↬ @haram110 ↫
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
💐 غذاهای #لازم در #خانه💐
1⃣ #خرما
پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمایند خانه ای که خرما ندارد اهل آن خانه گرسنه اند.
2⃣ #نمک_دریا
مفید برای مصرف خوراکی، تسکین دردها، استریل کردن و غیره.
3⃣ #سرکه
باعث فقر زدایی و غذای پیامبران بوده است.
4⃣ #روغن_زیتون
برای مصرف خوراکی همراه با سرکه، غذای پیامبران بوده، غذایی مقدس و مبارک.
برای روغن مالی بدن نیز مناسب است که شیطان را دور می کند.
5⃣ #شکر نی شکر
خوردن قبل از خواب و صبحانه و افطار، درمان بیماریهاست.
6⃣ روغن #شحم گاو
هم غذای سالم هم درمان است.
7⃣ #گندم
قوت بشر در نان وحلیم و شله است.
8⃣ #جو
بسیار مفید و پرخاصیت برای استفاده در غذاها و نان.
9⃣ #کشمش
قوت بشر و برای تقویت حافظه و پیشگیری از بیماریها مفید است.
🔟 #کشک
قوت دیگر بشر و سرشار از مواد استخوان ساز و پروتین و ویتامین.
⏸ حد اقل سه نوع حبوبات برای درست کردن آش و غیره .
2⃣1⃣ انواع #سبزی خشک، مانند #برگ_چغندر، #خرفه، تره و #ریحان کوهی.
3⃣1⃣ بعض میوهای خشک مانند آلو، سیب، سنجد.
4⃣1⃣ بعضی رب ها مانند رب به، رب انار، رب توت، رب آلو، رب هل، رب سیب و غیر .
💐 وسایل #بهداشتی مورد نیاز هر خانه در طب اسلامی:
1⃣ #مسواک چوبی.
2⃣ #سعد دهان.
3⃣ دارویی به نام بوی دهان (بوی بد دهان را به هر دلیلی که باشد بر طرف می کند).
4⃣ #خلال دندان طبیعی.
5⃣ نوره.
6⃣ حنا.
7⃣ صابون های ارگانیک.
8⃣ شانه چوبی.
9⃣ گل ختمی.
📜مصرف #محصولات_سالم، برخی جایگزین های موارد پرهیز :
🔍روغن
🖊استفاده از روغن های زیتون، زرد گاوی، شحم گاوی، دنبه گوسفند.
🔍 نمک 🍚
🖊استفاده از نمک دریا ونمک سنگ پودر شده
به جای نمک های کارخانه ای.
🔍 شکر🍭🍬🍰🎂
🖊استفاده از شکرسرخ وقند وشکر قهوه ای نیشکر (غیرکارخانه ای) به جای شکر سفید و قند و شیرینی صنعتی.
✅توجه داشته باشید که شکر زرد از همه بهتر است.
🔍 تخم مرغ 🍳
🖊تا حد امکان از تخم مرغ محلی (نه رنگ شده) استفاده کنید.
🔍 پنیر 🧀
🖊در صورت استفاده از پنیر از پنیرهای محلی مطمئن استفاده کنید.
🔍 گوشت 🍖🍗
🖊استفاده از گوشتهای گوسفند، شتر، مرغ اهلی، بوقلمون، بلدرچین، غاز و اردک به جای گوشت گاو و گوشتهای کهنه و یخ زده.
🔍 ظروف 🍽 🍴
🖊استفاده از ظروف سنگی، سفالی، شیشه ایی، مسی، برنجی به جای ظروف آلومینیومی، تفلونی و آهنی.
🔍 سرکه و آبلیمو 🍋
استفاده از سرکه ها و آبلیمو های خانگی به جای سرکه و آبلیمو های بازاری
🔍 لباس 👕👖👔👗👚
استفاده از البسه نخی و کتان به جای البسه پلاستیکی و نانو
📎پرهیز از محصولات بازاری کارخانه ایی و دستکاری شده
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
↬ @haram110 ↫
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓
☆اَلابِذِکرِاللهتَطمَئِنَّالقُلوب
☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه
☆ #کابوس_رویایی
☆☆قسمت ۲۱۳ و ۲۱۴
یکهو خنده به لبش میماسد.بهت زده زل میزند به چشمانم.چشمانش بارانی میشود
_درست شنیدم؟ گفتی حاج رسول؟حاج رسول خودمونو میگی؟ از طرف حاج رسول اومدی؟ چرا این همه دیر!
شرم دارم سر بلند کنم.
_بله. حاج رسول! من ایشون رو توی کمیتہ خرابکاری دیدم.حاج آقا درسها به من داد.گفتن امانتی هست که باید داشته باشم.
انگار صورتش را گرد گچ پاشیدند.از هوش میرود و روی زمین میافتد.به آن سو میروم.کمی سیلی به صورتش میزنم اما به هوش نمیآید.دست توی لیوان آب میبرم و به صورتش میپاشم.یکهو میپرد.میروم تا چیزی برایش پیدا کنم که دستم را میگیرد.
_حاجی رو از بچگی دوست داشتم.وقتی اومد خواستگاریم فقط ۱۴ سالم بود.بله رو همون اول دادم و توجه نکردم که میگن هوله یا خواستگار نداره.نورانیتش از همون اول معلوم بود.بچهدار شدیم و بچههامون عروس و دوماد شدن که فهمیدم حاجی زده تو کار اعلامیه و انقلاب اولش ترسیدم اما آرومم کرد. مثل هروقت دیگهای که آب رو آتیشم بود. بخاطر کاراش زود دستگیر شد اما زودم آزاد شد.
با آه جگرسوز ادامه میدهد:
_تا سال ۵۷ که دیگه بردنش روزگارمون سیاه شد. حاجی که رفت نور و صفا هم رفت. عطاری هم یادگار عشق منو حاجیه.باهم ساختیمش، اما قسمت شد من ادارهش کنم.تو گفتی ازطرف حاجی اومدی ولی خودش کجاست؟
نمیدانم در جواب چشمان به انتظار نشسته باید چه جوابی بدهم.
_حاج آقا والا..منم خیلی وقته ندیدمشون.
اون امانتی رو هم خیلی قبلتر بهم گفتن بگیرم. شما نمیدونین کجان؟
_همش میگن منتظر نباش ولی من منتظر میمونم حاجی برگرده.یه بار رفت مکه قول داد یه بارم باهم بریم.من منتظر میمونم تا با هم مکه...
کاسهی دلم ترک برمیدارد.
_حاج آقا گفتن امانتی توی یه صندوقچهس. گل بابونہ و صابون معطر... یه چیزی تو همین حرفا.
سریع برمیخیزد.به پستوی مغازه میرود.پشت سرش راه میافتم.چراغ قوه را میاندازدروی دیوار.تیر و تختههای گوشه را کنار میزنیم. طاقچهای ظاهر میشود.خانم عطاری میگوید:
_برش دار.
صندوقچه کوچک است. آن را برمیدارم.خاک روی دستانم مینشیند.دستهای لرزانم بہ سردی دستانش گره میخورد.خوب در چشمانم نگاه میکند. بغض قورت میدهد.
_برو دخترم. امانتی مال هرکی هست به دستش برسون.
چشمی میگویم.تختهها را سر جایشان برمیگردانیم و بعد خارج میشویم.پشت میز میایستد.میخواهم تشکر و خداحافظی کنم که کشک در کاغذ میپیچد و به من میدهد.باز هم ممنون میگویم و بیرون میآیم.دیگر شلوغی تجریش به چشمم نمیآید.تمام وجودم شده دو مردمک دوخته شده به صندوقچه.میخواهم بدانم این امانتی چه در دل دارد. اما با خود میگویم: "نه!درست نیست. شاید صاحبش راضی نباشد."
اما وقتی فکر میکنم میبینم حاج آقا از صاحبش چیزی نگفت. بهانه برای خود میتراشم که در صندوقچه را باز کنم تا ببینم برای کیست.قفل دستیاش را باز میکنم. با دیدن یک تکهکاغذ وا میروم! برمیدارم و میخوانم:
✍_" به نام هستی بخش...اکنون که این نامه را مینویسم نمیدانم که هستی و نام و نشانت را هم نمیدانم..هنوز مبهوت رویای جوانیام هستم..از خواب برخواسته مثل مردهای دیوار را مینگرم...خواب میدیدم به یاد روزهای جوانی در مکتب «آسِد مرتضی» هستم..او هم همان درسهای شیرینش را با لحن چون شهدش میگوید.به یکباره مکتب خالی میشود. آسِد مرتضی صدایم میکند: "آقا رسول، هرچی امروز یاد گرفتی رو توی این نامه بنویس."
من در عالم خواب حواسم پی او بود که حال بیش از بیست سال از مرگش میگذرد...در تعجب ملاقاتش بودم و یادم به درس نبود.میترسم و او تبسم میکند و میگوید:" آقا رسول من هرچی میگم یادداشت کن. حتما ها!" چشم میگویم و او میگوید:《لازم نیست بہ چپ و راستت نگاه کنی. تنها #یک نگاه بہ #بالا کافیست تا بفهمی آنچه #لازم است.راه #الهی، طریق رستگاری است. #هیچ_بنبستی در این کوچهها نخواهی دید.حتی اگر به مرگ رسیدی به آن لبخند بزن چرا که #شهادت آغوشش را باز نموده. #تردید نکن! آنهایی که قرب الهی پیشه کردند اکنون در بهشت تکیه زدهاند.تنها یک نگاه به وسعت #دلت کافیست. چشم بگشا و به #فلک و عرض نگاه کن.چه میبینی؟ چرخ را؟ زمین را؟ سبزه و گل ها را؟ تردید نکن که همه #آیت خداست. تو هم #شرف تمام اینها هستی. #خداوند فرمود همهی عالم را برای #تو افریدم و تو را برای #خودم، ای فرزند آدم.چه نعمتی بالاتر از دلدار چنین لطیفی؟به #هستی و #وجودت نگاه کن؟ چه میبینی؟ #قدرت او را؟ درست است.تنها یک جرعه از یس بنوش تا بفهمی خدا کیست..آنکه آسمان و زمین مسخّر اوست..وقتی به لبهی پرتگاه رسیدی بازگرد.به آغوش خدا بنگر که برای تو گشوده شده. آغوش همیشه بازی که منتظر بود تا تو را بغل گیرد اما تو ندیدی...
☆ادامه دارد.....
☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه)
☆
┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛