eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
726 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
◼️▪️ 0⃣ 4️⃣ روز تا شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها باقی مانده است... ☑️بیان روضه فاطمیه توسط جبرائیل در شب معراج 💫عنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ ص إِلَى السَّمَاءِ قِيلَ لَهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَخْتَبِرُكَ فِي ثَلَاثٍ لِيَنْظُرَ كَيْفَ صَبْرُكَ … أَمَّا ابْنَتُكَ فَتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَقُّهَا غَصْباً الَّذِي تَجْعَلُهُ لَهَا وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حَامِلٌ وَ يُدْخَلُ عَلَيْهَا وَ عَلَى حَرِيمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَيْرِ إِذْنٍ…» حماد بن عثمان از حضرت امام جعفرالصادق علیه السلام نقل می کند که زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به معراج برده شدند به ایشان گفته شد صبر تو در سه جا امتحان می شود... سومین آنها دخترت مورد ستم واقع گشته و محروم شده و حقش غاصبانه گرفته می شود...درحالی که بارادار است او را می زنند و به حریم و خانه اش بدون اجازه وارد می شوند..😭😭 📚کامل الزیارت، ص332 ⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️ |
حرم
* 💞﷽💞 ─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ 🌈 #قسمت_دوم 🌈 #هرچی_تو_بخوای ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 آقای صادقی و خانواده ش
* 💞﷽💞 ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 رفتم وضو گرفتم و ✨نماز شب✨ خوندم... از وقتی فضیلت نماز شب رو متوجه شدم به خدا گفتم _هروقت بیدارم کنی میخونم.من گوشی و ساعت و این چیزها تنظیم نمیکنم.اگه خودت بیدارم کنی میخونم وگرنه نمیخونم. انصافا هم خدا مرام به خرج داد و از اون شب قبل اذان صبح بیدارم میکنه.حالا گفتن نداره ولی منم نامردی نکردم و هرشب نمازشب خوندم. خداروشکر مامان موقع صبحانه دیگه حرفی از خواستگاری نگفت. با بسم الله وارد دانشگاه شدم.گفتم: _خدایا امروز هم خودت بخیرکن.چند قدم رفتم که آقایی از پشت سر صدام کرد -خانم روشن توی دلم گفتم خدایا،داشتیم؟!! برگشتم.سرم بالا بود ولی نگاهش . گفتم:بفرمایید. -امروز کلاس استاد شمس تشریف میبرید؟ -بله -میشه امروز باهاشون بحث نکنید؟ -شما هم دانشجوی همون کلاس هستید؟ -بله -پس میدونید کسی که بحث رو شروع میکنه من نیستم. -شما ادامه ندید. -من نمیتونم در برابر افکار اشتباهی که به خورد دانشجوها میدن باشم. -افکار هرکسی به خودش مربوطه. -تا وقتی به زبان نیاورده یا به عمل تبدیل نشده به خودش مربوطه. -شما عقاید خودتو محکم بچسب چکار به عقاید بقیه دارید؟ -عقاید من بهم اجازه نمیده دربرابر کسی که میخواد بقیه رو کنه باشم. -شما چرا فکر میکنید هرکسی مثل شما فکر نکنه گمراهه؟ -ایشون افکار خودشونو میگن،منم عقاید خودمو میگم.تشخیص درست و نادرست با بقیه..من دیگه باید برم.کلاسم دیر شده. اجازه ی حرف دیگه ای بهش ندادم و رفتم.اما متوجه شدم همونجا ایستاده و به رفتن من نگاه میکنه. ✨خداجون خودت عاقبت امروز رو بخیر کن.✨ ریحانه توی راهرو ایستاده بود.تا منو دید اومد سمتم.بعد احوالپرسی گفتم: _چرا کلاس نرفتی؟ -استاد شمس پیغام داده تو نری کلاسش. لبخند زدم و دستشو گرفتم که بریم کلاس.باترس گفت: _زهرا دیوونه شدی؟!برای چی میری کلاس؟! -چون دلیلی برای نرفتن وجود نداره. میخواست چیزی بگه که... صدای استاد شمس از پشت سرمون اومد.تامنو دید گفت: _شما اجازه نداری بری کلاس. گفتم:به چه دلیلی استاد؟ -وقت بچه های کلاس رو تلف میکنی. -استاد این کلاس شماست.من اومدم اینجا شما به من برنامه نویسی آموزش بدید.پس کسیکه تو این کلاس صحبت میکنه قاعدتا شمایید. -پس سکوت میکنی و هیچ حرفی نمیزنی. -تا وقتی موضوع راجع به برنامه نویسی کامپوتر باشه،باشه. دانشجو های کلاس های دیگه هم جمع شده بودن.استاد شمس با پوزخند وارد کلاس شد. من و دانشجوهای دیگه هم پشت سرش رفتیم توی کلاس. اون روز همه دانشجوها ساکت بودن و استاد شمس فقط درمورد برنامه نویسی صحبت کرد. گرچه یه سؤالی درمورد درس برام پیش اومد ولی نپرسیدم.بالاخره ساعت کلاس تمام شد.استاد سریع وسایلشو برداشت و از کلاس رفت بیرون. همه نگاه ها برگشت سمت من که داشتم کتابمو میذاشتم توی کیفم. زیر لب خنده م گرفت.اما بچه ها که دیدن خبری نیست یکی یکی رفتن بیرون.من و ریحانه هم رفتیم توی محوطه. ریحانه گفت: _خداکنه دیگه سرکلاس چیزی جز درس نگه. گفتم:خداکنه. تاظهر چند تا کلاس دیگه هم داشتم.بعداز نماز رفتم دفتر بسیج دانشگاه.با بچه ها سلام و احوالپرسی کردم و نشستم روی صندلی. چند تا بسته کتاب روی میز بود.حواسم به کتابها بود که خانم رسولی(رییس بسیج خواهران) صدام کرد -کجایی؟دارم با تو حرف میزنم. -ببخشید،حواسم به کتابها بود.چی گفتین؟ -امروز تو دانشگاه همه درمورد تو و استادشمس صحبت میکردن. -چی میگفتن مثلا؟ -اینا مهم نیست.من چیز دیگه ای میخوام بهت بگم. -بفرمایید -دیگه کلاس استادشمس نرو. -چرا؟!!اون افکار اشتباه خودشو به اسم روشن فکری بلند میگه.یکی باید جوابشو بده. -اون آدم خطرناکیه.تو خوب نمیشناسیش.بهتره که دیگه نری کلاسش. -پس.... نذاشت حرفمو ادامه بدم.گفت: _کسانی هستن مثل تو که به همین دلیل تو اینجور کلاسها حاضر میشن.به یکی دیگه میگم بره. -ولی آخه.... -ولی آخه نداره.بهتره که تو دیگه کلاسش نری. -باشه. بعد کلاسهام رفتم خونه.... ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم
* 💞﷽💞 ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 بعد کلاسهام رفتم خونه... همش به حرفهای خانم رسولی فکر میکردم. مامان تو آشپزخونه بود.بالبخند گفتم: _سلام مامان گلم -سلام خسته نباشی.بیابشین برات چایی بریزم -برم لباسهامو عوض کنم،یه آبی به دست و صورتم بزنم بعدمیام -باشه برو. رفتم توی اتاق و پشت در نشستم. خیلی ناراحت بودم.به درستی کاری که قبلا میکردم مطمئن بودم. گفتم ✨خدایا تو خوب میدونی من هرکاری کردم ‌ بوده... بلند شدم،وضو گرفتم و نماز خوندم تا آروم بشم.از خدا خواستم کمکم کنه. دلم روضه میخواست. با گوشیم برای خودم روضه گذاشتم و کلی گریه کردم.تو حال و هوای خودم بودم که مامان برای شام صدام کرد. قیافه م معلوم بود گریه کردم. حالا جواب مامان و بابا رو چی بدم؟ آبی به صورتم زدم و رفتم سمت آشپزخونه.بسم الله گفتم و نسبتا بلند سلام کردم. مامان و بابا یه کم نگاهم کردن.مامان گفت: _باز برا خودت روضه گذاشتی؟ لبخندی زدم و نشستم کنار میز.سرشام بابا گفت: _خانواده ی صادقی فردا شب میان.فردا که کلاس نداری؟ -نه -پس بیرون نرو.یه کم به مادرت کمک کن. -چشم. برای اینکه به استادشمس و حرفهای خانم رسولی فکر نکنم همه ی کارها رو خودم انجام دادم... مامان هم فکرکرد به قول خودش سرعقل اومدم... عصر شد و من همه ی کارها رو انجام دادم. گردگیری و جاروبرقی کردم.میوه ها رو شستم و توی ظرف چیدم.شیرینی ها رو آماده کردم. کم کم برادرهام هم اومدن... داداش علی فرزند بزرگ خانواده ست و شش سال از من بزرگتره و یه پسر چهار ساله داره که اسمش امیرمحمده،علی و اسماء همسرش معلم هستن و بخاطر کارشون فعلا یه شهر دیگه زندگی میکنن. بعد داداش محمده که چهارسال از من بزرگتره و پاسداره، تا حالا چند بار رفته سوریه. یه دختر سه ساله داره به اسم ضحی.مریم همسر محمد قبل از ازدواج با محمد دوست من بوده.یک سال از من بزرگتره و توی مسجد باهم آشنا شده بودیم.من با داداش محمد خیلی راحت ترم.روحیاتش بیشتر شبیه منه. مامان با کلی ذوق براشون میگفت که از صبح کارها رو زهرا خودش انجام داده. همه بالبخند به من نگاه میکردن. محمد گفت: _تو که هنوز ندیدیش .ببینم ناقلا نکنه دیدیش و ما خبر نداریم. باخنده گفتم: _پس چی فکر کردی داداش؟فکر کردی اگه من تأییدش نمیکردم بابا اجازه میداد بیان خاستگاری؟ مگه نمیدونی نظر من چقدر برای مامان و بابا مهمه؟ همه خندیدن... رفتم توی اتاقم که آماده بشم،چشمم افتاد به کتاب برنامه نویسی که روی میز تحریرم بود... دوباره یاد استادشمس و خانم رسولی افتادم. ناراحت به کتاب خیره شده بودم.متوجه نشدم محمد اومده توی اتاق و داره به من نگاه میکنه.صدام کرد: _زهرا جا خوردم،... رفتم عقب.گفت: _چته؟کجایی؟نیستی؟ -حواسم نبود -کجا بود؟ -کی؟ -حواست دیگه. -هیچی،ولش کن -سهیل رو میخوای چکارکنی؟ -سهیل دیگه کیه؟ -ای بابا! اصلا نیستی ها. خواستگار امشبت دیگه. -آها!نمیدونم،چطور مگه؟ -من دیدمش،اونی که تو بخوای. -پس بابا اجازه داده بیان؟ -بابا هم هنوز ندیدتش.بهم گفت تحقیق کنم،منم دیدمش. -میگی چکارکنم؟... ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم
دعای رفع سحر و جادو و تلسم/طلسم عای امام رضا (ع) برای در امان ماندن از سحر و جادو و طلسم ساحران,دعای حفظ از سحر و جادو,دعای محفوظ ماندن از سحر و جادو,دعای مخصوص در امان ماندن از سحر ساحران,دعای امام رضا برای باطل کردن سحر و طلسم,دعای قوی و تضمینی مخصوص دفع سحر و جادو محمدبن عیسی گفت: از امام رضا علیه السلام در مورد جادو پرسیدم؟ فرمود: آن واقعیت دارد و به اذن خدا ضرر می رساند و هرگاه تو را جادو کردند پس دست هایت را تا محاذی صورتت بالا ببرو بگو: بسم الله العظیم بسم الله العظیم رب العرش العظیم الا ذهبت و انقرضت به نام خدای عظیم،به نام پرودگار عرش عظیم که بروی و منقرض شوی. فردی که سحر شده آیات: “قالَ مُوسى‏ ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ، وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ”‏[ونس،۸۱و۸۲.] و “وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ، فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ، فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِینَ”. [ اعراف،۱۱۷و۱۱۸و۱۱۹] را همیشه همراه خود داشته باشد. این آیه را هفت بار بر سحر شده بخوانند: “سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ” [قصص، ۳۵ ] پس به طور کلی باید از شر سحر ساحران به خدا پناه برد. عنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ السُّلَمِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع‏: قَالَ الْأَصْبَغُ أَخَذْتُ هَذِهِ الْعُوذَهَ مِنْهُ ع وَ قَالَ لِی یَا أَصْبَغُ هَذِهِ عُوذَهُ السِّحْرِ وَ الْخَوْفِ مِنَ السُّلْطَانِ تَقُولُهَا سَبْعَ مَرَّاتٍ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ‏ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ‏ بِأَخِیکَ‏ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ‏ وَ تَقُولُ فِی وَجْهِ الْمَاءِ إِذَا فَرَغْتَ مِنْ صَلَاهِ اللَّیْلِ قَبْلَ أَنْ تَبْدَأَ بِصَلَاهِ النَّهَارِ سَبْعَ مَرَّاتٍ فَإِنَّهُ لَا یَضُرُّکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى‏ طب الائمه، ص ۳۵
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 چهارشنبه 🔸 ۱۷ آبان / عقرب ۱۴۰۲ 🔸 ۲۳ ربیع الثانی ۱۴۴۵ 🔸 ۸ نوامبر ۲۰۲۳ 🌗 امروز قمر در «برج سنبله» است. ✔️ روز مناسبی برای امور زیر است: دیدار با رؤسا جابجایی خرید و‌ فروش خرید باغ و زمین زراعی ارسال کالا آغاز بنایی قباله نوشتن خرید منزل ⛔️ ممنوعات امور ازدواجی 🌎🔭👀 👶 زایمان نوزاد محبوب و پاک و دارای روحیات پاک باشد. 🚘‌ مسافرت کراهت دارد. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و انعقاد نطفه مکروه است. 🩸 حجامت، خون دادن و فصد باعث نشاط می‌شود. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث روبراه شدن امور می‌شود. ✂️ ناخن گرفتن روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی می‌شود. 👕 بریدن پارچه روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. ان شاءالله 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب چهارشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیهٔ ۲۳ سوره مبارکه " مؤمنون " است. ﷽ لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم و از مفهوم ان استفاده می‌شود که خواب بیننده را از جانب بزرگی خیر و خوبی باور نکردنی برسد. ان شاء الله مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز چهارشنبه یا حیّ یا قیّوم  ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین می‌گردد. ☀️ ️امروز متعلق است به علیه‌السلام علیه‌السلام علیه‌السلام علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ 💥فدک، از عوامل مهم‌ّ در دشمنی و کینه‌توزی با حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها قسمت • سوم ✔️ 🔥 توهین بی سابقه و شرم آور به سیدة النساء العالمین حضرت فاطمةالزهرا علیها السلام و حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام ابن ابی الحدید نقل کرده است: 📝 ... أَنَّ أَبَابَکْرٍ لَمَّا سَمِعَ خُطْبَةَ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَامُ فِی فَدَکَ شَقَّ عَلَیْهِ مَقَالَتُهَا، فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَقَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ! مَا هَذِهِ الرِّعَةُ إِلَی کُلِّ قَالَةٍ! أَیْنَ کَانَتْ هَذِهِ الْأَمَانِیُّ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ؟ أَلَا مَنْ سَمِعَ فَلْیَقُلْ، وَ مَنْ شَهِدَ فَلْیَتَکَلَّمْ، إِنَّمَا هُوَ ثُعَالَةٌ شَهِیدُهُ ذَنَبُهُ، مُرِبٌّ بِکُلِّ فِتْنَةٍ، هُوَ الَّذِی یَقُولُ: کَرُّوهَا جَذَعَةً بَعْدَ مَا هَرِمَتْ، تَسْتَعِینُونَ بِالضَّعَفَةِ وَ تَسْتَنْصِرُون بِالنِّسَاءِ، کَأُمِّ طِحَالٍ أَحَبَّ أَهْلُهَا إِلَیْهَا الْبَغْی ... (شرح نهج البلاغه ۱۶/۲۱۵) ✍🏻 حاصل آنکه: ﻭﻗﺘﻲ حضرت ﺻﺪﻳﻘﻪ ﻃﺎﻫﺮه سلام الله علیها ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺧﻄﺒﻪ ﻏﺮﺍ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﺮای ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻓَﺪَک هدیه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله به ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﻮﺩه ﺍﺳﺖ، بعد از شاهد گرفتن زنان بر فدک‌، حضرت ﺍﻣﻴﺮﻣﺆﻣﻨﺎﻥ علی بن ابی طالب علیه السلام ﺭﺍ بعنوﺍﻥ ﺷﺎﻫﺪ ﺧﻮﺩ معرفی کرد، ابابکر زندیق ﺑﺮ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺳﺨﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﺷﺖ ﻭ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﺁﻣﻴﺰ ﺭﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ حضرت ﺻﺪﻳﻘﻪ ﻃﺎﻫﺮه ﻭ حضرت ﺍﻣﻴﺮﻣﺆﻣﻨﺎﻥ علی بن ابی طالب علیهما السلام ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺟﺎﺭی ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ است. ابابکر زندیق خطبه حضرت فاطمةالزهرا سلام‌ الله علیها ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪ، و تأثیر ﺳﺨﻨﺎﻥ حضرت ﺑﺮ مردم به ﺍﻭ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺁﻣﺪ. بر ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍی ﻣﺮﺩﻡ، ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ سخنان واهی ﭼﻪ معنی ﺩﺍﺭﺩ؟! ﺍﻳﻦ ﺍﺩﻋﺎﻫﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺳول خدا ﻛﺠﺎ ﺑﻮد؟! ﻫﺮﻛﺲ شنیده ﺑﮕﻮﻳﺪ ﻭ ﻫﺮﻛﺲ شاهد بوده بازگو ﻛﻨﺪ. 👈🏻 او روباهی ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺎﻫﺪﺵ دُﻡِ ﺍوست!!! ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺩﻫﻨﺪﻩ و آغاز کننده ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺘﻨﻪ‌ﻫﺎ علی ﺍﺳﺖ؛ ﺍﻭست ﻛﻪ می‌ﮔﻮﻳﺪ: ﺷﺘﺮ ﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﻴﺮی ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺟﻮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍست! (می‌خواهد دوباره فتنه بپا کند) ﺍﺯ ﺿﻌﻴﻔﺎﻥ ﻛﻤﻚ میﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﻳﺎﺭی می‌طلبد! ﻣﺎﻧﻨﺪ‌ ﺍﻡﻃﺤﺎﻝ که ... _ از ترجمه این بخش معذورم، چراکه چنین جسارتی را نمی‌توان به قلم آوَرد _ (ابن ابی الحدید می‌گوید: ام طحال زنی فاحشه بود ﺩﺭ ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ) سپس ابن ابی الحدید می‌گوید به استادم گفتم: منظور ابابکر از مثال روباه و دُمَش کیست؟! گفت: واضح است، گفتم: اگر واضح بود که نمی‌پرسیدم. گفت: منظورش علی است❗با تعجب پرسیدم این را به علی گفته است⁉️ گفت آری پسرم، سلطنت و‌ حکومت است و این امور را می‌طلبد !!!! ➖ ابوهلال (از علمای عمریه) می‌نویسد: قولهم شاهد الثعلب ذنبه: و هو مثل مبتذل فی العامة و قد جاء فی الكلام لأبی بكر... ✍🏻 اینکه روباه دُمش را شاهد قرار داده، مَثَل مبتذلی در میان مردم است و در كلام ابوبكر آمده است ... 📚 جمهرة الأمثال، ط_ بيروت، ج ١ ص ٥٥٣ ⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است.. |