eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت زهرا امیرالمومنین با خلفا         ↓شَبِیخُونْ بِہ خٰانِه ۍ نُبوّتْ↓ ‍ ┄┄┅━𖣐🔥﷽🔥𖣐━┅┄┄ 📌حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَخْزُومِيُّ الْمُسَيَّبِيُّ، نا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْحِ بْنِ سُلَيْمَانَ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، قَالَ: «وَغَضِبَ رِجَالٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ فِي بَيْعَةِ أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ مِنْهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَالزُّبَيْرُ بْنُ الْعَوَّامِ فَدَخَلَا بَيْتَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِﷺ وَمَعَهُمَا السِّلَاحُ فَجَاءَهُمَا عُمَرُ فِي عِصَابَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِيهِمْ أُسَيْدُ وَسَلَمَةُ بْنُ سَلَامَةَ بْنِ وَقْشٍ وَهُمَا مِنْ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ وَيُقَالُ فِيهِمْ ثَابِتُ بْنُ قَيْسِ بْنِ الشَّمَّاسِ أَخُو بَنِي الْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ فَأَخَذَ أَحَدُهُمْ سَيْفَ الزُّبَيْرِ فَضَرَبَ بِهِ الْحَجَرَ حَتَّى كَسَرَهُ» قَالَ مُوسَى بْنُ عُقْبَةَ: قَالَ سَعْدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ: حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ «أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ كَانَ مَعَ عُمَرَ يَوْمَئِذٍ وَأَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ مَسْلَمَةَ كَسَرَ سَيْفَ الزُّبَيْرِ» عبدالله بن احمد بن حنبل با سند معتبر روایت ڪرده:«موسۍ بن عقبه از زهری روایت میکند: مردانی از مهاجرین از ابوبکر خشمگین شدند و از آنها علی بن ابی طالب و زبیر بودند، پس وارد منزل فاطمه﴿؏‍لیهاالسلام﴾ شدند وهمراه آنها سلاح بود و عمر با گروهی که شامل اسید و سلمه سلامه بن وقش و ثابت بن قیس بن الشماس بودند، پس یکی از آنان شمشیر زبیر را گرفت و آن را به سنگ زد تا شکست!!! موسی بن عقبه گفت: سعد بن ابراهیم خبر داد که ←ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف گفت: «عبدالرحمن بن عوف آن روز با عمر بود ومحمد بن مسلمة شمشیر زبیر را شکست.» 📚📕السُنّـة ج:۱ ص:۵۵۳ ✺➸━━➵━━━➵━━➸━┅┄ ✘↯بررسۍ سـند↯✘ 💢اسناد این روایت ڪاملاً معتبر است💢 روایت دو سند دارد،یک سند در صدر روایت ذڪر شده و یڪ سند در ذیل آن. ♻️سند أوّل: [حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَخْزُومِيُّ الْمُسَيَّبِيُّ، نا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْحِ بْنِ سُلَيْمَانَ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ] ❶مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ: ثِقَةٌ فَقِيهْ ❷مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْحِ: ثِقَـةْ ❸مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ: ثِقَـةْ ❹مُحَمّد ابْنِ شِهَابٍ: إمامٌ ثِقَـةْ ➸━━➵━━➵━━➸━━➸ ♻️سند دوّم: [قَالَ مُوسَى بْنُ عُقْبَةَ: قَالَ سَعْدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ: حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ] ❶مُوسَىٰ بْنُ عُقْبَةَ: ثِقَـةْ ❷سَعْدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ: إِمَامٌ حُجَّةُ ❸إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِالرَّحْمَنِ: ثِقَـةٌ فَقیهْ ⚠️در نتیجـه، سند ڪاملاً صحیح و بلاخدشه است. 『🔻』دلالت روایت: 1⃣روایت به وضوح خشم و نارضایتی امیرالمؤمنین﴿؏‍لیه‌السلام﴾ وزبیر از خلافت ابوبڪر را نشان میدهد، ڪه دال بر بطلان آن است. 2⃣حصول درگیرۍ و نزاع در آن جریان، پس برخلاف آنکه اهلسنت توهّم میڪنند به خوبی وخوشی نگذشته! 3⃣این روایت نشان میدهد ڪه چندین به بیت وحی صورت گرفته، زیرا در روایت مصنف امیرالمؤمنین علۍ علیه‌السلام و زبیر حضور نداشتند،اما در این روایت درگیری با زبیر انجام گرفت. ✍🏻امیدواریم این دست مطالب که تنها برای اسکات خصم و‌ به بررسی میشود جرقه‌ای برای تجدید نظر در این مسأله برای دوستان اهلسنت باشد. ➖➖➖➖
✅ منڪران فاطمیه چه کسانۍ هستند؟ ┄┅━✺𖣐💢﴾﷽﴿💢𖣐✺━┅┄ هرساله در بدء ایام فاطمیه کلیپی توسط ملحدین و وهابیت منتشر میشود به عنوان «افسانه شکستن پهلو از زبان مرجع بزرگ شیعیان!» مخاطب با خواندن این عنوان انتظار دارد که یک عالم جلیل‌القدر را ببیند،ولی عنوان این کلیپ،بزرگترین دروغ دنیاست؛ چون متکلم نه مرجع است، ونه بزرگ است ونه شیعه! این شخص کسی نیست جز مهره سوخته عربستان محمدحسین فضل الله مزدور صهیونیزم و وهابیت. 📌این شخص تنها منڪر فاطمیه نیست،بلڪه منڪر بسیاری از ضروریات دین اسلام ومذهب حق تشیّع است. 📜از این رو،مراجع عالیقدر و اصحاب اجتهاد به ضلالت وگمراهۍ این مزدور فتوا دادند؛در لینک های ذیل فتاوای بسیار از فقها را میبینید که فضل الله را «ضال مضل» خواندند و او را از اجتهاد ساقط دانستند. 1⃣آیت الله میرزاجواد تبریزۍ: www.zalaal.net/olama/o14.htm 2⃣آیت الله وحید خراسانۍ: www.zalaal.net/olama/o17.htm 3⃣آیت الله سید تقۍ قمۍ: www.zalaal.net/olama/o2.htm 4⃣آیت الله سیدصادق روحانۍ: www.zalaal.net/olama/o3.htm 5⃣آیت الله سید علۍ سیستانۍ: www.zalaal.net/olama/o5.htm 6⃣آیت الله سید محمدسعید حڪیم: www.zalaal.net/olama/o10.htm 7⃣آیت الله نورۍ همدانۍ: www.zalaal.net/olama/o16.htm 8⃣آیت الله بشیر نجفۍ: www.zalaal.net/olama/o15.htm 9⃣آیت الله سیدڪاظم حائرۍ: www.zalaal.net/olama/o6.htm 🔟آیت الله سیدمحمدباقر حڪیم: www.zalaal.net/olama/o32.htm 1⃣1⃣آیت الله سیدمهدۍ مرعشۍ: www.zalaal.net/olama/o12.htm 2⃣1⃣آیت الله سیدمحمدباقرشیرازۍ: www.zalaal.net/olama/o9.htm 3⃣1⃣آیت الله شمس الدین: www.zalaal.net/olama/o25.htm 4⃣1⃣آیت الله سیداحمد مددۍ: www.zalaal.net/olama/o21.htm 5⃣1⃣آیت الله سیدمحمد صادق صدر: www.zalaal.net/olama/o26.htm 6⃣1⃣آیت الله باقرشریف قرشۍ: www.zalaal.net/olama/o24.htm 7⃣1⃣آیت الله سیدعلۍ مکی عاملۍ: www.zalaal.net/olama/o22.htm 8⃣1⃣آیت الله شیخ علۍ کورانۍ: www.zalaal.net/olama/o28.htm 9⃣1⃣آیت الله سیدجعفر مرتضۍ: www.zalaal.net/ask/010.htm وبراۍ دانستن نظر فقهای دیگر میتوانید از مڪاتب آنان استفتا ڪنید. 📌علماۍ شیعه به بیان ضلالت وۍ اڪتفا نڪردند و علمای دست به قلم شیعه به رسوایی علمۍ«فضل الله» اقـدام ڪردند،چند ڪتاب معروف را معرفۍ میڪنیم. 📗«مأساة الزهراء» ✍🏻علامه سیدجعفر مرتضۍ alfeker.net/library.php?id=1430 📕«حوار مع فضل الله» ✍🏻سیدهاشم هاشمۍ alfeker.net/library.php?id=1432 📙«فضل الله ورأۍ فی عاصفه» ✍🏻سید محمود غریفۍ alfeker.net/library.php?id=2426 𖣐➸━━➵ محمدحسین فضل الله در سال های آخر حیات خود در بارۀ مصائب فاطمی مطالبی مطرح کرد؛ و با عاقبت سوء به معنای واقعی کلمه، از دنیا رفت. ما معتقدیم اظهارات فضل الله به خاطر پول گرفتن از سعودی ها بود. عربستان از قدیم الایام چنین سیاستی داشته است که تا می‌تواند مخالفان را با مادیات ساکت کند. یک شاهزادۀ سعودی به نام «ترکی بن بندر» که پدرش پسر عموی ملک سلمان و مادرش خواهر پادشاه فعلی عربستان است، مدتی قبل در پاریس مصاحبه‌ای ترتیب داد و اعلان کرد که سازمان اطلاعات عربستان بخشی دارد به نام «قسم الروافض» که بودجۀ آن با بودجۀ سه کشور تونس، اردن و یمن برابری می کند. این اداره تا جائی که بتواند علمای شیعه را می‌خرد. به خاطر داشته باشید آنان که کارهای مخفی انجام می‌دهند طوری عمل نمی‌کنند که کسی بتواند سندی به دست آورد. فقط پس از گذشت مدت های مدید شاید بتوان به قرائن و شواهدی دست یافت. غیر از این باشد که کار مخفی و اطلاعاتی عبث خواهد بود. ضمناً انکار کردن و حاشا نمودن آسان ترین کاری است که جنایتکاران انجام می‌دهند. این پاراگراف از مصاحبۀ شاهزادۀ سعودی است↓↓ «عضو سابق وزارت اطلاعات عربستان افزود: در آن زمان كه عضو وزارت اطلاعات بودم اين وزارت به يك روحاني شيعه لبناني كه مزدور آل سعود بود مبلغ 7 ميليون دلار پرداخت كرد و در قبال آن از وي خواست كه شبكه ماهواره اي و روزنامه افتتاح كند و طي آن به اعتقادات شيعيان توهين كرده، عزاداري حسيني را بدعت بخواند، عمر بن خطاب را از فاطمه زهرا (س) مبرا سازد، آيه «لا تقربوا الصلاة و انتم سكاري» را در حق علي بن ابي طالب(ع) جلوه دهد و «اشهد ان عليا ولي الله» را از اذان حذف كند.» روحانی شیعۀ لبنانی به جز فضل الله چه کسی بوده که خریدن او 7 میلیون دلار بیرزد؟ 📌سرنوشت فضل الله عبرتۍ باشد برای کسانی که برای حطام و چندرغاز دنیا عَلَم عداوت با آل محمد را بر مۍافرازند. وصلِي اَللهُ عَلي محمَّدٌ وآلهِ السادة المطهَّرینْ ولَعْنَةُ اَللهِ علَيَّ اعْدائِهِم وظالِمِيهِمْ ومُبْغِضِيهِمْ وَغاصِبِي حقوقِهِمْ ومُنْكِرِي فضائلِهِمْ الۍٰ قیامِ یومِ الدِین لَعناً يَستَغِيثُ منهُ اهلُ النَّارِ ولَعْناً لاَ يَخْطُرُ علَيَّ بَالٍ.
حرم
* 💞﷽💞 💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜 #قسمت_هشتم سرمو از سجده بلند کردم، تشهد و سلام دادم و نما
* 💞﷽💞 💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜 . . همه دور سفره نشسته بودیم.. همه چیز آماده بود گرچه هفت سین مون دوتاسین کم داشت، ولی غذاهای خوشمزه مامان رنگ و بوی زیبایی رو به سفره داده بود، خیره به تلویزیون بودیم که تا دقایقی بعد سال نو رو اعلام میکرد، همه مون بودیم جز پدری که مثل هرسال فقط سهممون از داشتنش قابی بود که کنار آیینه سفره قرار داشت، همین و بس، پدری که رفت تا یک شهر در امنیت باشه، همه ساکت بودن و تو دل خودشون دعا میکردن، عمو جواد باصدای بلند شروع کرد به خوندن دعا : یامقلب القلوب والابصار یا ... چشمامو بستم، پارسال همین جا عاشق شدم، عاشق عطریاس، و حالا بعد یک سال باز سر سفره ای نشسته بودم که عباس هم بود، خدایا تنها دعام در این لحظات آخر سال خوشبختی تمام جوون هاست، جوونایی که پاک موندن و به بهانه ی عشق و دوست داشتن نخواستن پاکی خودشون رو از بین ببرند، عشق هاشون درون سینه مهار کردن که فقط تو بدونی و بس، میدونم که پاداششون برابره با ، پس خدایا در این لحظات رسیدن به سال جدید قلب هامونو دگرگون کن تا همونطوری که خودت گفتی با ذکر تو آروم بگیریم، خدایا عشق های پاک رو در سال جدید هدیه کن به همــه ... 💌نویسنده: بانو گل نرگــــس بامــــاهمـــراه باشــید
حرم
* 💞﷽💞 💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜 ‎ #قسمت_دوازدهم #هوالعشق ‎چشمامو سریع انداختم پایین گرچه س
* 💞﷽💞 💜رمـــــان: در حوالـےعطــرِیــاس💜 ‎- انقدر حال الانم ضایع است که بهم میخندین ‎😳یعنی من غلط کردم گفتم این اصلا منو نگاه نمیکنه با این که سرش پایین بود نمیدونم چطور فهمید من داشتم لبخند میزدم، ای نامرد نکنه بالاسرتم چشم داری!! ‎کمی خودمو جمع و جور کردم و سعی کردم رومو بیشتر با چادر بگیرم ‎- من اصلا به حال شما نمیخندم، شما امرتونو بفرمایین ‎نفسشو با کلافگی بیرون داد و گفت: خب ببینین من خیلی وقته با مادرم مخالفت میکنم که نمیخام ازدواج کنم اما ایشون اصرار دارن .. ‎کمی سکوت کرد و ادامه داد: دلیل مخالفت منم اینه که نمیخام وقتی نیستم یه نفر بدون من تنها باشه، من از وقتی از پاریس برگشتم دنبال کارای رفتنم به ... راستش، راستش یکی از دلایل برگشتن از پاریس هم، سوریه بود، طاقت نیاوردم تو آسایش و آرامش اونجا زندگی کنم و خبر بهترین دوستمو بشنوم، ببینین من ... من ... ‎باز سکوت، باورم نمیشد .. حرفایی رو که داشتم می شنیدم غیر قابل باور بود، امکان نداره حقیقت باشه، میخواد بره جنگ، نه ...باور نمیکردم که این آقای از خارج اومده دلش می خواد بره سوریه برای جنگ اصلا رفتاراش تناقض داشت و به یه آدم خارج رفته نمیخورد ! همین حرف زدنش با یه دختر یعنی واقعا وقتی تو خارج هم با دخترا حرف میزد اینجوری استرس میگرفت !! یا فقط با من مشکل داره! 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس بامــــاهمـــراه باشــید
✦༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ⚫️ پیرامون شهادت جانسوز حضرت علیه السلام قسمت یکم 🏴 👈🏻 جناب علامه مجلسی رحمه‌الله می‌نویسد: در ابتداء امامتِ حضرت امام موسی الکاظم علیه السلام، عمر شریفش بیست سال بود و کمتر نیز گفته اند؛ و مدّت امامتش سی و پنج سال بود؛ در ایّام امامتِ آن حضرت، بقیّه خلافتِ منصور دوانیقی لعنه الله بود و او بظاهر متعرّض آن حضرت نشد؛ و بعد از او حدود ده سال ایّام خلافت مهدی عباسی بود و آن لعین حضرت را به عراق طلبید و محبوس گردانید و به سبب مشاهده معجزات بسیار، جرأت بر اذیّت آن حضرت ننمود و آن جناب را به مدینه برگردانید؛ و بعد از آن حدود یک سال مدّت خلافت هادی عباسی لعین بود و او نیز آسیبی به آن حضرت نتوانست رسانید؛ چون حکومت به هارون حرامزاده رسید، آن حضرت را به بغداد آورد، مدّتی محبوس داشت و در سال پانزدهم حکومت خود حضرت امام موسی الکاظم علیه السلام را به زهر شهید کرد.   📚جلاء العیون، ص ٨٩٦ 🟠ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🟠 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
هدایت شده از حرم
امام حسن (علیه السلام) پس از پدرشان به فرمودند : شخصی از میان شماها رفت که در گذشته مانند او نیامده است ، و کسی در آینده نمی تواند هم تراز او قرار گیرد . مصدر : احقاق الحق ، جلد ۱۱ ، صفحه ۱۸۳ : حال جاهلی چون چنین مزخرفاتی بیان میکند که ، فضیلتی منحصر و تک برای حضرت امیر المومنین (علیه السلام) نیست و جوانان ما هم حاضر به انجام چنین کاری بوده اند . علیه ما علیه .
🟣علامه مجلسی (رحمت الله علیه) مینویسند : فلما شاع خبر وفاة الامام موسى بن جعفر في المدينة اجتمع أهلها على باب ام أحمد ، وسار أحمد معهم إلى المسجد ولما كان عليه من الجلالة ، ووفور العبادة ونشر الشرايع ، وظهور الكرامات ظنوا به أنه الخليفة والامام بعد أبيه فبايعوه بالامامة ، فأخذ منهم البيعة ثم صعد المنبر وأنشأ خطبة في نهاية البلاغة ، و كمال الفصاحة ، ثم قال : أيها الناس كما أنكم جميعا في بيعتي فاني في بيعة أخي علي بن موسى الرضا واعلموا أنه الامام والخليفة من بعد أبي ، وهو ولي الله و الفرض علي وعليكم من الله ورسوله طاعته ، بكل مايأمرنا . فكل من كان حاضرا خضع لكلامه ، وخرجوا من المسجد ، يقدمهم أحمد ابن موسى وحضروا باب دار الرضا فجددوا معه البيعة ، فدعا له الرضا وكان في خدمة أخيه مدة من الزمان إلى أن أرسل المأمون إلى الرضا وأشخصه إلى خراسان وعقد له خلافة العهد . ترجمه : هنگامیکه خبر در پیچید ؛ مردم به در آمدند و را با خود به بردند . زیرا میکردند که پس از ، و بعد ، فرزند امام کاظم جناب است ! به همین جهت در امر با او کردند ! حضرت شاهچراغ نیز از مردم مدینه بیعت گرفتند و سپس بر بالا رفتند و ای را قرائت فرمودند . آنگاه تمامی حاضرین را مخاطب ساخته و خواست که غائبین را نیز آگاه سازند و فرمودند : اکنون که تمامی شما در بیعت من هستید ، من خود در برادرم میباشم . بدانید بعد از پدرم ، برادرم ، و ی به حق و است و از جانب خدا و رسول بر من و شما است که امر آن بزرگوار را کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم . تا آنجا که همه حاضران گفته های آن بزرگوار را اطاعت کردند و به همراه به خانه امام رضا آمده و همگی با امام رضا بیعت نمودند و امام رضا درباره برادرشان احمد کردند و فرمودند : همچنان که را پنهان و ضایع نگذاشتی ، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد . مصدر : بحارالأنوار ، جلد 48 ، صفحه 308 🟣شیخ عباس قمی (رحمت الله علیه) مینویسند : وفي كتاب شد الازار في حط الاوزار عن زوار المزار في مزارات شيراز وشرح حال جمع كثير منهم تأليف معين الدين ابى القاسم جنيد بن محمود الشيرازي ألفه في حدود سنة 791 قال السيد الامير احمد بن موسى بن جعفر ابن محمد بن علي بن الحسين بن علي المرتضى (عليهم السلام) قدم شيراز فتوفى بها في ايام المأمون بعد وفاة اخيه علي الرضا بطوس وكان اجودهم جودا وأرأفهم نفسا قد اعتق ألف رقبة من العبيد والاماء في سبيل الله تعالى وقيل استشهد ولم يوقف على قبره حتى ظهر في عهد الامير مقرب الدين مسعود بن بدر فبنى عليه بناء وقيل وجد في قبره كما هو صحيحا طرى اللون لم يتغير وعليه لامة سابغة وفي يده خاتم نقش عليه (العزة لله احمد بن موسى) فعرفوه به ثم بني عليه الاتابك ابوبكر بناء ارفع منه ثم ان الخاتون تاش وكانت خيرة ذات تسبيح وصلاة بنت عليه قبة رفيعة وبنت بجنبها مدرسة عالية وجعلت مرقدها بجواره . ترجمه : در ایام ، به   کردند و بعد از ، در شیراز یافتند و برخی نیز گفته‌اند که به رسیدند . شریفشان مدتی مخفی بود ! تا اینکه در زمان کشف شد و ای برای آن بنا نمود . گویند که شریفشان در قبر ، تر و تازه مانده بود و از آن‌ جایی که در دست انگشتری داشته که نقش نگینش " العزّة لله احمد بن موسی " بوده است ، او را شناختند . بعد از آن ، بنایی بلندتر از اولی تأسیس کرد . سپس  که زنی و  بوده در سال ۷۵۰ هـجری قمری قبّه‌ ای بس عالی درست کرد و در جَنب آن مدرسه‌ ای عالی بنا نهاد و در جوار آن مرقدی هم برای خودش معین نمود . مصدر : الكنى والألقاب ، جلد 2 ، صفحه 351
⬛ شهادت امام رضا (صلواة الله علیه) 1️⃣ امام رضا فرمودند : شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ فِي زَمَانِي يَقْتُلُنِي بِالسَّمِّ ⬅️ آفریده خداوند در این زمان ، مرا به‌ وسیله  می کشد (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 256) 2️⃣ امام رضا فرمودند : إِنِّي سَأُقْتَلُ بِالسَّمِّ مَظْلُوماً ⬅️ همانا من به زودی با سم ، مظلومانه خواهم شد (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 261) 3️⃣ امام رضا فرمودند : إِنِّي سَأُقْتَلُ بِالسَّمِّ مَظْلُوماً وَ أُقْبَرُ إِلَى جَنْبِ هَارُونَ ⬅️ همانا من به زودی با سم کشته خواهم شد و در کنار‌   می‌ شوم (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 227) 4️⃣ امام رضا فرمودند : وَ إِنِّي مَقْتُولٌ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ مَدْفُونٌ فِي مَوْضِعِ غُرْبَةٍ ⬅️ همانا من با و از روی می‌ شوم (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 255 و 254) 5️⃣ میگوید : امام رضا به من فرمودند : به ای که‌ هارون در آنجا است برو و از هر گوشه آن ، مشتی برایم بیاور . من رفتم و آنچه خواسته بودند را آوردم . چون مقابلشان رسیدم ؛ فرمودند : یکی یکی از آن (چهار مشت) خاک را به من بده . من آنها را به حضرت دادم و حضرت آنها را بوئیدند و بر زمین ریختند و فرمودند : در اینجا برایم قبری حفر می‌کنند . ای اباصلت فردا من بر این فاجر ( ) وارد می‌شوم . پس اگر از آنجا برهنه خارج شدم با من حرف بزن و من پاسخ تو را خواهم داد . اما اگر سرم را پوشیده بودم با من سخن نگو . اباصلت میگوید : وقتی صبح شد ... امام بر مأمون وارد شدند . مقابل مأمون طبقی از بود ... مأمون به امام گفت : شما از آن تناول کنید . امام فرمودند : مرا از خوردن آن معاف بدار . گفت : باید از آن بخوری ... امام از او گرفتند و از آن را در دهان مبارک شان گذاشتند ... آنگاه به سر کشیدند و خارج شدند . اباصلت میگوید : من با امام سخن نگفتم تا وقتی که داخل خانه شدند و فرمودند : درها را ببندید ... در این هنگام دیدم جوانی خوشروی (امام جواد) داخل شدند ... سپس به سوی پدرشان رفتند ... امام رضا هم در این هنگام به رسیدند ... (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 242 و 243) 6️⃣ اباصلت میگوید : مأمون بر حضرت به علت فضل شان میکرد و حضرت را قرار داد تا به مردم نشان دهد که آن حضرت به دارند و از این طریق جایگاه امام را در نزد مردم متزلزل گرداند ! اما این امر موجب بیشتر شدن جایگاه امام نزد مردم شد . مأمون هر شهر را جمع میکرد به طمع اینکه یکی از آنها حضرت را کند تا جایگاه امام در نزد مردم کم گردد ؛ اما هیچ‌ از علمای و  و و  و  و  و با امام نکرد مگر آنکه آن حضرت او را مغلوب کردند . مردم میگفتند : به خدا قسم که امام نسبت به از مأمون سزاوارتر است . این خبر را به مأمون رساندند و مأمون به این علت شده و ش نسبت به امام بیشتر شد . امام رضا هم از مأمون پروا نداشتند و او را یاری نمیکردند و در اکثر اوقات او را رد میکردند . به همین سبب مأمون شده و اش زیاد تر شد . اما اظهار نمی‌کرد و سرانجام امام را با زهر شهید کرد (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 239) نکته : آنچه در این آمده است ، تنها یک عامل از مجموعه عوامل ، برای به شهادت رساندن امام رضا بوده است ؛ نه آنکه تنها انگیزه مأمون برای قتل امام این بوده باشد 7️⃣ ریان بن شبیب میگوید : زمانیکه که مأمون خواست از مردم بیعت بگیرد تا او را بخوانند و از مردم برای امام رضا بیعت بگیرد تا حضرت را ولیعهد مأمون بدانند و از مردم برای  بیعت بگیرد تا او را به مأمون بدانند ؛ امر کرد ... تا مردم بیعت کنند ... وقتی همه مردم بیعت کردند ؛ امام رضا فرمودند : بیعت تمام مردم به غیر از بیعت کردن آخرین نفرشان ، به شکل انجام گرفت و فقط بیعت آخرین نفر به شکل انجام شد ... بنابراین مأمون امر کرد تا همه مردم طبق بیعت توصیف شده از امام رضا بیعت کنند . به همین خاطر مردم گفتند : کسی که عقد بیعت را بلد نیست (مأمون) ، چگونه مستحق امامت بر مردم است . قطعا کسی که به آن علم دارد (امام رضا) سزاوارتر است از کسی که به آن جاهل است . راوی میگوید : همین سرزنش مردم به مأمون ، او را وادار کرد که امام را با سم نماید (عيون أخبار الرضا ، جلد 2 ، صفحه 238 و 239) نکته : آنچه در این آمده است ، تنها یک عامل از مجموعه عوامل ، برای به شهادت رساندن امام رضا بوده است ؛ نه آنکه تنها انگیزه مأمون برای قتل امام این بوده باشد
🟥 پرسش : امام رضا (صلواة الله علیه) در چه ماهی به شهادت رسیده اند ؟ 🟥 پاسخ : 1️⃣ شهادت امام رضا در ماه محرم 2️⃣ شهادت امام رضا در ماه صفر 3️⃣ شهادت امام رضا در ماه جمادی الاول 4️⃣ شهادت امام رضا در ماه رجب 5️⃣ شهادت امام رضا در ماه رمضان 6️⃣ شهادت امام رضا در ماه ذی القعده 7️⃣ شهادت امام رضا در ماه ذی الحجه اقوال متفاوت است
* 💞﷽💞 ─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 گفت: _تو خیلی خوبی..خوش اخلاق،مهربون، مؤدب،باحیا،باایمان،زیبا...هرچی بگم کمه..ولی بخاطر دل من...شاید خیلی زود تنها بشی...من هر کاری کردم نتونستم بهت علاقه مند نشم.نتونستم فراموشت کنم. عجب!! پس عذاب وجدان داشت... سرشو انداخت پایین و با پاش سنگ ها رو جا به جا میکرد. بهش نزدیکتر شدم.دست هاشو تو دستم گرفتم.دست های مردی که بود و عاشقانه دوستش داشتم... جا خورد.دست هاشو کشید ولی محکم تر گرفتمش.تو چشمهاش نگاه کردم.اونقدر صبر کردم تا امین هم به چشمهای من نگاه کنه.وقتی چشم تو چشم شدیم،بالبخند گفتم: _پس همدردیم. سؤالی نگاهم کرد.با حالت شاعرانه گفتم: _درد عشقی کشیده ام که مپرس. جدی گفتم: _تو که مجبورم نکرده بودی. -ولی اگه من... -اون وقت هیچ وقت نمیفهمیدمش. بازهم سؤالی نگاهم کرد.با لبخند گفتم: _درد عشقو دیگه. لبخند غمگینی زد.سرشو انداخت پایین. -امین -بله باخنده گفتم: _ای بابا! پنج بار دیگه باید صدات کنم تا اونجوری که من میخوام جواب بدی؟ لبخند زد.سرشو آورد بالا با مکث گفت: _جانم گفتم: _نمیخوای عروس خوشگل و مؤدب و خوش اخلاق و مهربون و باحیا تو به پدرومادرت معرفی کنی؟ لبخندی زد و گفت: _بریم. اول رفتیم سر مزار مادرش.آرامگاه بانو مهری سعادتی.همسر شهید ایمان رضاپور. امین بابغض گفت: _سلام مامان،امین کوچولوت امروز داماد شد.میدونم عروستو بهتر از من میشناسی. آوردمش تا باهات آشنا بشه. نشستم کنار امین.گفتم: _سلام..وقتی امین میگه مامان،منم میگم مامان، البته اگه شما اجازه بدید. بعد از فاتحه،باهم برای شادی روح مادرش سوره یس و الرحمن خوندیم. گفتم:_امین نگاهم کرد. -جانم لبخند زدم.گفتم: _بیا پیش مادرت باهم قول و قراری بذاریم. -چه قول و قراری؟ -هر وقت پیش هم هستیم جوری رفتار کنیم که انگار قراره هزار سال با هم باشیم. زندگی کنیم.بیخیال آینده،باشه؟ -باشه. -یه قولی هم بهم بده. -چه قولی؟ -هر وقت خواستی بری اول از همه به من بگی.حداقل دو هفته قبل از رفتنت. یه کم مکث کرد.گفت: _یه هفته قبلش.؟! بالبخند گفتم: مگه اومدی خرید چونه میزنی؟ باشه ولی اول به من بگی ها! -قبول. -آفرین. رفتم رو به روش نشستم.یه جعبه کوچیک از کیفم درآوردم و گرفتم جلوش. -این چی هست؟ -بازش کن. وقتی بازش کرد،لبخند عمیقی زد.انگشتر عقیقی که بهم هدیه داده بود؛با ارزش ترین یادگاری مادرش. دست راستمو بردم جلوش که خودش تو انگشتم بذاره.لبخندی زد و به انگشتم کرد.دست هامو کنار هم گذاشتم و به حلقه و انگشتر با ارزشم نگاه میکردم.لبخند زدم.هردو برام با ارزش بودن.امین نگاهم میکرد و لبخند میزد. بلند شد و گفت: _بریم پیش بابام. اما من نشسته بودم.به سنگ مزار نگاه کردم و تو دلم به مادر امین گفتم... کاش زندگی منم شبیه زندگی شما باشه،شما بعد شهادت همسرتون دیگه تو این دنیا نموندین.کاش خدا به من رحم کنه و وقتی امین شهید میشه،من قبلش تو این دنیا نباشم. امین، خیلی سختیه برای من. رفتیم پیش پدرش.رو به روم نشست.بعد خوندن فاتحه و قرآن،به من نگاه کرد.یه جعبه دیگه از کیفم درآوردم و بهش دادم.گفت: _همه جواهراتت رو آوردی اینجا دستت کنم؟! لبخند زدم و گفتم: _بازش کن. وقتی بازش کرد،اول یه کم فقط نگاهش کرد.بعد به من نگاه کرد و لبخند زد.یه انگشتر عقیق شبیه انگشتر عقیق مادرش ولی مردانه،سفارش داده بودم براش درست کنن. دستشو برد از جعبه درش بیاره،باجدیت گفتم: _بهش دست نزن. باتعجب نگاهم کرد. -مگه مال من نیست؟!! جعبه رو ازش گرفتم.انگشتر رو از جعبه درآوردم،بالبخند جوری گرفتم جلوش که فهمید میخوام خودم دستش کنم.لبخند زد و دستشو آورد جلو.خیلی به دستش میومد.با حالت شوخی دو تا دستشو آورد بالا و به حلقه و انگشترش نگاه میکرد؛مثل کاری که من کرده بودم. نماز مغرب رو همونجا خوندیم. بعد منو به رستوران برد و اولین شام باهم بودنمون رو خوردیم... من با شوخی و محبت باهاش حرف میزدم.امین هم میخندید. بعد شام منو رسوند خونه مون. از ماشین که پیاده شدم،زدم به شیشه.شیشه ی ماشین رو پایین داد... ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم
حرم
‍ ┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ 🛑 سبب عـدم قیام حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام در دیدگاه شیعه 💎 نز
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ‍ 『🔹』وصیّت مهم حضرت پیامبر خدا محمد مصطفی صلی الله علیه واله به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام 📌حضرت پیامبر خدا محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله فرمودند : ﴿اۍ على علیه السللم ! به زودى قريش عليه تو پشت به پشت يكديگر مى‌دهند،براى ظلم به تو و شكست دادنت باهم متحد مى‌شوند،👈🏻پس اگر يارانى داشتى جهاد كن و اگر ياور نداشتى دست نگهدار و خون خود را حفظ كن👉🏻.چون شهادت در راه خدا در آينده نصيب تو خواهد شد.خداوند قاتل تو را لعنت كند﴾. عَنْ‌ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ﴿صلی الله علیه واله﴾ فِي وَصِيَّتِهِ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ﴿علیه السلام﴾ يَا عَلِيُّ إِنَّ قُرَيْشاً سَتَظَاهَرُ عَلَيْكَ وَتَجْتَمِعُ كَلِمَتُهُمْ عَلَى ظُلْمِكَ وَقَهْرِكَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ وَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَكُفَّ يَدَكَ وَ احْقِنْ دَمَكَ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَكَ‌ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ:بَعَثَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع بِهَذِهِ الْوَصِيَّةِ مَعَ الْأُخْرَى‌ 📚الغيبة،شيخ طوسۍ ج:۱ ص:۱۹۳ [روایت معتبر است] 🛑تڪلیف شرعۍ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السللم بعد از جریان و حضرت فامةالزهرا سلام الله علیها در این روایت نهفته است،به نڪات ذیل توجّه ڪنید. ⫸یار نداشتن حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در احادیث نبوۍ فراوانۍ همچون «إِنَّ الْأُمَّةَ سَتَغْدِرُ بِكَ بَعْدِي» و «ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ» و «سَتَلقۍٰ جُهْداً بَعْدِۍ» ثابت است. ⫸پس با توجّه به تنها بودن حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام وخیانت امّت، تنها تڪلیف حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام در برابر اهل سقیفه دست نگه داشتن وصبر است، وقیام در این شرایط مخالف نص حضرت رسول الله صلی‌الله علیه و آله است. 『🔻』وصیتی دیگر از حضرت پیامبر خدا محمد مصطفی صلی الله علیه واله 📜حضرت رسول الله صلی‌الله علیه و آله فرمودند:«پس چون از دنيا رفتم و از آنچه به تو وصيت كردم فارغ شدي و بدنم را در قبر گذاشتي، در خانه ات بنشين و قرآن را آنگونه كه دستور داده ام، بر اساس فرائض و احكام و ترتيب نزول جمع آوری كن، تو را به صبر در برابر آنچه كه به تو و فاطمه زهرا علیهما السلام خواهد رسيد سفارش مي كنم، صبر كن تا بر من وارد شوی» 📌حدّثنی هَارُونَ بْنِ مُوسَى قال حدّثنی أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارٍ اَلْعِجْلِيِّ اَلْكُوفِيِّ قال حدّثنی عِيسَى اَلضَّرِيرِ عَنِ اَلْكَاظِمِ عَنْ أَبِيهِ﴿؏﴾ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِﷺ لِعَلِيٍّ﴿؏﴾...فَإِذَا قُبِضْتُ وَفَرَغْتَ مِنْ جَمِيعِ مَا أُوصِيكَ بِهِ وَ غَيَّبْتَنِي فِي قَبْرِي فَالْزَمْ بَيْتَكَ وَ اِجْمَعِ  اَلْقُرْآنَ عَلَى تَأْلِيفِهِ وَ اَلْفَرَائِضَ وَاَلْأَحْكَامَ عَلَى تَنْزِيلِهِ ثُمَّ اِمْضِ ذَلِكَ عَلَى غير لائمة [عَزَائِمِهِ وَ] عَلَى مَا أَمَرْتُكَ بِهِ وَعَلَيْكَ بِالصَّبْرِ عَلَى مَا يَنْزِلُ بِكَ وَ بِهَا حَتَّى تَقْدَمُوا عَلَيَّ خصائص الائمة ج:۱ ص:۷۳ 『🔹』سـبب عدم قیام حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام از لسان مبارک حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام ✍🏻از حضرت امام صادق علیه السلام پرسیده شد که چرا حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام با آنان نجنگید؟ حضرت فرمود:«این همان است که در علم خدا پیشی گرفته بود، وبرای وۍ ممکن نبود که با آنان بجنگد درحالیکه جز سه نفر از مؤمنین کسی همراه او نبود». حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ الْهَمَدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا أَنَّهُ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ﴿؏﴾ مَا بَالُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ﴿؏﴾ لَمْ يُقَاتِلْهُمْ قَالَ الَّذِي سَبَقَ فِي عِلْمِ اللَّهِ أَنْ يَكُونَ وَ مَا كَانَ لَهُ أَنْ يُقَاتِلَهُمْ وَ لَيْسَ مَعَهُ إِلَّا ثَلَاثَةُ رَهْطٍ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ 📗علل الشرائع ج:۱ ص:۱۴۸ (ر.ک: تصویر الحاقی) [سند صحیح است] 📌این روایت هم به دستور خدا به صبر حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام تلمیح میڪند هم به وصیّت حضرت رسول الله صلی‌الله علیه و آله اشاره میڪند. ➢در وصیّت آمده بود که «اگر یار نداشتی دست نگه دار» ودر روایت حضرت امام صادق علیه السلام یار نداشتن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بیان شده، لذا باید برحسب سفارش حضرت نبی اڪرم صلی‌الله علیه و آله صبر را پیشه میکردند و از جنگ دست میکشیدند. |
‍ ❥༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄ ▪️حضرت مادر ام البنین سلام الله علیها با فصاحت و بلاغتی که داشت در مقام افشاگری از ظلم و تعدی بنی امیه بر آمد و با اشعار جانسوز و بلیغ و عزاداری‌های مستمر مردم را متوجه ظلم و بی‌لیاقتی حکام وقت می‌نمود. لذا آن بانو را با زهرآگین و به رساندند چنانکه مورخ نامی حاج شیخ علی فلسفی در کتاب «زنان نابغه» و جناب عبد العظیم بحرانی در کتاب «ام البنین» نگاشته‌اند که بنی امیه همسر امیرالمومنین علیه السلام، ام البنین سلام الله علیها را مسموم و به قتل رساندند. ◾️در کتاب «اختیارات» از اعمش نقل شده است که می‌گوید: روز سیزدهم جمادی الثانی که مصادف با روز جمعه بود نزد امام زین العابدین علیه السلام بودم که ناگهان جناب فضل بن عباس علیهما السلام وارد شد و در حالی که گریه می‌کرد گفت: جده‌ام حضرت ام البنين علیها السلام از دنیا رفت. 📓الدرجات الرفیعة فی وقایع الشیعة، نوشته رفیع الدین رفیعی، صفحه ۸۵ ⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است.. |
💔روضه ای از روضه های کربلا💔 در نقلی آمده است که وارد خیمه شد تا قنداقه را برای بیاورد . جناب ام کلثوم ، حضرت علی اصغر را در دامن مادرشان دیدند که بی رمق دست و پا می زدند .💔 حضرت قنداقه را برداشتند و نزد امام آوردند و فرمودند : ای برادرم ، این طفل را بگیر که از شدت نزدیک است که به برسد زیرا این طفل ، سه روز است که تشنه است و قطره آبی هم نچشیده است . منبع : بحر المصائب ، جلد ۴ ، صفحه ۳۴۱
امام حسن (علیه السلام) پس از پدرشان به فرمودند : شخصی از میان شماها رفت که در گذشته مانند او نیامده است ، و کسی در آینده نمی تواند هم تراز او قرار گیرد . مصدر : احقاق الحق ، جلد ۱۱ ، صفحه ۱۸۳ : حال جاهلی چون چنین مزخرفاتی بیان میکند که ، فضیلتی منحصر و تک برای حضرت امیر المومنین (علیه السلام) نیست و جوانان ما هم حاضر به انجام چنین کاری بوده اند . علیه ما علیه .
حرم
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ #کا
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ ☆☆قسمت ۲۰۷ و ۲۰۸ _نبینمت یعنی چی؟ پیمان نکن اینکارا رو...تازه بعد سه ماه اومدی و این حرفا رو تحویلم میدی؟ _یعنی اینکه راه خطرناکی پیش رومونه.البته هنوز حکم قطعی داده نشده، بعدشم اینا رو الان بدونی بهتره.بعدا شاید فرصت نشه یا دیگه کار از کار گذشته باشه. تو میتونی با این حرفایی که من زدم . من مجبورت نمیکنم! اصلا!مدیونی فکرکنی دوستت ندارم یا هر چیز دیگه‌ای.اتفاقا چون دوستت دارم و نمیخوام صدمه ببینی اینا رو بهت میگم.تو این راه ممکنه راهی بریم که هیچ پلی برای برگشت وجود نداشته باشه.نمیخوام به اجبار همراهم باشی... حرفهایش را درک نمیکنم. _ببین پیمان من سخت‌تر از اینا رو هم دیدم و پا به پات اومدم.هرچی باشه از قاچاقی از مرز رد شدن و سر کردن توی سلولای كمیته خرابکاری بدتر که نیست.از اینجا بودم و بقیه‌ش رو خواهم بود. خبرهای خوشی از مرزها نمی‌آید و خیلی چیزها را با سانسور به مردم میگویند. بنی‌صدر هم دست روی دست گذاشته تا دشمن بہ تهران برسد.معلوم نیست این جنگ کی به پایان میرسد.او درمان‌کننده‌ی این زخم سربازکرده نیست.از بازار به خانه برمیگردم که مهلقا خانم جلوی خانه میبینم.سلام میکنم و با بغض جواب میدهد.نگران میشوم و میپرسم چه شده و به خانه‌ی یکی از همسایه ها اشاره میکند.پارچه‌های سیاه،نوشته‌های داغ فرزند و تسلیت ناراحتم میکند. _پدر و مادرش همین یه پسرو داشتن.قرار بود آخر این ماه بساط عروسی براش تو محل راه بندازیم. _تصادف کردن؟ نچی میگوید. _رفته بود جنوب.لیلاخانم، مادرش، میگه طاقت نداشت مردمو توی خون خودشون ببینه.تازه سربازیش رو تموم کرده که رفت.دیروز خبر آوردن که بچه‌شون..جیگر گوشه‌شون رو بعثیا کردن. دست بعثیا افتاده.لیلا خانم از دیروز راهی بیمارستان شده.میگن پیکر پسرشو بیارن عقب.بیشتر پیکرها مونده بین بعثیا. بعد هم گریه میکند.دلم میگیرد اما دلیل بیتابی‌های مهلقا را نمیدانم. _عجب پسر خوبی بود.یه محل دعاگوش بودن. اصلا محلمون با این پسر دیگه‌ای داشت.شاید باورت نشه ولی ریش سفیدا هم از همین جوون کم سن و سال میگرفتن. داشت اما چه هم داشت! خدا به دل مادر و پدر و خواهرش صبر بده.روزگار میدونه کیو کنه. افسوس میخورم. مهلقا با من کمی دردودل میکند و بعد از هم جدا میشویم.عصر یک مراسم کوچکی در خانه‌ی همسایه است.لیلا خانم گاه بیهوش میشود و به سر و رویش آب میپاشند.نگرانم پیمان بیاید و پشت در بماند.آخر با خود کلید نبرده است.موضوع را به مهلقاخانم میگویم.برمیخیزم از کنار اتاق مردانه رد میشوم. صدایشان تا به حیاط می‌آید.گوشهایم به شنیدن راغب میشوند.مردجوانی که به نظر از همرزمان شهید بوده اینگونه میگوید: _عمو رضا وضع بدی بود.یعنی بایدخودتون میبودین تا تا مغز استخوون تون بره! یکی نبود بهمون بده.آخرم نفهمیدم آقامحمد شما از کجا گیر آورد. یه نصفه روز اومد و خودشو توی ساختمونا کرد.مردم گلایه‌ها داشتن اما مگه میزاشتن دو کلوم از كمبودا و مشکلات بگیم.آخرشم شنیدیم که مردک گزارش داده "وضع مردم خوبه و جنگ جدی نخواهد بود." شما نبودین که! فقط از بعثیا نبودن که ریخته بودن تو شهر. و نامرد از پشت خنجر میزدن.محمد تا آخر تو شهر موند و دیگه هم برنگشت. یکی اصرارمیکند بگو محمد چطور جان داد! طفلی بدجور بیتاب است تا بداند آیا درد زیادی کشیده یا نه!؟ و همان مرد ادامه میدهد: _حاج‌یحیی من وقتی رسیدم بالاسر محمد بهم یه کاغذ داد. گفت به شما بدم تا به دست صاحبش برسونین. حدس میزنم برای مرضیه خانم باشه. دلم با شنیدن این حرفها ترَک برمیدارد.به یاد حرفهای پیمان می‌افتم. قهرمان‌بازی... بہ بهای جان انسان! مگر میشود؟؟ پسری که بجای پا گذاشتن به حجله‌ی ، پا به حجله‌ی سرخ گام نهاده..این یعنی ؟؟؟ بغض میکنم و به داخل برمیگردم.حواسم پی دختر جوانی میرود که به عکس آقامحمد دست میکشد. و میگوید: _یعنے الان چشمای خوشگلت بستس محمد من؟مگه قول ندادی بعد سربازی میریم سر بخت و اقبالمون..کو اقبالمون؟ لباس سیاه تنم کردی که! حالش دست خودش نیست انگار.از یک جایی به بعد تن صدایش بالا میرود.چند نفر از خانمها بیرون می‌آیند.یکی او را بغل میگیرد. _آروم باش مرضیه... دختر سر روی شانه گذاشته و زار زار اشک میریزد.مهلقا خانم میگوید: _الهی بمیرم..همین هفته‌ی پیش بود اومد خونمون تا اندازه‌هاشو برای لباس بگیرم.انگار قسمت بود رنگ لباس به جای سفید تیره باشه. نمیدانم این محمد که بوده اما حال که شهید شده تازه کم‌کم برایم رو میشود. ☆ادامه دارد..... ☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه) ☆ ┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ ☆☆قسمت ۲۱۳ و ۲۱۴ یکهو خنده به لبش میماسد.بهت زده زل میزند به چشمانم.چشمانش بارانی میشود _درست شنیدم؟ گفتی حاج رسول؟حاج رسول خودمونو میگی؟ از طرف حاج رسول اومدی؟ چرا این همه دیر! شرم دارم سر بلند کنم. _بله. حاج رسول! من ایشون رو توی کمیتہ خرابکاری دیدم.حاج آقا درسها به من داد.گفتن امانتی هست که باید داشته باشم. انگار صورتش را گرد گچ پاشیدند.از هوش میرود و روی زمین می‌افتد.به آن سو میروم.کمی سیلی به صورتش میزنم اما به هوش نمی‌آید.دست توی لیوان آب میبرم و به صورتش میپاشم.یکهو میپرد.میروم تا چیزی برایش پیدا کنم که دستم را میگیرد. _حاجی رو از بچگی دوست داشتم.وقتی اومد خواستگاریم فقط ۱۴ سالم بود.بله رو همون اول دادم و توجه نکردم که میگن هوله یا خواستگار نداره.نورانیتش از همون اول معلوم بود.بچه‌دار شدیم و بچه‌هامون عروس و دوماد شدن که فهمیدم حاجی زده تو کار اعلامیه و انقلاب اولش ترسیدم اما آرومم کرد. مثل هروقت دیگه‌ای که آب رو آتیشم بود. بخاطر کاراش زود دستگیر شد اما زودم آزاد شد. با آه جگرسوز ادامه‌ میدهد: _تا سال ۵۷ که دیگه بردنش روزگارمون سیاه شد. حاجی که رفت نور و صفا هم رفت. عطاری هم یادگار عشق منو حاجیه.باهم ساختیمش، اما قسمت شد من اداره‌ش کنم.تو گفتی ازطرف حاجی اومدی ولی خودش کجاست؟ نمیدانم در جواب چشمان به انتظار نشسته باید چه جوابی بدهم. _حاج آقا والا..منم خیلی وقته ندیدمشون. اون امانتی رو هم خیلی قبلتر بهم گفتن بگیرم. شما نمیدونین کجان؟ _همش میگن منتظر نباش ولی من منتظر میمونم حاجی برگرده.یه بار رفت مکه قول داد یه بارم باهم بریم.من منتظر میمونم تا با هم مکه... کاسه‌ی دلم ترک برمیدارد. _حاج آقا گفتن امانتی توی یه صندوقچه‌س. گل بابونہ و صابون معطر... یه چیزی تو همین حرفا. سریع برمیخیزد.به پستوی مغازه میرود.پشت سرش راه می‌افتم.چراغ قوه را می‌اندازدروی دیوار.تیر و تخته‌های گوشه را کنار میزنیم. طاقچه‌ای ظاهر میشود.خانم عطاری میگوید: _برش دار. صندوقچه کوچک است. آن را برمیدارم.خاک روی دستانم مینشیند.دستهای لرزانم بہ سردی دستانش گره میخورد.خوب در چشمانم نگاه میکند. بغض قورت میدهد. _برو دخترم. امانتی مال هرکی هست به دستش برسون. چشمی میگویم.تخته‌ها را سر جایشان برمیگردانیم و بعد خارج میشویم.پشت میز می‌ایستد.میخواهم تشکر و خداحافظی کنم که کشک در کاغذ میپیچد و به من میدهد.باز هم ممنون میگویم و بیرون می‌آیم.دیگر شلوغی تجریش به چشمم نمی‌آید.تمام وجودم شده دو مردمک دوخته شده به صندوقچه‌.میخواهم بدانم این امانتی چه در دل دارد. اما با خود میگویم: "نه!درست نیست. شاید صاحبش راضی نباشد." اما وقتی فکر میکنم میبینم حاج آقا از صاحبش چیزی نگفت. بهانه برای خود میتراشم که در صندوقچه را باز کنم تا ببینم برای کیست.قفل دستی‌اش را باز میکنم. با دیدن یک تکه‌کاغذ وا میروم! برمیدارم و میخوانم: ✍_" به نام هستی بخش...اکنون که این نامه را مینویسم نمیدانم که هستی و نام و نشانت را هم نمیدانم..هنوز مبهوت رویای جوانی‌ام هستم..از خواب برخواسته مثل مرده‌ای دیوار را مینگرم...خواب میدیدم به یاد روزهای جوانی در مکتب «آسِد مرتضی» هستم..او هم همان درسهای شیرینش را با لحن چون شهدش میگوید.به یکباره مکتب خالی میشود. آسِد مرتضی صدایم میکند: "آقا رسول، هرچی امروز یاد گرفتی رو توی این نامه بنویس." من در عالم خواب حواسم پی او بود که حال بیش از بیست سال از مرگش میگذرد...در تعجب ملاقاتش بودم و یادم به درس نبود.میترسم و او تبسم میکند‌ و میگوید:" آقا رسول من هرچی میگم یادداشت کن. حتما ها!" چشم میگویم و او میگوید:《لازم نیست بہ چپ و راستت نگاه کنی. تنها نگاه بہ کافیست تا بفهمی آنچه است.راه ، طریق رستگاری است. در این کوچه‌ها نخواهی دید.حتی اگر به مرگ رسیدی به آن لبخند بزن چرا که آغوشش را باز نموده. نکن! آنهایی که قرب الهی پیشه کردند اکنون در بهشت تکیه زده‌اند.تنها یک نگاه به وسعت کافیست. چشم بگشا و به و عرض نگاه کن.چه میبینی؟ چرخ را؟ زمین را؟ سبزه و گل ها را؟ تردید نکن که همه خداست. تو هم تمام اینها هستی. فرمود همه‌ی عالم را برای افریدم و تو را برای ، ای فرزند آدم.چه نعمتی بالاتر از دلدار چنین لطیفی؟به و نگاه کن؟ چه میبینی؟ او را؟ درست است.تنها یک جرعه از یس بنوش تا بفهمی خدا کیست..آنکه آسمان و زمین مسخّر اوست..وقتی به لبه‌ی پرتگاه رسیدی بازگرد.به آغوش خدا بنگر که برای تو گشوده شده. آغوش همیشه بازی که منتظر بود تا تو را بغل گیرد اما تو ندیدی... ☆ادامه دارد..... ☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه) ☆ ┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
✔نقش و لعنت الله علیهما در عالم امام علیه السلام ... ☜ فَوَقَعَ فِی قَلبِهِ، ثُمَّ أخَذَ السَّهْمَ وَ أخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ، فَانْبَعَثَ الدَّمُ كَالْميزابِ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى الجُرحِ، فَلَمَّا امتَلَأَت دَمَاً رَمى بِهَا إلَى السَّماءِ فَمَا رَجَعَ مِن ذلِکَ قَطرَةٌ، ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى الجُرحِ ثانِياً، فَلَمَّا امتَلَأَت لَطَخَ بِهَا رَأسَهُ وَ لِحيَتَهُ وَ قَالَ؛ هَكَذا وَاللّهِ أكُونُ حَتّى ألْقَى جَدّی مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وَ أنَا مَخْضُوبٌ بِدَمِی و أقُولُ؛ يا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و اله قَتَلَنِی فُلَانٌ وَ فُلَان. ◆ با تیر ، قلب حضرت علیه السلام را هدف گرفت، تیر بر قلب امام علیه السلام نشست. ایشان تیر را از پشت بیرون کشیدند، سپس دست مبارک را روی خون جهنده قلب مطهرشان گذاشتند و خویش را به آسمان پرتاب فرمودند و قطره‌ای باز نگشت. بعد با خون خود، و مطهر خویش را فرمودند. ◆ سپس فرمودند؛ ◆ والله که با هیأت خونین جدّم رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را ملاقات خواهم کرد و خواهم گفت؛ یا رسول.الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) مرا و کشتند. 📚منابع از شیعه و اهل.بدعت؛ لهوف، ص ۱۷۲. نفس المهموم، ص ۳۲۵. بحارالانوار، ج ٤۵، ص ۵۳. وقایع الایام، ج ۱، ص ۷٦٦. عوالم العلوم، ج ۱۷، ص ۲۹٦. مقتل الحسین ع، ج ۲، ص ۳۹. تسلیة المجالس، ج ۲، ص ۳۲۱. موسوعة الکلمة، ج ٨، ص ٢۵۳. مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۳٤. موسوعة الامام حسین ع، ج ۱۰، ص ٦٦٨. موسوعة شهادة المعصومین ع، ج ۲، ص ۲۸٤. ➖➖➖➖➖➖➖➖ ✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ✨
(ع)📜 💕 💙 💙 یا وهب بن وهب جوانی نصرانی مذهب بود که در مسیر حرکت حسین بن علی به سوی کربلا به دست وی اسلام آورد و در روز عاشورا در کربلا شهید شد. وهب و همسر و مادرش نصرانی بودند و در راه کربلا در ثعلبیه بدست علی بن حسین مسلمان شدند. 🐎 وهب در روز عاشورا بیست و پنج سال داشت. در این زمان از دامادی اش هفده روز می‌گذشت. وی پس از بریریا، عمرو بن مطاع به میدان رفت. 🥰 وهب در روز عاشورا به هنگام نبرد، بیست و چهار پیاده و دوازده سوار را کشت. وهب را اسیر کرده و نزد عمر بن سعد آوردند. عمر سعد فرمان داد گردنش را زدند و سرش را به سوی لشکر حسین بن علی انداختند. مادر وهب آن را برداشت و بوسید و با عمود خیمه، یک و به قولی دو تن را کشت و به فرمان حسین بن علی از معرکه خارج شد؛ و سپس مادر وهب سر پسرش را به سوی لشکر عمر برد سر را به صورت شمر انداخت و گفت چیزی را که به خدا داده‌ام پس نمی‌گیرم. ... 📗جواد محدثی، فرهنگ عاشورا. 📘جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ص۳۷۳–۳۷۶. 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃 هر روز معرفی یکی از 30 نفر از ملعون ترین و خبیث ترین نفراتی که در واقعه کربلا بیشترین ظلم را به امام حسین علیه السلام و یاران و اهل بیتش وارد کردند👇👇 (حیاة)_حضرمی نام پدرش را حریه، یحیی و حویه، نیز گفته اند جنایات : روز ، پس از حسین بن علی علیه السلام، لشگر عمربن سعد به جهت های او بر پیکر مقدسش حمله کردند. ، اقدام به کردن امام حسین علیه السلام نمود او تنها امام را کرد و پوشید، در حالی که در آن بیشتر از 110 و پارگی از و و شمشیر بود. اگرچه این عدد را به اختلاف ذکر کرده اند. وقتی امام علیه السلام شهید شدند، (لعنة الله علیه) در بین یارانش فریاد زد که: چه کسی داوطلب می شود که بر حسین علیه السلام با ؟ او، (اسحاق حضرمی) با چند نفر دیگر حاضر بر اینکار شدند. آمد و با اسب خویش بر بدن امام علیه السلام تاخت، چندان که و آنحضرت درهم شکست؛ و بعد هم به اتفاق دیگر جانیان، نزد لعنت الله علیه رفتند و اندکی از او گرفتند. ابوعمر زاهد می گوید: در نسب آنها دیدیم که همگی بودند. ملاحظات : اسحاق بعد از این لباس امام به مرض مبتلا شد و موی سر و رویش ریخت سرنوشت او : در زمان ، او و دوستانش را گرفت و دست و پایشان را به بست و دستور داد آنقدر اسب بر بدن آنها تاختند تا شدند 📚منابع : نفس‌المهموم ترجمه کامل ابن اثیر، خلیلی تاریخ طبری منتهی‌الامال ابصار العین موسوعه الامام الحسین به نقل از: عمادالدین طبری،نفس المهموم , کامل بهائی، لهوف، ارشاد و بسیاری منابع دیگر
🔴 خادم مواکب سیدالشهداء علیه‌السلام آقای مهدی وفادار که در حال خدمت در موکبی در نجف اشرف بود. 🔥شلنگ فشار قوی گاز مطبخ موکب طی حادثه‌ای می‌ترکد. ایشان فداکاری کرده و برای اینکه زوار دچار سانحه نشوند، خودش را روی شلنگ در حال انفجار می‌اندازد تا بتواند شلنگ را کنترل کند که تمام بدنش آتش گرفته و می‌سوزد! 😭 وقتی در حال سوختن بوده فریاد می‌زد مادر جان! فاطمه جان! بی‌بی جان! چی شد روزی که در خونه علی رو آتش زدن و تو‌ سوختی؟ 😭 می‌سوخت و فریاد می‌زد: حسین جان! مولا جان! به فدای تو و اهل‌بیتت در عصر عاشورا که خیمه‌ها رو آتش زدن. ارباب جان! اهل‌بیتت چی کشیدن؟ فریاد می‌زد و می‌سوخت! 🔻از آنجا که در ازدحام تردد ماشین نبوده با چهارچرخ ایشان را آوردند تا پیش آمبولانس که روی چهارچرخ گوشت تنش تکه‌تکه می‌افتاده روی زمین! و بالأخره با تلاش خانم دکتری که در موکبِ پزشکی بود با یک بالگرد وارد ایران و در اهواز بستری شد. 😭 مادرش از پیش‌ازظهر اربعین روی پشت بام زیر آسمان زیارت اربعین خوانده و به استغاثه نشست و با اضطرار و التماس دعا می‌کرد و از دیگران التماس دعا داشت. ❤️ متأسفانه چهار روز پیش این عزیز به رحمت خدا رفت! 🔍 در تصویر به زمان و مکان تشییع‌جنازه (در قم) توجه کنید.
🔴 مناسبت های مذهبی پیش رو 👇🏻 1️⃣ ۱۷ ربیع الاول ⬅️ ولادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ، ولادت امام صادق (سلام الله علیه) 2️⃣ ۲۳ ربیع الاول ⬅️ ورود حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) به شهر مقدس قم 3️⃣ ۴ ربیع الثانی ⬅️ ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی (سلام الله علیه) 4️⃣ ۸ ربیع الثانی ⬅️ ولادت امام حسن عسکری (سلام الله علیه) 5️⃣ ۱۰ ربیع الثانی ⬅️ شهادت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)
🔴 مناسبت های مذهبی پیش رو 👇🏻 1️⃣ ۱۷ ربیع الاول ⬅️ ولادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ، ولادت امام صادق (سلام الله علیه) 2️⃣ ۲۳ ربیع الاول ⬅️ ورود حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) به شهر مقدس قم 3️⃣ ۴ ربیع الثانی ⬅️ ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی (سلام الله علیه) 4️⃣ ۸ ربیع الثانی ⬅️ ولادت امام حسن عسکری (سلام الله علیه) 5️⃣ ۱۰ ربیع الثانی ⬅️ شهادت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) 6️⃣ ۱۳ ربیع الثانی ⬅️ شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به روایت ۴۵ روز
🔴 ۲۳ ربیع الاول / ۶ مهر ⬅️ سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) به شهر مقدس قم
🔴 اقوال مختلف راجع به روز شهادت کریمه اهل بیت ، حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) 🏴👇🏻 1️⃣ 10 ربیع الثانی 👈🏻 وسیلة المعصومین _ لواقح الانوار _ زندگانی حضرت معصومه (سلام الله علیها) 2️⃣ 12 ربیع الثانی 👈🏻 مستدرک سفینة البحار 3️⃣ 8 شعبان 👈🏻 رسالة العربیة العلویه و اللغة المرویه