🦋🌸🦋🌸🦋
🌸🦋🌸🦋
🦋🌸🦋
🌸🦋
🦋
🦋#قسمت_چهل
باورم نميشد اين نگاه حيدر است که آغوش گرمش را براي گريه هايم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را ميشنوم و حرارت سرانگشت عاشقش را روي صورتم حس ميکنم. با نگاهم سرتاپاي قامت رشيدش را بوسه ميزدم تا خيالم راحت شود که سالم است و او حيران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود.چانه ام روي دستش ميلرزيد و ميديد از اين معجزه جانم به لب رسيده که با هر دو دستش به صورتم دست کشيد و عاشقانه به فدايم رفت : بميرم برات نرجس! چه بلايي سرت اومده؟
و من بيش از هشتاد روز منتظرهمين فرصت بودم که بين دستانش صورتم را رها کردم و نميخواستم اينهمه مرد صدايم را بشنوند که در گلويم ضجه ميزدم و او زير لب حضرت زهرا(س) را صدا ميزد. هر کس به کاري مشغول بود و حضور من در اين معرکه طوري حال حيدر را به هم ريخته بود که ديگر موقعيت اطراف از دستش رفت، در ماشين را باز کرد و بين در مقابل پايم روي زمين نشست.
هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و ميديدم از غيرت مصيبتي که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانهاش ميلرزد. اين همه تنهايي و دلتنگي در جام جملاتم جا نميشد که با اشک چشمانم التماسش ميکردم و او از بلايي که ميترسيد سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروختهتر ميشد. ميديدم داغ غيرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نميکند چيزي بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها يک جمله گفتم : ديشب با گوشي تو پيام داد که بيام کمکت!
و ميدانست موبايلش دست عدنان مانده که خون غيرت در نگاهش پاشيد، نفسهايش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم ديدهام که با صدايي شکسته خيالش را راحت کردم : قبل از اينکه دستش به من برسه، مُرد! ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدي مثل اميرالمؤمنين داشتم که ميان گريه زمزمه کردم: مگه نگفتي ما رو دست اميرالمؤمنين امانت سپردي؟ به خدا فقط يه قدم مونده بود...
از تصور تعرض عدنان ترسيدم، زبانم بند آمد و او از داغ غيرت گُر گرفته بود که مستقيم نگاهم ميکرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزيد : زخمي بود، داعشيها داشتن فرار ميکردن و نميخواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بريدن، ولي منو نديدن!
و هنوز وحشت بريدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکي از ترس به گريه افتادم و حيدر دستانم را محکمتر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد : ديگه نترس عزيزدلم!
تو امانت من دست اميرالمؤمنين بودي و ميدونستم آقا خودش مراقبته تا من بيام!
و آنچه من ديده بودم حيدر از صبح زياد ديده و شنيده بود که سري تکان داد و تأييد کرد : حمله سريع ما غافلگيرشون کرد! تو عقب نشيني هر چي زخمي و کشته داشتن سرشون رو بريدن و بردن تا تلفاتشون شناسايي نشه!
و من ميخواستم با همين دست لرزانم باري از دوش دلش بردارم که عاشقانه نجوا کردم : عباس برامون يه نارنجک اورده بود واسه روزي که پاي داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نميذاشتم دستش بهم برسه...
که از تصور از دست دادنم تنش لرزيد و عاشقانه تشر زد : هيچي نگو نرجس!
ميديدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غيرتش فروکش کرده بود، هاله هاي دلتنگي را در نگاهش ميديدم و فرصت عاشقانه مان فراخ نبود که يکي از رزمنده ها به سمت ماشين آمد و حيدر بلافاصله از جا بلند شد. رزمنده با تعجب به من نگاه ميکرد و حيدر او را کناري کشيد تا ماجرا را شرح دهد که ديدم چند نفر از مقابل رسيدند.
ظاهراً از فرمانده هان بودند که همه با عجله به سمتشان ميرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشين جمع شدند. با پشت دستم اشکهايم را پاک ميکردم و هنوز از ديدن حيدر سير نشده بودم که نگاهم دنبالش ميرفت و ديدم يکي از فرمانده ها را در آغوش کشيد.
مردي ميانسال با محاسني تقريباً سپيد بود که ديگر نگاهم از حيدر رد شد و محو سيماي نوراني او شدم. چشمانش از دور به خوبي پيدا نبود و از همين فاصله آنچنان آرامشي به دلم ميداد که نقش غم از قلبم رفت.
#رمان_شهدایی
🦋#هر_روز_با_یاد_شهداء
🦋#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
ـ🦋
ـ🌸🦋
ـ🦋🌸🦋
ـ🌸🦋🌸🦋
ـ🦋🌸🦋🌸🦋
🦋🌸🦋🌸🦋
🌸🦋🌸🦋
🦋🌸🦋
🌸🦋
🦋
#قسمت_آخر( ۴۱)
پيراهن و شلواري خاکي رنگ به تنش بود چفيه اي دور گردنش و بيدريغ همه رزمندگان را درآغوش ميگرفت وميبوسيد.
حيدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشين برگشت. ظاهراً درياي آرامش اين فرمانده نه فقط قلب من که حال حيدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشي دلنشين خبر داد : معبر اصلي به سمت شهر باز شده!
ماشين را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پيش آن مرد جا مانده بود که حيدر رد نگاهم را خواند و به عشق سربازي اينچنين فرماندهاي سينه سپر کرد: حاج قاسم بود!
با شنيدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم آمرلي در همه روزهاي محاصره را بهتر ببينم و ديدم همچنان رزمنده ها مثل پروانه دورش ميچرخند و او با همان حالت دلربايش مي-خندد. حيدر چشمش به جاده و جمعيت رزمنده ها بود و دل او هم پيش حاج قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد : عاشق سيدعلي خامنه اي و حاج قاسمم!
سپس گوشه نگاهي به صورتم کرد و با لبخندي فاتحانه شهادت داد :نرجس! به خدا اگه ايران نبود آمرلي هم مثل سنجار سقوط ميکرد!
و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت شيعه را چشيده بود که فرمان را زير انگشتانش فشار داد و براي داعش خط و نشان کشيد : مگه شيعه مرده باشه که حرف سيد علي و مرجعيت روي زمين بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!
تازه ميفهميدم حاج قاسم با دل عباس و ساير مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازي گرفته و براي چشيدن شهادت سرشان روي بدن سنگيني ميکرد و حيدر هنوز از همه غمهايم خبر نداشت که در ترافيک ورودي شهر ماشين را متوقف کرد، رو به صورتم چرخيد و با اشتياقي که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد عباس برات از حاج قاسم چيزي نگفته بود؟
و عباس روزهاي آخر آيينه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأييد پايين انداختم اما دست خودم نبود که اسم برادر شهيدم شيشه چشمم را از گريه پر ميکرد و همين گريه دل حيدر را خالي کرد. رديف ماشينها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگراني نگاهم ميکرد تا حرفي بزنم و دردي جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوايي جز هواي شهادت بردم : چطوري آزاد شدي؟
حسم را باور نميکرد که به چشمانم خيره شد و پرسيد : برا اين گريه ميکني؟
و بايد جراحت جالي خالي عباس و عمو را ميپوشاندم و همان نغمه ناله هاي حيدر و پيکر مظلومش کم دردي نبود که زير لب زمزمه کردم:حيدر اين مدت فکر نبودنت منو کشت!
و همين جسارت عدنان برايش دردناکتر از اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غيظي که گلويش را پُر کرده بود، پاسخ داد :اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و تهديدت ميکرد من ميشنيدم!
به خودم گفت ميخوام ازت فيلم بگيرم و بفرستم واسه دخترعموت! به خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولي با تو حرف نزنه! و از نزديک شدن عدنان به ناموسش تيغ غيرت در گلويش مانده و صدايش خش افتاد : امروز وقتي فهميدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام ديدم!
و فقط امداد اميرالمؤمنين مرا نجات داده و ميديدم قفسه سينه اش از هجوم غيرت ميلرزد که دوباره بحث را عوض کردم: حيدر چجوري اسير شدي؟
ديگر به ورودي شهر رسيده و حرکت ماشينها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستي را کشيد و گفت: براي شروع عمليات، من و يکي ديگه از بچه ها که اهل آمرلي بوديم داوطلب شناسايي منطقه شديم، اما تو کمين داعش افتاديم، اون شهيد شد و من زخمي شدم، نتونستم فرار کنم، اسيرم کردن و بردن سليمان بيک.
از تصور درد و غربتي که عزيز دلم کشيده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابي که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت : يکي از شيخ هاي سليمان بيک که قبلا با بابا معامله ميکرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و ميخواست جبران کنه که دوشب بعد فراريم داد. از اعجازي که عشقم را نجات داده بود دلم لرزيد و ايمان داشتم از کرم کريم اهل بيت حيدرم سالم برگشته که لبخندي زدم و پس از روزها برايش دلبرانه ناز کردم : حيدر نذر کردم اسم بچه مون رو حسن بذاريم! و چشمانش هنوز از صورتم سير نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خريد : نرجس!
انقدر دلم برات تنگ شده که وقتي حرف ميزني بيشتر تشنه صدات ميشم!
دستانم هنوز در گرماي دستش مانده و ديگر تشنگي و گرسنگي را احساس نميکردم که از جام چشمان مستش سيرابم کرده بود. مردم همه با پرچمهاي ياحسين و يا قمر بني هاشم براي استقبال از نيروها به خيابان آمده بودند و اينهمه هلهله خلوت عاشقانه مان را به هم نميزد.
بيش از هشتاد روز مقاومت در برابر داعش و دوري و دلتنگي، عاشقترمان کرده بود که حيدر دستم را ميان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پيروز اين جنگ ناجوانمردانه ما هستيم.
#رمان_شهدایی
🦋#هر_روز_با_یاد_شهداء
🦋#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
ـ🦋
ـ🌸🦋
ـ🦋🌸🦋
ـ🌸🦋🌸🦋
ـ🦋🌸🦋🌸🦋
ابراهیم همیشه قبل ازمسابقات دو رکعت نمـــاز میخوند، ازش پرسیدم چه نمازی میخـونـی..؟!
گفت: دو رکعت نماز میخونم و ازخدا میخوام
یه وقت تو مسـابقه حال کسی رو نگیرم🌹
#شهید_ابراهیم_هادی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی ، و نه برای راحتی شخصی میخواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت میسر نمی شود ، میخواهم و خوشا به حال انان که با شهادت رفته اند.آری خدای مهربان ، این بار نیز دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم ، شاید به ارزوی خویش دست یابم.
#شهید_حجت_الله_رحیمی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🌺آداب قبـــل از خواب🌺
🌸قبل از خواب وضــــو بگیریم 👈 ثواب شب زنده داری
واز حضرت رسول صلى الله عليه و آله«هر كس با وضو بخوابد، گويى تمام شب را به عبادت احيا كرده باشد.
🌺تلاوت آیة الکرسی
🌺تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم قبل خواب بسیار سفارش شده :
🌸ﺧﺘـــــﻢ کردن قرآن با خواندن سه بار سوره توحید.
🌺ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿــــــﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم:
ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻَﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ.َ
🌺 ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم :
ُ ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ.
🌺ﺣـــــﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤـــﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم:
ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻﺍِﻟﻪَﺍِﻻَّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ.
🌸تلاوت 👈معوذتین (سوره ناس و فلق)
🌺آیه آخر سوره مبارکه کهف جهت بیدار شدن برای نماز شب و نماز صبح
🔹 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف
🌺سوره ى تكاثر ایمنـی از عذاب قبر
🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ🔹حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ🔹 كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ🔹 لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ🔹 ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ🔹 ثُمَّ لَتُسْأَلُونَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ
🌺ثواب ۳ بار تلاوت👇 برابر با خواندن ۱۰۰۰رکعت نماز
یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ
🌺پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر کس آیه «شهداللّه» را در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند. (مجمع البیان؛ ج 2/421)
🔹{آل عمران آیه «۱۸»} :
🔹شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
سلام امام زمانم✋🌸
دوست داشتن شما شیرینترین
اتفاقی است که هر روز رخ میدهد ...
وقتی دلم بوے یاد شما را میگیرد،
وقتی لبم به ذکر نامتان متبرک میشود،
وقتی جانم به محبتتان معطر میگردد
هزار هزار شکوفه در درونم میشکفد،
بهار میشوم، آرام میگیرم
و زنده میگردم ...
من با شما در نهایت خوشبختیام ...
السلام علیک یا صاحب الزمان
السلام علیک یا خلیفة الرّحمن
🌷أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌷
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
💠 آیتالله بهجت:
اگر #ظهور_حضرت_حجت عجلالله نزدیک باشد، باید هر کس خود را برای آن روز مهیا سازد، از جمله اینکه از گناهان #توبه کند.همین توبه باعث میشود که این همه بلاهایی که بر سر #شیعه آمده است؛که واقعا بی سابقه است، و بلاهای دیگری که تا قبل از ظهور آن حضرت میآید، از سر شیعه رفع و دفع گردد.
📝برشی از کتاب حضرت حجت
بیانات آیتالله بهجت پیرامون حضرت ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجهالشریف)
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷