هدایت شده از حرم
@Maddahionlinمداحی آنلاین - پویش استغاثه جهانی طلب منجی - حجت الاسلام مهدوی ارفع.mp3
زمان:
حجم:
1.37M
💥پویش #استغاثه_جهانی_طلب_منجی
✨از شب #نیمه_شعبان ...
🎤حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
❤️در #ثواب انتشار، شما هم سهیم باشید.
4_5796501353173879013.mp3
زمان:
حجم:
8.6M
❤️ #دین_زیباست
⏱کلاسهای سهدقیقهای برای نوجوانان
جلسه 41
چهل شب دعا برای ظهور امام ‼️
از این قافله نور جانمونید !! ‼️
هر شب ، همه با هم ، همزمان دعا کنیم. ‼️
#امام_زمان
#دعا
#ظهور
#نیمه_شعبان
عزیزان!
لطفا پیام بالا را برای یک نفر
ارسال کنید
شاید به واسطه شما
یک نفر به این جمع اضافه شد
اون موقع هم شما ثواب خواهید برد
هم اون شخص ثواب می بره
و هم خدا و امام عصر خشنود خواهند بود
ممنون
بفرستید برای یک نفر
یا چند نفر
ممنون
عاقبت بخیر شوید.
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_هشتم 💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت میکشید و دستا
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_نهم
💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و میتوانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.
از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظهای که زندهام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»
💠 او همچنان #عاشقانه عهد میبست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیهالسلام خوش بودم که امداد #حیدریاش را برایم به کمال رساند و نهتنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.
به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسیمان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.
💠 نمیدانستم شمارهام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه میخواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو میبینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»
نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.
💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچهام دارم میام!»
پیام هوسبازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریختهام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمیخواستم بترسونمت!»
💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانهام را گرفت و صورتم را بالا آورد.
نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانهام را روی انگشتانش حس میکرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیامگیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.
💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم میرسید که صدای گریه زنعمو فرشته نجاتم شد.
حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زنعمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بیقراری گریه میکند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداریاش میداد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»
💠 هنوز بدنم سست بود و بهسختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بیصدا گریه میکنند.
دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانهای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»
💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پلههای ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.
بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمنهای شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی میکرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمیدانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.
💠 عباس سری تکان داد و در جواب دلنگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ میزنیم جواب نمیدن.»
گریه زنعمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزادهها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمیذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.
💠 دیگر نفس کسی بالا نمیآمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.
همه نگاهش میکردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریهام گرفت.
💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا میآمد، مردانگیاش را نشان داد :«من میرم میارمشون.»
زنعمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم میزنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...
#ادامه_دارد
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_سیزدهم 💠 عباس و عمو با هم از پلههای ایوان پایین دویدند و زنعمو روی
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_چهاردهم
💠 و صدای عباس بهقدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس میکردم فکرش بههم ریخته و دیگر نمیداند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفسهایش را میشنیدم.
انگار سقوط یک روزه #موصل و #تکریت و جادههایی که یکی پس از دیگری بسته میشد، حساب کار را دستش داده بود که بهجای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!»
💠 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به #آمرلی را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بیتابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت میمونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید!
این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب #نیمه_شعبان رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را میسوزانَد.
💠 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر دهها کیلومتر آن طرفتر که آخرین راه دسترسی از #کرکوک هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد.
آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ #داعش گریخته و به چشم خود دیده بود داعشیها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریدهاند.
💠 همین کیسههای آرد و جعبههای روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بستهشدن جادهها آذوقه مردم تمام نشود.
از لحظهای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای #دفاع در اطراف شهر مستقر شده و مُسنترها وضعیت مردم را سر و سامان میدادند.
💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش میگرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب میفهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمیتواند با من صحبت کند.
احتمالاً او هم رؤیای #وصالمان را لحظه لحظه تصور میکرد و ذره ذره میسوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در #محاصره داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت.
💠 به گمانم حنجرهاش را با تیغ #غیرت بریده بودند که نفسش هم بریده بالا میآمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت میکرد تا نفسهای خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم میخوان #مقاومت کنن.»
به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لبهایی که از شدت گریه میلرزید، ساکت شدم و اینبار نغمه گریههایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم.
💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را میشنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که بهسختی شنیده میشد، پرسید :«نمیترسی که؟»
مگر میشد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور میتوانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَهلَه میزد.
💠 فهمید از حمایتش ناامید شدهام که گریهاش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :«نرجس! بهخدا قسم میخورم تا لحظهای که من زنده هستم، نمیذارم دست داعش به تو برسه! با دست #قمر_بنی_هاشم (علیهالسلام) داعش رو نابود میکنیم!»
احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :«آیتالله سیستانی حکم #جهاد داده؛ امروز امام جمعه #کربلا اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچههاشو رسوندم #بغداد و خودم اومدم ثبت نام کنم. بهخدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو میشکنیم!»
💠 نمیتوانستم وعدههایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز میخواند :«فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کمر داعش رو از پشت میشکنیم!» کلام آخرش حقیقتاً #حیدری بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید.
نبض نفسهایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرمتر شد و هوای #عاشقی به سرش زد :«فکر میکنی وقتی یه مرد میبینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!» و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@haram110
پویش سراسری چلهی دعای عهد
هر کس که چهل روز خدا را به دعای عهد بخواند از یاران قائم ماست. امام صادق علیه السلام
از 18 بهمن تا 27 اسفند، چهل روز دعای عهد میخوانیم، با اماممان تجدید عهد میکنیم و از خدا میخواهیم که ما را از یاران حضرت قرار دهد.
اَللّـهُمَّ اِنّي اُجَدِّدُ لَهُ في صَبيحَةِ يَوْمي هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَيّامي عَهْداً وَعَقْداً وَبَيْعَةً لَهُ في عُنُقي، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَدا.
خداوندا این صبح و هر صبح از زندگیام با او پیمان میبندم و بیعت میکنم و از این عهد هرگز دست برنمیدارم.
چلهی قرائت همگانی دعای عهد
از دههی فجر تا نیمهی شعبان
.
#سلام_بر_مهدی
#نیمه_شعبان
#چله_دعای_عهد
🌙اعمال شب #نیمه_شعبان
💥- غسل
💥- احیاء
💥- زیارت امام حسین "علیهالسلام"
💥- دعاى كمیل
💥- نماز جناب جعفر طیار...
🛑 #قم در #نیمه_شعبان میزبان سه و نیم میلیون #زائر است
🔹استاندار قم : #استان_قم در ایام نیمه شعبان میزبان سه و نیم میلیون زائر است که باید در این ایام ، تامین زیر ساختها به خصوص در بخش آب ، برق و گاز مورد توجه مدیران دستگاه های مسئول باشد .
🔹گفتنی است در تقویم امسال ، ششم اسفند مصادف با #پانزدهم_شعبان مصادف با میلاد منجی عالم بشریت #حضرت_مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است .
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
10.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_تصویری
🍃 یاد محبوب
💎حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند:
لو علم الناس محاسن کلامنا لاتبعونا....
اگر مردمان، زیبایی و نیکویی کلام و سخنان ما رو بدانند، حتما از ما اهل بیت علیهم السلام، پیروی میکنند (و به دنبال دشمنان که گمراهی و نابودی است نمیروند).
🍃ما تا چه اندازه تونستیم به این فرموده حضرت رضا علیه السلام عمل کنیم؟
🍀ما تا چه اندازه برای خدمت به امام زمانمان در ایام پربرکت #نیمه_شعبان آمادگی داریم؟
🔆برای آشنایی هر چه بیشتر مردم خصوصاً دوستان و آشناهامون با امام زمانمون چه طرح و ایده و برنامهای داریم؟
👌خود و دیگران را برای یاری امام زمان غریبمون در این ایام باشکوه، با هر چه در توان داریم آماده کنیم...
🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه
✅ فرصتی برای تقرّب به پدر مهربان
حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف در بخشی از #توقیع شریف به #شیخ_مفید رحمهالله مرقوم فرمودند:
🌿 «هر يک از شما بايد اعمالی انجام دهد که سبب تقرّب و جلب محبّت ما شود و باید از انجام آنچه که ناراحتی و خشم ما را برمیانگیزد، اجتناب نماید؛ چه بسا شخصی در لحظهای توبه کند که ديگر ندامت به حالش سودی نخواهد داشت و او را از عِقاب و عذاب الهی نجات نمیبخشد.»
💠 «...فَيَعمَلُ كُلُّ امرِئٍ مِنكُم مَا يَقرُبُ بِهِ مِن مَحَبَّتِنا وَلِيَتَجَنَّبَ مَا يُدنِيهِ مِن كَرَاهِيَتِنا وَسَخَطِنَا فَإِنَّ امرَأً يَبغَتُهُ فَجأَةٌ حِينَ لَا تَنفَعُهُ تَوبَةٌ وَلَا يُنَجِّيهِ مِن عِقَابِنَا نَدَمٌ عَلَى حَوبَة...»
📚 احتجاج (أبومنصورطبرسی)، ج۲، ص۴۹۸
بحار الانوار (علامهمجلسی)، ج۵۳، ص۱۷۶
ایام #نیمه_شعبان در پیش است و بهترین فرصت برای عرض ارادت به وجود مقدّس پدر مهربان صاحبالزّمان عجّلاللهفرجهالشریف و #نصرت و جلب محبّت آن حضرت، در قالب برگزاری جشنها یا کمک به آنها، تهیه و توزیع هدایای معرفتی و دیگر اعمالی که موجب خشنودی و جلب نظر مبارک مولای غریبمان خواهد شد.
14.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🆕 سلسله جلسات کوتاه 🔺#معارف_مهدوی
🖼إعرف امامك !!
امام زمانت را بشناس !!
▫️در بیان استاد #دکتر_فریدونی
🔸قسمت • دوم :
موضوع :
👈 مولود #نیمه_شعبان و آینده ی جهان
🌐..نشر حداکثری در دیگر کانال ها با اسم و نام کانال خود شما دوستان بلامانع است و باعث خوشحالی جناب استاد و ما می گردد
••••
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕
◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت - دویست • پنجاه✔️
📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️
📕📗🔍🔎📘📙
✔" در تحقق ولادت حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف و کیفیت و تاریخ آن و برخی حالات مادر بزرگوار آن جناب و اسم او علیهما السلام . "
✍...دومین روایت منتخب از این عنوان از مجموع 449 روایت ، از منابع غنی ✨شیعی بیان میگردد:
...👤...محمد بن علی بن حمزة بن حسین بن عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب صلوات الله علیه گوید :
از حضرت امام حسن العسکری علیه السلام شنیدم که می فرمود:
❇️ قَد وُلِدَ وَليُّ اللهِ ، وَ حُجَّتُهُ عَلي عِبادِهِ ، وَ خَليفَتي مِن بَعدي ، ...ليلَةَ النِصفِ مِن شَعبانَ سَنَةَ خَمسٍ وَ خَمسينَ وَ مِائَتَينِ عِندَ طُلوعِ الفَجرِ ، وَ كانَ أوَّلُ مَن غَسَلَهُ رِضوانَ خازِنَ الجَنَّةِ مَعَ جَمعٍ مِنَ المَلائِكَةِ المُقَرَّبينَ بِماءِ الكَوثَرِ وَ السَلسَبيلِ ، ثُمَّ غَسَلَتهُ عَمَّتي حَكيمَةُ بِنتُ مُحَمَّدِ بنِ عَليٍّ الرِضا.
✴️ قطعاً ولیّ خدا و حجت او بر بندگانش و جانشین من پس از من ، ... در شب #نیمه_شعبان سال ۲۵۵ هنگام طلوع فجر به دنیا آمد و اولین کسی که او را شستشو داد ، رضوان خازن بهشت بود که به همراه عده ای از فرشتگان مقرب با آب کوثر و سلسبیل این کار را انجام داد ، سپس عمه ام حکیمه دختر محمد بن علی الرضا علیهم السلام او را شستشو داد.
📕📗🔍🔎📘📙
✔️ کفایة المهتدی ص۱۱۶ ح۳۰
✔️ کشف الحق ص۲۴ ح۲
✔️ اثبات الهداة ۵۷۰/۳ ب۳۲ ح۶۸۳
14.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅قصه مسجد مقدس جمکران
✍تنها مسجدی که به دستور مستقیم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ساخته شد.
#امام_زمان_عج
#جمکران
#نیمه_شعبان
--------------------------
💥 کانال جذاب
کانال حرم