پاسخ به یک شبهه👇👇
آیا قرآن دستور کتک زدنِ زنان را داده است! 💥 آیه ٣۴ نساء :
... فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِيًّا کَبيراً
زنان صالح، زنانی هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می کنند.
آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوری نمایید! و (اگر هیچ راهی نبود) آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدّی بر آنها نجویید ! (بدانید) خداوند، بلند مرتبه و بزرگ است.
1⃣ قرآن تنها مورد تَنبیه را نُشوز {نافرمانی} می داند. و به ترتیب ٣ راه حل می دهد:
١ - پند و نصیحت کنید {فَعِظُوهُنَّ}
٢ - در رختخواب از آنها دوری کنید
٣ ـ تنبیه کنید {اضْرِبُوهُنَّ}
⁉️ #سوال :
١- مصادیقِ نُشوز چیست؟
٢- اندازهٔ تنبیه چقدر است؟
✔️ در قرآن، پاسخ به این سوالات👆همانند بسیار مسائل ریز دیگر نیست؛{مثل تعداد رکعتهای نماز}
🔳 پاسخ را در احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام میابیم:
أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) : أَنَّهُ الضَّرْبُ بِالسِّوَاكِ
امام باقر (علیه السلام) منظور از زدن در آیه، زدن با چوب مسواک است
📚 مجمع البيان، ج ٣، ص ٨٠
✍🏼 توضیح علما :
..فَإِذَا كَانَ مِنَ الْمَرْأَةِ فَهُوَ أَنْ لَا تُطِيعَهُ فِي فِرَاشِهِ وَ هُوَ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَ فَالْهَجْرُ أَنْ يُحَوِّلَ إِلَيْهَا ظَهْرَهُ وَ 👈🏽 الضَّرْبُ بِالسِّوَاكِ وَ 👈🏾 غَيْرِهِ ضَرْباً رَفِيقاً
.. پس هرگاه نُشوز از جانب زن شد و در بَستر از اطاعت مرد امتناع ورزيد اين همانست كه خداوند عزّ و جل فرموده:
و آن زنانى كه می ترسيد از اينكه نافرمانى كنند پس پندشان دهيد، و از آنها دورى گزينيد در بستر و همخوابگى از آنها دوری کنید، و سپس بزنيدشان
پس اگر زن از همسرش كناره گيری كرد، در رختخواب به او پشت كند، {اگر اولی اثر نداشت} 👈🏽 با چوب #مسواک يا شبيه آن بزند. 👈🏾 البته حالت زدن با #آرام و #نرمی باشد.
📚روضه المتقین، ج ٩، ص ١٣٣
2⃣ ملاحظه میفرمایید👆که مقصود از کلمهٔ #ضرب، تنبیه بدنی به معنای مُصْطَلح امروزی نیست.
بلکه تنبیه ویژهای است که بیشتر تأثیر #روانی و #عاطفی میگذارد، بدون هیچگونه درد و آسیب بدنی
این کار در حقیقت نوعی ضربه عاطفی به زن است که شدتش از دوری کردن در بستر، کمی بیشتر است
3⃣ مصداقِ #نشوز، جلوگیری از بهره وری جنسی است
✔️ عدم انجام دادن کارهای خانه، { مثل جارو کردن، آشپزی} و اختلافات مشابه مصداق #نشوز نیست.
4⃣ زن و مرد نسبت به یکدیگر، حق و 👈🏾 #تکلیف دارند.
✔️هیچ تکلیفی در دنیا بدون #ضمانت_اجرا نیست.
✔️حال اگر زنی بی دلیل از همسرش فاصله بگیرید، تَمکین نکند باید چه کرد؟!
⁉️ تحویل مقام قضایی داد؟! که همانند مردان برای آنها مجازات زندان باشد! یا که تا ابد نباید هیچ واکنشی نشان داد؟!
مخالفین چه پاسخی دارند؟
5⃣ خشونت علیه زنان خلافِ آموزه دینی است، و پیامبر (صلی الله علیه واله) از این عمل زشت همواره اعتراض می کردند.👇
شَرِّ رِجَالِكُمْ.. الضَّارِبَ أَهْلَهُ وَ عَبْدَهُ الْبَخِيلَ الْمُلْجِئَ عِيَالَهُ إِلَى غَيْرِهُ..
بدترین مردان کسی است که #همسر و خدمتکارش را #کتک بزند، بُخل بوَرزد، خانواده اش را به اميد ديگران رها کند..
📚ملاذ الأخيار، ج ١٢، ص ٣٢٢
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲
حرم
#خاطرات_شهید_محسن_حججی😍💖 اسارت و شهادت شهید بی سر😭🌹 #قسمت_دوازدهم ادامه قسمت قبل🌱🌷 …دست هایش را از
🌷#خاطرات_شهید_محسن_حججی🌷
#قسمت_سیزدهم_آخر
🌹بعد از شهادت🌹
تا مدتها #پیکرش توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد #حزب_الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.😕
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای #داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.😌
به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را #شناسایی کنی?"
می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها #اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.😢💙
قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف #مقرداعش.😯💪🏻
※※※※
توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.😏😤 پیکری #متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"😯
میخکوب شدم از درون #آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن #اربا_اربا شده. این بدن قطعه قطعه شده!"😭
😠بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را #مسلح کرد و کشید طرفم.😈🔫
داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!"
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.☹️
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: "کجای #شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?"
داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"😫
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."😮
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."
نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست #فریب مان بدهد.😥
توی دلم #متوسل شدن به #حضرت_زهرا علیها السلام.
گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭🙏🏻
یکهو چشمم افتاد به تکه #استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.😮
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😌😔
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر #حزب_الله.😶
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.😌
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی #جسمی و هم #روحی.
راقعا به استراحت نیاز داشتم😥
فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی #حضرت_زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد پیشم و گفت: "#پدر و #همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم."😇
من را برد پیش پدر محسن که کنار #ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای #شناسایی پسرش رفته بودم.😓 تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی?"😢
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر #اربا_اربا را تحویل دادهاند? بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند? بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند?😭😫
گفتم: "حاجآقا، #پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."
گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭😢
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برآوردی، راضی ام."😌💝
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام و اربا اربا کرده ان."😭
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"♥️😭
.
.
.
#پایان....🌹
حرم
#انچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_سوم 💞 10 #نکته برای #اولین جلسه #خواستگاری 💠 6- وعده ها و قول هایی
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_چهارم
💞 10 #نکته برای #اولین جلسه #خواستگاری
💠 8- هریک از طرفین در جلسه خواستگاری باید از طرف مقابل بپرسد به نظر او، یک #همسر ایده آل چه شرایطی باید داشته باشد؟ اگر خصوصیاتی که مطرح می شود، در وجود او نیست، به #سرعت اعلام کند که این خصوصیات فردی مورد نظر شما، در من نیست و یا اصلاً نمی توانم این گونه باشم.
💠 9- خانم ها حتماً باید از خواستگارشان سؤال کنند که به نظر او زن باید با چه نوع #پوششی در اجتماع ظاهر شود، چگونه باید با مردم نشست و برخاست کند، نظرش راجع به شاغل بودن زن چیست و ... اگر خانم ها در شرایط فعلی #شاغل بوده و به شغل شان نیز علاقه مند هستند و کار کردن برای شان اهمیت دارد، اما احساس می کنند که خواستگارشان نظر چندان مساعدی نسبت به شاغل بودن آنان ندارد، باید به این نکته تأکید شدید کنند؛ حتی در صورت لزوم، آن را شرط ضمن عقد قرار دهند.
#ادامه_دارد
‹‹.‹⃟⃟⃟-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_دوم
☑️اشتباه های #دخترانه در ازدواج
🔹میتوانم #همسر آیندهام را تغییر دهم
زنان تمایل دارند خصوصیات ناخوشایند فرد مورد #علاقهشان را نادیده بگیرند و خودشان را قانع کنند که در آینده میتوانند آنها را تغییر دهند اما حقیقت این است كه چنین آرزویی معمولا برآورده نمیشود و نمیتوان به زور کسی را #تغییر داد. تازه اگر زن با فشار بتواند مرد را به تغییری وادارد، ممکن است روابط آسیب ببیند. در این موارد یا باید تفاوتهایتان را با همسر آیندهتان بپذیرید و از آنها لذت ببرید یا باید محیطی ایجاد کنید که #همسرتان تشویق شود به خاطر شما خودش تغییر مورد نظر را بپذیرد.
🔹مشکلی به نام حفظ هویت
مشکل رایج دیگر یک زن جوان پیش از ازدواج، #عواطف شدیدی است که در دوران نامزدی پیش از آنکه درک روشنی از هویت خود داشته باشد، او را در برمیگیرد. برخی از دختران جوان و کم تجربه در این دوره بدون اینکه درک واضحی از #هویت خود داشته باشند به نحوی آشکار با نامزدشان همانندسازی میکنند بنابراین توجه و دفاع از خود و نیازهایشان برایشان مشکل میشود. زنی که حسی قوی از هویت خودش داشته باشد، همسر متعادلتر و #موفقتری خواهد بود.
#ادامه_دارد
دانستنی های #قبل_از_ازدواج
‹.‹⃟⃟⃟-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
حرم
* 💞﷽💞 #قسمتبیستودو #نمنمعشق یاسر تندتندقدم برمیداشتم و زیرلب داشتم باخودم حرف میزدم... عه
* 💞﷽💞
#قسمتبیستوسوم
#نمنمعشق
یاسر
نمازم که تموم شد گوشیمو از جیبم درآوردم..
روی اسم مهسو که ذخیره کرده بودم #همسر ضربه زدم...
+الو
_سلام..دم دانشگاه میبینمت.
+باشه.
_فعلا.یاعلی
+بای
این بای رو من از رو زبون اطرافیانم بندازم هنرکردم واقعا.
تسبیحمو بوسیدم و دورگردنم انداختمش ...
کیفموبرداشتم و به سمت امیرحسین رفتم
_قبول باشه داداش من میرم مهسو منتظرمه...
+قبول حق.همچنین.باشه برو.فقط یادت نره بدخلقی نکنیا...
عاقل اندرسفیه نگاهش کردم و گفتم...
_این که من باخانمای ستاد بدخلقم وسرسنگین دلیل بر بدخلقی با زنم نمیشه...
خنده ای زد و گفت
+برو بینم چه زنم زنمی راه انداخته.برو به یار برس.یاعلی
با خنده بوسیدمش و
_یاعلی
از درب نمازخونه بیرون اومدم و کفشاموپوشیدم...به سمت پارکینگ رفتم وبعدازسوار ماشین شدن به سمت بیرون دانشگاه حرکت کردم...
دیدمش ،یه گوشه تنهاایستاده بود و سرش رو پایین انداخته بود.
انگار حرفام اثر کرده ها...ایول به خودم.ماشالله جذبه😅
رفتم کنارش و بوق زدم
_خانم امیدیان
سرش رو بالاآورد و بادیدن من متعجب شد.سوارماشین شدوکمربندش روبست .ماشین رو به حرکت درآوردم.همون لحظه پرسید
+اینقدازم دلخوری که گفتی خانم امیدیان؟خب معذرت میخام من واقعا این چیزارو زیادبلدنیستم...
لبخندی زدم و گفتم
_اولا خواهش میکنم اشکال نداره تجربه شد.دوما نخیر دلخورنیستم.اسمتونگفتم چون توی خیابون نخواستم اسمتوبفهمن.
نگاهی بهم انداخت و یه ابروشو بالابرد و لبخند ملیحی زد.
+آهاااا....الان کجامیریم؟
_بااجازتون الان میریم این شکم عزیزمونوسیرکنیم.بعدم میرسونمت خونه .
لبخندی زد و گفت
+باشه.
مهسو
بعد از خوردن ناهار که به پیشنهاد من فست فود بود به سمت خونه ی ما حرکت کردیم...
+عه...مهسو..یه چیزیو باید بهت بگم.
باکنجکاوی نگاهش کردم وگفتم
_یعنی چی میتونه باشه؟😅
+عقدمونوباید محضری بگیریم.عروسی هم...فکرنمیکنم بشه بگیریم.
سرمو پایین انداختم و بعدازکمی مکث بخاطر بغض گلوم گفتم
_موردنداره...کاریه که شده...اینجوری بهترم هست..کسی خبردارنمیشه ازدواج کردم.
مکثی کرد و گفت
+آره خب،دلیلی نداره بخاطر یه بازیه مسخره آیندتو خراب کنی.
همون موقع به درب خونمون رسیدیم.
کمربندموبازکردم و خواستم پیاده شم که..
+عصرمیام دنبالت،بریم برای یه سری خرید برای خونه و اینا...اگه دوس داری به مادرتم بگو تشریف بیاره.بهرحال شاید نظربخوای ازش.میخوای به یاسمن یا مادرمم بگم؟
_باشه.میسپرم بهشون.اگه دوس داشتی بگو.خوشحال میشم بیان.
+پس منتظرمون باش.ساعت پنج میام دنبالت.
_باشه.خدانگهدار
+یاعلی
ازماشین پیاده شدم و کلیدمو از کیفم درآوردم.درروبازکردم و واردخونه شدم .
لحظه ی آخر یاسر بوقی زد و حرکت کرد.
#بیقراریهانشانجوششیکعاشقاست
#آبیکجاماندهرانامیبهجزمردابنیست
#محیاموسوی
ادامه دارد...
لایک❤فراموش نشه😉 _ *
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_اول
🔰باورهاي نادرست در انتخاب #همسر
١- شانس فقط يكبار در خانه آدم را مي زند.
اين باور نادرست باعث مى شود فرد احساس كند كه اگر قرار باشد شانس فقط يكبار در خانه ى آدم را بزند ، مبادا با رد كردن پيشنهاد ازدواج فرد مورد نظر ، شانس ازدواج را براي هميشه از دست بدهم! و اين باور عنصر شانس را به جاي نعمت تفكر در زندگي فرد تقويت مى كند.
٢- خوشگل ها مال مردم هستند.
چنين باوري فرد را به ترس و عدم اعتماد واجتناب از افراد زيباو جذاب سوق مى دهد و در ادامه فرد به فرض غلط مبنى بر اينكه اگر با فرد معمولى ازدواج كنم دوام بيشترى خواهد داشت!
#ادامه_دارد. .
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_دوم
🔰باورهاي نادرست در انتخاب #همسر
٣- عشق و علاقه بعد از ازدواج پيش مي آيد.
دو مفهوم عشق و علاقه معناي متفاوتي دارند،عشق به معناي علاقه ى شديد قلبي و خواستن بى اندازه توام با شيفتگى نسبت به طرف مقابل است، در حاليكه علاقمند بودن به فردي ، دوست داشتن فرد توام با توانايي قضاوت درست درباره نقاط مثبت و منفي فرد است.علاقه قبل از ازدواج به روند ازدواج لطمه ايي نمي زند و خوب است.
٤-ازدواج به درمان بيماريهاي رواني كمك مي كند.
ازدواج يك تغيير است و هر تغييرى استرس زاست و ازدواج به عنوان تغييرى مثبت و مهم حداقل فشار روانى فشار روانى زيادى به بار مى آورد.خانواده هايى كه چنين تفكرى دارند ازدواج نه تنها به درمان بيمارى روانى كمكى نمى كند كه حتى مى تواند آنرا تشديد كند.
#ادامه_دارد.
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدلتتد
#قسمت_سوم
🔰باورهاي نادرست در انتخاب #همسر
٥- ازدواج پاياني براي همه مشكلات است.
برخي از #جوانان معتقد هستند كه ازدواج نقطه پايان تمام مشكلات و #تعارضات آنها و شروع خوشبختى است. اين باور هم نادرست است زيرا گرچه ازدواج مى تواند پايان بخش برخى #مشكلات دوران تجرد باشد، ولي نقطه ى آغازى براى مشكلات جديد است و مهم تر از همه ازدواج مستلزم سازگارى با #موقعيت جديدى است كه به دنبال ازدواج پيش مى آيد كه نيازمند صرف انرژى زيادى است كه مى تواند #فشارزا باشد.
٦-قيافه عادي مى شود.
گر چه #معيارهاى زيبايى نسبى هستند و هر كسى بنا به سليقه ى شخصى خود معيارهاى متفاوتى دارد ، اما اگر زيبايى و #جذابيت جسمانى به عنوان مهم ترين ملاك يا تنها ملاك مدنظر قرار گيرد، در اين صورت مشكل زا خواهد بود. واقعيت اينست كه زوج ها بايد تا اندازه ايى براى هم جذابيت داشته باشند و #ظاهر همديگر را بپسندند تا راغب به ازدواج باشند.گرچه اين باور كه اهميت قيافه و زيبايى با گذشت زندگى مشترك رنگ مى بازد، تا #اندازه ايى درست است؛اما نكته اى كه بايد به آن توجه داشت اينست كه #چهره زيبا و جذاب به مرور عادى مى شود در حاليكه چنين چيزى در مورد قيافه ى زشت صدق نمى كند! اگر در ابتدا قيافه فرد به #اصطلاح به دل طرف مقابل نشيند و به فرد #نچسبد ممكن است تا آخر اين احساس ناخوشايند را با خود به يدك بكشد و ناراضي باشد.
#ادامه_دارد.
هدایت شده از حرم
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_چهارم
🔰باورهاي نادرست در انتخاب #همسر
١
٧- با چادر برو با كفن بيا
امروزه اين باور كمتر شايع است ، اما هنوز هست . اعتقاد به اين باور نابسامان كه تحت هر شرايطي بايد تسليم زندگي باشد، امكان افسردگي ، خودكشي، فرار يا ماندن در شرايط آزاردهنده را تقويت مى كند.
#روانشناسى_روابط_ميان_فردى
تفاوت مغز افراد مثبت انديش در زندگي!
مسيرهاي مغزي فعال در افراد داراي سبک زندگي خلاقانه و مثبت نسبت به افرادي که داراي ديد منفي به زندگي هستند، تفاوتهاي معناداري دارند. در تحقيقي که توسط محققان دانشگاه آکسفورد انجام شد، آنها دريافتند که مسيرهاي مغزي فعال در افراد داراي سبک زندگي خلاقانه و مثبت نسبت به افرادي که داراي ديد منفي به زندگي هستند، تفاوتهاي معناداري دارند.۵ محققان مشاهده کردند که در مغز هر کدام از افراد تحت مطالعه، نقشه بيش از 200 منطقه عملکردي مغز تفاوت معناداري وجود دارد و سپس به بررسي ارتباطات اين نواحي با يکديگر پرداختند. در اين تحقيق دانشمندان نشان دادند که ارتباط قوي بين فعاليت نواحي ويژهاي از مغز با فعاليتهاي رفتاري و اجتماعي افراد تحت مطالعه وجود داشت؛ بهترين نمره از بررسي اين ارتباطات مغزي مربوط به افرادي است که روياي بهترشدن و مثبتانديشيدن داشتند و واژگان، رضايت زندگي، دستمزد و سالهاي مدرسه در بهدست آورن اين احساسات دخيل بود. از سوي ديگر در بدترين وضعيت اين ارتباطات مغزي، افراد سابقه عصبانيت، قانونشکني، استفاده از مواد مخدر و وضعيت خواب ضعيف داشتند. نتايج اين تحقيقات در «Nature Neuroscience» به چاپ رسیده است .
#پایان
پاسخ به یک شبهه👇👇
آیا قرآن دستور کتک زدنِ زنان را داده است! 💥 آیه ٣۴ نساء :
... فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِيًّا کَبيراً
زنان صالح، زنانی هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می کنند.
آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوری نمایید! و (اگر هیچ راهی نبود) آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدّی بر آنها نجویید ! (بدانید) خداوند، بلند مرتبه و بزرگ است.
1⃣ قرآن تنها مورد تَنبیه را نُشوز {نافرمانی} می داند. و به ترتیب ٣ راه حل می دهد:
١ - پند و نصیحت کنید {فَعِظُوهُنَّ}
٢ - در رختخواب از آنها دوری کنید
٣ ـ تنبیه کنید {اضْرِبُوهُنَّ}
⁉️ #سوال :
١- مصادیقِ نُشوز چیست؟
٢- اندازهٔ تنبیه چقدر است؟
✔️ در قرآن، پاسخ به این سوالات👆همانند بسیار مسائل ریز دیگر نیست؛{مثل تعداد رکعتهای نماز}
🔳 پاسخ را در احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام میابیم:
أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) : أَنَّهُ الضَّرْبُ بِالسِّوَاكِ
امام باقر (علیه السلام) منظور از زدن در آیه، زدن با چوب مسواک است
📚 مجمع البيان، ج ٣، ص ٨٠
✍🏼 توضیح علما :
..فَإِذَا كَانَ مِنَ الْمَرْأَةِ فَهُوَ أَنْ لَا تُطِيعَهُ فِي فِرَاشِهِ وَ هُوَ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَ فَالْهَجْرُ أَنْ يُحَوِّلَ إِلَيْهَا ظَهْرَهُ وَ 👈🏽 الضَّرْبُ بِالسِّوَاكِ وَ 👈🏾 غَيْرِهِ ضَرْباً رَفِيقاً
.. پس هرگاه نُشوز از جانب زن شد و در بَستر از اطاعت مرد امتناع ورزيد اين همانست كه خداوند عزّ و جل فرموده:
و آن زنانى كه می ترسيد از اينكه نافرمانى كنند پس پندشان دهيد، و از آنها دورى گزينيد در بستر و همخوابگى از آنها دوری کنید، و سپس بزنيدشان
پس اگر زن از همسرش كناره گيری كرد، در رختخواب به او پشت كند، {اگر اولی اثر نداشت} 👈🏽 با چوب #مسواک يا شبيه آن بزند. 👈🏾 البته حالت زدن با #آرام و #نرمی باشد.
📚روضه المتقین، ج ٩، ص ١٣٣
2⃣ ملاحظه میفرمایید👆که مقصود از کلمهٔ #ضرب، تنبیه بدنی به معنای مُصْطَلح امروزی نیست.
بلکه تنبیه ویژهای است که بیشتر تأثیر #روانی و #عاطفی میگذارد، بدون هیچگونه درد و آسیب بدنی
این کار در حقیقت نوعی ضربه عاطفی به زن است که شدتش از دوری کردن در بستر، کمی بیشتر است
3⃣ مصداقِ #نشوز، جلوگیری از بهره وری جنسی است
✔️ عدم انجام دادن کارهای خانه، { مثل جارو کردن، آشپزی} و اختلافات مشابه مصداق #نشوز نیست.
4⃣ زن و مرد نسبت به یکدیگر، حق و 👈🏾 #تکلیف دارند.
✔️هیچ تکلیفی در دنیا بدون #ضمانت_اجرا نیست.
✔️حال اگر زنی بی دلیل از همسرش فاصله بگیرید، تَمکین نکند باید چه کرد؟!
⁉️ تحویل مقام قضایی داد؟! که همانند مردان برای آنها مجازات زندان باشد! یا که تا ابد نباید هیچ واکنشی نشان داد؟!
مخالفین چه پاسخی دارند؟
5⃣ خشونت علیه زنان خلافِ آموزه دینی است، و پیامبر (صلی الله علیه واله) از این عمل زشت همواره اعتراض می کردند.👇
شَرِّ رِجَالِكُمْ.. الضَّارِبَ أَهْلَهُ وَ عَبْدَهُ الْبَخِيلَ الْمُلْجِئَ عِيَالَهُ إِلَى غَيْرِهُ..
بدترین مردان کسی است که #همسر و خدمتکارش را #کتک بزند، بُخل بوَرزد، خانواده اش را به اميد ديگران رها کند..
📚ملاذ الأخيار، ج ١٢، ص ٣٢٢
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲
🌷#خاطرات_شهید_محسن_حججی🌷
#قسمت_سیزدهم_آخر
🌹بعد از شهادت🌹
تا مدتها #پیکرش توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد #حزب_الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.😕
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای #داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.😌
به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را #شناسایی کنی?"
می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها #اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.😢💙
قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف #مقرداعش.😯💪🏻
※※※※
توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.😏😤 پیکری #متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"😯
میخکوب شدم از درون #آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن #اربا_اربا شده. این بدن قطعه قطعه شده!"😭
😠بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را #مسلح کرد و کشید طرفم.😈🔫
داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!"
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.☹️
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: "کجای #شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?"
داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"😫
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."😮
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."
نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست #فریب مان بدهد.😥
توی دلم #متوسل شدن به #حضرت_زهرا علیها السلام.
گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭🙏🏻
یکهو چشمم افتاد به تکه #استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.😮
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😌😔
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر #حزب_الله.😶
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.😌
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی #جسمی و هم #روحی.
راقعا به استراحت نیاز داشتم😥
فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی #حضرت_زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد پیشم و گفت: "#پدر و #همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم."😇
من را برد پیش پدر محسن که کنار #ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای #شناسایی پسرش رفته بودم.😓 تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی?"😢
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر #اربا_اربا را تحویل دادهاند? بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند? بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند?😭😫
گفتم: "حاجآقا، #پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."
گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭😢
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برآوردی، راضی ام."😌💝
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام و اربا اربا کرده ان."😭
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"♥️😭
.
.
.
#پایان....🌹
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۴۸ ١۶ ماه رجب
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۴۹
هرکسی چیزی میگفت..!
خاله شهین_ خوبه والا خدا شانس بده
مریم خانم_ خداکنه بعضیا قدر بدونن
دلخوری ریحانه گرچه، بیشتر بود، اما #سکوت جایز نبود. اینان، قصد داشتند، تیشه به #ریشه زندگیشان بزنند. ریشه ای که نهال بود و نورس.
ریحانه_ مطمئن باشین مریم جون. هر کاری میکنم تا آقای مهندس ازم راضی باشه. مهربونی و خوش اخلاقی از سیره اهلبیت.ع. هست، که آقای مهندس داره،
کوروش خان_ نمیتونی ریحانه. پسر من خیلی بد سلیقه هس.
ریحانه_ این چه حرفیه.هرچی باشه آقای مهندس تاج سرمه
فخری خانم_ خدا کنه همیشه همینجوری باشی..!
ریحانه_ حتما زن عمو جون.مطمئن باشین.
آقای سخایی_ همه اولش همینو میگن!
ریحانه_ ولی من تاآخرش همینو میگم میتونین امتحانم کنین.
مهسا باعصبانیت گفت:
_چه مهندس مهندسی میکنی..! باهمین چیزا خامش کردی.. میدونم
سهیلا_ماشاله چه زبونی هرچی میگیم.. یه جوابی داره.
ریحانه_ میدونی مهساجون.دارم حقیقت رو میگم شما هیچکدومتون آقای مهندس رو نمیشناسین.
یوسف همچون برنده و قهرمان...باافتخار گوش به جوابهای خانمش میداد.
فتانه با خباثت و حسادت گفت:
_آها بعد تو که دوهفته هس، محرمش شدی، بیشتر از ما میشناسیش.. !؟
همه بحرف فتانه خندیدند.ریحانه را مسخره میکردند..! اما ریحانه گفت:
_بعضی شناخت ها به محرم شدن نیس فتانه جون.
سهیلا_ خب تو چه شناختی داری..؟ بگو ما هم بشناسیم..!
یادش افتاد..روزی که تازه محرم شده بودند.. میبایست، حسن های سَرورَش را، به تعداد بند بند انگشتانش بشمارد...دست راست مردش را گرفت و انگشتش را روی تک تک بند انگشتانش میگذاشت و میشمرد...
_ مردونگی. غیرت.احترام. غرور.دل دریایی. صفای باطن.نگهداشتن حرمت به بزرگترها. شعور. مهربونی.درک.هوش.اطمینان به کارهای بزرگ.یکدلی.ادب.مفیدبودن.
دست چپ عشقش را گرفت..
ایمان.اخلاق خوب.تواضع.درس خون بودن. فعال فرهنگی.جذاب.شجاع.با سخاوت. کافیه یا بازم بگم... ؟
همه سکوت کرده بودند..
ریحانه متکلم وحده ای شده بود.هیچکسی باور نداشت که ریحانه اینطور بشناساند.از همه مهمتر اینطور دفاع کند از پسر عمویی که محجوب بود. اما الان #همسر اوست.
یوسف باافتخار به ریحانه اش نگاه میکرد. هیچ کلمه نمی یافت در برابر حرفهای بانویش. فقط با سکوت به او زل زده بود. چه جانانه دفاع کرده بود. چه زیبا تمام محاسن #مومنان را به او نسبت میداد..
از بچگی باهم بزرگ شده بودند. روحیات هم را میدانستند. اما حالا وضع فرق میکرد. بحث زندگی مشترک بود.عشقشان #خدایی بود.
ریحانه از قبل محرم شدن تصمیمش را گرفته بود.که همیشه و درهمه حال #دفاع کند از عشقش. پشتش باشد. او را تنها نگذارد. خام حرفهای اطرافیان نشود.
👈حتی اگر #دلخور بود. حتی اگر کدورتی بود.
دلش قرص و محکم بود.باید #دل_همه را قرص و محکم میکرد.تک تک جوابهایی که میداد،مدتی سکوت بین همه حکمفرما میشد. اما از موضع خود عقب نمیرفت...
میتازید به افکارشان.محکم و باصلابت. میگفت اما بااحترام، و صمیمیت.
مهم نبود که دلگیر بود..مهم #عهدی بود که بسته بود با خودش، باخدایش.
شرم و حیایش به جا،.دفاع از یوسفش به جا،..احترام و صمیمیتش هم، باید به جا میبود.
💎هرچه بود زهرایی بود... دختر زهرایی که فقط برای #حجاب نیست..
با لبخند حرف میزد. بااحترام.. اما از درون دلخور بود و غصه دار...
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚