eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
8هزار ویدیو
732 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند : آنکه خود را کند ؛ خدا را شاد کرده است . سند : نهج الفصاحه ، صفحه ۷۶۰
❗️شعری در باب دشمنان اهل بیت علیهم السلام 🤍 به یاسین به طاها به حی تعالی به کرسی قدرش به عرش معلی به جنت به رضوان به کوثر به طوبی به یعقوب و یوسف به آدم به حوا به عزم خلیل و به ذبح عظیمش به خضر و به یونس به نوح و به یحیا به ادریس و داوود و ایوب و لقمان به تاج سلیمان و جاهش به دنیا به وحی الهی به قرآن احمد به تورات موسی و انجیل عیسی که باشد دل من فقط جای مولا و بیزارم از دشمن او و زهرا ------------ ببرد عدو از بدن گر سرم را کشد بین دریای خون پیکرم را کند قطعه قطعه کند ریز ریزم بگیرد زمن باز بال و پرم را تنم را به آتش بسوزاند از کین دهد بعد بر باد خاکسترم را به امر خدا زنده گردم دوباره دوباره ببرد عدویم سرم را نبخشم نبخشم نبخشم من هرگز به مولا قسم قاتل را من و این همه ننگ و بی همتیم سر فاطمه غیرتیم -------- هر آنکس دل مرتضایی ندارد دلی آسمانی خدایی ندارد کسی که نشد بنده کوی مولا به پیش خدا قرب و جایی ندارد قیام و قعود و رکوع و سجودش بود بی ثمر گر ولایی ندارد تمامی اینها ... عبادت ،ولایت بدون برائت بهایی ندارد چگونه عُمَر دوستی ای علی دوست؟ از آنکه امامت رضایی ندارد علی گفت محال است در یک دل و جان شود جمع عشق من و حب عثمان 🍀----- به اندازه خار و ریگ بیابان به اندازه برگهای درختان به اندازه برفهای زمستان به هر قطره قطره که باریده باران به قدر کف موج بحر خروشان به تعداد هر آدم و جن و حیوان به اندازه علم ذات علم الهی به اندازه فضل مولای مردان به اندازه یا علی های زهرا وعشقی که در سینه اش داشت پنهان به سرکرده کل اشرار لعنت به بوبکر و ثانی خمار لعنت ---------- به هر کس که حق علی خورده لعنت به هر کس دلش را بیازرده لعنت به اهل سقیفه به آن سه خلیفه بگو شیعه بی ترس و بی پرده لعنت به هر کس که بر دوش خود بار هیزم در خانه فاطمه برده لعنت به آنها که کشتند دخت نبی را به آنها که اشکش در آورده لعنت به آنکس که زهرا پس از هر نمازش(درون هر نمازش) بر او لعن بسیار میکرده لعنت منم تا قیامت از آنها بریم نگیرید خرده که من --------- همانی که دین و دیانت ندارد خبر از کتاب و کتابت ندارد سخاوت کرامت فصاحت بلاغت شهامت رشادت شجاعت ندارد کسی که به قول خودش یک دم ایمان به قرآن و وحی و رسالت ندارد کسیکه به بت سجده کرده همه عمر و ایمان به قبر و قیامت ندارد به پیغمبر و دین و قرآن قسم که.... برای خلافت لیاقت ندارد 🍃اگر بود اسلام دین و مرامش🍃 🍃نداد از چه زهرا جواب سلامش🍃 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 اگر نام مولاست ورد زبانت اگر بغض ثانی است در قلب و جانت اگر عاشق حیدری شکر حق کن بدان مادر تو نکرده خیانت چگونه برادر شوم با کسانی.... که کردند بر من اهانت من و حیدر و آل او روز محشر تو سنی برو با فلان و فلانت علی زآب کوثر دهد دوستان را به کوری چشم تو و دوستانت 🍃دگر شیعه مرتضی غم ندارد🍃 🍃اگر پا به محشر گذارد🍃 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 به آن سه فراری میدان چه کارم که من بنده ی شاه دلدل سوارم بود افتخارم بود اعتبارم بود تا قیام قیامت شعارم علی امامی و نعم الامامی همین است هستی و دار و ندارم به عشق علی آمدم من به دنیا الهی که با عشق او جان سپارم مرا زنده کن ای خدا روز مهدی که با قاتل کار دارم 🍃مرا زنده کن گر بنا شد بمیرم🍃 🍃که با مهدیش انتقامش بگیرم🍃 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 خدایا به روی درخشان مهدی سحر کن دگر شام هجران مهدی به چشم انتظاری زهرای اطهر رسان تو دگر روز جولان مهدی مرا جزو یاران و جزو سپاهش قرارم بده ای خدا جان مهدی که باشم ببینم به شهر مدینه به دستور مهدی به فرمان مهدی تن آن دو ملعون تن آن دو تن را درارند از خاک یاران مهدی الهی که باشم ببینم عمر را خورد ضرب سیلی زدستان مهدی الهی ببینم خورد تازیانه مغیره ،زمهدی و یاران مهدی الهی ببینم که آن دو در آتش بسوزند در پیش چشمان مهدی الهی که باشم ببینم ببینم در آنروز لبهای خندان مهدی 🍃چو بالا رود دود از جسم آنها🍃 🍃خنک گردد آن دم دل ما🍃 ✨🔥✨🔥✨🔥✨ 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
هدایت شده از حرم
❗️شعری در باب دشمنان اهل بیت علیهم السلام 🤍 به یاسین به طاها به حی تعالی به کرسی قدرش به عرش معلی به جنت به رضوان به کوثر به طوبی به یعقوب و یوسف به آدم به حوا به عزم خلیل و به ذبح عظیمش به خضر و به یونس به نوح و به یحیا به ادریس و داوود و ایوب و لقمان به تاج سلیمان و جاهش به دنیا به وحی الهی به قرآن احمد به تورات موسی و انجیل عیسی که باشد دل من فقط جای مولا و بیزارم از دشمن او و زهرا ------------ ببرد عدو از بدن گر سرم را کشد بین دریای خون پیکرم را کند قطعه قطعه کند ریز ریزم بگیرد زمن باز بال و پرم را تنم را به آتش بسوزاند از کین دهد بعد بر باد خاکسترم را به امر خدا زنده گردم دوباره دوباره ببرد عدویم سرم را نبخشم نبخشم نبخشم من هرگز به مولا قسم قاتل را من و این همه ننگ و بی همتیم سر فاطمه غیرتیم -------- هر آنکس دل مرتضایی ندارد دلی آسمانی خدایی ندارد کسی که نشد بنده کوی مولا به پیش خدا قرب و جایی ندارد قیام و قعود و رکوع و سجودش بود بی ثمر گر ولایی ندارد تمامی اینها ... عبادت ،ولایت بدون برائت بهایی ندارد چگونه عُمَر دوستی ای علی دوست؟ از آنکه امامت رضایی ندارد علی گفت محال است در یک دل و جان شود جمع عشق من و حب عثمان 🍀----- به اندازه خار و ریگ بیابان به اندازه برگهای درختان به اندازه برفهای زمستان به هر قطره قطره که باریده باران به قدر کف موج بحر خروشان به تعداد هر آدم و جن و حیوان به اندازه علم ذات علم الهی به اندازه فضل مولای مردان به اندازه یا علی های زهرا وعشقی که در سینه اش داشت پنهان به سرکرده کل اشرار لعنت به بوبکر و ثانی خمار لعنت ---------- به هر کس که حق علی خورده لعنت به هر کس دلش را بیازرده لعنت به اهل سقیفه به آن سه خلیفه بگو شیعه بی ترس و بی پرده لعنت به هر کس که بر دوش خود بار هیزم در خانه فاطمه برده لعنت به آنها که کشتند دخت نبی را به آنها که اشکش در آورده لعنت به آنکس که زهرا پس از هر نمازش(درون هر نمازش) بر او لعن بسیار میکرده لعنت منم تا قیامت از آنها بریم نگیرید خرده که من --------- همانی که دین و دیانت ندارد خبر از کتاب و کتابت ندارد سخاوت کرامت فصاحت بلاغت شهامت رشادت شجاعت ندارد کسی که به قول خودش یک دم ایمان به قرآن و وحی و رسالت ندارد کسیکه به بت سجده کرده همه عمر و ایمان به قبر و قیامت ندارد به پیغمبر و دین و قرآن قسم که.... برای خلافت لیاقت ندارد 🍃اگر بود اسلام دین و مرامش🍃 🍃نداد از چه زهرا جواب سلامش🍃 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 اگر نام مولاست ورد زبانت اگر بغض ثانی است در قلب و جانت اگر عاشق حیدری شکر حق کن بدان مادر تو نکرده خیانت چگونه برادر شوم با کسانی.... که کردند بر من اهانت من و حیدر و آل او روز محشر تو سنی برو با فلان و فلانت علی زآب کوثر دهد دوستان را به کوری چشم تو و دوستانت 🍃دگر شیعه مرتضی غم ندارد🍃 🍃اگر پا به محشر گذارد🍃 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 به آن سه فراری میدان چه کارم که من بنده ی شاه دلدل سوارم بود افتخارم بود اعتبارم بود تا قیام قیامت شعارم علی امامی و نعم الامامی همین است هستی و دار و ندارم به عشق علی آمدم من به دنیا الهی که با عشق او جان سپارم مرا زنده کن ای خدا روز مهدی که با قاتل کار دارم 🍃مرا زنده کن گر بنا شد بمیرم🍃 🍃که با مهدیش انتقامش بگیرم🍃 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 خدایا به روی درخشان مهدی سحر کن دگر شام هجران مهدی به چشم انتظاری زهرای اطهر رسان تو دگر روز جولان مهدی مرا جزو یاران و جزو سپاهش قرارم بده ای خدا جان مهدی که باشم ببینم به شهر مدینه به دستور مهدی به فرمان مهدی تن آن دو ملعون تن آن دو تن را درارند از خاک یاران مهدی الهی که باشم ببینم عمر را خورد ضرب سیلی زدستان مهدی الهی ببینم خورد تازیانه مغیره ،زمهدی و یاران مهدی الهی ببینم که آن دو در آتش بسوزند در پیش چشمان مهدی الهی که باشم ببینم ببینم در آنروز لبهای خندان مهدی 🍃چو بالا رود دود از جسم آنها🍃 🍃خنک گردد آن دم دل ما🍃 ✨🔥✨🔥✨🔥✨ 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
🟣علامه مجلسی (رحمت الله علیه) مینویسند : فلما شاع خبر وفاة الامام موسى بن جعفر في المدينة اجتمع أهلها على باب ام أحمد ، وسار أحمد معهم إلى المسجد ولما كان عليه من الجلالة ، ووفور العبادة ونشر الشرايع ، وظهور الكرامات ظنوا به أنه الخليفة والامام بعد أبيه فبايعوه بالامامة ، فأخذ منهم البيعة ثم صعد المنبر وأنشأ خطبة في نهاية البلاغة ، و كمال الفصاحة ، ثم قال : أيها الناس كما أنكم جميعا في بيعتي فاني في بيعة أخي علي بن موسى الرضا واعلموا أنه الامام والخليفة من بعد أبي ، وهو ولي الله و الفرض علي وعليكم من الله ورسوله طاعته ، بكل مايأمرنا . فكل من كان حاضرا خضع لكلامه ، وخرجوا من المسجد ، يقدمهم أحمد ابن موسى وحضروا باب دار الرضا فجددوا معه البيعة ، فدعا له الرضا وكان في خدمة أخيه مدة من الزمان إلى أن أرسل المأمون إلى الرضا وأشخصه إلى خراسان وعقد له خلافة العهد . ترجمه : هنگامیکه خبر در پیچید ؛ مردم به در آمدند و را با خود به بردند . زیرا میکردند که پس از ، و بعد ، فرزند امام کاظم جناب است ! به همین جهت در امر با او کردند ! حضرت شاهچراغ نیز از مردم مدینه بیعت گرفتند و سپس بر بالا رفتند و ای را قرائت فرمودند . آنگاه تمامی حاضرین را مخاطب ساخته و خواست که غائبین را نیز آگاه سازند و فرمودند : اکنون که تمامی شما در بیعت من هستید ، من خود در برادرم میباشم . بدانید بعد از پدرم ، برادرم ، و ی به حق و است و از جانب خدا و رسول بر من و شما است که امر آن بزرگوار را کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم . تا آنجا که همه حاضران گفته های آن بزرگوار را اطاعت کردند و به همراه به خانه امام رضا آمده و همگی با امام رضا بیعت نمودند و امام رضا درباره برادرشان احمد کردند و فرمودند : همچنان که را پنهان و ضایع نگذاشتی ، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد . مصدر : بحارالأنوار ، جلد 48 ، صفحه 308 🟣شیخ عباس قمی (رحمت الله علیه) مینویسند : وفي كتاب شد الازار في حط الاوزار عن زوار المزار في مزارات شيراز وشرح حال جمع كثير منهم تأليف معين الدين ابى القاسم جنيد بن محمود الشيرازي ألفه في حدود سنة 791 قال السيد الامير احمد بن موسى بن جعفر ابن محمد بن علي بن الحسين بن علي المرتضى (عليهم السلام) قدم شيراز فتوفى بها في ايام المأمون بعد وفاة اخيه علي الرضا بطوس وكان اجودهم جودا وأرأفهم نفسا قد اعتق ألف رقبة من العبيد والاماء في سبيل الله تعالى وقيل استشهد ولم يوقف على قبره حتى ظهر في عهد الامير مقرب الدين مسعود بن بدر فبنى عليه بناء وقيل وجد في قبره كما هو صحيحا طرى اللون لم يتغير وعليه لامة سابغة وفي يده خاتم نقش عليه (العزة لله احمد بن موسى) فعرفوه به ثم بني عليه الاتابك ابوبكر بناء ارفع منه ثم ان الخاتون تاش وكانت خيرة ذات تسبيح وصلاة بنت عليه قبة رفيعة وبنت بجنبها مدرسة عالية وجعلت مرقدها بجواره . ترجمه : در ایام ، به   کردند و بعد از ، در شیراز یافتند و برخی نیز گفته‌اند که به رسیدند . شریفشان مدتی مخفی بود ! تا اینکه در زمان کشف شد و ای برای آن بنا نمود . گویند که شریفشان در قبر ، تر و تازه مانده بود و از آن‌ جایی که در دست انگشتری داشته که نقش نگینش " العزّة لله احمد بن موسی " بوده است ، او را شناختند . بعد از آن ، بنایی بلندتر از اولی تأسیس کرد . سپس  که زنی و  بوده در سال ۷۵۰ هـجری قمری قبّه‌ ای بس عالی درست کرد و در جَنب آن مدرسه‌ ای عالی بنا نهاد و در جوار آن مرقدی هم برای خودش معین نمود . مصدر : الكنى والألقاب ، جلد 2 ، صفحه 351
🤰🏻 ✅ ✍️حضرت رسول صلوات الله علیه فرمودند: چون زن، فرزند به دنیا آورد باید نخستین چیزی که می‌خورد خرمای تازه باشد و اگر خرمای تازه در اختیار نبود خرمایی دیگر چرا که اگر چیزی برتر از آن وجود داشت؛ خداوند آن را به مریم هنگامی که عیسی را زاد می‌خوراند. 📚مکارم‌الاخلاق، ج1، ص508 ▫️مصرف خرما پس از زایمان خون صالح تولید می‌کند و نیازهای و تامین می‌شود. ▫️مصرف خرما، زایمان را کاهش می‌دهد. ▫️با تقویت و گرم کردن بدن مادر از پیشگیری می‌کند. @haram110
❗️شعری در باب دشمنان اهل بیت علیهم السلام 🤍 به یاسین به طاها به حی تعالی به کرسی قدرش به عرش معلی به جنت به رضوان به کوثر به طوبی به یعقوب و یوسف به آدم به حوا به عزم خلیل و به ذبح عظیمش به خضر و به یونس به نوح و به یحیا به ادریس و داوود و ایوب و لقمان به تاج سلیمان و جاهش به دنیا به وحی الهی به قرآن احمد به تورات موسی و انجیل عیسی که باشد دل من فقط جای مولا و بیزارم از دشمن او و زهرا ------------ ببرد عدو از بدن گر سرم را کشد بین دریای خون پیکرم را کند قطعه قطعه کند ریز ریزم بگیرد زمن باز بال و پرم را تنم را به آتش بسوزاند از کین دهد بعد بر باد خاکسترم را به امر خدا زنده گردم دوباره دوباره ببرد عدویم سرم را نبخشم نبخشم نبخشم من هرگز به مولا قسم قاتل را من و این همه ننگ و بی همتیم سر فاطمه غیرتیم -------- هر آنکس دل مرتضایی ندارد دلی آسمانی خدایی ندارد کسی که نشد بنده کوی مولا به پیش خدا قرب و جایی ندارد قیام و قعود و رکوع و سجودش بود بی ثمر گر ولایی ندارد تمامی اینها ... عبادت ،ولایت بدون برائت بهایی ندارد چگونه عُمَر دوستی ای علی دوست؟ از آنکه امامت رضایی ندارد علی گفت محال است در یک دل و جان شود جمع عشق من و حب عثمان 🍀----- به اندازه خار و ریگ بیابان به اندازه برگهای درختان به اندازه برفهای زمستان به هر قطره قطره که باریده باران به قدر کف موج بحر خروشان به تعداد هر آدم و جن و حیوان به اندازه علم ذات علم الهی به اندازه فضل مولای مردان به اندازه یا علی های زهرا وعشقی که در سینه اش داشت پنهان به سرکرده کل اشرار لعنت به بوبکر و ثانی خمار لعنت ---------- به هر کس که حق علی خورده لعنت به هر کس دلش را بیازرده لعنت به اهل سقیفه به آن سه خلیفه بگو شیعه بی ترس و بی پرده لعنت به هر کس که بر دوش خود بار هیزم در خانه فاطمه برده لعنت به آنها که کشتند دخت نبی را به آنها که اشکش در آورده لعنت به آنکس که زهرا پس از هر نمازش(درون هر نمازش) بر او لعن بسیار میکرده لعنت منم تا قیامت از آنها بریم نگیرید خرده که من --------- همانی که دین و دیانت ندارد خبر از کتاب و کتابت ندارد سخاوت کرامت فصاحت بلاغت شهامت رشادت شجاعت ندارد کسی که به قول خودش یک دم ایمان به قرآن و وحی و رسالت ندارد کسیکه به بت سجده کرده همه عمر و ایمان به قبر و قیامت ندارد به پیغمبر و دین و قرآن قسم که.... برای خلافت لیاقت ندارد 🍃اگر بود اسلام دین و مرامش🍃 🍃نداد از چه زهرا جواب سلامش🍃 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 اگر نام مولاست ورد زبانت اگر بغض ثانی است در قلب و جانت اگر عاشق حیدری شکر حق کن بدان مادر تو نکرده خیانت چگونه برادر شوم با کسانی.... که کردند بر من اهانت من و حیدر و آل او روز محشر تو سنی برو با فلان و فلانت علی زآب کوثر دهد دوستان را به کوری چشم تو و دوستانت 🍃دگر شیعه مرتضی غم ندارد🍃 🍃اگر پا به محشر گذارد🍃 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 به آن سه فراری میدان چه کارم که من بنده ی شاه دلدل سوارم بود افتخارم بود اعتبارم بود تا قیام قیامت شعارم علی امامی و نعم الامامی همین است هستی و دار و ندارم به عشق علی آمدم من به دنیا الهی که با عشق او جان سپارم مرا زنده کن ای خدا روز مهدی که با قاتل کار دارم 🍃مرا زنده کن گر بنا شد بمیرم🍃 🍃که با مهدیش انتقامش بگیرم🍃 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 خدایا به روی درخشان مهدی سحر کن دگر شام هجران مهدی به چشم انتظاری زهرای اطهر رسان تو دگر روز جولان مهدی مرا جزو یاران و جزو سپاهش قرارم بده ای خدا جان مهدی که باشم ببینم به شهر مدینه به دستور مهدی به فرمان مهدی تن آن دو ملعون تن آن دو تن را درارند از خاک یاران مهدی الهی که باشم ببینم عمر را خورد ضرب سیلی زدستان مهدی الهی ببینم خورد تازیانه مغیره ،زمهدی و یاران مهدی الهی ببینم که آن دو در آتش بسوزند در پیش چشمان مهدی الهی که باشم ببینم ببینم در آنروز لبهای خندان مهدی 🍃چو بالا رود دود از جسم آنها🍃 🍃خنک گردد آن دم دل ما🍃 ✨🔥✨🔥✨🔥✨ 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
حرم
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ #کا
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ ☆☆قسمت ۱۸۹ و ۱۹۰ _تو هم؟ تو هم اون بچہ رو نمیخوای؟ قطره‌ی اشک را با گوشہ‌ی روسری‌اش پاک میکند. _مَ.. من اگه میخواستم هم فرقی نمیکرد. _یعنی چی که فرقی نمیکرد؟ تو اون بچه‌ای! مگه ممکنه؟ اگه بخوای هیچکس نمیتونه ازت بگیرتش. وا میرود.قامتش روی دیوار کشیده میشود و روی زمین مینشیند. _میخوامش اما... اما وقتے نخواد نه من.. نه امیر نمیتونیم کاری کنیم. این بچہ باید بشه! از دیوانگی پری حرصم میگیرد. _چند وقتشه؟ _سِ... سه ماه. چیزی در انتهای قلبم گر میگیرد. _پری اون بچه الان داره تو اونو بکشی.تو نباید به حرفاشون گوش بدی. مگه بچه چه مشکلی داره که سازمان از این بچه میکنه؟ کلافه‌وار جواب میدهد: _خودم میدونم رویا! میدونم گناهه! میدونم روح داره! میدووونم.خواهش میکنم تو تکرارش نکن.این سایه نحس روزگار همش دنبال منِ بدبخته!چیکار کنم که بدبختم؟ سازمان نمیخواد نیروهاش رو سر همچین قضیه‌های پیش پا افتاده از دست بده. _پیش پا افتاده؟ از کی شده پیش پا افتاده؟اون روح داره یعنی اینکه سازمان چه یه آدم بزرگ بکشه چه اون طفل معصوم رو. تو بدبخت نیستی! تو ! دست سازمانِ و هر کجا بکشنت باید دنبالشون راه بیوفتی. انگار از آتش میگیرد.از چشمانش عصبانیت میبارد.تن صدایش بالا میرود: _ترسو؟ مثل اینکه یادت رفته من قبل انقلاب چیکار میکردم؟من کسے بودم که اعلامیه تو تخت طاووس و کوچه‌هاش پخش میکردم.من اسلحه به دست میگرفتم و با ساواکی‌های بی‌صفت میجنگیدم. بہ حرفهایش پوزخند میزنم و یک راست حرف دلم را میزنم. _هه! اینا رو به من نگو. من تموم اینا و حتی بیشترشو کردم اما شجاعت به اینا نیست.شجاعت یعنے کاری رو انجام بدی که درسته، از این و اون. _فکر کردی خودت خیلی وضعت از من بهتره؟ تو هم مثل منے. اگه ترس به ایناست تو هم ترسویی! تو اگه شجاع بودی اون روزایی که تردید داشتی ازین دم و دستگاه جدا میشدی. چیزهای تازه‌ای به گوشم میخورد! پری از کجا خبر تردیدم را دارد؟ _مَ... من هیچوقت تردید نکردم. با هه به دلم زخم زبان میزند. _فکر کردی من نمیفهمم؟ هم من و هم پیمان فهمیدیم توی زندان شستوشوی مغزیت دادن.فکر کردی الکی رفتین‌ مرکز؟ فکر کردی الکی کلاس عقیده میرفتے؟چرا از پیمان جدات کردن؟تو تردید داشتی... سازمان نمیخواست روی پیمان تاثیر بزاری تا وقتی که کامل عقیدت رو پیدا نکنی. پیمان هم همینطور...نگرانت بود.نگران بود نکنه از دستت بده با اون عقاید مسخره‌ای که تو سرت چپوندن. ناخودآگاه اشک در چشمم جمع میشود. یعنی چرا اینها را بہ خودم نگفته‌اند؟ چرا پیمان راضی به این جدایی شد؟ از سر دلسوزی..نه! حرفهای پایانی پری را انگار نمیشنوم.سازمان میدانسته از گفته‌های سمیرا... اما چرا پیمان به گفته‌های سمیرا اعتماد کرده؟چرا از من دفاع نکرد؟ از این چراها کلافه از جا برمیخیزم. _ببین رویا. تو نباید از پیمان دلخور باشی. درسته! حق داری! پیمان باید پشت تو می‌ایستاد اما این باعث میشد از حرف سازمان تمکین نکنه.تو که میدونی اون چقدر برای این جایگاه زحمت کشیده.همون یه حرف ساده درد چند سالش رو به باد میداد. مجبور به اطاعت شده... حرفهای پری منصفانه نیست اما دور از منطق هم نیست.باز هم حرفی نمیزنم. _رویا؟ تو رو خدا اینا رو به پیمان نگی. شاید پیمان دلیل بهتری از من داره.اصلا... شاید من اشتباه میکنم. پیمان دوستت داره. حال اشک مهمان ناخوانده‌ی چشمانمان شده.ناخودآگاه در آغوشم میپرد.نمیتوانم مثل چندی پیش با او رفتار کنم. _رویا...دل به هیچی این دنیا نبند.هیچکس از یک لحظه بعدش هم خبر نداره.شاید من... شاید پیمان روز دیگه نباشیم. او را از خود جدا میکنم. _این یعنی چی؟یعنی منو تنها میزارین؟ _احمق نباش! هیچوقت! تو جز ما هستی. عضوی از خونواده‌ی ما. منظور من مرگه! مگه تو و پیمان چیریک نیستین؟ یادت رفته چیریکا چقدر عمر میکنن؟ میان حرفهای پری به لبنان سفر میکنم.در قرارگاه همگی‌مان را برای مرگ آموزش میدادند.که عمر یک چیریک تنها شش ماه بیشتر نبود! _تو اینا رو بهتر از من میدونی.بہ قول خودت آموزش چیریکی دیدی. نه؟ _ولی این حرفا مال موقعی بود که نشده بود. همراه با پوزخند میگوید: _انقلاب؟ انقلاب خمینی؟ انقلاب وقتی میشه که ما باشیم. _مگه اعضامون وارد مجلس نشدن؟ _ما برای مجلس اینقدر جون کندیم؟ما برای مجلس ۱۷ سال توی زندگی کردیم؟ در دل میگویم آخر این ما را به خاک سیاه مینشاند. انگار را فراموش کرده‌اند که هزاران و به خون خفته، که آیت‌الله‌خمینی بودند، را در آغوشش جا داده. ☆ادامه دارد..... ☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه) ☆ ┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
حرم
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃 قسمت ۱۰ #هوالعشق #مجنون_بی_لیلی #سوها_نوشت فردا شب شهادت حضرت زهـ
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت ۱۱ صدای مداحی می آمد٬ تازه یادم امد امشب شب شهادت س است. جلوی ضریح زانو زدم٬درفکر بودم اما نمیدانم چه فکری!صدای مداحی می آمد٬نمیدانم چه میگفت فقط یک کلمه شنیدم و آن این بود: و احساس کردم جمعیت کم کم پراکنده میشوند و مراسم تمام میشود٬ کم کم چشم هایم سنگین شد و روی هم رفت٬دوباره خواب دیدم٬هیچ چیز نمیدیدم فقط صداهارا میشنیدم ٬صدای ارامی امد٬دخترم پاشو ٬مادرت همیشه کنارت هست بلند شو پسرم منتظرته٬این هدیه من به توعه ازش مواظبت کن... و احساس کردم پارچه ای روی چشمانم امد و به کنار رفت ٬عطر گل نرگس نوازش روحم شد٬دستی به شانه ام خورد که بیدار شدم. -دخترم پاشو ٬نماز صبح نزدیکه ها خواب نمونی مادر پیرزن مهربانی بود که مرا از خواب بیدار کرد٬ خوابم را به یاد اوردم ٫٬؟مادر من؟او که بود؟ هنوز نوای دلنشینش در ذهنم چرخ میزد٬هدیه؟چه هدیه ای؟ به نماز ایستادم تعجب کردم که چه روان خواندم !اخر من نماز خواندن بلد نبودم٬دست هایم را به حالت قنوت گرفتم و از خدایی که تنها نامش را میدانستم کمک خواستم٬از او خواستم مرا در آغوش بگیرد٬نوازشم کند تا ارام بگیرم٬نمیدانم این راز و نیازها چگونه برزبانم می آمد.. بعد از اتمام نمازم به سرجایم برگشتم که از دور چشمم به پارچه مشکی که کنار کیفم بود افتاد٬سریع به سمتش دویدم ٬نه ممکن نیست٬از کجا امده بود؟ من چادر مشکی نداشتم ٬٬اری هدیه!روبه روی صورتم گرفتم عطر نرگس میداد تا اعماق وجودم را با ان عطر پر کردم٬هربار اطرافم را نگاه کردم چیزی ندیدم ٬فقط٬فقط یک خانم چادری دیدم که از سمت من درحال بازگشت بود٬سریع صدایش زدم و به سمتش دویدم. -خانم٬خانم صبر کنید -جانم؟ چقدر چهره اش زیبا و دلنشین بود لحظه ای محوش شدم انگار فرشته بود٬ -شما این چادرو برام گذاشتید؟فکر کنم به خاطر این بوده که حجابم مناسب نبوده درسته؟خیلی ببخشید الان درستش میکنم اما نیازی به چادر نیست ممنو.. -دختر گل٬یه خانومی این چادر رو به من دادن و گفتن به شما بدم و است ٬گفت حتما بهش برسون خودش میدونه ٬هدیه رو که پس نمیدن. از کلماتش دلم ریخت زانوهایم خم شد و روی زمین افتادم٬به پهنای صورتم اشک میریختم نمیدانم برای چه؟ -خانوم بهت نظر کرده گلم٬خوش به سعادتت دیگر چیزی نفهمیدم و از اعماق وجودم گریه کردم وچادر را ناخودآگاه در اغوش گرفته بودم و میگریستم٬بوی گل نرگس میداد چه هدیه ای بود چه ساده اما دلربا ٬این چه بود؟آن خانم چه کسی بود؟ چادر را روی سرم انداختم لطیف بود٬مانند برگ گل٬تا روی سرم امد سرتاسر وجودم غرق لذت شد منشأ این حس را نمیدانستم ٬دوباره سوال ها به سمت مغزم هجوم اورد٬ منتظرت هست!!!پسرش کیست؟ قدم هایم به حیاط کشیده شد در هوای بی هوایی به سر میبردم به سمت انسوی خیابان قدم برمیداشتم و درفکر اتفاقات بودم که کامیونی به سمتم میامد چراغش را چندبار روشن و خاموش کرد از ترس درجایم میخکوب شده بودم و چشم هایم را که بستم تمامم اتفاقات جلوی چشمانم رژه رفت٬ صدای من بود که با جیغ علی را صدازدم... -علییییییییی ماشین ترمز شدیدی زد اما به من برخورد نکرد که دست هایم داغ شد٬ -جانم فاطمه وسط خیابان راه را سد کرده بودیم٬ دست هایم در دست های علی بود و چشم هایمان تنها هم را میدید٬همه چیز را به یاد اوردم ٬علی٬علی٬علی و از حجوم افکار و خاطرات قبل مغزم فشرده شد و بیهوش شدم.... 🌺🍃ادامه دارد... نویسنده: نهال سلطانی
🚩▪️   جای زهرا... بعد زهرا... مثل زهرا... مادری هرچه هست؛ قربان چنین نامادری! را می‌شنوید باصدای شهید حاج حسن جمالی رحمه‌الله •••• ⚫️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⚫️
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️وقتی به احترام مادر، زمان متوقف می‌شه!
💫 زنده نگهداشتن نام و یاد شهدا کمتر از شهادت نیست...💫 🌷رمان فانتزی، تلنگری و شهدایی 🌷 ✍قسمت ۱۱ و ۱۲ آقای محمدی راوی اتوبوسمون با خواهرش اومده بود. تو اتوبوس که داشتیم میرفتیم معراج. مداحی بابای مفقود الاثر بابای زخمی گذاشتن... دیدم میخاست خواهرشو آروم کنه اما نمیتونست. رسیدیم معراج وای خدایا این خل و چلا چرا دست بردار نیستن. من دیگه اعصابم نمیکشه پاشدم دست دوستمو گرفتم گفتم بریم بیرون اعصاب این امل بازیا را ندارم یک دفعه پسره محمدی جلوم سبز شد محمدی: _خانم معروفی کجا تشریف میبرید؟ -من اعصابم به این امل بازی ها نمیکشه محمدی: _خواهر من ببین ....دوروزه هر توهینی خاستی کردی اما حق نداری ب توهین کنید -شهید ؟؟؟!ههههههه... چهار تا استخوان که معلوم نیست مال کی و مال چیه ؟ محمدی: _تورو به امام زمان بفهمید چی میگید... -برو بابا تا اومد جواب منو بده یکی از دخترا با وحشت صداش کرد : _آقای محمدی....آقای محمدی زینب غش کرد محمدی: .یا امام حسین....خانم قنبری توروخدا بلندش کنین با چندتا خواهرا بیاریدش بیرون.. بچه ها دورش حلقه زدن. آب میپاشیدن رو صورتش. وقتی به هوش اومد متوجه شدم زینب متولد ۶۷هست سه ماه بعداز تولدش پدرش مفقودالاثر میشه.... عجب آدمای بودن ... رفتن مردن بدون فکر کردن ب زن و بچشون ... بعداز معراج الشهدا رفتیم شلمچه دیگه اینجا اوج خل و چل بازهاشون بودا یه عالمه خاک... بعد شیرین عقلا نشستن روی خاک گریه میکردن تازه هی میگفتن پارسال ازشهدای شلمچه،کربلا گرفتیم کربلا کجاست دیگه ؟؟؟!!! تو شلمچه یه پسر جوانی بود های های گریه میکرد به خودم که اومدم دیدم منم نشستم کنارش گریه میکنم... به خودم گفتم.. "ترلان خاک تو سرت با این خل و چلا گشتی مثل اینا شدی !!!؟" الحمدالله بهمون رحم کردن بعداز شلمچه هیچ جا نبردن ... انقدر خسته بودیم که سریع خوابمون برد تو خواب یهو دیدم وسط یه بیابان خاکیم.. رو تابلویش نوشته بود 'شلمچه' جماعتی بودن همه لباس خاکی تنشون بود یهو یدونه اش گفت : _بچه‌ها آقا دارن میان آماده باشید ... من متعجب اینا کین من کجام ؟! به خودم نگاه کردم لباس مناسب تنم نبود منظور اون جماعت از آقا امام زمان بود آقا نزدیکم شدن با ناراحتی نگاشونو ازمن گرفتن ... دوتا از همون آقایون که لباس خاکی تنشون بود نزدیکم شدن و گفتن _تو به چه حقی اومدی ما ؟؟؟ کی دعوتت کرد؟؟؟؟؟ به چه حقی به ما توهین کردی ؟ یهو یه مردی وارد شد که همه صداش میکردن حاج ابراهیم وارد شد و گفت : _خواهرم بد کاری کردی خیلی بد کردی تو میدونی هرشب جعمه مادرمون حضرت زهرا مهمون ماست!؟ یهو دیدم دوتا خانم دارن منو میکشن سمت قبر... با جیغ از خواب بیدارشدم.... فقط جیغ میزدم گریه میکردم...با همون لباس رفتم پایین و با گریه میگفتم : _توروخدا من ببرید شلمچه😭 از صدای جیغ و داد من تمامی آقایون اومدن بیرون.. آقای محمدی و حسینی هم پیششون بود محمدی:_خانم معروفی بازم میخاید شهدا را مسخره کنید؟ - آقای محمدی توروخدا... تورو به همون امام زمان منو ببرید شلمچه... آقای محمدی:_شلمچه دیگه تو برنامه ما نیست..! از شدت گریه و بی تابی هام سرم داشت گیج میرفت ،بالاخره دلشون سوخت منو همراه با یه خانم و دوتا آقا بردن شلمچه همونجا به شهدا قول دادم جوری باشم که اونا میخان... اونروز که کلا حالم بد بود ... فردا صبحش ۱۵ نفرمون تو حال خودمون بودیم روز دوم مارو بردن طلائیه خودشون میگفتن که اینجا شهید شدن ... یاد خوابم افتادم حاج ابراهیم!! خدایا آینده من چی میشه؟؟ بقیه جاها و مناطق که رفتیم ما ۱۵نفر ساکت بودیم فقط اسم فتح المبین تو ذهنم مونده تو راه برگشت میان لرستان و همدان یه جا برای ناهار نگه داشتن رفتم یه قواره چادر مشکی خریدم هرچقدر به تهران نزدیک میشیدیم حس کلافگی من هم بیشتر میشد... وای خدایا یه هفته است میام مدرسه دارم جنون پیدا میکنم نمیدونم چه مرگمه منتظرم این دیپلم کوفتی بگیرم بعد برم دبی.. خدا کنه از دست این حس خلاصی پیدا کنم آخیش بالاخره تموم شد.. فردا میرم دبی راهی دبی شدم تا از این حس بیخود و بیقراری که داشت منو تا مرز جنون میبرد راحت بشم تو دبی مثلا برای اینکه خودم از این کلافگی راحت بشم خودمو بازم با گناه سرگرم کردم یه سه ماهی دبی بودم اما اصلا دیگه هیچ لذتی نمیبردم برگشتم ایران رفتم خونه خودم... بازم مثل گذشته به کارهام ادامه دادم جدیدا وقتی گناه میکردم بعدش یه چیزی مثل یه فیلم تار از ذهنم رد میشد و عذاب وجدان داشتم یه ماهی گذشت مثلا رفتم بیرون خرید کنم یه بنری توجهمو به خودش جلب کرد متنش این بود •••بازگشت دو پرستوی گمنام از منطقه شلمچه به تهران•••
❗️شعری در باب دشمنان اهل بیت علیهم السلام 🤍 به یاسین به طاها به حی تعالی به کرسی قدرش به عرش معلی به جنت به رضوان به کوثر به طوبی به یعقوب و یوسف به آدم به حوا به عزم خلیل و به ذبح عظیمش به خضر و به یونس به نوح و به یحیا به ادریس و داوود و ایوب و لقمان به تاج سلیمان و جاهش به دنیا به وحی الهی به قرآن احمد به تورات موسی و انجیل عیسی که باشد دل من فقط جای مولا و بیزارم از دشمن او و زهرا ------------ ببرد عدو از بدن گر سرم را کشد بین دریای خون پیکرم را کند قطعه قطعه کند ریز ریزم بگیرد زمن باز بال و پرم را تنم را به آتش بسوزاند از کین دهد بعد بر باد خاکسترم را به امر خدا زنده گردم دوباره دوباره ببرد عدویم سرم را نبخشم نبخشم نبخشم من هرگز به مولا قسم قاتل را من و این همه ننگ و بی همتیم سر فاطمه غیرتیم -------- هر آنکس دل مرتضایی ندارد دلی آسمانی خدایی ندارد کسی که نشد بنده کوی مولا به پیش خدا قرب و جایی ندارد قیام و قعود و رکوع و سجودش بود بی ثمر گر ولایی ندارد تمامی اینها ... عبادت ،ولایت بدون برائت بهایی ندارد چگونه عُمَر دوستی ای علی دوست؟ از آنکه امامت رضایی ندارد علی گفت محال است در یک دل و جان شود جمع عشق من و حب عثمان 🍀----- به اندازه خار و ریگ بیابان به اندازه برگهای درختان به اندازه برفهای زمستان به هر قطره قطره که باریده باران به قدر کف موج بحر خروشان به تعداد هر آدم و جن و حیوان به اندازه علم ذات علم الهی به اندازه فضل مولای مردان به اندازه یا علی های زهرا وعشقی که در سینه اش داشت پنهان به سرکرده کل اشرار لعنت به بوبکر و ثانی خمار لعنت ---------- به هر کس که حق علی خورده لعنت به هر کس دلش را بیازرده لعنت به اهل سقیفه به آن سه خلیفه بگو شیعه بی ترس و بی پرده لعنت به هر کس که بر دوش خود بار هیزم در خانه فاطمه برده لعنت به آنها که کشتند دخت نبی را به آنها که اشکش در آورده لعنت به آنکس که زهرا پس از هر نمازش(درون هر نمازش) بر او لعن بسیار میکرده لعنت منم تا قیامت از آنها بریم نگیرید خرده که من --------- همانی که دین و دیانت ندارد خبر از کتاب و کتابت ندارد سخاوت کرامت فصاحت بلاغت شهامت رشادت شجاعت ندارد کسی که به قول خودش یک دم ایمان به قرآن و وحی و رسالت ندارد کسیکه به بت سجده کرده همه عمر و ایمان به قبر و قیامت ندارد به پیغمبر و دین و قرآن قسم که.... برای خلافت لیاقت ندارد 🍃اگر بود اسلام دین و مرامش🍃 🍃نداد از چه زهرا جواب سلامش🍃 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 اگر نام مولاست ورد زبانت اگر بغض ثانی است در قلب و جانت اگر عاشق حیدری شکر حق کن بدان مادر تو نکرده خیانت چگونه برادر شوم با کسانی.... که کردند بر من اهانت من و حیدر و آل او روز محشر تو سنی برو با فلان و فلانت علی زآب کوثر دهد دوستان را به کوری چشم تو و دوستانت 🍃دگر شیعه مرتضی غم ندارد🍃 🍃اگر پا به محشر گذارد🍃 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 به آن سه فراری میدان چه کارم که من بنده ی شاه دلدل سوارم بود افتخارم بود اعتبارم بود تا قیام قیامت شعارم علی امامی و نعم الامامی همین است هستی و دار و ندارم به عشق علی آمدم من به دنیا الهی که با عشق او جان سپارم مرا زنده کن ای خدا روز مهدی که با قاتل کار دارم 🍃مرا زنده کن گر بنا شد بمیرم🍃 🍃که با مهدیش انتقامش بگیرم🍃 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 خدایا به روی درخشان مهدی سحر کن دگر شام هجران مهدی به چشم انتظاری زهرای اطهر رسان تو دگر روز جولان مهدی مرا جزو یاران و جزو سپاهش قرارم بده ای خدا جان مهدی که باشم ببینم به شهر مدینه به دستور مهدی به فرمان مهدی تن آن دو ملعون تن آن دو تن را درارند از خاک یاران مهدی الهی که باشم ببینم عمر را خورد ضرب سیلی زدستان مهدی الهی ببینم خورد تازیانه مغیره ،زمهدی و یاران مهدی الهی ببینم که آن دو در آتش بسوزند در پیش چشمان مهدی الهی که باشم ببینم ببینم در آنروز لبهای خندان مهدی 🍃چو بالا رود دود از جسم آنها🍃 🍃خنک گردد آن دم دل ما🍃 ✨🔥✨🔥✨🔥✨ 🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟 ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..