eitaa logo
🌷هر روز با شهداء🌷
1.4هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
25 فایل
امام خامنه‌ای حفظه الله : گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷ اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك #شما_به_دعوت_شهداء_اینجایید_خوش_آمدید آدرس مدیر کانال برای انتقادات وپیشنهادات @s_m_najaf کپی با ذکر صلوات آزاد ♧
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷هر روز با شهداء🌷
بـــسـم الـــلـــه الـرحـــمــن الـــرحـیـم آمـــده ام ای شـــاه سـلامــت کـنـم...✋ #السلام_علیک
سلام بر همراهان خوب کانال هر روز با شهدا مشهد الرضا ناب الزیاره همه شما هستم الهی به زودی رزق همه شما حاجت روا باشید.
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 دراز کشیده و منتظر نیروهای کمکی بودند که برای تعقیب او بیایند در واقع آن جوان برای انجام مأموریت خود جلو آمد و در حالی که منتظر بود ،گشت سربازان از پشت به او حمله کردند و ناگهان به ابویوسف و همکارش ابراهیم حمله کردند و آنها را تیرباران کردند که بلافاصله به شهادت رسیدند. این بار نیروهای اشغالگر منع رفت و آمد در اردوگاه اعمال نکردند اردوگاه به طور کامل با زن و مرد و پیر و جوان از خانههای خود خارج شد و بیشتر آنها برای شهادت ابویوسف گریه می کردند مراسم تشییع جنازه برای شهداء برگزار شد که همه ساکنان اردوگاه در آن شرکت کردند و شعار می دادند جان ما با خون ما فدای تو ای ،شهید جان و خونمان را فدیه می دهیم ای فلسطین.. چندین بار تابوتها را در اطراف اردوگاه این بر و آن بر حمل کردند سپس آنها را بردند تا در قبرستان مجاور دفن کنند. بعد از ظهر آن روز پدربزرگم مرا با خود به گوشه خانه برد و تعدادی از مردان و شیوخ محله دور هم جمع شده بودند و مشغول گفتگو و بحث در مورد حوادث روز و آخرین اتفاقات بودند. آن روز شهادت ابویوسف و دو پارانش بود و همه از این اتفاق شگفت زده شدند یکی از مردان :گفت: آنها خدعه کردند و أبو يوسف یاران آش فریب خوردند؟ دوستش پاسخ داد که تیراندازی از پشت آنها بود یعنی از طرف مقابل که منتظر دشمن بودند، سومی پرسید: چه میگویی ای مرد همان طور که من شنیدم جواب داد، پدربزرگم پرسید این یعنی این غدر و خیانت است. مرد گفت من میدانم چه اتفاقی افتاده این اتفاق برای من افتاده است و یکی از آنها پاسخ داد به خدا قسم این دیوانه کننده است. خداوند تو را بیامرزد ابا یوسف و عوض دیگری برای ما نصیب فرماید. پس از گذشت چندین روز که نزدیک بود آفتاب غروب کند و طبق معمول زمان منع رفت و آمد نزدیک شد، در حالی که در محله مشغول بازی بودیم دیدیم تعدادی رزمندهگان نقابدار و مسلح محل را پر کرده بودند و هر کدام خود را به موقعیت خود بردند به سر کوچه ها سپس ابوحاتم آمد و یکی از افراد قرارگاه را از گوشش گرفته و با ذلت بارترین و ننگین ترین حالت او را میکشید ابو حاتم چوبی بامبو در دست داشت و تقنگی را به شانه اش آویخته بود. همه ما از بازی دست کشیدیم و مردم محله شروع به جمع شدن کردند و از خانه هایشان نگاه میکردند آن مرد رویش را در میان دستان اش قرار داد بود و سرش را باز گذاشته بود که با چوب خوب بچسید. سکوتی کر کننده بود که با صدای ابوحاتم الجهوری قطع شد و گفت ای مردم ابویوسف را که فرمانده نیروهای مردمی در اردوگاه بود می شناسید و از قهرمانیها و عملیاتهای او میدانید و شنیده اید همه ما بلند شدیم که اشغالگران را تادیب کنیم، و همه شما میدانید که این شخص خبيثى که ما متوجه شدیم جاسوس یهودیان است و او بود که ابویوسف را تحت نظر گرفت و سپاه یهود را خبر داد همه اهل اردوگاه شروع به پچ پچ کردن کلماتي کردند که نامفهوم و نامفهوم بود ابوحاتم عصاء اش را بلند برد با صدای بلند از مرد سوال کرد که چه شده؟ پیش روی مردم اعتراف کن مرد چند کلمه نامفهوم گفت ابو حاتم چند ضربه متوالی بر روی او افتاد و او چهار زانو نشست و دستانش را دور سرش قرار داد و ابوحاتم به او فریاد زد پس سریع بلند شد و ابوحاتم فریاد زد به اوبشنوید مردم که چه شد؟ سپس مرد شروع به اعتراف کرد که او خبرچین است و نمی دانست که ابو یوسف و یاران اش کشته میشوند. آنگاه با چوب ابوحاتم او را به این سو و آن سو کوبید و صدای مردم بلند شد خداوند تو را شرمنده کند ای حقیر خداوند تو را خائن و جاسوس حقیر .کند ابوحاتم عصای خود را بلند کرد و به مردم اشاره کرد که ساکت باشند پس سکوت برقرار شده و ابوحاتم :گفت این قوم یهود سرزمین ما را اشغال کردند و ما را از کشورمان بیرون کردند و مردان ما را کشتند و به ناموس ما اهانت کردند کسیکه بر چریکان ما خیانت کند جزای اش چیست؟ و خائنی که با یهودیان کار می کند مردم؟ بعد صدای مردم بلند شد مرگ...مرگ پس ابوحاتم تفنگ خود را از روی شانه اش برداشت و به سمت سر آن جاسوس گرفت مادرم دستش را روی چشمانم گذاشت و سعی کردم آن را حرکت دهم تا ببینم چه اتفاقی می افتد اما صدای تیراندازی را شنیدم و .بس مردم فریاد میزدند مرگ بر خاندان مرگ بر عامل یهود فردای آن روز فداییان پس از سوگند به خون شهدا برای انتقام خون ابویوسف به یکی از گشتهای اشغالگر کمین کردند و وقتی جیپ ،رسید چندین بمب به سمت آن پرتاب کردند آنها چندین رگبار گلوله بر روی 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 آن ریختند و تعدادی از اعضای آن را کشتند و تعدادی دیگر را مجروح کردند نیروهای کمکی بزرگی از سوی نیروهای اشغالگر آمدند، منطقه را محاصره کردند و شروع به بیرون کشیدن مردم از آنجا کردند. خانههای مجاور مورد ضرب و شتم لگد تحقیر و تیراندازی هوایی قرار میگرفتند و مردان را در مقابل دیوار، با تفنگهایی که به سمت سرشان نشانه رفته ،بودند به صف میکردند و آنها را میزدند و لگد میزدند و این کار ادامه داشت. افسر استخباراتی مسئول منطقه آمد و شروع کرد به بررسی تک تک افراد سپس در حالی که در موتر خود نشسته بود و در باز بود آنها را یکی یکی صدا زد، سپس یکی از آنها در حالی که تفنگ ها را به سمت او نشانه رفته بودند، کنارش ایستاد. و او شروع به پرسیدن دهها یا حتی صدها سوال کرد به این امید که کمترین نمره را کسب کند. اطلاعات مفید در تشخیص فداییان ،مقاومتی چند روز بعد مقررات منع رفت و آمد برداشته شد و طبق معمول به مدرسه رفتیم، در تعطیلات بعد از سه دوره اول به حمام رفتم در آنجا پسرها را دیدم که از دیواری که بلند نبود بالا می رفتند و آن را نگاه می کردند. و با پسرهای دیگه صحبت میکردم.پس رفتم سمت دیوار و مثل بقیه بالا رفتم نگاه کردم دیدم مشرف به مدرسه راهنمایی بودیم که برادرم حسن درس میخواند و پسرهایی که در مدرسه درس میخواندن نسبت به من بلندتر و بزرگتر به نظر میرسیدند. در این روزها در مسیر بازگشت از مدرسه به خانه من برادرم محمود و پسر عمویم ابراهیم و در میان صدها دانش آموزی که خیابان را پر میکردند پسر عمویم حسن را در دهها متری من و بین خودم دیدم و او تعداد زیادی دانش آموز دختر و پسر بود انگار دیدم حسن دستش را به سمت دهانش برد و چیزی در دهانش گذاشت، آیا سیگار است؟ بعد دیدم دستش را پایین می آورد و از دهانش دود بیرون میداد دستان محمد و ابراهیم را که مثل همیشه دستم را گرفته بودند گرفتم و با تعجب به من نگاه کردند و با چشمانم به سمت حسن اشاره کردم حرف مرا نفهمیدند و با حیرت و تعجب پرسیدند چی شد چی شد :گفتم حسن پرسیدند او را چه شده است؟ (پولش حسن متوجه شده بود که ما پشت سرش هستیم پس ته سیگاری را که میکشید پرت کرد به زمین و محمد و ابراهیم چیزی ندیدند ما رسیده بودیم از ترس اینکه مرا با لگدهایش بزند ساکت ماندم. وقتی به خانه برگشتیم، بعد از فرصتی که پیش آمد، مادرم را تنها یافتم و آهسته برای حرف زدن به او نزدیک شدم. تا در گوشش بگویم که دیدم حسن پسر عمویم دارد سیگار می کشد، مادرم با نگاهی تند رو به من کرد و :گفت حتما میخواهی تو هم بکشی اشتباه میکنی این را به کسی نگو سرم را به نشانه موافقت تکان دادم رفتم و چیزی نگفتم آن روز برایم جالب بود که پسر عمویم حسن توسط مادرم مورد باز پرس قرار گرفته بود و با او صحبت میکرد بدون شنیدن صحبت هایشان سرم را پایین انداختم چند روز بعد که از مدرسه برگشتیم صدای برادرم محمود را شنیدم که به مادرم گفت پسر عمویم حسن آن روز مدرسه نرفته است. گیجی را در چهره مادرم دیدم که چه کاری می تواند برای رفع این مشکل انجام دهد. دیدم مادرم با پدربزرگم در این مورد صحبت می کند و حسن را صدا زدند و با خشونت با او صحبت کردند و او سعی کرد از خود دفاع کند فایده ای نداشت و او را تهدید کردند که محمود و حسن او را محکم میگیرند و با طناب به تیر خانه می بندند. و در صورت نرفتن به مدرسه و ترک تحصیل او را لت و کوب می میکنند. بعد از چند روز مادرم در جیب شلوارش چند نخ سیگار و یک ربع لیره پیدا کرد و برد پیش پدربزرگم که در حیاط خانه نشسته بود و گفت: ببین از نوه ات چه پیدا کردم. پدربزرگ با تعجب به آنچه در دست مادرم بود نگاه کرد و پرسید: این پسر پول را از کجا آورده است؟ بعد مادرم سر محمود و حسن فریاد زد که فوراً ،حسن پسر عمویم را بیاورند بیرون رفتند و مدتی غیبت کردند، بعد برگشتند. و او را آوردند پدربزرگم از کم بینایی چشم و نگرانی رنج میبرد و نمیتوانست کاری بکند در اینجا مادرم مسئولیت تحقیق از پسر عمویم حسن را بر عهده گرفت و پرسید پول را از کجا آورده ای؟ حسن :پرسید «پول چیست؟» او در جواب یک ربع لیره و سیگار را به او نشان داد. حسن سکوت کرد و آن را در دستش انداخت و گویی گفت: این یک فاجعه است، سعی کرد طفره برود. مادرم سر محمود و حسن فریاد زد که محکم اش بگیرید به فاطمه فریاد زد فاطمه طناب را بیاور همه عجله کردند تا وظایفشان را انجام دهند من و برادرم محمد و پسر عمویم ابراهیم نظاره گر بودیم ما خیلی ترسیده بودیم و در تعجب قرار داشتیم... از آنچه اتفاق می افتاد. محمود و حسن پسر عمویم حسن را گرفتند و به سمت تیر خانه ،کشیدند فاطمه طناب را آورد و مادرم در حالی که مشغول بازجویی بود شروع به بستن او به تیر کردند. وقتی متوجه شد که کار جدی است چیغ زد و گفت: من نیم لیر از پدربزرگم افتاده بود آنرا گرفتم،
_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله‌ ‌ الرّحمن الرّحــــــیم✨ ❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز می‌کنیـم 🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَ‌مُوسَـی‌اَلرِضَـا اَلمُرتَضـی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ 🌴اللّـــهُـم‌َّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪ‌َ_اَلْفَــــــــــرَجْ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
❣بسم الله الرّحمن الرّحيم ❣ #❤️هر روز یک سلام به مولا امام زمان عزیزم! ❤️✋اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَیْنَ اللّهِ فى خَلْقِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّهِ الَّذى سلام بر تو اى دیده بان (یا دیده ) خدا در میان خلق سلام بر تو اى نور خدا که یَهْتَدى بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنینَ راه جویان بدان راهنمایى شوند و به وسیله او از کار مؤ منان گشایش شود 💚💚💚 ☀️اللّهم عجَّل لولیّک الفرج والعافیّة والنّصر 💚💚💚 ✋🌺سلام وقت شما بخیر ☘اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعين ☘ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
🌷 : "من باید خرجِ امام بشم نه اینکه امام خرجِ من بشه" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
کوچه هایمان را به نامشان کردیم ، که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می رسیم برادر شهیدم ...🌷 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
وقتی به می ایستاد واقعا تماشایی بود فقط دلم می‌خواست صــوت حـــزینش را ضـبط کنم نـیت خاصی داشـــت و همیــشه هم توصیه می‌کرد که نـــمازتان را اول وقت بخــــوانید. 📎به روایت همسر شهید ...🌷🕊 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
🔸 یکبارشهید لاجوردی من را صداکرد و به من گفت که: «فلانی! یک عده بخاطر بدهی در زندان هستند؛ به نظـر تـو با آنهـا چـه کنیم؟ دولـت باید یک سیستمی را طـراحی کند و بدهی‌هـای اینهــا را بدهد.» مبتکر این فکـر شهید لاجوردی بود که برای زندانیـان و بدهکـاران و مشـکل‌دارها پـول جمـع میـکرد. 🔹 یکبار هم به کـانون اصـلاح و تربیت رفتیم. وقتی نشستیم بچه‌ها روی سر او ریختند؛ دیدم که این مرد زندانبان آمده اینجا ولی اصلا بچه‌ها مثل اینکه بابای واقعی خودشان رادیده‌اند. اینها نمونه‌ای از جـاذبه‌هـای روحـی و اخـلاقی شهید لاجوردی بود. 🎙 راوی: محسن رفیق دوست 📚 مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
ما را ببخش _همت که فراموش کرده ایم هزینه سفرمان به کربلا را حساب کردی چه خوب گفته بودی رفتن خون میخواهد ولی نگفته بودی خون دادنش با ما زیارت رفتنش با شما روح شــهـدا شـــاد....🌸 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️مسافر کربلا... ‌ رزمنده ای که کنار جاده زائران شهید شد! ...🌷🕊 🎙راوی : سردار حمید پارسا صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله‌ ‌ الرّحمن الرّحــــــیم✨ ❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز می‌کنیـم 🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَ‌مُوسَـی‌اَلرِضَـا اَلمُرتَضـی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ 🌴اللّـــهُـم‌َّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪ‌َ_اَلْفَــــــــــرَجْ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣بسم الله الرّحمن الرّحيم ❣ ❤️ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تُصَلّی وَتَقْنُتُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَرْکَعُ وَ تَسْجُدُ سلام بر تو هنگامی که نماز می خوانی و قنوت می گیری، سلام بر تو هنگامی که رکوع و سجده بجای آوری •من‌رادعاكن‌سيّدے‌بعداز‌تشهد ناقابلم،امادعاگوے‌تو‌هستم°🥀° ❪بَه‌حق‌ّذکرلَبانت‌،بَه‌ربّنای‌خُودت بَخوان‌دعای‌فَرج‌را‌خُودت‌برای‌خُودت❫ °اَلْلّهُمَّ‌عَجِّل‌فَرَجَ‌منتَِقمِ‌الزَّهرٰاء‌سَلٰامُ‌اللهِ‌ عَلَیهما ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
✍ _خیلی‌دلی‌بود؛نیم‌ساعت‌دیگر‌هیئت‌شروع‌ میشد‌و‌هنوز‌پارچه‌ها‌را‌نزده‌بودند همه‌عصبانی‌؛ او‌میرفت‌تااول‌وقت‌نماز‌می‌خواند‌. عین‌خیالش‌نبود.می‌گفت: (به‌شهدا‌توکل‌وتوسل‌کنید، خودش‌حل‌می‌شه!) اعتقاد‌داشت‌وظیفه‌ی‌ما‌این‌است‌که‌ بچه‌ها‌را‌بیاوریم‌هیئت‌.وظیفه‌این‌نیست‌ که‌هدایتشان‌کنیم؛امام‌حسین‌{علیه سلام } خودش‌هدایت‌می‌کند. ...🌷🕊 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
✍ _میخواهم به خطّ مقدم بروم پوتین و لباسهایم باید تمیز باشد. انسان باید در هر حال تمیز و مرتب باشد. مگر تمیزی در خطّ مقدم عیب است؟ دوست دارم همیشه و مخصوصاً در زمان شهادت پاکیزه باشم. در ضمن وقتی به جبهه میروم، میخواهم مردم ببینند که ما در حال جنگ هم به و ترتیب و اهمّیت میدهیم. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 _ درس اخلاق دو دقیقه‌ای استاد فاطمی‌نیا‌ رحمت الله علیه أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز روز دانش آموز است، روز خوب ۱۳ آبان✨ روز وحدت روز پیروزی در تمام پهنه ایران✨ سالروز تسخیر لانه جاسوسی و روز دانش آموز گرامی باد🌹 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷