خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
نذر في سبيل الله
#قسمت_پنجاه_و_هشت_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
اشاره کرد به پلاستیکها و گفت:« می خوام اینارو بگذارم توش»
فکر کردم خودش می خواهد سهم فک و فامیل و همسایه ها را ببرد درخانه هاشان گفتم:« شما نمی خواد زحمت بکشین من خودم با بچه ها می برم.»
لبخند زد انگار فکرم را خواند با لحن معنی داری پرسید:«مگر شما این گوسفند رو فی سبیل الله نذر نکردی؟»
«خوب چرا.»
«پس برو یک گونی بیار»
رفتم آوردم. همه ی پلاستیک ها را که قسمت کرده بود ریخت توی گونی حتی یک سیر گوشت هم برای خودمان نگه نداشت کیسه را گذاشت پشت موتورش،
گفت:«تو فامیل و همسایه های ما الحمدلله کسی نیست که به نون شبش محتاج باشه.»
خداحافظی کرد و رفت
نمی دانم گوشت ها را کجا برد و به کی ها داد ولی می دانم که یک ذره از آن گوشت ها را نه ما دیدیم و نه هیچ کدام از فامیل و در و همسایه چندتایی شان می خواستند ته و توی قضیه را در بیاورند.
گوسفند رو کشتین؟
«آره.»
وقتی این را می شنیدند چشم هاشان گرد می شد.
«چه بی سروصدا!»
حتما انتظار داشتند سهمی هم به آنها برسد شنیدم بعضی شان با کنایه می گفتند:« گوسفند رو برای خودشون
کشتن!»
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_پنجاه_و_هشت_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
دستگیر شدند بسیاری شهید شدند و علاوه بر موفقیت های بزرگی که سرویس های اطلاعاتی به دست آوردند، دروازه مردم دنیا به آنجا باز شد و به اشغال افزوده میشد و مردم مصروفیت روزمره گی پیدا کرده بودند.
نیروهای اسرائیلی در مقابل مقاومت مقادیر زیادی از سلاح و مهمات را کشف و ضبط میکرند به نظر می رسید که سطح اطلاعات و دانش آنها از واقعیت فلسطین به طور قابل توجهی افزایش یافته بود که قادر شده بودند مقاومت را محدود و آزار داده و آن را کاهش دهند آن بعد تشکیلاتی و حمایت خارجی از کشور و حضور آن در نوار غزه بدون کرانه باختری محدود شد و با گذشت زمان شروع به اشغال جایگاه فتح و جبهه مردمی کرد.
با دستگیری و زندانی شدن پایان مدت محکومیت و آزادی بسیاری از جوانها جریانات فکری و سیاسی متبلور شد و در نتیجه گفت و گوهای فکری و سیاسی شدیدی بین این جوانان و خانواده هایشان در محافل بستهای که به اعتقاد آنها دور از دسترس است از شنیدن و دیدن اطلاعات اسرائیل به وجود آمد.
و ما به وضوح شنیدیم که کسانی بودند که دیدگاه فتح را میپذیرفتند و نظرات آن را ارائه میکردند و کسانی بودند هم که دیدگاه جبهه مردمی را میپذیرفتند و عقاید و ایدئولوژی آن را اجرا می.کردند عبد الحفيظ اغلب به خانه ما می آمد و او و دیگران در اتاق برادرم محمود مینشستند و در مورد مسائل فکری صحبت میکردند او به چند کتاب نوشته شده توسط مارکس لنین با خشم اشاره میکرد و در مورد حمایت اتحاد جماهیر شوروی از مبارزات و حقوق مشروع مردم ما و حمایت کشورهای سوسیالیستی از ما و آرمان ما صحبت میکرد و میگفت که ما باید از این دوستی و پشتیبانی استفاده
کنیم.
محمود دیدگاه دیگری را اتخاذ کرده بود و آن اینکه آرمان ما نمیتواند تحمل کند که به جریانهای فکری، هر چه که باشد تقسیم شویم و هر کدام باید فکری را که میخواهد اتخاذ کند آزاد .است مهم این است که همه ما تلاش های را بر روی بوته اقدام ملی متحد زیر پرچم جنبش آزادیبخش ملی در حال گسترش فتح انجام دهیم که برای همه دینداران، سکولارها، کمونیست ها، مسیحیان و مسلمانان متمرکز میشد برای همه جایی برای تفاوت فکری وجود دارد هر وقت در خانه ما یا خانه ام العبد جمع میشدند یا در گوشه خیابان می ایستادند بحثها و صداها بلند میشد و هر یک از افراد تندرو در جایگاه خود قرار می گرفت و گاه بحث داغ میشد و مانند (الطوشة) میشد اما در نهایت به نوشیدن چایی که به آنها تقدیم می شد پایان می یافت و هر کدام به سوی کارها و دغدغه های خود میرفتند. از سوی دیگر شیخ احمد، گروهی از جوانان را به نماز خواندن و آمدن به مسجد و شروع کرد آنها به رفت و آمد در مسجد و اقامه نماز در آن تشویق میکرد، سپس به صورت دایره ای به خواندن قرآن یا مطالعه کتب فقهی و یا حدیثی می نشستند.
شیخ احمد به جوانان اطراف خود احادیث و موضوعات فقهی را شرح میداد و تفسیر میکرد وی مربی بود ، آنچه را که او می گفت با درک و اشتیاق دریافت میکنند شیخ این جوانان را رهنمایی می کند و تعداد آنها گسترده تر می شوند، وجوانان جدید به مسجد باز میگردند و دایره بزرگ و بزرگ میشود برادرم حسن مهربان ترین دل را داشت و بیشتر از همه حاضر به فداکاری برای دیگران بود و با کار در غرفه سبزی و ادامه تحصیل محمود مخارج خانه و تحصیل او را به دوش کشید.
نمرات کلا عالی در دیپلم متوسطه داشت اگر فرصت مناسبی داشت میتوانست مهندسی یا علوم هم بخواند، اما شرایط طاقت فرسا بود بنابراین با راضی بودن به تحمل بار سبزی جات تحصیل در صنعت را پذیرفت و در آستانه فارغ التحصیلی از تراشکاری و بخش تشکیل پرونده در دانشکده صنعت بود در حین کار در غرفه سبزی با شیخ احمد آشنا شد و شیخ چندین بار نیازهای منزل خود را از او خرید و به حسن خلق و نفس اصیل او پی برد و به عنوان یادگاری از آخرت او را به نماز و رفت و آمد در مسجد دعوت کرد.
او از نافرمانی خدا سرپیچی از فرمان او و طمع به آنچه غیر از سعادت ،دارد برحذر داشت و اینکه راه دین و راه پایبندی به آن بهترین راه و کوتاه ترین راه برای سعادت و پیروزی در دنیا و پیروزی و موفقیت در آخرت است، پس با گفتگو به دل حسن راه یافت و به شیخ قول داد که نماز را شروع کند و به مسجد بیاید و حسن از غروب آن روز شروع به وضو گرفتن و نماز خواندن کرد و برای خواندن نماز به مسجد رفت و آمد می کرد.
🌑🌕⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._