eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
😌نگاه مؤمن به بلاها چگونه باید باشد؟ 🌿...عَنِ الْكَاظِمِ ع قَالَ: 🍃«لَنْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ حَتَّى تَعُدُّوا الْبَلَاءَ نِعْمَةً وَ الرَّخَاءَ مُصِيبَةً وَ ذَلِكَ أَنَّ الصَّبْرَ عِنْدَ الْبَلَاءِ أَعْظَمُ مِنَ الْغَفْلَةِ عِنْدَ الرَّخَاءِ.» 📚جامع‌الأخبار(للشعيري)، ص۱۱۵ 🌿از امام موسی کاظم (علیه‌السلام) نقل شده است که فرمودند: 🍃«شما مؤمن نخواهید بود، مگراین‌که بلاء را نعمت محسوب کنید و آسایش را مصیبت. 👈چراکه (ارزشِ) صبر کردن هنگام بلاء، از غفلت هنگام آسایش عظیم‌تر است.» 💠 جرعه‌ای از احادیث کمترشنیده‌شده اهل‌بیت ﴿علیهم‌السلام﴾ در « کانال جذاب حرم »: 💠 @haram110
▪️ مادر جان سلام روزهای دارد از راه می‌رسد پیراهن مشکی‌ام را بنا بود امشب به تن کنم، در شبِ آغاز ایام عزای تو اما آمد و به کاشانه‌ی گریه کُنانَت زد. مصیبتی که لباس عزا را زودتر بر تنمان نشاند ▪️ شنیده بودیم در کربلا حسینِ تو وقتی نیامد، قامتش خم شد و بلند گریه کرد اما به پای دیدن نمی‌رسید این شنیدن... چند روز پیش با دو چشم سَر دیدیم و با تمامِ وجود درک کردیم که علمدار نیاید بر اهل حرم چه میگذرد... که «ولی» چگونه سر میدهد با صدای بلند... که چه آتشی از دلِ زینب گُر می‌گیرد... ▪️ مادر جان! تمام فکر و آرزویم این شده که «سرباز» شوم برای تو که علم بر زمین نماند... 🔘 شهادت سلام الله علیها تسلیت باد 🏴🏴🏴
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_نهم 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزم
✍️ 💠 یک نگاهم به قامت غرق عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر می‌زد که اگر اینجا بود، دست دلم را می‌گرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام (علیه‌السلام) را پیدا نمی‌کردم، نفسی برای نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس می‌کردم به فریادمان برسد. 💠 می‌دانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی می‌شد به خانه برگردم؟ رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش می‌چرخید برای حال حلیه کافی بود و می‌ترسیدم مصیبت عباس، نفسش را بگیرد. 💠 عباس برای زن‌عمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و می‌دانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره می‌کند. یقین داشتم خبر حیدر جان‌شان را می‌گیرد و دل من به‌تنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک نشسته و در سیلاب اشک دست و پا می‌زدم. 💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آن‌ها را به درمانگاه آورد. قدم‌هایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمی‌شد چه می‌بینند و همین حیرت نگاه‌شان جانم را به آتش کشید. 💠 دیدن عباس بی‌دست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش می‌لرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش می‌شکست و می‌دیدم در حال جان دادن است. زن‌عمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفس‌شان بند آمده بود. 💠 زن‌عمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لب‌هایی که به‌سختی تکان می‌خورد (علیهاالسلام) را صدا می‌زد. حلیه بین دستانم بال و پر می‌زد، هر چه نوازشش می‌کردم نفسش برنمی‌گشت و با همان نفس بریده التماسم می‌کرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!» 💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و می‌دیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه می‌شکافد که چشمانش را با شانه‌ام می‌پوشاندم تا کمتر ببیند. هر روز شهر شاهد بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده می‌شدند یا از نبود غذا و دارو بی‌صدا جان می‌دادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل شهر که همه گرد ما نشسته و گریه می‌کردند. 💠 می‌دانستم این روزِ روشن‌مان است و می‌ترسیدم از شب‌هایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپاره‌باران را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم. شب که شد ما زن‌ها دور اتاق کِز کرده و دیگر در میان نبود که از منتهای جان‌مان ناله می‌زدیم و گریه می‌کردیم. 💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی می‌کردیم. همه برای عباس و عمو عزاداری می‌کردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم می‌سوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه می‌بردم. 💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظه‌ای از آتش تب خیس عرق می‌شدم و لحظه‌ای دیگر در گرمای ۴۵ درجه طوری می‌لرزیدم که استخوان‌هایم یخ می‌زد. زن‌عمو همه را جمع می‌کرد تا دعای بخوانیم و این توسل‌ها آخرین حلقه ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلی‌کوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند. 💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو درد کشیدند و غریبانه جان دادند. دیگر حتی شیرخشکی که هلی‌کوپترها آورده بودند به کار یوسف نمی‌آمد و حالش طوری به هم می‌خورد که یک قطره از گلوی نازکش پایین نمی‌رفت. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه می‌چرخید و کاری از دستش برنمی‌آمد که ناامیدانه ضجه می‌زد تا فرشته نجاتش رسید. خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفته‌اند هلی‌کوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به ببرند و یوسف و حلیه می‌توانستند بروند. 💠 حلیه دیگر قدم‌هایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلی‌کوپتر هزار بار جان کندم. زودتر از حلیه پای هلی‌کوپتر رسیدم و شنیدم با خلبان بحث می‌کرد :«اگه داعش هلی‌کوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت می‌بری، چی میشه؟»... نویسنده: @haram110
🏴 تهی کردن‌ در اثر امام علیه السلام ☑️ در روایت صحیحه کامل الزیارات وارد شده است که حضرت اباذر نقل فرمودند: إنّکُم لَو تَعلمُون مَایُدخَل علَی أهل البحار و سکّان الجبال فی الغیاض والآکام و أهل السّماء من قتله لَبَکیتُم والله حتّی تَزهَقَ أنفسُکم» ◾️«اگر شما می دانستیدکه از مصیبت امام حسین، چه چیز بر اهل دریاها و ساکنین کوه ها در جنگل ها و تپه ها وارد خواهد شود، والله آنقدر می گریستید که جان هایتان از سینه بیرون می آمد. 📌در روایت فوق، حضرت نمی فرماید اگر مصیبت سیدالشهداء علیه السلام را می دانستید قالب تهی می کردید؛ این که جای خود دارد. بلکه، روایت می فرماید: اگر اثری که مصیبت امام حسین علیه السلام بر اهل دریاها و ساکنین کوهها کرد را می دانستید می مردید. یعنی از اثر مصیبت می مردید؛ خود مصیبت که جای خود دارد. 📚 کامل الزیارات ، ص۷۳ بحارالأنوار ، ج ۴۵ ، ص ۲۱۹
🏴 تهی کردن‌ در اثر امام علیه السلام ☑️ در روایت صحیحه کامل الزیارات وارد شده است که حضرت اباذر نقل فرمودند: إنّکُم لَو تَعلمُون مَایُدخَل علَی أهل البحار و سکّان الجبال فی الغیاض والآکام و أهل السّماء من قتله لَبَکیتُم والله حتّی تَزهَقَ أنفسُکم» ◾️«اگر شما می دانستیدکه از مصیبت امام حسین، چه چیز بر اهل دریاها و ساکنین کوه ها در جنگل ها و تپه ها وارد خواهد شود، والله آنقدر می گریستید که جان هایتان از سینه بیرون می آمد. 📌در روایت فوق، حضرت نمی فرماید اگر مصیبت سیدالشهداء علیه السلام را می دانستید قالب تهی می کردید؛ این که جای خود دارد. بلکه، روایت می فرماید: اگر اثری که مصیبت امام حسین علیه السلام بر اهل دریاها و ساکنین کوهها کرد را می دانستید می مردید. یعنی از اثر مصیبت می مردید؛ خود مصیبت که جای خود دارد. 📚 کامل الزیارات ، ص۷۳ بحارالأنوار ، ج ۴۵ ، ص ۲۱۹
علیهاالسلام وَ أَمَّا أُمُّ كُلْثُومٍ فَحِينَ تَوَجَّهَتْ إِلَى الْمَدِينَةِ جَعَلَتْ تَبْكِي وَ تَقُول‏: أَ فَاطِمُ مَا لَقِيتِي مِنْ عِدَاكِي وَ لَا قِيرَاطَ مِمَّا قَدْ لَقِينَا            حضرت ام کلثوم سلام الله علیها هنگام بازگشت به مدینه خطاب به قبور مطهر با چشمی گریان فرمود: ای فاطمه! آنچه تو از دشمنان دیدی نسبت به آنچه ما دیدیم، به مقدار یک هم نیست بحار الأنوار/ج‏۴۵/ص۱۹۷. العوالم/ص۴۲۳. اما قیراط چیست؟ قیراط /qirāt/ فرهنگ فارسی عمید (اسم) [معرب، ماخوذ از یونانی، جمع: قَرارِیط] واحد اندازه گیری وزن الماس و جواهرات، تقریباً برابر با یک پنجم گرم. قیراط فرهنگ فارسی معین (ق ) [ معر - یو. ] (اِ.) واحدی برای وزن که بیشتر برای سنگ های قیمتی به کار می رود و برابر است با یک بیست و یکم مثقال .
🏴 تهی کردن‌ در اثر امام علیه السلام ☑️ در روایت صحیحه کامل الزیارات وارد شده است که حضرت اباذر نقل فرمودند: إنّکُم لَو تَعلمُون مَایُدخَل علَی أهل البحار و سکّان الجبال فی الغیاض والآکام و أهل السّماء من قتله لَبَکیتُم والله حتّی تَزهَقَ أنفسُکم» ◾️«اگر شما می دانستیدکه از مصیبت امام حسین، چه چیز بر اهل دریاها و ساکنین کوه ها در جنگل ها و تپه ها وارد خواهد شود، والله آنقدر می گریستید که جان هایتان از سینه بیرون می آمد. 📌در روایت فوق، حضرت نمی فرماید اگر مصیبت سیدالشهداء علیه السلام را می دانستید قالب تهی می کردید؛ این که جای خود دارد. بلکه، روایت می فرماید: اگر اثری که مصیبت امام حسین علیه السلام بر اهل دریاها و ساکنین کوهها کرد را می دانستید می مردید. یعنی از اثر مصیبت می مردید؛ خود مصیبت که جای خود دارد. 📚 کامل الزیارات ، ص۷۳ بحارالأنوار ، ج ۴۵ ، ص ۲۱۹