خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
حاجی را سلام برسانید
#قسمت_هفتاد_و_چهار_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
آخری ها که ایشون می اومد مرخصی یک حرف هایی می زد که اصلاً اون مشکلات ما همه اش حل شد. یعنی آب ریخت رو آتیش اختلاف هایی که ما داشتیم.»
شش دنگ حواسم رفته بود به حرف های او ادامه داد:«قاسم این جوری نبود که از این حرفها بلد باشه، از این هنرها نداشت،اگر داشت قبلاً بر طرف می کرد مشکلات ما رو؛ بلاخره نمی دونم تو جبهه چی به اش یاد دادن فقط می دونم این که می گن جبهه
دانشگاست واقعاً حرف درستی هست، چون من خودم به عینه دیدم.»
مجید اخوان
قرار بود با لشکر هفتاد و هفت خراسان و یک لشکر دیگر،عملیات ادغامی داشته باشیم آن موقع فرماندهی لشکر هفتادو هفت جناب سرهنگ صدیقی بود یک روز جلسه مشترکی باهاشان گذاشتیم رفتیم اتاق توجیه لشکر ۷۷و نشستیم به صحبت درباره ی عملیات.
اول رده های بالا شروع کردند. روی نقشه ای که به دیوار زده بودند مانور می کردند و حرف می زدند نوبت رسید به فرمانده تیپ ها هم بچه های ارتش صحبت کردند هم بچه های سپاه، زمینه ی حرف ها بیشتر رو جنبه های کلاسیک و تاکتیکی بود؛ این که مثلاً: ما چند تا تانک داریم دشمن چند تا دارد؛ ما چقدر نیرو داریم، دشمن چقدر؛ آتش چطور باید باشد چطور مانور کنیم...
حاجی برونسی آن موقع فرمانده ی تیپ شده بود تیپ هجده جواد الائمه (سلام الله علیه)، مسؤولیت رکن دوم تیپ هم با من بود، درست نشسته بودم کنارش، بالاخره نوبت رسید به تیپ ما،حاجی بلند شد و رفت جلو با آن ظاهر ساده و روستایی اش گیرایی خاصی داشت.
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_هفتاد_و_چهار_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
شمار او در جمله بندی و دستور زبان توجهی کنند به اطرافیانش که در حال مطالعه میبودند اهمیت نمی داد آنها از او می خواستند که این کار را متوقف .کند وضعیت مالی ما خیلی بهتر شده بود بنابراین از نظر مالی و هزینه ای برای محمد مشکلی وجود نداشت اما او سعی میکرد تا آنجا که می تواند صرفه جویی کند تا در خانه فشار نیاید اما این مانع او نشد که او اغلب به خانه برود.
روز های که در دانشگاه سخنرانی می بود وی آنجا منتظر می ماند و ناهار را در رستورانت دانشگاه میخورد. در چنین روزهایی محمد با مشکل اقامه نماز یعنی نماز ظهر مواجه بود و نماز عصر و حتی گاهی نماز غروب چون مسجدی در دانشگاه نبود مجبور میشد در بیرون گوشه نشینی کند ساختمان دانشگاه نزدیک یکی از درختان زیتون بود تا او نماز بخواند، اما پس از مدت کوتاهی متوجه شد که در شهر مسجدی وجود دارد با وجود اینکه اکثریت قریب به اتفاق مردم آن مسیحی بودند به همین دلیل شروع به رفت و آمد به مسجد برای اجرای نماز .کرد هر وقت هنگام نماز می شد بین سخنرانی ها اجازه میگرفت در آنجا نماز می خواند و در کمال تعجب با ده ها جوان از مسجد آشنا می شد این گروه از جوانان مؤمن مذهبی در این فضای عجیب و غریب که کاملاً با هر نوع دینداری دشمنی داشتند به درجه بالایی از هماهنگی و دوستی بین خود دست یافته بودند.
وقتی بعد از سخنرانی و کار در دانشگاه به رام الله بر می گشت گاهی شب ها برای پرسه زدن در خیابان های آرام شهر تقریباً خالی از عابران پیاده، بیرون می رفت و صدای اذان مغرب را در مسجد مجاور می شنید و شروع می کرد به دنبال کردن صدای آذان می رفت و می رفت تا به مسجد می رسید و نماز عصر را در آنجا می خواند گاهی با تکرار نماز مغرب و عشاء و سپس اقامه نماز جمعه را با تعدادی از دانشجویان اسلامی و جوانان اسلامی منطقه آشنا شده بود اداء می کرد. که بعدا شروع به تشکیل هسته بلوک اسلامی در دانشگاه Birzeit نمودند.
آنها دور یکدیگر جمع می شدند با هم قدم می زدند در مسجد مجاور با هم نماز میخوانند و در کافه تریا دانشگاه سر یک سفره می نشستند و چای می نوشیدن و در مورد ،تحصیل امور دانشگاه و موضوعات اسلامی صحبت می کردند. بر سر میز دیگری تعدادی دیگر از جوانان فتح که هسته بلوک فتح را تشکیل می دادند نشسته اند و در میزهای دیگر دانشجویان دختر و پسر از جبهه اقدام دانشجویی چارچوب دانشجویی جبهه مردمی و غیره می نشستند در هر میز تعدادی دانش آموز برای این یا آن گردهمایی وجود داشت هر یک از این گردهمایی ها گرد هم می آمدند تا برنامه های کاری خود را برنامه
ریزی کنند تا دانش آموزانی را که به هیچ یک از این گرایشها تعلق ندارند و جذب آنها به گرایش خود کنند. آنها شروع به تهیه لیست کردند اسامی دانشجویان دختر و پسر در هر دانشکده و طبقه بندی آنها بر اساس جهت گیری های فکری و سیاسی آنها و شناسایی کسانی که به آنها تعلق ندارند .نمودند و سپس وظایف را میان خود تقسیم نمودند که کی به کدام کار بپردازد تا به افراد تماس و ارتباط بگیرد و به دعوت از آنها بپردازد و به جمع آنها بپیوندند یا حداقل از آنها در روند انتخابات آینده حمایت کنند تعداد زیادی از دانشجویان دانشگاه Birzeit دختر بودند و هر گروه دانشجویی که میخواستند در بین دانشجویان فعالیت کند باید با این گروه همکاری کند و گرنه هیچ موفقیتی نخواهند داشت گرایش های چپ در این زمینه مشکلی نداشتند.
ولی گروه های اسلامی به کار کردن با دختران با مشکل مواجه بودند برخی از دانش آموزان دختر دارای گرایشات اسلامی بودند و از بلوک اسلامی حمایت میکردند اما فعالیت نداشتند و فعال ،نبودند همه فعالان بلوک از جمله محمد بر لزوم باز کردن کانال های ارتباطی با دختران برای دعوت از آنها به پیوستن به این گروه متقاعد شده بودند محمد که از اردوگاه ساحل آمده بود و طبق قوانین سختگیرانه ای که مادرم مدام به آن بازمی گشت بزرگ شده بود، و آن را تکرار میکرد تا اینکه همه آن را حفظ کردیم او برای انجام این کار ضعیف تر از دیگران بود.
یکی از همکلاسی هایش آمده بود از او در مورد یک سخنرانی یک کتاب یا هر موضوعی که فقط مربوط به درس خواندن و مطالعه بود از او سوال بپرسد صورتش سرخ میشد عرقش میریخت و به زمین نگاه میکرد و خیلی حرف نمی می زد. پاسخهای مختصر با بله یا نه یا بیشتر نمی داد همه برای انتخابات آماده می شدند همه بلوک ها یا گروه هاهمه با هم
⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._