هدایت شده از حرم
🍂🍂🍂🍂
آدمها همدیگر را پیدا مے ڪنند…
از فاصله هاے خیلے دور ...
از تهِ نسبت هاے نداشته…
انگار جایے نوشته بود
ڪه این ها باید ڪنار هم باشند!!
می شوند همدم ،
مے شوند دوست ،
مى شوند رفیق ،
اصلا مے شوند جانِ شیرین..!!
درست مے نشینند روے تاقچۀ دلِ هم...
حرفهایشان یک جورِ خوبے دلنشین است
دل براے خنده هاشان ضعف مے رود؛
اصلا بودنشان شیرین است !!!!
وقتی هم ڪه نیستند،
هی همدیگر را مرور مے ڪنند
و مُدام گوش به زنگ آمدن هم هستند...!
خدا این آدمها را نگیرد از آدمها..."
زندگیتون پر از آدمهاے خوب
🍂🍂🍂🍂
هدایت شده از حرم
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
مردی خسیس تمام داراییاش را فروخت و طلا خرید او طلاها را در گودالی در حیاط خانهاش پنهان کرد
مدت زیادی گذشت و او هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد
تکرار هر روزه این کار
یکی از همسایگانش را مشکوک کرد
همسایه، یک روز مخفیانه به گودال رفت
و طلاها را برداشت
روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد
اما طلاهایش را نیافت
او شروع به شیون و زاری کرد
و مدام به سر و صورتش میزد
رهگذری او را دید و پرسید:
چه اتفاقی افتاده است؟
مرد حکایت طلاها را بازگو کرد
رهگذر گفت: اینکه ناراحتی ندارد
سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست. تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟
ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست
بلکه در استفاده از آن است
چه بسیار افرادی هستند که پولدارند
اما ثروتمند نیستند
و چه بسیار افرادی که ثروتمندند
ولی پولدار نیستند
فکر میکنید ثروت واقعی چیست؟
پول و دارایی، اعتماد به نفس
تندرستی، شجاعت، خلاقیت
داشتن هدف و برنامه
استفاده مؤثر از زمان
خوب بودن و مثبت بودن
عدم وابستگی به پول
بخشندگی، آرامش خاطر
خودشناسی و خداشناسی
ادب، قلب و زبان شاکر؟
اگر خداوند به زندگی شما برکتی داده است و شرایط مناسبی دارید پس به فکر دیگران نیز باشید.
بخشش مال همچون هرس کردن درخت است
پول با بخشش زیادتر و زیادتر میشود
دارایی شما حساب بانکیتان نیست
دارایی شما آن مقدار از ثروت و داشتههایی است که برای یاری رساندن دیگران به گردش درمیآورید.
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـورشیـ☀️ـد
جایـش را بہ مـ🌙ـاه میدهـد
روز بہ شـب، آفتـاب بہ مهتـاب
ولی مهـر خـدا
همچنان بـا شـدت میتابـد
امیـدوارم قلبهاتـون
پـر از نـور درخشـان
لطـف و رحمـت خـدا باشـه
شـ🌙ـب پائیـزیتـون آروم🌟
🍂🍁 و در پنـاه خـدا 🍁🍂
"رمان #پلاک_پنهان
#قسمت_چهل_و_شش
به محض رسیدن کمیل بدون اینکه ماشین را خاموش کند،از ماشین پایین پرید و به سمت چند نفر که دور هم جمع شدند دوید.
چند نفری را کنار زد ،با دیدن دختری که صورتش را با دستانش پوشانده و شانه
هایش از ترس و گریه میلرزیدند،قلبش فشرده شد ،کنارش زانو زد و آرام صدایش کرد:
ــ سمانه
سمانه که از ترس بدنش میلرزید و از حضور این همه غریبه اطرافش حس بدی به او دست داد بود ،با شنیدن صدای آشنایی سریع سرش را بالا آورد و با دیدن کمیل ،یاد اتفاق چند دقیقه پیش افتاد،سرش را پایین انداخت و به اشک هایش اجازه دوباره باریدن را داد.
کمیل حرفی نزد اجازه داد تا آرام شود،سری برگرداند، امیرعلی مشغول صحبت با چند نفر بود و از آنها در مورد اتفاق میپرسید.
چند نفر هم هنوز کنارشون ایستاده اند و به او و سمانه خیره شده بودند.
سمانه با هق هق زمزمه کرد:توروخدا بهشون بگو اد اینجا برن
کمیل که متوجه حرف سمانه نشده بود و بی خبری از حال سمانه واتفاقی که برایش افتاده کلافه شده بود،تا می خواست بپرسد منظورش چیست،متوجه حضور چند نفر بالای سرشان شد،حدس می زد که سمانه از حضورشون معذب است.
ــ اینجا جمع نشید
چند نفری رفتن اما پسر جوانی همانجا ایستاد و خیره به سمانه نگاه می کرد،کمیل با اخم بلند شد و گفت:
ــ برو دیگه،بی چی اینجوری خیره شدی
ــ به تو چه باید به خاطر کارام به تو جواب پس بدم
کمیل عصبی به سمتش رفت که بازویش کشیده شد،به امیرعلی نگاهی انداخت که با آرام زمزمه کرد:
ــ آروم باش کمیل،الان وقتش نیست،سمانه خانم الان ترسیده اینجوری داری بدترش میکنی
کمیل نگاهش را به سمانه که وحشت زده به او و پسره نگاه می کرد
،انداخت،استغفرالله ای زیر لب گفت و دستش را کشید.
امیرعلی روبه پسره گفت:
ــ برو آقا پسر برو شر به پا نکن
پسرجوان هم وقتی متوجه وخامت موضوع شد ترجیح داد که برود.
ــ کمیل این آقا کامل توضیح داد چه اتفاقی افتاده از سمانه خانم بپرس که اگه واقعا بی گناهه بزاریم بره
تا کمیل میخواست چیزس بگوید ،صدای لرزان و خش دار سمانه آن دو را به خود
آورد:
ــ بزارید بره،او فقط کمکم کرد
امیرعلی نگاهی به کمیل انداخت ،کمیل با یک بار پلک زدن به او فهماند که مرد را
ازاد کنند،امیرعلی سری تکان داد و از آن ها دور شد،کمیل بار دسگر جلوی پاهای
سمانه زانو زد،دلش می خواست که الان سمانه برایش همه چیز را تعریف می
کرد،بگوید که حالش خوب است و آسیبی به او نزدند،اما نمی توانست بپرسد.
نفس عمیقی کشید و گفت:
ـ میتونید از جاتون بلند بشید؟
سمانه سری تکان داد وآرام از جایش بلند شد،همراه کمیل به طرف ماشین رفتند،در
را برایش باز کرد ،بعد سوار شدن در را بست وآرام گفت:
ــ االن برمیگردم
نگاه ترسان سمانه را دید و خودش را لعنت کرد،سریع به سمت امیرعلی که مشغو
صحبت با گوشی بود رفت،امیرعلی تماس را قطع کرد و به طرفش برگشت:
ــ جانم
ــ امیرعلی من سمانه رو میبرم خونمون،تلفنی ازت گزارشو میگیرم،بیا هم برسونمت
ــ نه ممنون داداش،خانمم خونه پدرشه ماشین بهاشه داره میاد دنبالم
ــ حتما؟
ــ آره داداش ،تو هم آروم باش اون االن ترسیده، و از اینکه نمیتونه به کسی بگه
یادر دودل کنه ،تنها امیدش تویی پس دعواش نکنی یا سرش داد نزن
ــ برو بچه به من مشاوره میدی
امیرعلی خندید و گفت
ــ بروداداش ،معلومه ترسیده هی سرک میکشه ببینه کجایی
کمیل ناراحت سری تکان داد و بعد از خداحافظی به طرف ماشین رفت.
امیرعلی نگاهی به کمیل انداخت،می دانست این یک ساعت برایش چقدر عذاب آور بود،تا وقتی که به سمانه برسند شاهد تمام نگرانی ها و عصبانیت ها و فریاد هایش بود،درکش می کرد شرایط سختی برایش رقم خورده بود،با صدای بوقی نگاهش به
ماشین سفیدش ،که نگار با لبخند پست فرمون نشسته بود،خودش را برای چند لحظه به جای کمیل تصور کرد،تصور اینکه نگارش،همسرش،اینطور به دست یه عده آسیب ببیند او را دیوانه می کرد ،استغفرالله زیر لب گفت و با لبخندی به سمت ماشین رفت.
صدای جز گریه های آرام سمانه صدای دیگری به گوش نمی رسید،کمیل برای اینکه سمانه را برای حرف گوش ندادنش دعوا نکند فرمون را محکم بین دستانش فشرد،به
خانه نزدیک شده بودن،ترجیح داد امشب را سمانه خانه شان بماند
ــ زنگ بزنید به خاله بگید که امشب میمونید خونمون
ــ اما..
ــ لطفا اینبار حرف گوش بدید لطفا
سمانه سری تکان داد و گوشی را از کیفش بیرون اورد،ترک بزرگی بر اثر برخوردش به زمین روی صفحه افتاده بود،تماس های بی پاسخ زیادی از پدرش و محسن
داشت،یادش رفته بود گوشی اش را بعد از کلاس از سایلنت خارج کند،شماره مادرش را گرفت ،بعد از چند تا بوق صدای نگران فرحناز خانم در گوشش پیچید
ادامه دارد...
نویسنده : #فاطمه_امیری
"رمان #پلاک_پنهان
#قسمت_چهل_و_هفت
ــ سلام مامان خوبم
ــ...
ــ خوبم باور کن،کمی کلاسم طول کشید
ــ....
ــ الان با آقا کمیلم
ــ...
ــ با صغری داریم میریم خونه خاله ،امشبم میمونم خونشون
ــ....
ــ میدونم شرمنده،تکرار نمیشه،سلامت باشی
ــ....
ــ خداحافظ
سمانه حس خوبی از اینکه به خانواده اش دروغ گفته ،نداشت،می دانست پدرش به خاطر اینکه آن ها را بی خبر گذاشته بود و اینگونه به خانه ی خاله سمیه رفته بازخواست میکند،اما این ها اصلامهم نبود،الان او فقط کمی احساس آرامش و امنیت می خواست.
به خانه رسیده بودند کمیل با ریموت در را باز کرد و وارد خانه شدند،سمانه در را باز کرد تا پیاده شود،که با صدای کمیل سرجایش می ماند.
ــ میگی که داشتی میومدی خونمون تا مامان و صغری رو سوپرایز کنی که تو راه میبینمت اینطور میشه که باهم اومدیم.
سمانه سری تکان داد و از ماشین پیاده شد،باهم به سمت خانه رفتند،با ورود سمانه به خانه، صغری جیغ بلندی کشید که سمیه خانم سراسیمه از آشپزخانه به طرفشان آمد اما با دیدن سمانه نفس راحتی کشید ،سمانه را در آغوش کشید و به صغری تشر زد:
ــ چرا جیغ میزنی دختر
سمیه خانم برای سمانه و کمیل شام کشید ،بعد صرف شام سمانه و صغری شب بخیری گفتند و به اتاق رفتند،کمیل گوشی اش را برداشت و به حیاط رفت ،سریع شماره امیرعلی را گرفت که بعد از چند ثانیه صدای خسته ی امیرعلی را شنید:
ــ الو
ــ میدونم خونه ای ،نمیخواستم مزاحمت بشم ولی دارم دیونه میشم
ــ این چه حرفیه کمیل
ــ شرمندتم امیرعلی ولی لطفا برام بگو چی شد
ــ سمانه خانم تو خیابون بوده،خیابون هم به خاطر بارون و سرما خلوت بوده،ساعت طرف ده ،ده و نیم بوده،مرده میگفت که از دور دیده یه مرد هیکلی داشته مزاحم دختری میشده،میگه معلوم بود دزد نبوده چون ماشین مدل بالا بوده و اینکه میخواسته بکشونتش داخل ماشین،اول ترسیده بره جلو اما بعد اینکه سمانه خانم داد و فریاد میکشه و خودشو میندازه زمین تا نتونن ببرنش،همسر مرده که همراهش بود
کلی اصرار میکنه به شوهرش که کمک کنه،اونم چند بار بوق میزنه و میاد طرفشون که اون مرده سوار ماشین میشه و حرکت میکنه
امیرعلی سکوت کرد،می دانست شنیدن این حرف ها برای کمیل سخت بود اما باید گفته می شد ، نفس زدن های عصبی کمیل سکوت را بین آن دو را شکسته بود.
امیرعلی آرام صدایش کرد که جوابش صدای بلند و خشمگین کمیل بود:
ــ کمیل
ــ میکشمشون،نابودشون میکنم به مولا قسم نابودشون میکنم امیرعلی
ــ باشه باشه،آروم باش آروم باش
ـچطور آروم باشم؟اگه اون مرد نبود الان سمانه رو برده بودند
ــ آروم داد نزن،خداروشکرکه همچین اتفاقی نیفتاد،از این به بعد هم بیشتر
مواظبیم
ــ فکر میکردم آزادش کنم ،دیگه خطری تهدیدش نمیکنه اما اینطور نشد،تو زندان میموند بهتر بود
ــ اونجوری هم ذره ذره داغون میشد
ــ نمیدونم چیکار کنم امیرعلی
ــ بهاش حرف بزن اما با آرامش،با داد و بیداد چیزی حل نمیشه،بهش بگو که چقدر اوضاع بهم ریخته است
ــ باشه،شرمنده مزاحمت شدم
ــ بازم گفتی که،برو مرد مومن
ــ یاعلی
ــ علی یارت
تماس را قطع کرد،باید با سمانه هر چه زودتر صحبت می کرد،نگاهی به پنجره اتاق صغری انداخت،چراغ ها خاموش بودند،پیامی به سمانه داد اما بعد از چند دقیقه خبری نشد،ناامید به طرف در رفت که سمانه از در بیرون آمد.
به سمتش آمد،سلامی کرد.
ــ علیک السلام ببخشید بیدارتون کردم،اما باید صحبت می کردیم
سمانه از ترس اینکه سمیه خانم آن ها را ببیند نگاهی به در انداخت و گفت:
ــ مشکلی نیست،من اصلا خوابم نمی برد
ــ چرا اینقدر به در نگاه میکنید
ــممکنه خاله بیاد
ــ خب بیاد،ما داریم حرف میزنیم
سمانه طلبکارانه نگاهی به او انداخت و گفت:
ــ صحبت من با شما که جواب رد به خواستگاریتون دادم و هیچوقت باهم هم صحبت نبودیم،الان، این موقع ،گپ زدن اون هم تو حیاط ،به نظرتون غیر طبیعی نیست
کمیل فقط سری تکان داد،دوباره سردردبه سراغش آمده بود ،سرش را فشار داد و گفت:
ــ صداتون کردم که در مورد اتفاقات امشب صحبت کنیم
ترسی که ناگهان در چشمان سمانه نشست را دید و ادامه داد:
ــ با اینکه بهتون گفته بودم که تنها بیرون نیاید اما حرف گوش ندادید،سمانه خانم الان وقت لجبازی نیست،باورکنید اوضاع از اون چیزی که فکرمیکنید
خطرناکتره،امشب فک کنم بهتون ثابت شد حرف های من چقدر جدی بود اما شما نمیخواید باور کنید
سمانه با عصبانیت گفت:
ــ بسه
ادامه دارد...
نویسنده : #فاطمه_امیری
✴️ یکشنبه 👈 4 مهر / میزان 1400
👈19 صفر 1443👈 26 سپتامبر 2021
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴 شب اربعین سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین علیه السلام .
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️ روز مبارک و شایسته ای برای همه امور مخصوصا امور زیر :
✅ خواستگاری و عقد و ازدواج .
✅ خرید وسیله سواری و حیوان و چهارپایان .
✅ دیدار بزرگان .
✅ شاگرد گرفتن .
✅ سفر .
✅ آغاز نگارش و امور تعلیمی .
✅ و جابجایی و نقل وانتقال خوب است .
👼 زایمان خوب و نوزادش مبارک و شایسته و روزی دار خواهد شد .ان شاءالله
✈️ مسافرت : مسافرت خوب و مفید است . ان شاءالله
🔭 احکام نجوم .
🌓 امروز : قمر در برج جوزا است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است :
✳️ شروع کارهای تعلیمی و یادگیری .
✳️ معامله ملک و خانه .
✳️ خرید کالاهای تجاری .
✳️ تاسیس شرکت .
✳️ مبادله اسناد .
✳️ ارسال کالاهای تجاری به خریدار .
✳️ و شروع به نگارش نیک است .
💑 مباشرت و مجامعت مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، فرزند چنین شبی به قسمت و روزی خود قانع و راضی باشد . ان شاءالله
⚫️ طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث توانگری است .
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب رفع درد بدن است .
😴😴تعبیر خواب
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 20 سوره مبارکه " طه " است .
فالقاها فاذا هی حیه تسعی .....
و چنین استفاده میشود که دلیلی قوی تحت تصرف خواب بیننده در آید و کار خود را با آن پیش ببرد . ان شاءالله و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید .
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
هدایت شده از حرم
#روایت
✅امام صادق علیه السلام درباره #دعای_عهد فرمودند:
🌸«هر کس با این دعای #عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند».
📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده
•┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
#دعای_عهد♡
#استاد_فرهمند
کجایى ...؟؟
اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت!
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
#زیارت_عاشورا_صوتی
🎧 با صدای استاد فرهمند
🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
هدایت شده از حرم
🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊
#معرفی_یاران_امام_حسین(ع)📜
#یار_چهلم🌹
💜 #عائذ_بن_مجمع💜
💫 او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام علیه السلام ملحق شد و حر بن یزید خواست نگذارد، امام علیه السلام فرمود: اینها یاران منند و نباید آنها را از این كار بازدارى.
آنها به امام علیه السلام ملحق شدند و راهنماى آنها طرماح بود؛ و صاحب «حدائق» او را در شمار شهداى حلمه اول ذكر كرده و دیگران گفته اند با پدرش در یك جا شهید شدند و این قبل از حلمه اول در آغاز جنگ بوده است.
#ادامه_دارد.....
📔 ابصار العین، 86.
🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊
هدایت شده از حرم
❤️✨✨✨💓✨✨✨❤️
#هیچ_کس_به_من_نگفت ...
شماره 7
هیچ کس به من نگفت:
که شما همیشه و در همه حالات به یاد ما هستی و
اگر ما را رها کنی یا فراموش، دشمن درون و برون دمار از روزگار ما در میآورد.
چقدر شاد میشوم وقتی یاد آن صحبت زیبای شما میافتم که فرمودی: « هرگز شما را از یاد نبرده ایم».
مگر میشود که ارباب کریم نوکرانش را فراموش کند و به آنها توجه نداشته باشد.
اما شرم و خجالت آنگاه همنشین دائمی ما میشود که به یاد بیاوریم هرگز به یادت نبوده ایم و تمام خوشیها را بی حضور شما تجربه کرده ایم.😔
کسی به من نگفت که میشود با شما حرف زد، دردِ دل کرد و غصهها را قصه وار گفت.❤️
نمیدانستم که نوجوانان هم میتوانند راه باریکهای از نجوا با مولایشان، باز کنند و گاه گاهی، نوای خوش «یا بن الحسن» بر لب جاری سازند.😢😢😢
ای کاش از همان دوران نوجوانی میفهمیدم که به یادم هستی تا هرگز فراموشت نکنم.🍀
اما حالا هم که به خود آمده ام و میخواهم همیشه به یادت باشم آنقدر خیالهای بی خود در دلم خانه کردهاند که...؛
اما نه، هرگز نا امید نمیشوم، چون یار و یاوری مثل شما دارم؛ امیدوارم نسیم یاری شما غبار خیالات و فراموشی را از قبلم پاک کند تا حضور شما صفای زندگیم شود. 😍
📗برگرفته از کتاب هیچکس بمن نگفت
✍نویسنده: #حسن_محمودی
هدایت شده از حرم
#اللهم_ارزقنا_ڪربلاء
امام صادق علیه السلام
هر کس زیارت قبر حسین علیه السلام را بدون علت ترک کند ، پس او از اهل آتش است .
📚 کامل الزیارات ، ص ۳۵۶ ، ح ۵
@haram110
هدایت شده از حرم
#سلسله_احادیث_اهل_بیت_علیهم_السلام_در_باب_روابط_زناشوئی
❣️رابطه ی #جنسی یکی از زیباترین بخش های ازدواج است که در دین مبین اسلام و در احادیث و روایات بسیاری بر چگونگی رابطه ی صحیح جنسی تاکید شده است.
در این سری از مطالب ،مجموعه احادیث گرد آوری شده از ائمه اطهار و پیامبر اسلام ( ص) در مورد #آمیزش_جنسی_صحیح را برای شما گردآوری کرده ایم .امیدواریم راهگشای شما باشد .
1️⃣هر کار از راه خود به انجام رسد نیکوست. آمیزش با همسر نیز باید از طریق معمول صورت پذیرد تا آرامش جنسی و روانی حصل آید. نزدیکی با او از پشت، به شدت مکروه، نامیمون و غیر بهداشتی است.
📕(پیامبر اکرم(ص)، همان)
2️⃣گاهی سر بر بالین همسرتان بگذارید، با او گفتگو کنید، کلمات سوزان و عاشقانه رد و بدل کنید، یکدیگر را در آغوش بفشارید، عشق بازی با همسر؛ سرگرمی مومن است.
📕(پیامبر اکرم(ص)، همان ص۸۲)
3️⃣هم آغوشی را برای آخر شب بگذارید، زیرا برای بدن مناسب، برای فرزنددار شدن امیدوارتر و فرزند عاقلتر خواهد شد.
📕(امام رضا(ع)، سفینه البحار، همان)
°•کپی با ذکر #صلوات آزاد است•°
🍃🌸🍃
🍃 @haram110
هدایت شده از حرم
🎀💫🎀
💫🎀
🎀
✍🏻: #اسلامآنلاین♻️
#حجاب_حسینی💫
گذاشتن پست به ظاهر خیلے ڪار ساده وآسانی هست..📲
هرڪس هرچه دوست داشت میزاره...💟
هرکلیپے..🎥🔞⛔️
هر عکسے..📸📵
هر متنے..💬❌
هر فیلمے...📛🎥
.....
ومتاسفانه خیلے از جوانها ونوجوانها پیجشان پر از انواع ڪلیپهای ترانه وموسیقے و رقص وووو هست..❌🙈
وافتخار هم میڪنند...
لحظه به لحظه استورے میگذاره پشت فرمان ماشین وترانه وموسیقی هم باااااااز.... گوش شیطان را هم کرمیڪند...!!🙉🤳
زندگے بدون هدف....!!
فقط عڪس بگذارند..
پست بگذارند..
استوری بگذارند...🤦♂
اونم با گناه ومعصیت...!!!
ڪاش پستهای آموزنده
ڪاش مطالب مفید...✅
ڪاش...👌📲
دلخوش وسرمست....😎😅
اما ناگهان خبرمیرسد ..📣📣
🔈انالله وانالیه راجعون🔉
فلانے فوت شد....
ناگهان... یهویی...😐
سری به پیجش در #اینستگرام میزنے مے بینے پر از ڪلیپهای ترانه وموسیقے ورقص وآواز وووو...🎵📵
اثرے از #یاد_الله..♥️
#نام_الله...🍃
دین وایمان #قرآن وذکر وآیات و احادیث✨
درپیجش نیست.!!🚫
همه پستهاے بیهوده🍂
این پیج براے همیشه پرونده اش بسته میشه
یاهمه محتویاتش دربرابر #الله روز قیامت باصاحبش حاضر میشود...👌
پس خواهرم برادرم
جوان عزیز نوجوان عزیز..
فراموش نڪن پیج تو #صندوق_اعمالت هست..
دربرابر هرپستے،
هرڪلیپے،
هرمطلبے ڪه میگذارے تومسئول هستے❗️❗️
ببین براے بعدازمرگت چه پس انداز ڪرده ای...📝
ومرگ هم خبر نمیڪند ...
ناگهانے میاد...
پشیمانی بعدازمرگ دیگه هیچ سودی ندارد..😔😐
الان سرے بزن به #پیجت خودت ببین وقضآوت ڪن..
خودت، خودت را محاسبه ڪن...
قبل از اینڪه مرگت فرارسد وازتوڪاری برنیاید.!🤚
هدایت شده از حرم
🔴 خواص شگفت انگیز حنا 👇
✍قَالَ رَسُولَ اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم: الحِنّاءُ خِضابُ الإِسلامِ ؛ يَزيدُ فِي المُؤمِنِ عَمَلَهُ، ويَذهَبُ بِالصُّداعِ، ويُحِدُّ البَصَرَ، ويَزيدُ فِي الوِقاعِ، وهُوَ سَيِّدُ الرَّياحينِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ.
🔰حنا، خضاب اسلام است؛
بر عمل مؤمن مى افزايد،
سردرد را از ميان مى بَرَد،
چشم را تيزبين مى كند،
قدرت آميزش را افزون مى سازد،
و مِهترِ گياهان خوشبو در دنيا و آخرت است.
📚 بحارالانوار، ۶۲/۲۹۹
هدایت شده از حرم
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
⇦ #نـوستـالـژی ⇩⇩⇩
بچه نبودیم که ما، برّه بودیم
صبح خروسخوان همچین آروم، بدون نق و نوق از خواب بیدار میشدیم و صبحونه خورده و نخورده، یه مسافت چند صدمتری را پیاده گز میکردیم تا مدرسه ...
سرویس کجا بود؟
تازه اون سالها سرد هم بود
یه کاپشن خرسک و یه کیف صد کیلویی و دستهای لبو شده از سرما
تو مدرسه هم برّه بودیم
از ترس ناظم همچین رو خط سفید ده سانتی وامیستادیم که یه سانت از کفشمون از خط بیرون نمیزد
بازیمون چی بود؟
طناب بازی و لِی لِی و توپ بازی
صبح لِی لِی...
ظهر لِی لِی...
شب لِی لِی...
خلافمون چی بود؟
پنج تومن میدادیم بابای مدرسه
یه تیکه پلاستیک مچاله میذاشت کف دستمون، یه قاشق هم قره قروت چرک صد سال مونده میریخت روش
ما هم با لذت، دِ بِلیس، یا فوق فوقش، فوت فوتک میخریدیم، که عبارت بود از دو ممیز سه دهم گرم آرد نخودچی مخلوط با شکر، تو یه پلاستیک چهار سانتی که به طریقه فوق امنیتی مهر و موم و منگنه کاری میشد، با یه نِی کوچولوی نارنجی کنارش
البته این فوت فوتک رو بیشتر مواقع نمیخوردیم
نگه میداشتیم که فوت کنیم تو سر و کلهٔ مُخبرِ کلاس که چُغُلی همه رو میکرد.
ظهر که میشد، همون مسافت طولانی رو برمیگشتیم خونه
دستشویی ها مثل الان نبود،
ورِ دل آشپزخونه!
یا تو حیاط بود، یا تو راهرو...
دست و رومون را میشستیم و ایضاً جورابامون رو، رو نرده پهن میکردیم
تازه میآمدیم تو، همچین برّههایی بودیم که همون بغل جاکفشی دفتر کتاب را پهن میکردیم و مینشستیم به مشق نوشتن
تموم میکردیم، برنامه فردا رو هم حاضر میکردیم.
مثل الان نبود که خاله و عمه یه دست بچه رو ماساژ میدن
عمو و دایی اون یکی دست رو
تا بچه چهار خط به آخر رو بنویسه
اینقدر مشق مینوشتیم که گوشه انگشت وسطی قلمبه بود همیشه، میخچه وار
بوی نهار دل میربود
ولی باید صبر میکردیم تا بابا بیاد
همه با هم غذا بخوریم
تنهایی خوردن و جدا جدا خوردن نداشتیم
والا جرات اُلیورتوئیست رو هم نداشتیم
بگیم ما گرسنمونه، باید صبر میکردیم
الان اگه بود میشد، مصداق بارز کودک آزاری، ولی اون موقع درس صبر بود واسه ما
غذا هم هر چی بود
آبگوشتی، کوفته ای، لوبیا پلویی
هر چی بود میذاشتن سر سفره
مثل الان نبود که مامانها هی بگن:
الهی دورت بگردم، فدات بشم
مرغ نمیخوری؟ کباب بخور...
دوست داری زنگ بزنم پیتزا برات بیارن
مادر قربونت بشه!
هرچی بود میخوریم
خدا رو هم شکر میکردیم.
الان که به نسل جدید نگاه میکنم
میبینم ما هنوزم همون برّههای مظلوم و بیدفاع و البته معصومی هستیم، که هنوز که هنوزه تو چنگال زندگی لِی لِی میکنیم.
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
هدایت شده از حرم
🔴شرط خداوند برای بخشیدن شیطان!
✅گويند: در عصر حضرت موسي - عليه السلام - روزي ابليس نزد حضرت موسي - عليه السلام - آمد و گفت: «ميخواهم هزار و سه پند به تو بياموزم».
💠موسي - عليه السلام - او را شناخت و به او فرمود: «آن چه كه تو ميداني، بيشتر از آن را من ميدانم، نيازي به پندهاي تو ندارم».
🌟جبرئيل - عليه السلام - بر موسي - عليه السلام - نازل شد و عرض كرد: «اي موسي! خداوند ميفرمايد: هزار پند او فريب است، اما سه پند او را بشنو».
🌹موسي - عليه السلام - به ابليس فرمود: «سه پند از هزار و سه پندت را بگو!»
🔥ابليس گفت:
🔸1. هر گاه تصميم بر انجام كار نيكي گرفتي، در انجام آن شتاب كن و گرنه تو را پشيمان ميكنم.
🔸2. اگر با زن نامحرمي خلوت كردي، از من غافل نباش كه تو را به عمل منافي عفت وادار مينمايم.
🔸3. هرگاه خشمگين شدي، جاي خود را عوض كن، و گرنه موجب فتنه خواهم شد.
🌾اكنون كه تو را سه پند دادم به تو حقّي پيدا كردم...
در عوض، از خداوند بخواه تا مرا بيامرزد.»
🌷موسي - عليه السلام - خواسته ابليس را به خدا عرض كرد، خداوند فرمود: «شرط آمرزش شيطان آن است كه به كنار قبر آدم - عليه السلام - برود و خاك قبر او را سجده كند.»
🌹حضرت موسي - عليه السلام - فرمان خدا را به ابليس ابلاغ كرد.
🔥ابليس كه هم چنان در خودخواهي و تكبر غوطهور بود، گفت: «اي موسي! من در آن هنگام كه آدم - عليه السلام - زنده بود، بر او سجده نكردم، چگونه اكنون حاضر شوم كه بر خاك قبر او سجده كنم؟!!
📚 هماي سعادت، ص 206.
🌹اعمال روز اربعین حسینی(ع) [فردا]
1⃣«زیارت امام حسین علیه السلام و زیارت اربعین»
در این روز زیارت امام حسین (ع) مستحب است و این زیارت، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (ع) روایت شده که فرمود: " علامت مؤمن پنج چیز است،
۱- پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن
۲- و زیارت اربعین کردن
۳- و انگشتر بر دست راست کردن
۴- و جَبین (پیشانی)را در سجده بر خاک گذاشتن
۵- و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است."
2⃣ «غسل اربعین و توبه»
3⃣ بعد از نماز صبح ۱۰۰ مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم)
4⃣ ۷۰ مرتبه تسبیحات اربعه
5⃣ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس ۷۰ مرتبه استغفار
6⃣ غروب اربعین ۴۰ مرتبه لا اله الا الله
7⃣ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
📚 وسائل الشیعه ج۱۰ ص۳۷۳
🏴◼️🏴◼️🏴◼️🏴◼️
*زیارت اربعین*
*بسم الله الرحمن الرحیم*
*السَّلامُ عَلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِیلِ اللَّهِ وَ نَجِیبِهِ السَّلامُ عَلَى صَفِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِیِّهِ السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ السَّلامُ عَلَى أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِیُّکَ وَ ابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ صَفِیِّکَ الْفَائِزُ بِکَرَامَتِکَ أَکْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَیْتَهُ بِطِیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَیْتَهُ مَوَارِیثَ الْأَنْبِیَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِکَ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِی هَوَاهُ وَ أَسْخَطَکَ وَ أَسْخَطَ نَبِیَّکَ*
*وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِکَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِینَ النَّارَ [لِلنَّارِ] فَجَاهَدَهُمْ فِیکَ صَابِرا مُحْتَسِبا حَتَّى سُفِکَ فِی طَاعَتِکَ دَمُهُ وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُهُ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْنا وَبِیلا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَابا أَلِیما السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدِ الْأَوْصِیَاءِ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَمِینُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِینِهِ عِشْتَ سَعِیدا وَ مَضَیْتَ حَمِیدا وَ مُتَّ فَقِیدا مَظْلُوما شَهِیدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَکَ وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِهِ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ*
*اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُورا فِی الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّینِ وَ أَرْکَانِ الْمُسْلِمِینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهَادِی الْمَهْدِیُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا وَ أَشْهَدُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى یَأْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ أَجْسَادِکُمْ [أَجْسَامِکُمْ] وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.*
🏴◼️🏴◼️🏴◼️🏴