هدایت شده از حرم
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
❣ ﷽❣
🌷 #اعمال_شب_جمعه
💚 شب جمعه بسیار شب با فضیلتی می باشد که ان شاء الله با دعا و نیایش و عبادت به بهترین نحو سپری کنیم 💚
💚 برخی از اعمال شب جمعه عبارتست از :
( یک یا چند یا همه آن ها را برحسب وقت و توانمان انجام بدهیم ان شاءالله )
1⃣ #دعای_کمیل
2⃣ #بسیار_تسبیحات_اربعه_گفتن
( سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر )
3⃣ #صلوات
4⃣ #قرائت_این_سوره_ها_درشب_جمعه سفارش شده :
اسراء، کهف، ص، سجده، یس، واقعه، دخان، احقاف، جمعه، شعرا، نمل، قصص، زخرف، طور و . ..
5⃣ #طلب_آمرزش_و_دعا در حق مومنان
6⃣ #قرائت_سوره_جمعه در رکعت اول نماز مغرب و عشاء و قرائت سوره توحید در رکعت دوم نماز مغرب و سوره اعلی در رکعت دوم نماز عشاء.
7⃣ #نماز_والدین:
دو رکعت است. در رکعت اول بعد از حمد 10 مرتبه آِیه ی زیر تلاوت شود:
🔹 رَبَّنَا اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنیِنَ یَومَ یَقُومُ الحِسَاب
در رکعت دوم بعد از حمد آیه ی زیر 10 مرتبه تلاوت شود:
🔹رَبِّ اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتِی مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِینَ وَالمُؤمِناَتِ
بعد از سلام نماز 10 مرتبه گفته شود:
🔹رَبِّ ارحَمهٌما کَما رَبَّیانی صَغیراِّ
8⃣ #نماز_امام_زمان_عج
(دو رکعت است. در هر رکعت حمد که خوانده میشود، آیه ی شریفه ی {ایَّاکَ نَعبُدُ وَ اِ یَّاکَ نَستَعِینُ} 100 مرتبه تکرار می شود و بعد از 100 مرتبه حمد تمام می شود و سوره ی توحید خوانده خواهد شد. اذکار رکوع و سجود هر کدام 7 مرتبه تکرار می شوند. در قنوت و بعد از نماز نیز برای ظهور حضرت بسیار دعا باید شود. ( 👈 در این نماز و سایر نماز ها کمک خواستن از غیر خدا نماز را باطل می کند؛ پس نماز را برای خداوند بجای بیاورید و دعاهایی مثل {الهی عظم البلاء} که از امام زمان عج و پدران ایشان کمک خواسته می شود نه تنها در این نماز بلکه در تمامی نماز ها خودداری کنید.)
🌹 التماس دعای فرج
〰〰〰〰〰〰〰〰
📿 #زیباترین_نماز_زندگیت_رو_بخون!
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
@haram110
❤️کانال حرم ❤️
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
هدایت شده از حرم
عباسی - فرهمند آزاد4_5848295673761367635.mp3
زمان:
حجم:
16.9M
🔊 #کلیپ_صوتی
✅ دعای کمیل امیرالمؤمنین علیهالسلام
🎤 عباسی - #حاج_محسن_فرهمند_آزاد
#ادعیه #دعای_کمیل #شب_جمعه
هدایت شده از حرم
رادیو عقیق4_6001053126310759086.mp3
زمان:
حجم:
10.34M
شب جمعه شد و باز دِلَم رفت حَرَم
دل آشفته ی من، صحن تو را کم دارد...💔🕊
#اللهم_ارزقنا_کربلا
#شب_زیارتےارباب_بےڪفݧ
التماس دعا🙏🏻😔
🌙اعمال شب #نیمه_شعبان
💥- غسل
💥- احیاء
💥- زیارت امام حسین "علیهالسلام"
💥- دعاى كمیل
💥- نماز جناب جعفر طیار...
@Maddahionlin4_5793906329638668300.mp3
زمان:
حجم:
6.58M
🌸 #میلاد_امام_زمان(عج)
💐امشبم مهمونتم مولا یابن الحسن
💐هستم سرباز تو نذر تو جان من
🎤 #سید_رضا_نریمانی
👏 #سرود
👌فوق زیبا
@Maddahionlin4_5798657302202419275.mp3
زمان:
حجم:
4.12M
🌸 #میلاد_امام_زمان(عج)
💐میخوام از عشق فدا بشم برات
💐تو بیای خاک پا بشم برات
🎤 #محمودکریمی
👏 #سرود
👌بسیار زیبا
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت71
✍ #میم_مشکات
سید نگاهی از سر درد انداخت و حرفی نزد، راهش را کشید و رفت..
سیاوش روی صندلی ولو شد. درونش ملغمه ای بود از شادی و غم. شادی رسیدن به هدف و غم رنجاندن بهترین دوستش. این تناقض آنقدر روی اعصابش فشار آورد که حالتی هیستیریک پیدا کرده بود و خنده های عصبی مسخره میکرد. طوری که اگر یکنفر اورا از دور میدید حتم میکرد که چیزی مصرف کرده است و چند نفری هم همین حدس را زدند. سیاوش نگاهی به آنها انداخت و با پوزخندی گفت:
- والا! اعصاب نمیذارن واسه آدم این بچه حزب اللهی ها...اه!
بعد ته مانده قهوه اش را پاشید روی چمن ها، لیوانش را هم مچاله کرد، دو لبه پالتویش را به هم کشید و راه افتاد. سوار ماشین شد و استارت زد. انتهای خیابان ارم بود. کشید کنار، کمی به جلو خیره ماند و زیر لب زمزمه کرد:
-من دارم چکار میکنم?
شیشه ها را بالا کشید، سرش را روی دستش روی فرمان گذاشت و های های زد زیر گریه.
برایش تلخ بود آنچه کرده بود ولی به آنچه میخواست رسیده بود. کم کم در بین تمام کسانی که این دو نفر را میشناختند قضیه دعوای پارسا و تدین پیچید، سر زبانها افتاد و اظهار نظر ها شروع شد:
-پارسا چیزی مصرف کرده بوده، میگن حالتش عادی نبوده
-هه!گذاشت جا پاش سفت بشه تو دانشگاه بعد خودشو رو کرد
-خواهر زاده پور صمیمی دیگه، معلومه کسی کارش نداره
و قس علی هذا...
هیچ کس نمیتوانست رنجی را که سیاوش میکشید درک کند. رفتار هایی پست، به خطر انداختن خوش نامی اش و دعوا با بهترین دوستش. آیا ارزشش را داشت? اصلا چرا اینقدر خودش را درگیر کرده بود?
شاید اگر از بیرون نگاه میکردیم قضیه چندان هم مهم نبود. حتی با وجود پچ پچه ها، فضای بیرونی کاملا ارام بود. زندگی مثل همیشه جریان داشت، کلاس ها، دانشجو ها، همان درس های همیشگی و همان اتفاقات روز مره ..
اما این فضای درونی ماجرا بود که برای سیاوش سخت بود. دور شدن از ذات، روحیه و اصل خودش..
اما نمیتوانست رها کند. هر بار این فکر به ذهنش میرسید یاد آن نگاه مغموم خانم شکیبا می افتاد. هرچند خودش هم نمیدانست چرا اینقدر این نگاه در ذهنش حک شده بود ولی مانعی بود که نمیگذاشت راهش را نیمه ول کند. باید تا انتها میرفت. حداقل شاید اینطوری میفهمید چه مرگش شده است
#ادامه_دارد...
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت72
✍ #میم_مشکات
#فصل_پانزدهم:
جواب نهایی راحله
خوشبختانه این تغیرات خلق و خو به گوش راحله نرسید وگرنه مشکلش بغرنج تر از قبل میشد. شاید چون راحله زیاد با هر کسی دمخور نمیشد و از طرفی دوستانش اخلاقش را میشناختند و میدانستند نمگیذارد جلویش راحت غیبت کنند، برای همین ترجیح میدادند خبرهای داغ را جلویش نقل نکنند تا با تذکر هایش کوفتشان نشود.
اما چیزی که معلوم بود تغییر رابطه ناگهانی نیما و استاد پارسا بود. راحله هنوز آن نگاه طوفانی استاد و بیرون انداختن شیرینی را فراموش نکرده بود اما نمیفهمید چرا یک دفعه اینقدر پارسا به نیما علاقه مند شده بود. اما چون ذهن خودش به اندازه کافی درگیر بود ترجیح داد کاری به این چرخش ۱۸۰درجه ای استاد نداشته باشد.
و اما برای حل مشکل خودش سراغ مادرش رفت.
مادرش داشت غذا میپخت. راحله در اتاقش داشت مثلا درس میخواند. نمیدانست چطوری سر صحبت را باز کند. از طرفی دوست نداشت مستقیم حرف بزند. شاید! اشتباه میکرد و دوست نداشت اگر اشتباه کرده است ابروی همسر اینده اش را الکی برده باشد. به بهانه بردن بشقاب پوست میوه اش به آشپزخانه رفت. مشغول شستن بشقاب شد. مادر زیر چشمی نگاهی به دخترش انداخت:
-ذخیره اب سد درود زن* رو تموم کردی واسه یه بشقاب ها!
راحله با شرمندگی آب را بست. مادر مرغ ها را توی تابه گذاشت. صدای جلز و ولزشان که بلند شد گفت:
-پخته شدن خیلی دردسر داره نه?
راحله گیج نگاهی به مادرش کرد. مادر ادامه داد:
-مرغ های بیچاره! جه جلز و ولزی میکنن تا بپزن... زندگی همینجوریه.. سختی داره، بالا و پایین داره تا اینکه ادمو پخته کنه
راحله گونه هایش سرخ شد. مادر دوباره ذهنش را خوانده بود. کارش چقدر راحت شده بود:
-اوهوم! واقعا سخته..فکر کنم اگر میشد خام بخوریشون بهتر بود
مادر کمی روغن به ماهیتابه اضافه کرد:
-شاید ولی خب به خوشمزگی پخته شون نیست، هست?
مادر این را گفت و نگاهش را در چشمان راحله دوخت و ادامه داد:
-تو زندگی مشترک، خصوصا اوایل کار سختی زیاده... آدم تا بیاد خم و چم کار دستش بیاد طول میکشه. اینم باید یادت باشه قرار نیست دو نفر عین هم باشن، باید بتونن با تفاوت هم کنار بیان... عشق اینه نه شبیه هم شدن... اما الان تو توی دوران شناخت هستی، باید حواست باشه طرفت اصول اعتقادی ش محکم باشه،اگر اصول رو رعایت میکنه حل کردن بقیه مشکلات صبر میخواد و حوصله... ببین اگر کسی که انتخاب میکنی ارزش این صبر و حوصله رو داره بله بگو ...
*سد درود زن: سدی که آب شرب مصرفی بخش بزرگی از شیراز را تامین میکند
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت73
✍ #میم_مشکات
راحله همانطور که با پایش با قطره ابی که روی سنگ سرویس آشپزخانه ریخته بود بازی میکرد به حرفهای مادرش گوش میداد.
چقدر مادرش خوب بود. هیچ وقت با نگرانی های بیخود دخترانش را به استرس نمی انداخت. حریم شخصی شان را حفظ میکرد و اهل زیادی پرس و جو. و کنجکاوی نبود. در موقع مشورت هم کوتاه و مفید حرف میزد نه صحبت های تکراری و شعار گونه. غیر مستقیم اوضاع را مدیریت میکرد.
راحله داشت در ذهنش دنبال علامت هایی که مادرش داده بود میگشت. مادرش دستی روی شانه اش گذاشت که از هپروت بیرونش آورد:
-اینجوری نه! برو تو اتاقت، همه جیز رو بنویس تا بتونی بهتر تصمیم بگیری
راحله لبخندی زد، تشکر کرد و گونه مادرش را بوسید و سریع رفت تا گزارشش را بنویسد.
روز بعد احساس بهتری داشت. بدون آن استرس و اضطراب قبلی رفتار های نیما را زیر نظر گرفت. احساس کرد از وقتی دغدغه هایش را نوشته، اولویت بندی کرده و مرتبشان کرده قضاوت بهتری نسبت به نیما دارد. رفتار نیما به نظرش عادی می آمد. شاید بعضی حرکات دل ازرده اش میکرد اما حرکت خلاف اصولی ازش ندید. نیما نمازش را میخواند، شاید اول وقت نه اما قضا نمیشد، در هیات ها و جلسات هفتگی شان شرکت میکرد، رفتار هایش عموما سنگین و موقر بود و در نهایت جوری بود که راحله بتواند از خیر ان یکی دو موردی که دیده بود بگذرد و آنها را به حساب جوانی نیما و سخت گیری خودش بگذارد. او وقتی محبت های نیما را میدید، دست و دلبازی ها، شوخ طبعی و بزرگواری اش را نمیتوانست تصویری جز یک مرد محبوب در ذهنش بسازد. از طرفی نیما هم خوب توانسته بود نقش را بازی کند. پس راحله همه این اتفاقات را به فال نیک گرفت و با دادن جواب نهایی تاریخ عقد تعیین شد...
#ادامه_دارد...
1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امشب زمین و آسمان گردیده
پر شور و شعف🌺🌿
امشب تمام عرشیان
بهر زیارت بسته صف
امشب که عیدی میدهد
بر عاشقان شاه نجف
امشب تو هم مستی کن و
دل را بری کن از اسف
زیرا به دنیا آمده مظهرِ عزت
و شرف.. 🌺🌿
میلاد امام زمان (عج) یگانه..💐
منجی عالم بشریت مبارک باد.💐
خدایا در این شب شادی...🕊💐
نور شبمان باش و ستاره هاى...💐
آسمانت را سقف خانه دوستانم💐
کن تا زندگیشان مانند ستاره..💐
بدرخشـد.امین یا رب العالمین 🕊💐
🔵🟣روز نیمه شعبان، آغاز غیبت کبری
در اخبار وارد شده است که جناب ابوالحسن علیّ بن محمّد سَمُرِی ، آخرین نائب خاص امام عصر علیه السلام در دوران غیبت صغری، در نیمه شعبان سال 328 یا 329 هجری وفات یافت. (كمال الدين، ج2، ص503/ إعلام الورى، ص445/ منتخب الأنوارالمضيئة، ص131/ بحارالأنوار ، ج51 ،ص360 و 366)
لذا روز نیمه شعبان ، آغاز غیبت کبرای حضرتش محسوب می شود ؛ و توصیه می شود که در این روز بر تعجیل فرج آن بزرگوار دعا نموده و پایان غیبت کبرای حضرتش را از خداوند متعال تقاضا نماییم.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»