به درد انفلاب نمیخورد
🍃🕊🕊❤🕊🕊🍃
شب عروسیش بود. اذان که شد، همه را بلند کرد که نماز بخوانند.
یکی را فرستاد جلو، بقیه هم پشت سرش نماز جماعت خواندند.
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#سيره_شهدا
❤️ همان جلسه اول گفت « من تو دار دنیا چیزی ندارم . برام مهم نیست ماشین ، خونه ، مبل و این جور چیزا داشته باشیم یا نه . در عوض دوست دارم توی زندگی مشترک مون ، محور خدا باشه .»
📚 طالش پور، غریب آشنا ، ص ۲۸
💠 شهید دکتر محمدرضا فتاحی
تولد: اسلام آباد غرب ، ۱۳۳۷_ شهادت : کردستان ، عملیات ظفر ۵ ، ۱۳۶۶ _ مزار : مزار شهدای اسلام آباد غرب
🌹 وجه مشترک زوجین در زندگی باید عبارت باشد از توجه به خدا و اطاعت دستورات الهی و عمل به فرامین خدا .
زن و شوهر باید همدیگر را در این جهت حفظ کنند .
📚 مطلع عشق ، رهنمودهای حضرت آیت الله خامنه ای به زوج های جوان ، ص ۶۲
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#سيره_شهدا🌷
🍃پدر رو بہ من با عصبانيت گفت :
«چرا ڪار زنت را انجام ميدی ،
ڪار زن و مرد از هم جداست ?!»
هنوز حرفش تمام نشده بود ڪه عباس وارد حياط شد و گفت :
«بابا شما اشتباه مےڪنی ؛
من هم اگر زن بگيرم ڪار مےڪنم !
ڪار ڪردن مرد برای زن توی خونہ ،
خيلی خوبہ و
مےتونہ ڪفاره بعضی گناهان باشہ !»
حالا پس از عباس ،
پدر بہ خانواده ڪمڪ مےڪند .
اين سنت را
عباس ميان خانواده بہ جا گذاشت .
📚 آن سوی دیار دل
#شهید_عباس_صفی
🌷يادش با ذکر #صلوات
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#سیره_شهدا🌷
همسرشهید :
شهید بینهایت صبور بود. وقتی بحثمان میشد من نمی توانستم خودم را کنترل کنم،😔یکسره غر می زدم و با عصبانیت😠 میگفتم تو مقصری، تو باعث این اتفاق شدی. او اصلا حرفی نمی زد وقتی هم میدید من آرام نمی شوم میرفت سمت در چون می دانست طاقت دوری اش را ندارم.
آنقدر به همسرم وابسته بودم☺️ که واقعا دوست نداشتم لحظه ای از من دور باشد. حتی جلوی مسجد رفتنش را میگرفتم. او هم نقطه ضعفم را میدانست و از من دور میشد تا آرام شوم. روی پله جلوی در مینشست و میگفت هر وقت آرام شدی بگو من بیام داخل. اصلا داد زدن بلد نبود.👌
شهید رضا حاجیزاده🌷
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#سیره_شهدا 🕊
💠 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم
اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد.
مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی ، مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده ی آخرش از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو #ببخشه!»😔
#شهید_مجید_کاشفی
📙فرهنگنامهشهدایسمنان،ج۸،ص۱۰۶
🏴 @hamsafar_TA_khoda
#سیره_شهدا💕
پـس ازشروع زنـدگـے مشترکـماݧ💞یـڪ میهمانے گرفتـیم وعده اے ازاقوام رابہ خانہ مـــاݧ🏠دعوت ڪردیم
ایݧ اولین مهـمانے بودکـہ بعداز ازدواج مے گرفتیم وبـہ قولے؛هـنـرآشپزے عـروس خانـم مشخص مـے شد|😊☺️|
اولیـݧ قاشق غـذاراکـہ چشیـدم شـورے آݧ حلقم راسوزاند!|😖😑|
ازایݧ کـہ اولین غذاے میہمانے ام شورشده بود،خیلے خجالت ڪشیدم|😓🙈|
سفره راکـہ پہݧ ڪردیم،محمدروبہ مہمان هـاگفت:قبل ازاینڪـہ غذاروبخورید،بـایـدبگویـم ایݧ غـذادست پخت دامـاداست|☺️🧔🏻|
البتـہ بـایدببخشیدکـہ کمے شورشده اسـت|😅😐|
آݧ وقت کمے نـاݧ پنیرسـرسفـره آوردوبـاخنده ادامہ داد:البتـہ اگـہ دست پختم رانمے توانید،بخورید،نـاݧ وپنیرهم پیـدامے شـود|😉💚|
#شهیدسیدمحمدعلےعقیلے🌺
#سیره_شهدا 🕊
عادت داشت اگر یک
روز خانه نمیآمد ، حتما
فردا با یک دسته گل
به دیدن همسرش میرفت 😌
به همسرش گفته
بود تو عشق اولم
نیستی
اول خدا💚
بعد سیدالشهدا❤️
بعد شما ☺️
شهیدمدافعحرم
🌷حمیدسیاهڪالےمرادی🕊
24.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سیره_شهدا💕
اکانت مشترک شهید حججی و همسرشون💔
✍ کار قشنگیه
با رعایت حریم شخصی شماهم امتحانش کنید..
حس اعتماد خاصی به هردوتون میده😉