┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
💥فدک، از عوامل مهمّ در دشمنی و کینهتوزی با حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها قسمت • هشتم ✔️
گذشت که حضرت زهرای صدّیقهٔ شهیده سلام الله علیها، با احتجاج در بحث فدک، سران سقیفه را در شرایط اسفباری قرار داد. زیرا آنان یا باید پارهٔ تن رسول اکرم صلی الله علیه و آله را تکذیب میکردند ( که ابتدا چنین نیز شد ) و یا باید اقرار میکردند که اموال آن حضرت را غصب نمودهاند. آنان هم از جهت تکذیب زهرای أطهر بیآبرو شدند، هم از جهت اینکه اموال را به ایشان ردّ کردند و امضاء نمودند که غصب صورت گرفته است. علمای سُنّی که انصاف و تقوا را زیر پای نهاده بودند، به دست و پا زدن افتادند که چگونه این افتضاح را بپوشانند، لذا دست به #سانسور_تحریف زدند. گذشت که ابابکر روایتی را مستمسک خود قرار داد که تا آن روز اثری از آن نقل دیده نشده بود. ( اینجا )
✍🏻 استاد محقّق، سیّد علی میلانی:
به طور مسلّم حضرت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام و عبّاس آن روایت را نپذیرفته و تکذیبش کردهاند، چنان که در حدیثی که مسلم نقل کرده، آمده است:
«عن مالک بن أوس قال: قال عمر لهما: فلما توفّی رسول اللَّه قال أبو بکر: أنا ولی رسول اللَّه، فجئتما تطلب میراثک من ابن أخیک، ویطلب هذا میراث امرأته من أبیها. فقال أبوبکر: قال رسول اللَّه: لا نورث ما ترکناه صدقة، فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً، واللَّه یعلم أنّه لصادق بارّ راشد تابع للحقّ. ثمّ توفّی أبو بکر وأنا ولی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله وولی أبی بکر، فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً.»
مالک بن اوس میگوید: عمر بن خطّاب به علی (علیه السّلام) و عبّاس گفت: هنگامی که رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله) از دنیا رفت ابوبکر گفت که من ولیّ رسول خدا هستم. شما دو نفر آمدید، تو ارثِ پسر برادرت را میخواستی، و او ارث همسرش از پدرش را ‼️ابوبکر گفت: رسول خدا فرموده: «لا نورث و ما ترکناه صدقة». پس او را دروغگو، خطاکار، پیمان شکن و خائن دانستید، امّا به خدا سوگند که او صادق، درستکار و در راه راست و پیرو حق بود! (صحیح مسلم ج ۵ ص ۱۵۲، کتاب جهاد باب حکم فیء.)
همچنین در روایت دیگری - که احمد و بزّار نقل کرده اند و بزّار آن را حَسَن الإسناد دانسته - این گونه آمده است:
عن ابن عبّاس، قال: لمّا قبض رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله واستخلف أبو بکر، خاصم العبّاس علیّاً فی أشیاء ترکها رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله.
فقال أبو بکر: شی ء ترکه رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه وآله فلم یحرّکه فلا أُحرّکه، فلمّا استخلف عمر رضی اللَّه عنه اختصما إلیه، فقال: شی ء لم یحرّکه فلا أُحرّکه، فلمّا استخلف عثمان اختصما إلیه، فأسکَتَ عثمان ونکّس رأسه. قال ابن عبّاس: فخشیت أن یأخذه، فضربت بیدی بین کتفی العبّاس، فقلت: یا أبت أقسمت علیک إلّاسلّمته لعلیّ.
یعنی: ابن عبّاس گوید: هنگامی که رسول خدا از دنیا رفت و ابوبکر در جای او قرار گرفت، عبّاس با علی علیه السّلام بر سر چیزهایی که پیامبر صلی اکرم از خود به جا گذاشته بود اختلاف کردند. ابوبکر گفت: چیزی را که رسول خدا به جا گذاشته و اقدامی نسبت به آن نکرده، من نیز هیچ اقدامی نسبت به آن نمیکنم. هنگامی که عمر جانشین او شد، آنها اختلاف خود را نزد عمر بردند. او گفت: چیزی را که ابوبکر تغییر نداده، من هم تغییر نمی دهم. و آن گاه که عثمان جانشین او شد آنها اختلاف خود را نزد عثمان بردند، امّا عثمان سکوت کرد و سرش را پایین انداخت. ابن عبّاس میگوید: من ترسیدم که پدرم مال را بردارد، پس با دست به پشت عبّاس زدم و گفتم: ای پدر! تو را سوگند میدهم که مال را به علی واگذاری.
📚کنز العمّال، ج ۵ ص ۵۸۶
⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
| #فدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️ #سلام_صبحگاهی🚩
هر روز را با سلام بر شما آغاز میکنیم!
سلام بر شما ... که صاحباختیار مایی!
سلام بر شما
در هر صبح و شام ،
آن هنگام
که بر مصیبت اسارت آل الله علیهم السلام
خون گریه می کنی
و در آرزوی روز انتقام آه می کشی
••••
🔴اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🔴
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕
◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت -صد • هفتاد ششم✔️
📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️
📕📗🔍🔎📘📙
✔"برای حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف غیبتی طولانی است ."
✍...دومین و آخرین روایت منتخب از این عنوان از مجموع 100 روایت ، از منابع غنی✨ شیعی بیان میگردد :
...👥...از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام روایت شده که حضرت پیامبر خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند :
❇️ وَ الّذي بَعَثَني بِالحَقِّ بَشيراً لَيَغيبَنَّ القائِمُ مِن وُلدي بِعَهدٍ مَعهودٍ إلَيهِ مِنّي ، حَتَّى يَقولَ أكثَرُ النّاسِ : ما لِلّهِ في آلِ مُحَمَّدٍ حاجَةٌ ، وَ يَشُكُّ آخَرونَ في وِلادَتِهِ ، فَمَن أدرَكَ زَمانَهُ فَليَتَمَسَّكَ بِدينِهِ وَ لا يَجعَل للشَيطانِ إلَيهِ سَبيلاً بِشَكِّهِ فَيُزيلَهّ عَن مِلَّتي ، وَ يُخرِجَهُ مِن ديني ، فَقَد أخرَجَ أبَوَيكُم مِنَ الجَنَّةِ مِن قَبلُ ، وَ إنَّ الله جَعَلَ الشَّياطينَ أؤلياءَ لِلّذينَ لا يُؤمِنونَ.
✴️ قسم به کسی که مرا به حق بشارت دهنده فرستاد ، قطعاً قائم از فرزندان من بر اساس وصیت من که به او سپرده می شود ، غائب خواهد شد تا جایی که بیشتر مردم بگویند : خداوند نیازی به آل محمد علیهم السلام ندارد ، و عده ای دیگر در ولادتش شک کنند ؛
پس هر که زمان او را درک کرد به دین خود تمسک کند و با شکش راهی برای نفوذ شیطان در دلش قرار ندهد تا او را از آیین من باز دارد و از دین من خارج سازد ، چرا که پدر و مادر شما را در گذشته از بهشت بیرون کرد ؛ و خدای بزرگ شیاطین را سرپرست کسانی قرار داده که ایمان نمی آورند.
📕📗🔍🔎📘📙
✔️ کمال الدین ۵۱/۱
✔️ البحار ۶۸/۵۱ ب۱ ح۱۰
✔️ اثبات الهداة ۴۵۹/۳ ب۳۲ ف۵ ح۹۷
👆⬅️➡️☝️خوشا بر احوال دوست داران خالص اهل بیت علیهم السلام
قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ علی السلام: وَفَدَ إِلَى الْحُسَيْنِ علیه السلام وَفْدٌ، فَقَالُوا: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! إِنَّ أَصْحَابَنَا وَفَدُوا إِلَى مُعَاوِيَةَ وَ وَفَدْنَا نَحْنُ إِلَيْكَ. فَقَالَ: إِذَنْ أُجِيزَكُمْ بِأَكْثَرَ مِمَّا يُجِيزُهُمْ. فَقَالُوا: جُعِلْنَا فِدَاكَ! إِنَّمَا جِئْنَا لِدِينِنَا. قَالَ: فَطَأْطَأَ رَأْسَهُ وَ نَكَتَ فِي الْأَرْضِ وَ أَطْرَقَ طَوِيلًا ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ قَصِيرَةٌ مِنْ طَوِيلَةٍ: مَنْ أَحَبَّنَا لَمْ يُحِبَّنَا لِقَرَابَةٍ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ، وَ لَا لِمَعْرُوفٍ أَسْدَيْنَاهُ إِلَيْهِ، إِنَّمَا أَحَبَّنَا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ فَمَنْ أَحَبَّنَا جَاءَ مَعَنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَهَاتَيْنِ وَ قَرَنَ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ. (بحارالأنوار، ج27، ص 127-128 به نقل از أعلام الدين)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: گروهی نزد حسین بن علی علیه السلام رسیدند و گفتند: ای فرزند رسول خدا! گروهی از یارانمان نزد معاویه رفتند، اما ما نزد شما آمدیم. فرمود: پس به شما چیزی بیشتر از آنچه معاویه به ایشان می دهد، خواهم داد. گفتند: جانمان فدایت! ما به واسطه دینمان نزد شما آمدهایم (نه برای گرفتن پاداش). پس آن حضرت سرش را تکان داد و انگشتان یا عصایش را روی زمین کشید و کمی تأمل فرمود. سپس سرش را بالا آورده و دو انگشت سبابه دو دستش را به هم چسباند و جمله ای کوتاه از مطلبی طولانی و جامع بیان فرمود: کسى که ما را نه به جهت خویشاوندى، و نه به خاطر نیکى و احسان ما به او، بلکه فقط به خاطر خدا و رسولش دوست داشته باشد، روز قیامت همچون این دو انگشت سبابه ای که در کنار هم است، با ما خواهد بود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
⚡️ چرا نماز وُتَیره، اهمّیّت بسیار دارد؟
نماز وُتَیرَه، دو رکعت نماز نشسته است که بعد از نماز عشا، خوانده می شود، و از آنجا که می تواند جایگزین نماز وَتر (در نمازهای نافله شب) شود، اهمّیّت یافته و لذا در روایات به این نماز، نماز وَتر نیز گفته شده است.
1)عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ: سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله النَّوَافِلَ أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِينَ رَكْعَةً مِثْلَيِ الْفَرِيضَةِ ...، مِنْهَا رَكْعَتَانِ بَعْدَ الْعَتَمَةِ جَالِساً تُعَدُّ بِرَكْعَةٍ مَكَانَ الْوَتْرِ. (الكافي، ج 1، ص267-266)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله، نمازهای نافله، به تعداد 34 رکعت را سنّت فرمود، و تعداد رکعات نمازهای نافله، دو برابر تعداد رکعات نمازهای واجب است. یکی از نمازهای نافله، دو رکعت نمازی است که بعد از نماز عشا و به صورت نشسته خوانده می شود، و آن دو رکعت، همچون یک رکعت (نماز ایستاده)، و به جای نماز وتر منظور می شود.
2)عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: «مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» فَلَا يَبِيتَنَ إِلَّا بِوَتْرٍ. قَالَ: قُلْتُ: يَعْنِي الرَّكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ؟ قَالَ: نَعَمْ، إِنَّهُمَا بِرَكْعَةٍ، فَمَنْ صَلَّاهُمَا ثُمَّ حَدَثَ بِهِ حَدَثُ الْمَوْتِ مَاتَ عَلَى وَتْرٍ؛ فَإِنْ لَمْ يَحْدُثْ بِهِ حَدَثُ الْمَوْتِ يُصَلِّي الْوَتْرَ فِي آخِرِ اللَّيْلِ. (علل الشرائع، ج2، ص331)
ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل می کند که فرمود: كسى كه به خدا و به روز قيامت ايمان دارد، شب را سر نکند، مگر آنكه نماز وَتر را خوانده باشد. ابو بصیر گفت: عرض کردم: مقصود شما از وَتر، همان دو رکعت بعد از نماز عشاء است؟ فرمود: بله، این دو رکعت، یک رکعت محسوب می شوند. پس کسی که این دو رکعت را بخواند و پس از آن فوت کند، در حالی از دنیا رفته که (گویا) نماز وتر را خوانده است، و اگر فوت نکند، در آخر شب نماز وَتر را بخواند.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😳⚠️😳مواظب باش در ریختن خون بناحق شریک نشوی
عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله: أَوَّلُ مَا يَحْكُمُ اللَّهُ فِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ الدِّمَاءُ. (وسائل الشيعة، ج29، ص12)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: اولین چیزی که خداوند (در قیامت) حکم می کند، در مورد خون های (بناحق) ریخته شده است.
قَالَ رسول الله صلّی الله علیه و آله: مَنْ أَعَانَ عَلَى قَتْلِ مُسْلِمٍ وَ لَوْ بِشَطْرِ كَلِمَةٍ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ.(عوالی اللئالی، ج1، ص283)
رسول خدا که درود خدا بر او باد فرمود: کسی که در قتل یک مسلمان، و لو به نیم کلمه همراهی کند، روز قیامت در حالی می آید که از رحمت خدا مأیوس است.
عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ: يَجِيءُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَجُلٌ إِلَى رَجُلٍ حَتَّى يُلَطِّخَهُ بِالدَّمِ وَ النَّاسُ فِي الْحِسَابِ، فَيَقُولُ: يَا عَبْدَاللَّهِ! مَا لِي وَ لَكَ؟ فَيَقُولُ: أَعَنْتَ عَلَيَّ يَوْمَ كَذَا وَ كَذَا بِكَلِمَةٍ فَقُتِلْتُ. (من لا يحضره الفقيه، ج4، ص93)
حمّاد بن عثمان گويد: حضرت صادق عليه السّلام فرمود: در روز قيامت هنگامى كه همه خلائق به حساب خود مشغولند مردى سوى ديگرى می آيد و سر و روى او را به خون بيالايد، وى به او می گويد: اى بنده خدا! مرا با تو چه كار است؟ می گويد: تو در ريختن خون من به كمك ديگران سهيمی، زيرا كلمه ای گفتی و من به سبب گفتن آن كلمه كشته شدم.
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الرَّجُلَ لَيَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَعَهُ قَدْرُ مِحْجَمَةٍ مِنْ دَمٍ فَيَقُولُ: وَ اللَّهِ! مَا قَتَلْتُ وَ لَا شَرِكْتُ فِي دَمٍ. فَيُقَالُ: بَلَى ذَكَرْتَ عَبْدِي فُلَاناً فَتَرَقَّى ذَلِكَ حَتَّى قُتِلَ، فَأَصَابَكَ مِنْ دَمِهِ. (الكافي، ج7، ص273)
حضرت باقر عليه السلام فرمود: مردى در روز قيامت می آید درحالی که خونی به اندازه خونی که اول حجامت می آید، همراه اوست. پس می گويد: به خدا سوگند! قتلى انجام نداده ام و در ريختن خونى شركت نداشته ام! خداوند می فرمايد: بلكه انجام داده ای؛ از فلان بنده ام ياد كردى و اين ياد كردن تو به حدّى بالا گرفت كه او كشته شد و لذا از خون او به تو رسيد.
عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فِي عَهْدِهِ إِلَى مَالِكٍ الْأَشْتَرِ قَالَ: وَ إِيَّاكَ وَ الدِّمَاءَ وَ سَفْكَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا! فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى لِنَقِمَةٍ وَ لَا أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ وَ لَا أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ وَ انْقِطَاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْكِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا. وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُكْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ فِيمَا تَسَافَكُوا مِنَ الدِّمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، فَلَا تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَكَ بِسَفْكِ دَمٍ حَرَامٍ، فَإِنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُضْعِفُهُ وَ يُوهِنُهُ وَ يُزِيلُهُ وَ يَنْقُلُهُ. (وسائل الشيعة، ج29، ص55 به نقل از نهج البلاغة)
امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه به مالک اشتر چنین فرمود: (ای مالک!) بپرهیز از خون ها و خونریزی هاى بناحق. زیرا هیچ گناهی نکبت بارتر، و از لحاظ کیفر بزرگ تر، و سزاوارتر برای از دست دادن نعمت، و سریع تر در به پایان رسیدن عمر نسبت به خونی که بناحق ریخته شده است، وجود ندارد. خداوند سبحان ، چون در روز حساب به داورى در میان مردم می پردازد، نخستین داورى او درباره خون هایى است که مردم از یکدیگر ریخته اند. پس مبادا که حکومت خود را با ریختن خون حرام تقویت کنى، زیرا ریختن چنان خونى نه تنها حکومت را ناتوان و سست سازد، بلکه آن را از میان بر مى دارد و به دیگران مى سپارد.
✅اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
راهی برای برآورده شدن حاجتها/
🎤استاد معاونیان؛
حرم
* 💞﷽💞 ─┅༅ـــ✾❀﷽❀✾ـــ༅┅─ #قسمت_بیست_وششم #هرچی_تو_بخوای ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 بانگرانی پرسید: _چی
* 💞﷽💞
─┅༅ـــ✾❀﷽❀✾ـــ༅┅─
#قسمت_بیست_وهفتم
#هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
بستنی پرید تو گلوش و سرفه ش گرفت...
مریم دستمال کاغذی بهش داد و نگاهش کرد. محمد هم به مریم خیره👀👀 شده بود.
منم باتعجب نگاهشون میکردم.گفتم:
_چیزی شده؟!!
محمد سرشو انداخت پایین و با بستنی ش بازی میکرد.مریم همونجوری که به محمد نگاه میکرد،گفت:
_چیزی نیست زهراجان.ظاهرا داداشت قراره به همین زودیا بره.
صداش بغض داشت ولی نارضایتی تو صداش نبود.رو به محمد گفتم:
_آره داداش؟!!
محمد گفت:
_تو چی میگی این وسط؟ اصلا برا چی یهو،بی مقدمه همچین سؤالی میپرسی؟
مریم گفت:
_چه اشکالی داره خب.بالاخره که باید میگفتی دیگه.تازه کارتو راحت کرده که.
بعد یه کم مکث گفت:
_کی میخوای بری؟
محمد همونجوری که سرش پایین بود،گفت:
_ده روز دیگه.
با خودم گفتم پس احتمالا با امین باهم میرن... دلم هری ریخت...
نکنه محمد دیگه برنگرده.وای خدا! فکرشم نمیتونم بکنم.
یاد #حرفهام به حانیه افتادم.من اونقدر خودخواه هستم که #راضی بشم بخاطر من سعادت شهادت نصیب محمد نشه؟
نمیدونم..
شاید هم خودخواه باشم.به چهره ی محمد از پشت سر نگاه میکردم و آروم اشک میریختم.ضحی تا چشمش به من افتاد گفت:
_عمه چرا گریه میکنی؟!
محمد و مریم برگشتن سمت من.سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتم.
محمد به ضحی گفت:
_شاید چون بستنی ش آب شده گریه میکنه.
نگاهی به ظرف بستنی تو دستم کردم،خنده م گرفت.
سرمو آوردم بالا.از توی آینه چشمهای اشکی محمد رو که دیدم خنده م خشک شد.
گاهی به مریم نگاه میکرد و باشرمندگی لبخند میزد.مریم رو نمیدیدم که بفهمم چه حالی داره.
جلوی در خونه نگه داشت...
مامان شام دعوتشون کرده بود.یه نگاهی به مریم کرد،یه نگاهی به من،گفت:
_با این قیافه ها که نمیشه رفت تو،چکار کنیم؟
مریم برگشت سمت من و باخنده گفت:
_به مامان میگیم بستنی زهرا آب شده بود،گریه کرد.ما هم بخاطرش گریه کردیم.
هرسه تامون خندیدیم.
محمد گفت:
_چطوره بگیم زهرا دلش برای گچ دستش تنگ شده؟
بازهم خندیم.
مریم گفت:
_یا بگیم از اینکه از این به بعد مجبوره کارهای خونه رو انجام بده،ناراحته.
بازهم خندیدیم...
همینجوری یکی مریم میگفت،یکی محمد و هی میخندیدیم.
مریم به من گفت:
_تو چرا ساکتی؟ قبلا یکی از این حرفها بهت میگفتیم سریع جواب میدادی.
گفتم:
_احتمالا نمکم تو گچ دستم بوده که تو بیمارستان جا گذاشتم.
بازهم خندیدیم.محمد گفت:
_بسه دیگه.برید پایین.دلم درد گرفت.
میخندیدیم...
ولی هرسه تامون تو دلمون غوغا بود... تو حیاط محمد تو گوشم گفت:
_پیش مامان و بابا به روی خودت نیاری ها.
با تکون سر گفتم باشه.
اون شب با شوخی های محمد گذشت.
هشت روز دیگه هم گذشت.من تمام مدت به فکر رفتن محمد و حال مریم و خودم و حانیه بودم.
شب محمد با یه دسته گل اومد خونه ی ما؛تنها.مامان و بابا با دیدن محمد همه چیزو فهمیدن.
آخه محمد همیشه دو شب قبل از رفتنش با یه دسته گل تنها میومد خونه ی ما و به ما میگفت میخواد بره سوریه...
هربار من اونقدر حالم بد میشد که به مامان وبابام فکر نمیکردم.اون شب هم با اینکه حالم بد بود ولی به مامان و بابام دقت کردم.
بابا که همون موقع چند تا چین افتاد رو صورتش.فکرکنم چند تا دیگه از موهاشم سفید شد.
مامان تا چشمش به محمد و دسته گلش افتاد با حال زار و اشک چشم همونجا روی زمین نشست.ولی نه نارضایتی تو صورتشون بود و نه گله ای.
تازه اون شب فهمیدم چه پدر و مادر #صبور و #مقاومی دارم.
محمد هم وقتی حال مامان و بابا رو دید به نشانه ی شرمندگی دستی به پیشونیش کشید و بالبخند مثلا عرق شرمشو پاک کرد.
رفت پیش مامان،روی زمین نشست.دستشو بوسید و بالبخند دسته گل رو سمت مامان گرفت و گفت:
_بازهم پسرت دسته گل به آب داده.
مامان هم فقط اشک میریخت و به محمد نگاه میکرد.محمد گل رو روی زمین گذاشت و رفت پیش بابا.بابا به فرش نگاه میکرد.
محمد اول دستشو بوسید و بعد شونه شو.بعد بابغض گفت:
_حلالم کنید.من شما رو خیلی اذیت میکنم.دعا کنید دیگه دفعه ی آخر باشه و شما...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
* 💞﷽💞
#قسمت_بیست_وهشتم
#هرچی_تو_بخوای
⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃
_حلالم کنید.من شما رو خیلی اذیت میکنم. دعا کنید دیگه دفعه ی آخر باشه و شما هم از دستم راحت بشید.
من همونجا افتادم روی زمین و فقط اشکهام بود که جاری میشد...
بابا به محمد نگاه کرد،میخواست چیزی بگه که نگفت.محمد رو چند دقیقه درآغوش گرفت،بعد پیشونی و صورتشو بوسید و رفت تو اتاق...
محمد سرشو انداخت پایین و آروم اشک میریخت.
چند دقیقه بعد اشکاشو پاک کرد،لبخندی زد و دوباره رفت پیش مامان نشست.
مامان فقط نگاهش میکرد ولی محمد به مامان نگاه نمیکرد،چشمهاش پایین بود و پر اشک.
نمیدونم چقدر طول کشید.هیچ کدوممون تکان نمیخوردیم.
جو خیلی سنگین بود.
#بایدکاری_میکردم.میدونستم کسی الان چایی نمیخوره ولی رفتم چند تا چایی ریختم.نفس عمیقی کشیدم.اشکامو پاک کردم.لبخند زورکی زدم.
بسم الله گفتم و رفتم تو هال.باصدای بلند و بالبخند گفتم:
_بسه دیگه اشک ما رو درآوردین.بفرمایید چایی که چایی های زهرا خانوم خوردن داره ها.
محمد که منتظر فرصت بود،..
سریع بلند شد،لبخندی زد و سینی رو ازم گرفت.من و محمد روی مبل نشستیم.به محمد گفتم:
_داداش الان که خواستگاری نیست،سینی رو از من میگیری.
محمد لبخند زد.باصدای بلند گفتم:
_آخ جون.
مامان سؤالی به من نگاه کرد.گفتم:
_وقتی محمد نیست خواستگار حق نداره بیاد.اگه خواستگار بیاد کی سینی چایی رو از من بگیره؟پس نباید خاستگار بیاد.باشه مامان خانوم؟
محمد خندید و گفت:
_راست میگه مامان.وگرنه همه چایی ها رو میریزه رو پسر مردم،آبرومون میره.
مثلا اخم کردم.گفت:
_خب راست میگم دیگه... منم به علامت قهر سرمو برگردوندم.
مامان لبخند زد.گفتم:
_الهی قربون لبخند خوشگل مامان خوشگم بشم،باشه؟
مامان بابغض گفت:
_چی باشه؟
-اینکه خواستگار نیاد دیگه.
لبخند مامان پر رنگ تر شد و گفت:
_تو هم خوب بلدی از آب گل آلود ماهی بگیری ها.
هرسه تامون خندیدیم...
مسخره بازی های من و محمد فضا رو عوض کرده بود.بعد مدتی محمد به ساعتش نگاه کرد.به مامان گفت:
_من دیگه باید برم.مریم و ضحی خونه منتظرن.
دوباره اشک چشمهای مامان جوشید. محمد بغلش کرد و قربون صدقه ش رفت.بلند شد کتش رو پوشید و رفت تو اتاق با بابا خداحافظی کرد و رفت.
منم دنبالش رفتم توی حیاط...
وقتی متوجه من شد اومد نزدیکم و گفت:
_آفرین.داری بزرگ میشی.حواست به مامان و بابا باشه.
اشک تو چشمهام جمع شد و بابغض گفتم:
_تو نیستی کی حواسش به من باشه؟
لبخند زد و گفت:
_حقته.اگه پررو بازی در نمیاوردی الان سهیل حواسش بهت بود.
مثلا اخم کردم و گفتم:
_برو ببینم.اصلا لازم نکرده حواست به من باشه.
رفت سمت در و گفت:
_اشتباه کردم.هنوز خیلی مونده بزرگ بشی.
خم شدم دمپایی مو در بیارم که رفت بیرون و درو بست...
یهو ته دلم خالی شد...
همونجا نشستم.به در بسته نگاه میکردم و اشک میریختم. چند دقیقه طول کشید تا ماشینش روشن شد و حرکت کرد.
به حانیه فکرمیکردم.به عکس هایی که بهش نشون دادم...
به #اسلام که باید حفظ بشه.به حضرت #زینب(س)،به امام حسین(ع).متوجه گذر زمان نشدم.
وقتی به خودم اومدم یک ساعت به اذان صبح بود.رفتم نماز شب خوندم. بعد نماز صبح سرسجاده گریه میکردم.
-زهرا! زهرا جان!..دخترم
-جانم
-چرا روی زمین خوابیدی؟پاشو ظهره.
-چشم،بیدارم....ساعت چنده؟
-ده
-ده؟!ده صبح؟!!! چرا زودتر بیدارم نکردین؟
-آخه دیشب اصلا نخوابیدی،چطور مگه؟کاری داشتی؟
-نه.اصلا نفهمیدم کی خوابم برد.
-من میرم صبحانه تو آماده کنم.پاشو بیا
-چشم
سر سجاده م خوابم برده بود.سجاده مو مرتب کردم.
رفتم تو آشپزخونه...
ادامه دارد...
📚 نویسنده : بانو مهدییار منتظرقائم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️▪️#روزشمار_فاطمیه
6️⃣ 2️⃣ روز تا شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها باقی مانده است...
☑️سقط حضرت محسن بن علی علیه السلام بر اثر ضربه عمر بن زنا به روایت شیخ مفید رضوان الله علیه از حضرت امام صادق علیهالسلام
✍️ فرفسها برجله، و کانت حاملة بابن اسمه المحسن، فاسقطت المحسن من بطنها ثم لطمها فكأني أنظر إلى قرط في اذنها حين نقفت...
🔸 عمر بن زنا حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها را با لگد زد در حالی که ایشان به حضرت محسن بن علی علیه السلام حامله بود، در اثر این ضربت حضرت محسن بن علی علیه السلام سقط شد، سپس چنان سیلی به صورتش زد، که گویا من آن وقتی را که گوشواره از گوششان افتاد، میبینم ...
📚 الاختصاص، تالیف شیخ مفید، صفحه ۱۸۳
🏴6 روز تا سیزدهم جمادی الاولی شهادت حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها به نقل 75 روز باقی مانده است...
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
| #فاطمیه
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 چهارشنبه
🔺 ۱ آذر / قوس ۱۴۰۲
🔺 ۸ جمادی الاول ۱۴۴۵
🔺 ۲۲ نوامبر ۲۰۲۳
🌗 امروز قمر در «برج حوت» است.
✔️ روز مناسبی برای امور زیر است:
انواع دیدارها
آغاز معالجه
افتتاح شغل
آغاز امور آموزشی
از شیر گرفتن کودک
بذر افشانی
دعوت از افراد
سفارش دادن جنس و کالا
🌎🔭👀
👶 زایمان
نوزاد عمرش طولانی باشد. انشاءالله
🚘 مسافرت
کراهت شدید دارد.
👩❤️👨 مباشرت و انعقاد نطفه
مکروه است.
🩸 حجامت، خون دادن و فصد
باعث درد در سر میشود.
💇♂ اصلاح سر و صورت
باعث بیماری میشود.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. ان شاءالله
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب چهارشنبه) دیده شود، تعبیرش در آیه ۸ سوره مبارکه «انفال» است.
﷽ لیحق الحق و یبطل الباطل
بین خواب بیننده و دیگری اختلافی پیش آید و دعوا را نزد قاضی یا حکم برند و معلوم شود حق با خواب بیننده است. ان شاءالله
چیزی همانند آن قیاس گردد.
📿 وقت استخاره
از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز چهارشنبه
یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین میگردد.
☀️ ️امروز متعلق است به
#امام_کاظم علیهالسلام
#امام_رضا علیهالسلام
#امام_جواد علیهالسلام
#امام_هادی علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
📢 خواهش و درخواستی از خُطَبای گرامی برای ایّام #فاطمیه
👈🏻 لطفا در این ایّام، به موضوع مخصوص این ایّام بپردازید، بحث شوهر داری و فرزند داری و انجام کارهای منزل توسّط آن حضرت را در تمام سال بگوئید، بسیار هم خوب است، امّا ایّام فاطمیه، بحث غصب #فدک و ضرب و جرح و هتک حرمت و مهجوریّت و مظلومیّت را باید مطرح کنیم. بگوئیم چه شد که آن بانو با آن مقام و جایگاه، به کوچه و مسجد آمد؟! برای چه کسی؟! این چه بود که ارزش داشت بانوی دوسرا به خاطرش به میدان بیاید؟! بگوئیم جریان نفاق چه بود؟ و آن حضرت چه آبرویی از این جریان برد.
✅ خلاصه باید تحلیل و تبیین کرد که آن حضرت چه کرد؟ در اثر چه جریانی به قتل رسید؟ قتل او چه اوضاعی را به وجود آورد؟ چرا بجای حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام را نکشتند؟! چرا مولای حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام ما مأمور به صبر و حلم بود؟!
اگر دست به شمشیر میبرد چه میشد؟!
الّلهم العن قاتلي و ضاربي و ظالمي فاطمه (علیها السّلام)
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
| #فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
# دهه - سوم - محرم - ۱۴۰۲
# دماوندم
# حاج علی - پورکاوه
@madahi_sabk
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕
◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت -صد • هفتاد ششم✔️
📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️
📕📗🔍🔎📘📙
📢📢 همراهان گرامی:
✋پس از بررسی اجمالی روایات فصل 28 ، باب 3⃣ کتاب #منتخب_الأثر ، تحت عنوان:
✔"برای حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف غیبتی طولانی است ."
..و اشاره به 2⃣ روایت یکی از منابع جماعت عمریه 👳 و دیگری از منابع غنی ✨ شیعی ، از مجموع 100 روایت منقول در این فصل 👈👈 ، بررسی فصل 29 را آغاز می کنیم…👌……
✍…در این فصل از کتاب #منتخب_الأثر ،
9⃣ روایت تحت عنوان:
✔" علت غیبت حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف ."
جمع آوری شده است و به جهت رعایت اختصار تنها به بیان 1⃣ روایت ، از منابع غنی ✨ شیعی اکتفا خواهیم کرد ……
با ما همراه باشید…🌼…
📕📗🔍🔎📘📙
⚡️ نماز پر فضیلت والدین برای شب پنج شنبه
1)رَوَى ابْنُ مَسْعُودٍ عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ الْخَمِيسِ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ رَكْعَتَيْنِ، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ مَرَّةً، وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ خَمْسَ مَرَّاتٍ، وَ قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهَا خَمْسَ مَرَّاتٍ، فَإِذَا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ تَعَالَى خَمْسَ عَشْرَةَ مَرَّةً، وَ جَعَلَ ثَوَابَهَا لِوَالِدَيْهِ، فَقَدْ أَدَّى حَقَّ وَالِدَيْه.(مصباح المتهجد، ج1، ص 255/ جمال الأسبوع،ص 142)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هرکس شب پنج شنبه، بین نماز مغرب و عشا، دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک بار حمد، 5 بار آیة الکرسی، و هر یک از سوره های کافرون، توحید، فلق و ناس(یعنی معوَّذَتَین) را 5 بار بخواند، و بعد از نماز 15 بار استغفار نماید، و ثواب این نماز را به پدر و مادرش تقدیم کند، حقّ والدین را ادا نموده است.
2)رَوَى ابْنُ مَسْعُودٍ عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ الْخَمِيسِ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ رَكْعَتَيْنِ يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ يُرْوَى مَرَّةً وَاحِدَةً، وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ خَمْسَ مَرَّاتٍ، وَ قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ خَمْسَ عَشْرَةَ مَرَّةً، فَإِذَا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ تَعَالَى خَمْسَ عَشْرَةَ مَرَّةً، وَ جَعَلَ ثَوَابَهُ لِوَالِدَيْهِ فَقَدْ أَدَّى حَقَّ وَالِدَيْهِ، وَ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ ثَوَابَهَا لِوَالِدَيَّ». فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ أَدَّى حَقَّهُمَا، وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ مَا أَعْطَى الشُّهَدَاءَ، وَ إِذَا مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ كَانَ مَلَكٌ عَنْ يَمِينِهِ وَ مَلَكٌ عَنْ شِمَالِهِ يُشَيِّعُونَهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ بِالتَّكْبِيرِ وَ التَّهْلِيلِ حَتَّى يَدْخُلَ الْجَنَّةَ، وَ يَنْزِلُ فِي قُبَّةٍ بَيْضَاءَ، فِيهَا بَيْتٌ مِنْ زُمُرُّدٍ أَخْضَرَ، سَعَةُ ذَلِكَ الْبَيْتِ كَأَوْسَعِ مَدِينَةٍ فِي الدُّنْيَا سَبْعَ مَرَّاتٍ، ... ، يُعْطِي اللَّهُ تَعَالَى هَذَا الثَّوَابَ لِمَنْ يُصَلِّي هَذِهِ الصَّلَاةَ، وَ يَجْعَلُ ثَوَابَهَا لِوَالِدَيْهِ، وَ لَهُ مِثْلُ ذَلِكَ، وَ لَا يُنْقَصُ مِنْ أَجْرِهِ شَيْءٌ، وَ كَتَبَ لَهُ بِكُلِّ رَكْعَةٍ عَشْرَةَ آلَافِ صَلَاةٍ، وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ عَلَى جَسَدِهِ نُوراً، هَذَا جَزَاءُ اللَّهِ لِأَوْلِيَائِه.(جمال الأسبوع، ص 99-100)
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هرکس شب پنج شنبه، بین نماز مغرب و عشا، دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت 100 بار حمد (و به روایت دیگر یک بار حمد)، 5 بار آیة الکرسی، و هر یک از سوره های کافرون، توحید، فلق و ناس(یعنی معوَّذَتَین) را 15 بار بخواند، و بعد از نماز 15 بار استغفار نماید، و بگوید: «بار الها! ثواب این نماز را برای پدر و مادرم قرار ده» در این صورت حقّ والدین را ادا نموده است، و خداوند آنچه به شهدا اعطا نموده است، به وی می بخشد، و هنگامی که از صراط عبور می کند، یک فرشته از سمت راست، و یک فرشته از سمت چپ او قرار می گیرند و از جلو، وی را با تکبیر و تهلیل مشایعت می کنند تا آن که به بهشت وارد شود. وی در بهشت به قبه ای سفید فرود می آید. در آن قبّه، خانه ای از زمرّد سبز قرار دارد. وسعت آن خانه، هفت برابر بزرگ ترین شهری از شهرهای دنیاست. ... خداوند این پاداش را به کسی می دهد که این نماز را بخواند و پاداشش را برای پدر و مادر خود قرار دهد. همچنین نظیر این ثواب بدون آن که ذرّه ای کم شود، برای خود وی نیز منظور می شود. خداوند به ازای هر رکعت از این نماز، ده هزار نماز می نویسد، و به ازای هر مویی که در بدن دارد، نوری به او اعطا می کند. این است پاداشی که خداوند برای اولیای خویش تمهید نموده است.
✅ «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»