فصل هفتم : بیا در جمع یاران یار باشیم
#قسمت_صد_و_شصت__و_پنج
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
برای این که اسراف نشود به سگ ها داد. همیشه همین عادت را داشت وقتی بیرون می رفتیم غذایی که اضافه می ماند را زیر دیوار یا زیر درخت می ریخت یا وقتی گوشت چرخ کرده می گرفتیم یک تکه از بهترین جای گوشت جدا می کرد و روی پشت بام برای گربه ها می ریخت، همیشه هم می گفت :«به نیت همه اموات»،
در برنامه سمت خدا از حاج آقای عالی شنیده بود که وقتی می خواهید چیزی را خیرات کنید به نیت همه اموات باشد چون از اول خلقت تا آخر به همه اموات ثواب یکسان می رسد و این که هر کسی برای اموات خیرات و احسان بیشتری داشته باشد روز قیامت زودتر به حسابش رسیدگی می شود تا کمتر معطل شود، برای همین هیچ وقت غذایی که اضافه مانده بود را توی سطل آشغال نمی ریخت.
حمید از باشگاه تماس گرفت که دیرتر می آید برای این که از تنهایی حوصله ام سر نرود دوباره رفتم سراغ بوفه، حمید که آمد پرسیدم: «داخل خونه چی عوض شده؟» نگاه کرد و گفت: «باز هم چیدمان وسایل بوفه! توی این خونه به جز این کمد و تغییر وسایل بوفه کار دیگه ای نمیشه کرد »،بعد هر دو خندیدیم ،حواسش به این چیزها بود، خانه ما به حدی کوچک بود که نمی شد تغییر آن چنانی در چیدمان وسایل آن ایجاد کنیم برایم خیلی جالب بودکوچکترین تغییری در خانه می دادم متوجه می شد.
🌕🌑🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._