eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
635 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏🏼🙏🏼🙏🏼 دعا بر وجود مقدّس حضرت صاحب الزّمان علیه السلام در تمام لحظات ماه مبارک رمضان 1) از (ائمّه) صالحین علیهم السلام نقل شده است که فرمودند: در شب بیست وسوم ماه رمضان، در حال سجده، ایستاده و نشسته، و در هر حالتی که هستی، و در سراسر ماه رمضان، به هر گونه که برای تو امکان داشت، و در تمام ایام عمرت، این دعا را بعد از حمد الهی و پس از صلوات بر پیامبر صلّی الله علیه وآله تکرار کن: اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ (الحُجَّةِ بنِ الحَسَنِ) فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلاً وَ قَائداً وَ عَوْناً وَ عَيْناً، حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً، وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلاً. (كافي، ج4، ص162) 2) از (ائمّه) صالحین علیهم السلام نقل شده است که فرمودند: در شب بیست وسوم ماه رمضان، در حال ایستاده و نشسته، و در هر حالتی که هستی، در سراسر ماه رمضان، به هر گونه که برای تو امکان داشت، و هرجایی که در ایام عمرت بودی، این دعا را بعد از بزرگداشت خداوند و پس از صلوات بر پیامبر و آلش علیهم السلام، تکرار کن: اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْقَائِمِ بِأَمْرِكَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْمَهْدِيِّ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ، أَفْضَلُ الصَّلَاةِ وَ السَّلَامِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلاً وَ مُؤَيِّداً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طُولاً وَ عَرْضاً، وَ تَجْعَلَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ الْوَارِثِينَ. اللَّهُمَّ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ، وَ اجْعَلِ النَّصْرَ مِنْكَ عَلَى يَدِهِ، وَ اجْعَلِ النَّصْرَ لَهُ وَ الْفَتْحَ عَلَى وَجْهِهِ، وَ لَا تُوَجِّهِ الْأَمْرَ إِلَى غَيْرِهِ. اللَّهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِينَكَ وَ سُنَّةَ نَبِيِّكَ حَتَّى لَا يَسْتَخْفِيَ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ. اللَّهُمَّ إِنِّي أَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ، تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ، وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ إِلَى سَبِيلِكَ، وَ آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ، وَ اجْمَعْ لَنَا خَيْرَ الدَّارَيْنِ، وَ اقْضِ عَنَّا جَمِيعَ مَا تُحِبُّ فِيهِمَا، وَ اجْعَلْ لَنَا فِي ذَلِكَ الْخِيَرَةَ بِرَحْمَتِكَ وَ مَنِّكَ فِي عَافِيَةٍ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ، وَ زِدْنَا مِنْ فَضْلِكَ وَ يَدِكَ الْمَلْآ، فَإِنَّ كُلَّ مُعْطٍ يَنْقُصُ مِنْ مِلْكِهِ، وَ عَطَاؤُكَ يَزِيدُ فِي مِلْكِكَ. (بحارالأنوار، ج97، ص349 به نقل از اقبال الاعمال) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎💎👌 این موقعیت استثنایی را از دست ندهیم: 🌺زیارت سیدالشهدا علیه السلام به نیابت از مولایمان صاحب الزمان علیه السلام در هر روز از ماه مبارک رمضان دوستان و سروران گرامی! به اطلاع می رساند که در هر روز از ماه مبارک رمضان، سایت الکفیل، برای زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام در آدرس زیر ثبت نام می کند: http://alkafeel.net/zyara/ پس این نعمت را قدر شماریم و هر روز در آدرس فوق ثبت نام نماییم و در این ماه مبارک، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را به نیابت از مولایمان، حضرت صاحب الزّمان علیه السلام زیارت کنیم. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👌🙏🏼👌 دعای جوادالأئمّه علیه السلام برای شب و روز ماه مبارک رمضان حضرت جوادالائمه علیه السلام فرمود: مستحب است که در هروقت از شب و روز ماه رمضان، از آغاز تا پایانش، این دعا را زیاد بخوانی: «يا ذَا الَّذي كانَ قَبْلَ كُلِّ شَيء، ثُمَّ خَلَقَ كُلَّ شَيء، ثُمَّ يَبْقَى وَ يَفْنَى كُلُّ شَيءٍ. يا ذَا الَّذي لَيْسَ كَمِثْلِهِ شيءٌ، وَ يا ذَا الَّذي لَيْسَ فِي السَّماواتِ الْعُلَى، وَ لا فِى الاَرَضينَ السُفْلَى، وَ لا فَوقَهُنَّ وَ لا تَحْتَهُنَّ، وَ لا بَيْنَهُنَّ اِلهٌ يُعْبَدُ غَيْرُهُ. لَكَ الْحَمْدُ حَمْداً لا يَقْوَى عَلى اِحْصائِهِ إلاّ اَنْتَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمِّد صَلاةً لا يَقْوَى عَلَى اِحْصائِها إلاّ اَنْتَ. (المقنعة، ص320) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
سحر دوم.... یک روز... گذشت!!! به همین سادگی لحظات مهمانی، بسرعت به پیش می روند... و من نمیدانم، چند سحر ، فرصت آرام گرفتن در آغوش تو را دارم؟ به خودم که می نگرم...؛ حتی لحظه ای از این ضیافت را، چشم انتظاری نتوانم کرد.. اما ؛ کرامت تو که بر من مستولی می‌شود..؛ دلم برای تمام سحرها،، برنامه می چیند!!! جان عالم به فدای یک بوسه ات... خدا همه سال، دلواپسی مهمان دلم بود..؛ نکند از سجاده رمضانت جا بمانم... و این تویی که باز گداپروری کردی... و مرا ، گوشه ای،، در لابلای اشراف ضیافتت ، جای دادی.... و من نشسته ام اینجا....؛ درست سر بر زانوان تو... و حرارت آغوشت را به هییییچ مامن دیگری... نمی دهم!!! اما... دلم شور میزند...؛ نکند...؛ امراض دلم،، مرا از تو بگیرد؛ خدااااااا... نیمه شب را ، به قصد علاج آمده ام... طبیب تویی....؛ نفس بیمارم را،، شفا نداده،، رها مکن.... سید پیمان موسوی طباطبایی @haram110 🍃 🌸🍃
صل الله علیک یااباعبدالله برخورد "حسین" با حُر برخورد خداست با ما... گناه را ڪه نادید مے گیرد،هیچ! تحویلمان هم مے گیرد؛ عجیب‼️ آقاجان!به عشق شفاعت تو زنده ام @haram110 💞✨💞
دعای روز دوم ماه مبارک رمضان اللَّهُمَّ قَرِّبْنِي فِيهِ إِلَى مَرْضَاتِكَ وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مِنْ سَخَطِكَ وَ نَقِمَاتِكَ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِقِرَاءَةِ آيَاتِكَ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ خدایا مرا در این روز به رضا و خشنودیت نزدیک ساز و از خشم و غضبت دور ساز و برای قرائت آیات قرآنت موفق گردان، به حق رحمتت ای مهربانترین مهربانان عالم @haram110
4_5949645503103763860.mp3
189.7K
🌷دعای روز دوم ماه مبارک رمضان با نوای دلنشین استاد موسوی قهار🌷 @haram110 🌸
4_5949645503103763861.mp3
4.05M
تندخوانی 👆👆 استاد معتز آقایی زمان ۳۰ دقیقه
4_5884325424263070966.mp3
13.78M
🌼ترتیل🌼 ‍ استاد پرهیزگار 🌹
4_5855110957931430084.mp3
2.77M
🍃🌸دعای سحر فرهمند🍃🌸 ☘️🌷☘️🌷☘️🌷☘️🌷
4_426664464956260621.mp3
10.86M
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
4_538225570454962326.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه 🌹 😔الهم انی اسئلک الاماااان التماس دعا ▪️ @haram110
4_5843930535289685707.mp3
22.86M
⬆️ ┏━━━🍃═♥️━━━┓   @haram110 ┗━━━♥️═🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری | اوّل مظلوم | قطعه ۲ | رمضان ۱۴۰۱ ⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫آسمان تکیه به دستان تو دارد عباس 💫نوکرت پا به جهنم نگذارد عباس ( علیه السلام) ⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
✅فواید روزه گرفتن از نظر علم پزشکی ⬅️🦋 در ۶ روز نخست ماه مبارک رمضان حرارت بدن ۱/۵ درجه پایین می‌آید که افرادی که دارای عفونت هستند، عفونت بدن کاهش پیدا می‌کند. ⬅️🦋از روز ۶ اُم ماه مبارک رمضان تا ۱۰ اُم عفونت‌های بدن دفع پیدا می‌کنند و همچنین کلسیم مازاد از بدن خارج می‌شود، معده شروع به پاکسازی می‌کند و مواد زائد را خارج می‌کند ⬅️🦋از روز ۱۰ اُم تا ۱۴ اُم ماه مبارک رمضان پاکسازی سیستم عصبی و تقویت سیستم عصبی انجام می‌گیرد ⬅️🦋 از روز ۱۴ اُم تا ۲۱ اُم ماه مبارک رمضان پاکسازی عروق و قلب انجام می‌گیرد. غلظت خون در این روز‌ها پاکسازی و تخلیه می‌شود ⬅️🦋 ۲۱ اُم تا ۳۰ اُم ماه مبارک رمضان تمامی عفونت‌ها و مواد زائد از بدن بیرون می‌رود. ⬅️🦋در پایان ماه مبارک رمضان با بدنی سالم و تصفیه شده از مواد زائد روبرو هستیم به شرط تغذیه ای صحیح و سالم
🙏دعای فرج را در قنوت نمازهایتان ترک نکنید مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجدالنّبیّ قزوین، در دهم ربیع الاوّل سال1382قمری(1341 شمسی) می فرمود: اين دعايي است كه امام صادق علیه السلام در ماه رمضان در شب بيست و سوم مي‌خواندند و دستور داده‌اند كه بخوانید. در «مفاتيح الجنان»، حاج شيخ عباس نوشته؛ در «زاد المعاد» علامه مجلسي نوشته و در سایر كتب ادعيه هم آمده است: اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. از من بشنويد؛ در دعاي قنوت نمازهایتان اين دعا را بخوانيد و ترك نكنيد. به خود صاحب الزمان علیه السلام قسم، بي‌جهت نيست كه مي‌گويم. «الْمُصَلِّي‏ مُنَاجٍ‏ رَبَّهُ». در نماز، نمازگزار با خدا خلوت كرده و نجوا مي‌كند و سر به گوشي حرف مي‌زند. نماز، موقعي است كه بنده را در دربار كبريائيّت خدا بار مي‌دهند. اين‌جا حرف‌ها را خوب مي‌شنوند و زود مي‌شنوند. لذا شيطان دائماً در نماز انگولك مي‌كند و فكر آدم را به اين طرف و آن طرف مي‌اندازد و اغوا مي‌كند. به قدري که شیطان در نماز فكر ما را اغوا مي‌كند، در هيچ موقعي اين قدر اغوا نمي‌كند، چون او مي‌فهمد كه الآن نمازگزار در دربار كبرياي خداست. در موقعي كه به درگاه كبريائيت خدا حاضر مي‌شويد، دعا كنيد بر سلامتي امام زمان علیه السلام. خيلي اثر دارد. خيلي خاصيت دارد. بي‌خود نمي‌گويم و حدس و تخمين نيست. بيایید در ميدان، تا بفهميد چه خبر است. «حلواي تن تناني؛ تا نخوري نداني.» يك قدم در راه بيایید تا بفهميد چه خبر است. بر سلامتي حضرت دعا كنيد. در قنوت نمازتان اين دعا را ترك نكنيد و بخوانيد. خدا زودتر اجابت مي‌كند. (سخنرانی های مسجد النّبیّ قزوین، 10ربیع الاوّل1382قمری) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
◻️◽️ علیه السلام شماره یک 🔺عن حماد، عن أبي عبدالله عليه السلام في قوله: الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ. قال: هو أمير المؤمنين [عليه السلام] و معرفته. حضرت امام جعفر الصادق عليه السلام فرمودند: صراط مستقیم حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله عليه و معرفت او میباشد. 🟢 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟢
4_5947498285743736265.mp3
24.9M
دعای سفارش شده مولا الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای افطار🔰 بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ‏] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ التماس دعا قبول حق @haram110
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوس رویایی 💗 قسمت58 در صندوق عقب باز شده و مرا داخلش جا می دهند. هر چه
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌کابوس‌ࢪرویایی💗 قسمت59 با ترس میان درختان را نگاه می کنم. وقتی نا امید می شوم دیگر صدایش نمی زنم. درختان کنار می روند و به صحن خانه می رسم. استخر بزرگی جلوی پایم سبز می شود و با وحشت خودم را عقب می کشم. به عمق استخر نگاه می کنم و گل و لای های استخر حالم را بد می کند. از کنار استخر می گذرم و عمارت بزرگی نمایان می شود. عمارت دو طبقه‌ ای رو به رویم قرار دارد و بالکن بزرگی رو به باغ قرار دارد. همه اش می ترسم کسی از پشت سبزه و درختان سر بلند کند و با بیل و کلنگ سراغم بیاید. سرم را بر می گردانم که یکی مثل بختک مقابلم قرار می گیرد. از ترس نزدیک است جیغ بکشم که دستش به طرف روسری ام می رود و آن را روی دهانم می گذارد. با دیدن چشمان آشنایش نفسم را بیرون می دهم. _شُ... شمایید؟ لبخندی به لب هایش تقدیم می کند و بله ای می گوید. میخواهد دنبالش به راه بیوفتم. اندکی ترس در کاسه‌ی دلم جا می گیرد و از پیمان می پرسم: _اینجا کسی نیست؟ به جلو نگاه می کند و جواب می دهد: _نه! نردبان را به دیوار تکیه می دهد و اشاره می کند بالا بروم. به دیوار بلند نگاه می کنم و آب دهانم را قورت می دهم. _از این؟ _میترسی؟ سرم را به دو طرف تکان می دهم و پایم را روی اولین پله می گذارم. صدای زیق زیق از نردبان بلند می شود اما وقتی به پیمان نگاه می کنم می گویم من نباید برگردم. به انتهای نردبان می رسم و نیم نگاهی به عقب نگاه می کنم. پایم می لغزد و هول می کنم. پیمان نردبان را محکم می گیرد و می گوید: _من گرفتمش! به عقب نگاه نکن! باشه ای می گویم و پایم را روی دیوار می گذارم. پیمان با سرعت پله های نردبان را پشت سر می گذارد و کنارم می ایستد. با رسیدن او به پشت سرم نگاه می کنم. دیوار هولناک ما را از آرامش زمین گرفته است. نگاهش را به من می اندازد و می گوید: _با شماره‌ی سه هر دو تا مون می پَریم! پس... یک... دو... سه! با سه گفتن او، صدای گومی به گوشم می رسد. چشمانش از درد بسته شده و به سختی بلند می شود. به من که روی دیوار هستم می گوید: _بپَر دیگه! همچین توانی را در خود نمی بینم. از ترس نزدیک است غالب توهی کنم که دوباره خواسته اش را تکرار می کند. کمی مکث می کنم و چشمانم را می بندم. _چرا چشماتو بستی؟ چشماتو باز کن وگرنه زخمی میشی. نمی توانم بر ترسم غلبه کنم و مجبورم به آن اعتراف کنم. لبم را جمع می کنم و می گویم: _من می ترسم! این خیلی بلنده! اگه بپرم حتما دستو و پام میشکنه! _نه بپر! طوریت نمیشه. مگه من کاریم شد؟ دوری می زند و دستانش را از هم باز می کند. _میبینی؟ سالمِ سالمم! نفس عمیقی می کشم و ضربان قلبم بالا و پایین می پرد. اشک گوشه‌ی چشمم را پاک می کنم و با ترس میپرم. بین زمین و آسمان هستم که با شدت به زمین میخورم. درد توی مچ پایم می پیچد و از روی درد ناله می کنم. پیمان بالای سرم ایستاده و می گوید: _باید فرار کنیم! می خواهم بلند شوم اما سوزش پایم نفسم را می برد. خودم را به دیوار می گیرم و به سختی لب می زنم: _نمیتونم! پام درد میکنه. چند قدم جلوتر از من می ایستد و برمی گردد. _چرا؟ می نالم: _فکر کنم پام در رفته! نچی می کند و حالم گرفته می شود. با خودم می گویم انگار مگر تقصیر می است که پایم در رفته! ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوس رویایی💗 قسمت60 سرش را برمی گرداند و لب می زند: _همین جا بمونین تا برگردم. دلهره درونم جا می گیرد. با لحن به ترس نشسته ام می پرسم:" کی برمی گردین؟" راهش را در پیش می گیرد و می گوید: _معلوم نیست! جایی نری. درست همان پایم است که تاندون هایش کشیده شده بود. نگاهی به اطرافم می اندازم و به طرف خانه ای به راه می افتم. چشمانم به خانه‌ی قدیمی می افتد که از خشت و کاه گل بنا شده. دالانی دارد با سقفی هلال مانند و دری چوبی، کنار دیوارهایش برای استراحت سکوی آجری درست کرده اند. به سختی روی سکو می نشینم و به رهگذر هایی نگاه می کنم که هر از گاهی از پیش چشمانم دور می شوند. دست های گره شده ام خیس عرق شده. هوای عصر رو به سردی می رود و جسم میان این سرما تاب ندارد. زن و بچه ای از پیش رویم رد می شوند که در دست شان تنگ ماهی است. دخترک با موهای ژولیده و لباس های مندرس اش با خوشحالی به مادرش می گوید: _یعنی امسال ماهی داریم؟ واااای که چقدر خوشگله! از خوشحالی او دردم را برای لحظه ای فراموش می کنم. در دل با خودم می گویم:" رویا! تو بخاطر این بچه هم که شده باید بجنگی. برای آزادی و برابری! یعنی که چی؟ شاه تمام مملکت رو بخوره و بده به خارجی ها اونوقت این بچه برای یه ماهی اینقدر خوشحال باشه؟ معلوم نیست از پول چه چیزی برای خرید ماهی زدن. لباس هاشو دیدی؟ اون بچه باید لباسای رنگارنگ تنش کنه و از بچگیش لذت ببره!" لب های افتاده ام را راست می کنم. حوصله ام به کلی سر رفته و جرئت ندارم از سر جایم بلند شوم و قدمی بر دارم. با خودم می گویم الان است که صاحب خانه‌ی این ملک قدیمی بیاید و بگوید تو اینجا چه میکنی؟ از آمدن پیمان نا امید می شوم و می خواهم خودم راه را در پیش بگیرم که ماشینی رو به روی خانه می ایستد و بوق می زند. از شیشه به داخل نگاه می کنم و پیمان را می بینم. خوشحال در ماشین را فشار می دهم و با احتیاط می نشینم. همانطور که نگاهش به جلو است و فرمان را در دستش این ور و آن ور می کند، به من می گوید: _ببخشید دیر شد. ماشین گیرم نمیومد برا همین معطل شدین. زیر لب اشکالی ندارد می گویم و تا به خانه برسیم همه جا سکوت است. گاهی سکوت را صدای بوق و فریاد لاستیک ها از گاز دادن ماشین، می شکنند. پایم راستم را به سختی روی زمین می گذارم و پای دیگرم را بالا نگه می دارم. پیمان سریع وارد خانه می شود و به من هیچ نگاه نمی کند. از کارش بدم می آید که پری سریع به طرفم می آید و دستم را پشت گردنش می گذارد. _خوبی؟ چیکارت شد؟ سری تکان می دهم که یعنی خوبم. به سختی با یک پا پرش های ریزی می زنم تا به خانه برسیم. پری با صدای آهسته ای در گوشم می گوید: _پیمان گفت بیام دستتو بگیرم. خیلی سرد جواب می دهم:" دستش دردنکنه!" با دیدن پله ها وا می روم و انگار درد پایم بیشتر می شود. دست دیگرم را به دیوار می گیرم و با یک دو سه‌ی پری هماهنگ می پرم پری بالشتی زیر پایم می گذارد و چای نباتی برایم می آورد. با قاشق نبات را درون چای حل می کنم و زیر لب می گویم: _پیمان آدم کشت! اون مرد سیبیلو رو با اسلحه کشت! دستان گرمی شانه های لرزانم را قاب می کنند. طعم نگاهش را نمی توانم بفهمم اما می گوید: _پیمان آدم خوب رو نمیکشه. اون مرده هم لابد حقش بوده. _آخه درسته ما در مورد مرگ و زندگی کسی تصمیم بگیریم؟ من حاضر به گوش مالی مفصل بودم اما اون مرد تو خون خودش می غلتید! _فراموش کردی تو چه سازمانی وارد شدی؟ تو نباید در مورد مرگشون فکر کنی، فقط باید ببینی این زندگی مفیدی داره برای جامعه یا نه! آدم منفی کسی که باید حذف بشه. خود خدا هم همینو میخواد! حرف های پری مرا قانع نمی کند. من نمی توانم با این استدلال ها نفس کسی را قطع کنم. ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا