🙏🏼👌 نماز و اذکار هفت شب آخر ماه رجب در ثلث آخر شب (نزدیک فجر)
سلیمان گفت: از حضرت مجتبی علیه السلام شنیدم که از پدر گرامی خویش نقل می کرد که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: جبرئیل برای من 7 کلمه آورد و آن 7 کلمه، همان هایی هستند که خداوند متعال در قرآن فرموده است: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»، و به من امر کرد که آن را به شما یاد دهم، و آن ها، هفت کلمه از تورات به عبری می باشند. پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله آن هفت کلمه را برای علیّ بن ابی طالب علیه السلام بدین صورت بیان نمود:
« يَا اللَّهُ! يَا رَحْمَانُ! يَا رَبِّ! يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ! يَا نُورَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ! يَا قَرِيبُ! يَا مُجِيبُ!»
وقتی کلام رسول خدا صلّی الله علیه و آله به پایان رسید، آن حضرت رفتند و عبدالله بن سلام وارد شد درحالی که ما درباره آن حدیث سخن می گفتیم. وقتی عبدالله آن حدیث را شنید، تکبیر گفت. رسول خدا صلّی الله علیه وآله وارد شده و مشاهده کردند که عبدالله، تکبیر و تهلیل می گوید. پس فرمودند: عبدالله! چه شده؟
عبدالله عرض کرد: ای رسول خدا! به حقّ آن کس که تو را مبعوث کرد، این اسماء همانهایی هستند که جبرئیل بر حضرت ابراهیم نازل کرد و در مورد همین اسماء بود که خداوند، حضرت ابراهیم را خلیل خود کرد. پس بنده ای این اسماء را در نزد خود نگاه نمی دارد، مگر آنکه خداوند در نزد او حجابی قرار می دهد که شیطان ابداً به سوی او راه نداشته و بر وی تسلّط نمی یابد تا آنکه خداوند را ملاقات نموده و به دار جلال الهی وارد شود. پس هرکس در هفت شبِ آخر ماه رجب در نزدیک فجر صبح، خداوند را به این اسماء بخواند، خداوند به وی هدایا و ولایتش را اعطا می کند.
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: ای عبدالله! آیا می دانی وقتی خداوند این کلمات را فرو فرستاد، حضرت ابراهیم علیه السلام، چه کرد؟
عبدالله گفت: وقتی جبرئیل نازل شد، حضرت ابراهیم علیه السلام درخواست کرد که چگونه توسط این کلمات خدا را بخواند. پس جبرئیل گفت: در ماه رجب روزه بگیر، وقتی به هفت شب آخر ماه رسیدی، بلند شو و با قلبی ترسان دو رکعت نماز بخوان، سپس از خداوند، ولایت، یاری، عافیت، قدر و منزلت در دنیا و آخرت، و نجات از آتش جهنّم را درخواست کن. (بحارالأنوار، ج 97، ص52 به نقل از کتاب النّوادر)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
◻️▫️#ویدئو_استوری_روزشمار_نیمه_شعبان☀️
🎉 22 روز مانده تا میلاد حضرت اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 💚
به خدا سوگند؛ فرزندم [مهدی علیه السلام] چنان غیبتی خواهد داشت که هیچکس از هلاکت [در آن دوران] نجات نمییابد، جز افرادی که خداوند آنها را بر اعتقاد به امامتش ثابتقدم نگهدارد و به دعا برای تعجیل فرجش توفیقشان دهد.
🔹 حدیثی از حضرت امام #حسن_العسکری علیه السلام
🎤 گروه همخوانی #نوای_یاس
🟢 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟢
💔روضه ای از روضه های کربلا💔
در نقلی آمده است که #حضرت_ام_کلثوم وارد خیمه #حضرت_رباب شد تا قنداقه #حضرت_علی_اصغر را برای #امام_حسین بیاورد . جناب ام کلثوم ، حضرت علی اصغر را در دامن مادرشان دیدند که بی رمق دست و پا می زدند .💔 حضرت قنداقه را برداشتند و نزد امام آوردند و فرمودند : ای برادرم ، این طفل را بگیر که از شدت #تشنگی نزدیک است که به #شهادت برسد زیرا این طفل ، سه روز است که تشنه است و قطره آبی هم نچشیده است .
منبع : بحر المصائب ، جلد ۴ ، صفحه ۳۴۱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حدیث #روایت
امام أمیرالمؤمنین علی مرتضی (صلی الله علیه و آله) فرمودند :
کسی که بر رنج #کسب_و_کار صبر نکند ، باید #رنج نداری را #تحمل کند .
سند : غرر الحکم ، حدیث ۸۹۸۷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
2.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️گزیده ای از برنامه #نباء_عظیم را میشنویم!
غزوهی خیبر قسمت • اول ✔️
مولای من!
آن حادثه ها و معرکه ها...
که سبب رسوایی دیگران بود
نمایشگاه گوشهای از عظمت شما شد
و آن طوفان ها که مدعیان را
به برهوت بدنامی میکشید...
نسیمهای عاشقی تو بود
همان نسیمها که...
چهرهی حبیب از آن گل میاندازد
روح او را به شوق میآورد
و چرا اینگونه نباشد؟
که تو همان خبر بزرگ عالمی
که حضرت پیامبرخدا محمد مصطفی صلی الله علیه واله فرمودند:
رَجُلٌ یُحِبُهُ الله و رَسوله
••••
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
30.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️گزیده ای از برنامه #نباء_عظیم را میشنویم!
غزوهی خیبر قسمت • دوم ✔️
یک چیز از #خیبر شنیدهایم...
یک چیز بوده است!
معجزهی آشکارِ خدا...
دستِ یدالهی حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام ...
آنجا که عالَم و آدم...
در مقابل عظمت آن...
کلاه از سر میاندازند؛
اینجا، به وضوح دیده میشود!
خیبر...
یک مکان نیست؛ یک زمان نبوده!
سند حقانیت بزرگی است که...
خیلیها نمیخواهند در تاریخ...
رَدّی از آن باقی نمیماند!
••••
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
🚩▫️#علائم_ظهور قسمت • ششم ✔️
- بَداء پذیر بودن علائم ظهور، حتی علائم حتمی؛
- نقش #علائم_ظهور در تشخیص اصل ظهور حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف؛
⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️
حرم
* 💞﷽💞 💗رمان کابوس رویایی 💗 قسمت10 در را می بندم و به ادامهی کارم می پردازم که صدای خفیفی به گو
* 💞﷽💞
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت11
با لحن بچگانه اش در گوشم نجوا می کند:
_خانم! میشه برای منم بخرین؟
دل کندن از چشمان معصومش کار من نیست.
سری تکان می دهم و برای او هم میخرم.
ماشین را همان جا می گذارم تا چند قدمی توی خیابان ها بزنم.
میان همین قدم زدن هاست که صدایی می شود.
سرم را که بلند می کنم با باران کاغذ مواجه می شوم.
برگه ها رقصان رقصان بر سر مردم می نشینند و هر کسی کاغذی برمی دارد.
من هم خم می شوم و برگی را از زمین جدا می کنم.
نگاهم را میان کلمات غلت می دهم:
«دیگران در امور ما دخالت نکنند» «خودمان مملکت را اداره کنیم و سرپرست نداشته باشیم» «حاکم ما دست نشانده نباشد» «حاکم ما نوکر نباشد» «پایگاه ها از مملکت ما برچیده شود نتوانند به ما تحمیل کنند» «باید مستقل باشیم نه به طرف چپ و نه راست، بلکه تحت لوای اسلام»
زیر هر جمله ای هم نوشته بود امام خمینی.
با دیدن این ها حالی می شوم.
از ترس برگه را زمین می اندازم. چیزی نمی گذرد که صدای مامورها در می آید.
یکی فحش می دهد و با بد و بیراه گفتن از مردم می خواهد کسی به برگه ها دست نزند.
ماموران آبی پوش تمام برگه ها را جمع می کنند و می روند.
دیگر دلم پی قدم نزدن نیست.
فکر میکنم اگر به پاریس برسم دیگر غمی نخواهم داشت.
ماشین را روشن می کنم و به خانه می روم.
فکرم مشغول آن برگه هاست؛ توی برگه ها چیز بدی گفته نشده بود اما نمیدانم چرا مامور ها اصرار داشتند کسی چیزی نخواند!
آن قدر در میان افکار خودم را گم می کنم که یادم می رود کجا می خواستم بروم.
خودم را جلوی خانهی اشرافی مان می بینم!
با خودم می گویم بد نیست سری بزنم.
پیاده می شوم و به در بلند و قهوهای رنگش خیره می شوم.
دستم را میان پیچک های دیوار می برم و دلم برای روزهای خوش تنگ می شود.
طاقت خاطرات را ندارم و سریع از آن جا دور می شوم.
جلوی در می ایستم که صداهایی را می شنوم.
صدای بم پیمان به گوشم می رسد:
_ولی من نمیتونم! باور کن یه جوریه!
به حرف هایش بها نمی دهم و کلید را میان قفل می چرخانم.
با شنیدن صدای در خاموش می شود.
کلید را توی کیفم می اندازم و با غرور به او نگاه می کنم.
دختر محجبه سلام می دهد و زیر لب جوابش را می دهم.
از این که صبح و شب پیمان را توی خانه می بینم حرصم می گیرد و با تشر می گویم:
_شما نمیخواین یه حرکتی کنین؟
من وقت زیادی ندارم، زود پولو جور کنین. اگرم نمیشه خسارتتونو میدم با قیمت خوب بهتون زودتر خونه میدن.
بجنبید!
از کنارش رد می شوم.
دستانم را به میله می گیرم و پله ها را پشت سر می گذارم.
صدای کفش های پاشنه بلندم تمام راه پله را پر می کند.
پالتو کوتاهم را در می آورم و کلاهم را روی تخت پرت می کنم.
به یخچال خالی نگاه می کنم و آه می کشم.
حسرت دستپخت خانم صبوری را می خورم.
با بی اشتهایی به تخم مرغ زل میزنم و با نان یک جوری خودم را سیر می کنم.
توی عمرم آشپزی نکرده ام! توی پاریس هم خدمتکار داشتم و برایم غذا می پخت.
حالا که مجبورم چند صباحی تنها باشم مجبورم یک فکری در مورد دستپختم بکنم.
زن پیمان به نظر آدم خوبیست اما نمیتوانم از او درخواست کنم کاری برایم بکند!
خودم را توی خانه حبس کرده ام و از بی کسی در حال دیوانه شدن هستم.
دیگر نقاشی هم حالم را خوب نمی کند!
دوست دارم با کسی حرف بزنم اما کسی نیست.
سیما هم فقط به قر و فرش می رسد و حرف هایم را نمی فهمد.
به اجبار به طبقهی پایین می روم.
تقی به در می زنم که پیمان با اخم های گره کرده اش در را باز می کند.
تمام انگیزه ای که داشتم با یک نگاهش نابود شد.
_فرمایش؟
از لحن بی ادبانه اش خوشم نمی آید.
این چه طرز حرف زدن با یک دختر اشراف زاده است؟
نگاهم را به طرف دیگری می دهم و می گویم:
_با شما کار ندارم.
در را رها می کند و در حالی که می رود بلند می گوید:
_خداروشکر! ترسیدم گفتم شاید کاری داری.
بعد هم صدا می زند:" پری! با تو کار داره."
پری دم در می آید و با همان لبخند زیبایش سلام و احوال پرسی می کند.
نمیدانم چطور پری با پیمان گند اخلاق زندگی می کند؟
هر چه او بی تربیت است این زن نهایت ادب... هر چه او ترشروی است این زن خندهرو!
_جانم، کاری داشتی؟
_میشه بیای بالا. به... کمکم احتیاج داشتی. نه! نه!
چشمانش را جمع می کند و از این که غرور مانع حرفم می شود حس بدی دارم.
پری حرفم را می فهمد و با خنده می گوید:
_منظورت اینکه به کمکم نیاز داری؟
باشه عزیزم... بریم!
گونه هایم از خجالت گر می گیرند.
در را باز می کنم و تعارفش می کنم.
روی تخت می نشیند و عذر میخواهم وسایل پذیرایی نیست.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)