eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
630 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 حضرت اباصالح المهدی عجل الله فرجه، در بیان حضرت سلطان علی بن موسی الرضا علیه السلام 📝 حدّثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمدانيُّ رضي ‌الله‌ عنه قال حدّثنا عليُّ ابن إبراهيم عن أبيه عن الرَّيّان بن الصلت قال قلت للرِّضا عليه ‌السلام أنت صاحب هذا الامر؟ فقال أنا صاحب هذا الامر ولكنّي لست بالّذي أملاها عدلاً كما ملئت جوراً و كيف أكون ذلك على ما ترى من ضعف بدني و إنَّ القائم هو الّذي إذا خرج كان في سنِّ الشيوخ و منظر الشبّان قويّاً في بدنه حتّى لو مدَّ يده إلى أعظم شجرة على وجه الأرض لقلعها و لو صاح بين الجبال لتدكدكت صخورها يكون معه عصا موسى و خاتم سليمان عليهم‌السلام. ذاك الرَّابع من ولدي يغيبه الله في ستره ما شاء ثمَّ يظهره فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً. ✍🏻 ريّان بن صلت گويد به حضرت امام رضا عليه السّلام گفتم: آيا شما صاحب الامر هستيد؟ فرمودند: من صاحب الامر هستم امّا آن كسى كه زمين را از عدل آكنده سازد همچنان كه پر از جور شده باشد نيستم و چگونه او باشم در حالیكه ضعف بدن مرا مى‌بينى و قائم كسى است كه در سن پیرها و منظر جوانان قيام كند و نيرومند باشد بغايتى كه اگر دستش را به بزرگترين درخت روى زمين دراز كند آن را از جاى بركَند و اگر بين كوهها فرياد برآورد صخره‌هاى آن فرو پاشد. عصاى موسى و خاتم سليمان با اوست، او چهارمين از فرزندان من است، خداوند او را در سِتر خود نهان سازد سپس او را ظاهر كند و بواسطه او زمين را از عدل و داد آكنده سازد همچنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد. 📚 کمال الدین، صدوق رحمه الله، ص ٣٧٦ 🔅ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔅 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
🌟 منزلت و ارزش و عیارِ شیعه در چیست؟! 💫 معانی الأخبار أَبِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ یَزِیدَ الرَّزَّازِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام یَا بُنَیَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّیعَةِ عَلَی قَدْرِ رِوَایَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِیَ الدِّرَایَةُ لِلرِّوَایَةِ وَ بِالدِّرَایَاتِ لِلرِّوَایَاتِ یَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَی أَقْصَی دَرَجَاتِ الْإِیمَانِ إِنِّی نَظَرْتُ فِی کِتَابٍ لِعَلِیٍّ علیه السلام فَوَجَدْتُ فِی الْکِتَابِ أَنَّ قِیمَةَ کُلِّ امْرِئٍ وَ قَدْرَهُ مَعْرِفَتُهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُحَاسِبُ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِی دَارِ الدُّنْیَا. ✍🏻حضرت امام جعفرالصادق علیه السّلام روایت کرده که حضرت امام محمدالباقر علیه السّلام فرمودند: ای پسرم! مقام شیعیان ما را به اندازه روایات و شناخت آنها بشناس، زیرا شناخت، داناییِ روایت می‌باشد و به داناییِ روایات، مؤمن تا بلندترین درجه ایمان بالا می‌رود. من در کتاب علی علیه السّلام نگاه کردم و در آن کتاب چنین یافتم: "ارزش و اندازه هرکس بمقدار معرفت اوست، زیرا خدای تعالی مردمان را به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده حسابرسی می‌کند."  📚 بحارالانوار، ١/١٠٦، به نقل از "معانی الاخبار" صدوق رحمه الله 🔅ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔅 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸پایان یک ماه بندگی 🎊یک ماه دلدادگی 🌸یک ماه نور و روشنایی 🎊یک ماه صفا و برکت 🌸بر همگان  مبارک باد 🌸 امیدوارم امشب بهترین عیدی 🎊را از دستان پُر برکت و مبارکـ 🌸آقا امام زمان  (عج) بگیرید 🌸طاعاتتون قبـول و عیدتون مبارکــــــــ 🎊💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این ڪه طے شد این رمضان بین غفلتم دستم ولے بہ دامن ڪه هسٺ گر چہ پرید فرصٺ پروازمان ولے فرصٺ ڪه هسٺ تا عرفہ ڪه هسٺ
❤ 💦دل خسته خدا خدا خدا میکردم ☀️یک ماه برای تو دعا میکردم 💦هرجمعه ماه رمضانی که گذشت ☀️تا وقت اذن توراصدا میکردم 💦سی روز به عشق دیدنت آقا جان ☀️من روزه خود به اشک وا میکردم 💦در هرشب قدر وقت احیاء ارباب ☀️با یاد شما یادو صفا میکردم 💦ای کاش نماز عید فطر خود را ☀️در پشت سر تو اقتدامیکردم 💦افسوس چنین نشد و من فهمیدم ☀️یک ماه برای وخود دعا میکردم 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
🌺🍃 عید آمده و آمده ام باز فقیر یا حضرتِ حق به حقّ هر بندِ مجیر این حدّاقل ذکر و عباداتم را تأیید کن و از منِ عاصی بپذیر!💔
* 💞﷽💞 ‍ روضه اش عجیب بود. انگار پسری برای مادرش روضه میخواند. نگاهش را دوخت به آن انگشتر حدید و ذکر هفت جلاله رویش... -حاج اقا، التماس دعا مرد برای لحظه ای ساکت شد. گویی از چیزی تعجب کرده باشد اما جوابی نداد. راحله حس کرد مزاحم خلوت مرد است، منتظر جواب نماند و برگشت سمت ضریح. زیارت دوباره ای کرد. میخواست از در بیرون برود که مرد به حرف در آمد: - مریضتون خوب میشه ان شالله... نذرتون قبوله ان شالله راحله تشکری کرد و بیرون آمد. میخواست کفش هایش را بپوشد که یکدفعه با خودش فکر کرد از کجا فهمید مریض دارم؟ نذرمو ... اما جمله اش را کامل نکرد، برگشت داخل امامزادا ولی کسی نبود... خواب دیده بود? نه! بیدار بیدار بود! اما آن مرد که بود? قطره ای باران روی چادرش چکید. دستش را بالا گرفت، قطره ای کف دستش افتاد، قطره بعدی توی صورتش... باران تند شد... چه نشانه خوبی! باران یعنی نذرش قبول بود? ّ نوری در دلش روشن شده بود. ست دهایش را باز کرد و همانجا زیر باران ارام چرخی زد... "اصلا حسین، جنس غمش فرق می کند" پ.ن: آهنگ دلم گریه میخواد، حجت اشرف زاده ..
* 💞﷽💞 ‍ بعد از کلاس سری به شاهچراغ زد. دوست داشت گردنبندی برای سیاوس بخرد. حالا که سیاوش گردنبند طلایش را بخاطر راحله برداشته بود، دوست داشت جایگزینی برایش بگذارد. نگاهش را چرخاند روی گردنبند های چوبی... خوشش آمد اما پلاکش را چه میگذاشت? هیچ کدام به دلش ننشستند. عقیق سرخ مستطیل شکل و مسطحی را انتخاب کرد و داد تا چیزی را که دوست داششت رویش بنویسند. آیه ای که آن مرد غریبه برایش زمزمه کرده بود : "قل لن تصیبنا الا ما کتب الله لنا" همانجا نشست تا آماده شد. پلاک را به گردنبند چوبی وصل کرد. واقعا قشنگ شده بود. حتما به سیاوش می آمد. جلوی در هال که رسید دو جفت کفش زنانه و مردانه پشت در دید. مهمان داشتند? وارد هال که شد سرجایش میخکوب شد. کیفش از دستش سر خورد. اینها اینجا چه میکردند. با دیدن راحلخ بلند شدند. زنی که چشم هایش از گریه سرخ شده بود و مردی میان سال و سر افکنده. سلام آرامی کردند. میخواست بی توجه به آنها به سمت اتاق برود که مادرش نهی ش کرد: -راحله جان، بیا اینجا مادر این یعنی مهمان هرکه باشد حرمت دارد. آخ که این مراعات و صبوری مادر گاهی دیوانه اش میکرد. بی میل و رغبت برگشت به طرف جمع و کنار مادرش نشست. آنها هم نشستند. همه ساکت بودند. حاج رسول محسنی ، داشت به نیما فکر میکرد، به پسر نا خلفی که چطور آبروی چندین و چند ساله اش را به باد داده بود و حالا جلوی دخترکی چنین سرافکنده شده بود. کاش میتوانست بیخیال مهر پدری اش شود و بگذارد پسر همانجا در زندان بپوسد اما نمیشد. فرزندش بود و پاره ی تنش. به حرف آمد و صدایش سکوت را شکست: -میدونم که تو این وضعیت تحمل ما براتون سخته. هرچی بگین حق دارین ولی ... ولی چه باید می گفت? میگفت پسرم که مسبب همه بدبختی هایت شده را ببخش? پسری که سرت را شیزه مالیده بود و منافقانه جلو آمده بود? پسری که حالا شوهرت را روی تخت بیمارستان انداخته? میگفت من را ببخشی که ندانسته و ندیده، بعد از به هم خوردن مراسم لیچار بارت کرده ام? این حرفها گفتن داشت? سکوت کرد. حرفی نداشت. حاج یوسف که دید حرف زدن برای پدر نیما سخت شده خودش ماجرا را که قبل از آمده راحله شنیده بود شرح داد: -بابا جان، گویا پلیس نیمارو پیدا کرده راحله سر بلند کرد. این خبر کمی از آتش درونش را خنک میکرد. هرچند نمیتوانست از داغ حال سیاوش چیزی کم کند اما حداقلش این بود که چنین آدمی نمیتوانست دست در جیب کند و راه برود. پدر ادامه داد: -حالا پدر و مادرش اومدن اینجا که ... راحله آشفته شد. چشم چرخاند سمت والدین نیما. عصبانی بود. دوست داشت دهان باز کند و هرچه به دهانش میرسد بارشان کند. از وقتی پای این پسر به زندگی اش باز شده بود جز مصیبت چیزی به ارمغان نیاورده بود. هرچچند شاید اگر نیما نبود هیچ وقت به شیاوش نمی رسید اما حالا همین نیما سیاوشش را راهی بیمارستان کرده بود. سیاوشی که معلوم نبود میماند یا ... سیاوش! لحظه ای مکث کرد. اگر الان سیاوش روی تخت است تنها بخاطر نیماست? پس خودش چه? با خودش رو راست بود، اگر او زود قضاوت نکرده بود ، اگر حرف های سیاوش را شنیده بود، اگر کمی حوصله به خرج داده بود شاید الان خیلی چیز ها فرق میکرد. نباید اشتباهش را تکرار میکرد. نگاهی یه پدر و مادر نیما کرد. دلش سوخت. اینها که گناهی نداشتند. نباید دق دلی اش را سرشان خالی میکرد. پدر و مادر بودند و طبیعی که برای نجات فرزندشان تقلا کنند. چشم هایش را بست تا کمی آرام شود. نفس عمیقی کشید و سعی کرد سنجیده حرف بزند: - بابت کارهایی که پسرتون با من کرد، میتونم از حق خودم بگذرم. اگ فقط جریان ازدواج بود برام اهمیتی نداشت امل حالا، بخاطر پسر شما ... هرچند شما از کارهاش خبر نداشتین ولی رفتارتون بعد از به هم خوردن مراسم واقعا آزار دهنده بود. هرچند شاید طبیعی بود. اگه بخاطر اون اتفاقات اینجایین، من بخشیدم اما بخاطر کاری که با سیاوش کرد هرگز کوتاه نمیام. اگر پسر شما آزاد بشه هیچ معلوم نیست که دوباره سر یکی دیگه ... پدر نیما وسط حرفش پرید: -نمیذارم دخترم.. خودم حواسم بهش هست ... راحله دستش را بالا آورد: - صبر کنین اقای محسنی، شما همه عمر کنارش بودین، اگر میتونستین مراقبش باشین الان وضع ما این نبود. چطوری میخواین مراقبش باشین? حبسش کنین? مگه بچه دو ساله ست? هرچند الان پسر شما متهم ردیف دومه و اون بدبختی که پشت فرمون بوده بیشتر پاش گیره، اما فکر میکنم چند سال زندان برای پسرتون واقعا لازمه نه آقای محسنی ، امکان نداره من رضایت بدم. این حرف اول و آخرمه..مطمئنم اگه پدر سیاوش هم اینجا بود نظرش همین بود. بلند شد، با اجازه ای گفت و رفت توی اتاقش... پدر و مادر راحله لبخندی زدند به این جواب عاقلانه و پدر و مادر نیما فکر کردند چه گوهری را از دست داده اند. ...
✴️ سه شنبه👈 13 اردیبهشت / ثور 1401 👈1 شوال 1443👈3 می 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. ❤️ عید سعید فطر. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 نماز و روزه های شما مقبول درگاه حضرت حق عید سعید فطر بر همه شما دوستان مبارک . 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ روز خوش یُمن و شایسته ای است و برای هر کار و حاجتی خوب است خصوصا: ✅ازدواج خواستگاری و عقد. ✅ دیدار با امیران و صاحب منصبان. ✅خرید وسیله سواری. ✅مسافرت. ✅ و‌ فروش کالا خوب است. 🚘 سفر :مسافرت خوب است 👶زایمان :نوزاد خواستنی و مقبول مردم باشد. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز قمر در برج جوزا است و برای امور زیر نیک است: ✳️آغاز نگارش کتاب. ✳️ دیدار با مقامات. ✳️ مسافرت. ✳️آغاز امور تعلیمی و یادگیری. ✳️ خرید خانه و املاک. ✳️ مبادله سند و قباله. ✳️ خرید کردن. ✳️ارسال کالا. ✳️ و شراکت و امور شراکتی خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت:مباشرت و عروسی مکروه است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث کوتاهی عمر است. 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ، برای رگ ها ضرردارد. ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 2 سوره مبارکه "بقره" است. الم ...ذالک الکتاب لاریب فیه... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمی دانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی گردد. ان شاءالله.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد. 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 یقین به ولایت حضرات اهل بیت علیهم السلام از هزار سال عبادت بالاتر است 🔘در کلام مرحوم حجت‌الاسلام شیخ‌ 👈 مناسب برای استوری در واتس‌اپ و اینستاگرام. ⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
2_5440636555054028812.mp3
4.38M
از ایران آمده بود عراق، برای دیدن بزرگترین عالِم شیعه. یواشکی در گوش او گفت: یادت هست دوران طلبگی همشاگردی بودیم؟ یادت هست درس‌ها را من به تو یاد می‌دادم؟ از کجا به اینجا رسیدی؟! چطور شدی دریای علم؟! علامه سید بحرالعلوم فرمود: می‌گویم! اما به شرطی که تا زنده‌ام فاش نکنی!... 📚بحارالانوار ج53 ص235 👈🏻به مناسبت سالروز ولادت جناب سید مهدی بحرالعلوم (عید فطر) ⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 ✋🏻 🌙✨رمضان امسال را با تمام دعاهای فرج وقت افطارش، با تمام گله های هر شب افتتاحش، با تمام «عجّل» های شب های قدرش، می‌سپارم به شما ای آقای من! به این امید که به یُمن آمین هایت، آخرین رمضان بی حضورت باشد! 📿عید فطر ما لحظه‌ی شیرین وصال توست. همان لحظه که روزه‌ی فراق را نه با شهد و شکر، که با شیرینی لبخند تو باز کنیم. همان روز که پشت سر تو، صف به صف بایستیم و سجده های نماز عیدمان را یکی کنیم با سجده‌های شکرانه ظهور. همان روز که طنین قنوت تو در گوش دنیا بپیچد: 🤲🏻 اللهم بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا... ⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
🍃 مرگِ شیرین، و زندگی تلخ 🔻 در بخشی از دعای پربار و جامع "مکارم الاخلاق" از حضرت سیدالساجدین امام سجاد علیه السلام، میخوانیم: "... فَإِذَا كَانَ عُمْرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيَّ، أَوْ يَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَيَّ" ✍🏻 خدایا، اگر قرار است زندگیِ من بازیچهٔ شیطان باشد، قبل از آنکه مورد خشم و غضب و عذاب تو واقع شوم، جانم را بگیر. در همین یک عبارت، زهد، درس اخلاق، بندگی، معرفت، آخرت‌محوری و شرافت موج می‌زنَد. و چه بسیارند افرادی که برعکس، زندگی را به هر قیمتی خواهانند حتی به قیمت جهنم و خشم خداوند متعال. 🌹 سلام و صلوات خداوند متعال بر سیدالسجادین، زين العابدين، ذوالثفنات، امام علی بن الحسین علیه السلام که نحوه گفتگو و مناجات با خداوند متعال را بما آموخت. 🤲🏻 خداوندا، اگر در مرگم را مقدر فرمودی، در زمانی که از عمرم باقیست، مرا از سفر حج و زیارت قبور حضرات معصومین علیهم السلام و ادای حقوقت و حق‌الناس و تَفقُه در دین، محروم مگردان، یا خیر المسئولین و یا خیر المعطین و یا ارحم الراحمين، بحق محمد و آله الطاهرين. 🔅ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔅 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است.
* 💞﷽💞 ‍ پدر سیاوش چند ساعتی بود که آمده بود خانه تا استراحت کند. راحله داشت آماده میشد تا برود پیش سیاوش. بند کفش هایش را بست، صورت مادرش را که داشت سفارشات لازم را میکرد بوسید و از خانه بیرون زد. توی اتوبوس که نشست، گردنبند سیاوش را از کیفش بیرون آورد. دویت داشت هرچه زودتر گردنبند را برایش ببرد و به گردنش بیندازد. بالاخره رسید. وارد راهرو که شد هیجانی را در بخش دید. دقیق شد. یکی دو تا از پرستارها به سمت اتاق سیا ش در رفت و آمد بودند. چقدر این صحنه برایش آشنا بود . خودش را به کنار دیوار رساند و به دیوار دست گرفت. با خودش گفت: - مادر که گفته بود خوابش خواب خوبی ست! پس چرا... کنار دیوار سر خورد روی زمین. فکر تکرار خوابش در واقعیت همه توانش را گرفت. چشمش به اتاق بود. فکر کرد الان است که تخت ملحفه پوش را بیرون بیاورند. یکی از پرستارها دیدش. رو کرد به سمت همکارش که پای تلفن بود: -خانم میرزایی! بیا، خانمش اینجاست به طرفش آمدند و کمکش کردند روی صندلی های استیل نقره ای رنگ بخش بنشیند. نگاهش خیره مانده بود به دیوار روبرویش. میترسید سر بچرخاند سمت اتاق. لب هایش لرزید: -اتفاقی ...افتاده? پرستار همان طور که دستش را پشت کمر راحله گذاشته بود گفت: -آره عزیزم، یه اتفاق خوب!! خدایا! یعنی پرستار هم مثل مادرش داشت دلداری اش میداد? اتفاق خوب? اتفاق خوب که این همه هیاهو نداشت پرستار منتظر نماند: -حال مریضتون بهتر شده... سطح هشیاریش بیشتر شده... البته هنوز پایدار نیست ولی خب امیدوار کننده هست. حالا دکتر میاد باهات حرف میزنه راحله باورش نمیشد، نمیدانست بخندد یا گریه کند. لب هایش خندان بود و چشم هایش گریان! -یعنی به هوش اومده? پرستار خندید: -نه عزیزم! هنوز تا بهوش اومدن خیلی مونده. ان شالله به هوش هم میاد...دعا کن... دکتر اومد، برو باهاش صحبت کن راحله خودش را به دکتر رساند و وقتی دکتر حرف های پرستار را تایید کرد انگار بال در آورده باشد. خودش را به اتاق رساند. کنار تخت ایستاده بود. با چشم های اشکبار به سیاوش خیره شده بود. به طرفش رفت. دست هایش را دور صورت سیاوش قاب کرد. سر خم کرد و گونه سیاوش را بوسید: -بر میگردم عزیز دلم باید به خانواده اش خبر میداد. تلفن را از کیفش در آورد، اما نه، باید حضوری میرفت. به سمت در رفت. میخواست از در خارج شود که دید هیکلی مردانه و درشت قاب در را پر کرده است. سر بلند کرد، سید صادق بود تعجب کرد. آخرین باری که سید را دیده بود بعد از عمل بود. چقدر آشفته بود، اما حالا، از آن آشفتگی خبری نبود. مثل قبل مرتب بود و سرحال. احساس کرد کمی از این رفیق بی معرفت دلخور است اما باز هم ترجیح داد زود قضاوت نکند. بعد یادش آمد به سیاوش، آمد دهان باز کند و بگوید سیاوش حالش بهتر شده اما قبل از اینکه حرفی بزند، سید نگاهش را چر خاند روی سیاوش: -میدونم! برای همین اومدم و رفت طرف چارت آویزان از تخت سیاوش. برش داشت و مشغول برگ زدن شد. از اتاق بیرون زد. قبل از اینکه از بخش بیرون برود، یادش آمد از پرستار تشکر نکرده است. برگشت سمت ایستگاه پرستاری. از همه تشکر کرد. یکی از پرستارها پرسید: - این آقا از آشناهاتون هستن? دکتر تدین رو میگم - بله، دوست شوهرمه! - واقعا? نمیدونستم راحله کمی فکر کرد: -شما بهشون گفتین که حال همسرم بهتر شده? - نه! ما هنوز به کسی خبر ندادیم. خانم میرزایی میخواستن بهتون زنگ بزنن که دیدیم اینجایین راحله موقع رد شدن، نگاهی از پنجره به داخل انداخت: - سید دست هایش را دور صورت سیاوش گرفته بود، پیشانی اش را به پیشانی سیاوش چسبانده بود، حس کرد شانه هایش میلرزد. چقدر کارهای این جناب دکتر عجیب و غریب بود. اما یک چیز واضح بود، اینکه سیاوش را خیلی دوست دارد. پس چرا تمام این روزها هیچ وقت سراغی ازش نگرفته بود? اما حالا وقت این حرفها نبود. باید میرفت و به خانواده خبر میداد... پ.ن: چارت: خلاصه ای از پرونده بیمار که معمولا در یک تخته شاسی فلزی در پایین تخت قرار دارد یا از لبه آن آویزان است ...
* 💞﷽💞 ‍ یک هفته دیگر هم گذشت. چون وضعیت سیاوش هنوز پایدار نشده بود دکتر توصیه کرده بود که چند روزی در بیمارستان بماند و پدر هم که دلهره پسرش را داشت بیشتر از دکتر مصر به این کار بود. حال سیاوش رو به بهبودی می رفت. برخلاف آن دوماه، این یک هفته سید تمام وقت در کنار سیاوش بود و فقط وقت هایی که راحله یا خانواده اش می آمدند تنهایش می گذاشت. روز های اول سیاوش گیج و منگ بود. در سکوت، به نقطه ای زل میزد و سعی میکرد تا چیزی ببیند ولی تلاشش بی فایده بود. هنوز حافظه اش به طور کامل برنگشته بود و بعضی از افراد را به یاد نداشت. روز اولی که چشم باز کرد و حرف زد سید کنارش بود: -اینجا کجاست? چرا تاریکه? سید روی صندلی تکان خورد: -اینجا بیمارستانه! -کی اینجاست? - منم سیاوش جان - شما? -خسته نباشی پسر! حالا دیگه پرفسور فتحی رو یادت نمیاد? سیاوش ساکت شد و در ذهنش به دنبال نشانه ای از این پروفسور فتحی گشت: -چیزی یادم نمیاد! سرم درد میکنه -کم کم یادت میاد... سر دردت هم بخاطر دارو هاست.. خوب میشه سیاوش که فکر میکرد پروفسور فتحی اسم واقعی همراهش باشد گفت: -حالا چرا توی تاریکی نشستیم پروفسور? چراغو روشن کن سید که هم خنده اش گرفته بود و هم این گیجی و کوری ناراحتش میکرد، لبخند تلخی زد، دستش را روی دست سیاوش گذاشت و گفت: -تو تصادف کردی سیا... تقریبا دو ماهی بیهوش بودی! بخاطر تصادف ممکنه یه مدت بیناییت مشکل داشته باشه سید دلش نیامد بگوید که نابینا شدی ولی سیاوش خودش این کار را کرد: -یعنی کور شدم? سید دید نمیتواند امید واهی بدهد: -هنوز معلوم نیست... شاید اره، شاید نه سیاوش کمی ساکت ماند بعد پرسید: -تو باید دوست من باشی که اینجوری صدام میزنی یا شاید برادرم!! -من دوستتم... ۱۵ ساله که رفیقتم سیاوش با اینکه نمیدید سر چرخاند سمت سید: - پس چرا چیزی یادم نمیاد! اسمت چیه? -صادق! الان چیا یادته? - تقریبا هیچی! فقط یادمه خوردم به یه چیزی و بعد توی سرم احساس درد داشتم... فقط همین سید فکر کرد برای امروز کافی ست: -خب، فعلا استراحت کن چند روزی به همین منوال گذشت. سیاوش کم حرف شده بود و بیشتر در خودش بود. همه می آمدند و می رفتند اما سیاوش واکنش چندانی نداشت. کم کم حافظه اش بهتر شد اما شوک حاصل از نابینایی برایش سنگین بود. دو شنبه عصر بود که راحله وارد اتاق شد. راحله وقتی دید سیاوش خوابیده، پایین تختش ایستاد، کمی نگاهش کرد. بعد رفت سمت پنجره، و به خیابان روبرویش خیره ماند. هنوز هوا خیلی سرد نشده بود. پنجره را باز کرد تا هوای اتاق عوض شود. باد ملایمی شروع به وزیدن کرد. یاد شعری افتاد که روز اول نامزدی شان سیاوش برایش خوانده بود. زیر لب زمزمه کرد: -باد بر میخیزد... باد وزیدن آغاز کرد داشت شعر را میخواند که یکدفعه صدای سیاوش را شنید که همراهش داشت شعر را میخواند. خودش ساکت ماند و سیاوش چند مصرعی را خواند. بعد ساکت شد و گفت: -این شعرو یادمه! راحله خندان کنار تخت امد، روی لبه تخت نشست: -حالا که یادته برام میخونی? سیاوش کمی مکث کرد و بعد شروع کرد به خواندن و راحله چشم دوخته بود به چشمان دریایی رنگ سیاوش که حالا باز بود اما ... چقدر خوشحال بود که سیاوش دوباره حرف میزد. نعمت هایی در زندگی هستند که برایمان روزمره شده اند. تا از دستشان ندهیم نمیفهمیم که با وجود بدیهی بودن چقدر بزرگند و مورد نیاز. راه رفتن، حرف زدن، دیدن... اموری که فکر میکنیم چون به راحتی از آنها استفاده میکنیم همیشگی اند و یا نیار به قدر دانی ندارند... و چه اشتباه بزرگی! کافی ست فرزندمان یک روز نتواند اسممان را صدا بزند یا مجبور باشیم چند هفته ای با عصا راه برویم! آن وقت است که میفهمیم نعمت های زندگیمان چنان بی شمارند که تک و توک نداشته هایمان اصلا به چشم نخواهند آمد. اتفاقی که این روزها واژگونه است و همه اندک چیزهای نداشته هایشان را میبینند نه نعمت های بی شمار را... وقتی شعر تمام شد، سیاوش کمی سرش را خم کرد تا بهتر بشنود: -هنوز اینجایی? راحله دستان سیاوش را در دست گرفت اما چیزی نگفت. - چرا چیزی نمیگی? - چی دوست داری بشنوی? سیاوش کمی فکر کرد: -من بعضی چیزارو یادم نمیاد. چرا اینجام? راحله لبخندی زد: -از اول اولش بگم? - اگه جالبه آره! و راحله شروع کرد به گفتن داستان برای سیاوش. از اول اولش !! وقتی قصه کوتاه آشنایی و زندگیشان تمام شد سیاوش گفت: - و حالا تو میخوای با یه مرد کور زندگی کنی? ...
✴️چهارشنبه👈 14 اردیبهشت /ثور 1401 👈 2 شوال 1443👈4 می 2022 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🔥قتل متوکل به فرمان پسرش در 41 سالگی " 247 هجری " 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛 صدقه اول وقت لازم و رفع اثر نحوست کند. 📛 امروز برای امور زیر مناسب نیست: 📛خواستگاری و عقد و ازدواج. 📛مشارکت و امور شراکتی. 📛و ورود بر صاحب منصبان خوب نیست. 🚘مسافرت: سفر مکروه است در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👶 مناسب زایمان و نوزاد روزی گشاده دارد. ان شاءالله. 🔭 احکام نجوم 🌗 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ آغاز امور تعلیمی و یادگیری . ✳️ شروع به نگارش کتاب. ✳️ نو بریدن و نو پوشیدن. ✳️ شروع کارهای آموزشی. ✳️ و صید و شکار و دام گذاری خوب است. 💉💉 حجامت خون دادن فصد خوب نیست. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث حاجت روایی می شود. 👩‍❤️‍💋‍👨مباشرت: حکم مجامعت در شب پنجشنبه فرزند حاصل از آن حاکمی از حاکمان و یا عالم گردد. 😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 3 سوره مبارکه "آل عمران" است. نزل علیک بالحق مصدقا لما بین یدیه.... و مفهوم آن این است که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد. ان شاءالله.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد. 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده هر صبح همه با هم این دعارو بخوانیم 🌸✨اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج✨🌸 @haram110
هدایت شده از حرم
✅امام صادق علیه السلام درباره فرمودند: 🌸«هر کس با این دعای چهل صبح به سوی خدا دعا کند از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم عج خارج خواهد ساخت و حتی در مقابل هر کلمه ای هزار حسنه به او می دهد و هزار گناه از او محو می کند». 📚 بحار الانوار، جلد 83، ص284، حدیث 47 به نقل از کتاب امام مهدی عج،تنظیم:اکبر اسد علیزاده •┈••✾🍃🌺🍃✾••┈•
هدایت شده از حرم
3_453884580403872619.mp3
1.82M
 کجایى ...؟؟  اى همیشه پیدا از پس ابرهاى غیبت! 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
هدایت شده از حرم
4_468051916576786804.mp3
4.02M
🎧 با صدای استاد فرهمند 🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
‌ ‌ دعای عهد بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان