🌗🌖🌕 شرافت شب های ایّام البیض
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي الْعَيْنَاءِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلامُ قَالَ: أُعْطِيَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ ثَلَاثَ لَيَالٍ لَمْ يُعْطَ أَحَدٌ مِثْلَهَا: لَيْلَةَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ وَ لَيْلَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ لَيْلَةَ خَمْسَ عَشْرَةَ مِنْ كُلِّ شَهْرٍ. (وسايل الشيعة، ج8، ص24 به نقل از اقبال الاعمال)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: به این امّت سه شب داده شده است که به کس دیگری مثل آن اعطا نشده است: شب سیزدهم ، شب چهاردهم و شب پانزدهم هر ماه.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
💎☀️💎 دعاى مجير برای همه ایّام سال، به ویژه ایّام البیض ماه مبارک رمضان
مرحوم کفعمی در «مصباح» مینویسد:
دعای مجیر، دعایی است که شأنی بالا و منزلتی عظیم دارد و از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل شده است. جبرئیل نازل شد و این دعا را آورد در حالی که پیامبر در مقام ابراهیم نماز می خواند. جبرئیل، فضائل این دعا را برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله چنین بیان می کند:
هر کس در ایام البیض ماه رمضان این دعا را بخواند، گناهانش آمرزیده می شود هرچند به اندازه قطره های باران و تعداد برگ های درختان و ریگ های بیابان باشد. به واسطه این دعا من به سوی زمین می آیم و به سوی آسمان صعود می کنم. این دعا بر حجره های بهشت و منازل آن نوشته شده است و کسی که بر قرائت آن مداومت ورزد، رفیق تو در بهشت خواهد بود و محشور می شود در حالی که صورتش همچون ماه شب بدر خواهد بود. کسی که سه روز روزه بگیرد و این دعا را هفت بار بخواند و بر پشت بخوابد، تو را در خواب می بیند. کسی که ده بار این دعا را بخواند، خداوند او را بر براقی از نور سوار می کند که زینش از زبرجد سبز است تا آن که نزد خداوند متعال می ایستد، به گونهای که اهل موقف می پندارند که وی در زمره انبیاء است. پاداش کسی که آن را بخواند، غیر قابل شمارش است. پس اگر دریاها مداد، و درختان قلم، و انس و جن و فرشتگان نویسنده شوند، نمی توانند ثواب خواننده این دعا را به شمارش آورند. به واسطه این دعا، خداوند بیمار را شفا می دهد، دَین را ادا می کند، فقیر را غنی می سازد، غم را می برد، و گرفتاری را بر طرف می کند و فرد را از دست سلطان و کید شیطان نجات می بخشد. اگر کسی چیزی را گم کرد یا از او به سرقت برده شد، چهار رکعت نماز بخواند، در هر رکعت، یک حمد و یازده مرتبه توحید، سپس این دعا را بخواند، و (موقع خواب) دعا را زیر سرش بگذارد، گمشده به او بر می گردد. اگر این دعا با اخلاص بر میّتی خوانده شود، زنده می گردد و اگر بر کوهی خوانده شود، تکه تکه می شود. کسی که ده بار این دعا را بخواند، من ضامن هستم که آتش جهنّم او را عذاب نمی کند. کسی که این دعا را برای حاجتی بخواند، حاجت روا میشود. در این دعا اسم اعظم آمده است، اسماء الهی که خداوند به وسیله آنها همه خلائق را آفریده است.
(مصباح کفعمی، ص268-270)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5963197447772571841.pdf
334.9K
دعاى مجير برای همه ایّام سال، به ویژه ایّام البیض ماه مبارک رمضان
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5963197447772571842.mp3
635.6K
فضیلت دعای مجیر- حجةالاسلام احمدی اصفهانی
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👌🙏🏼 دعای بسیار شریف تسبیح به ویژه برای ایّام البیض
امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: جبرئيل علیه السلام بر من نازل شد در حالى كه در پشت مقام ابراهيم نماز مى خواندم و بعد از نماز براى امّت خود طلب آمرزش میکردم. جناب جبرئيل علیه السلام گفت: «اى محمّد! به تو توصیه مى كنم كه به امّت خود امر نمائى كه سه روز ايامالبيض هر ماه (یعنی از شب سیزدهم تا غروب روز پانزدهم ماه) اين دعاى شريف را بخوانند.» (مهج الدعوات، ص79)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🚿🚿🚿دستور غسل برای شب سیزدهم ماه مبارک رمضان
سروران و دوستان گرامی!
بنا بر روایات و فرموده مرحوم سید بن طاووس در «اقبال الاعمال»، غسل در شب های فرد ماه رمضان، یعنی شب های اول، سوم، پنجم و ...؛ و در تمام شب های دهه آخر ماه استحباب دارد. البته در بعضی شب ها تاکید بیشتری شده است، نظیر شب اول، شب15، شب های قدر، شب24، شب25، شب27، شب29 و شب آخر ماه رمضان. (اقبال الاعمال، ص400 و 485)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼👌 نماز ساده شب سیزدهم ماه رمضان
قال امیرالمؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ مَرَّةً وَ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ الْخَاطِف. (بحارالأنوار، ج97، ص383 به نقل از اربعین شهید)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب سیزدهم ماه رمضان 4 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و بیست وپنج بار سوره توحید، روز قیامت همچون برق ناگهانی از صراط عبور خواهد کرد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏دعای شب سیزدهم ماه رمضان منقول از رسول خدا صلّی الله علیه و آله
دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب سیزدهم ماه رمضان عبارت است از:
«يَا جَبَّارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، وَ مَنْ لَهُ مَلَكُوتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ، غَفَّارَ الذُّنُوبِ الْغَفُورَ الرَّحِيمَ السَّمِيعَ الْعَلِيمَ الْعَزِيزَ الْحَكِيمَ الصَّمَدَ الْفَرْدَ الَّذِي لَا شَبِيهَ لَكَ، أَنْتَ الْعَلِيُّ الْأَعْلَى الْعَزِيزُ الْقَادِرُ، أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْ تَغْفِرَ لِي وَ تَرْحَمَنِي، إنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ.» (بحارالأنوار، ج98، ص77 به نقل از البلدالامین)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5837072911332017852.pdf
235.3K
دعای بسیار شریف تسبیح به ویژه برای ایام البیض
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5963260794245221191.pdf
288.7K
🙏 ادعیه روز سیزدهم ماه رمضان برای مولایمان، حضرت صاحب الزّمان علیه السلام
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
#پروفایل_مشترک
من درون قلب خود را با توسل دیده ام
داخل آن غیر حا و سین و نون چیزی نبود
.
.
به پیشواز ولادت حضرت ارباب کریم اهل بیت علیهم السلام حسن بن علی علیه السلام میرویم
با تصویر پروفایل مشترک🤍...
.
.
.
#یاکریم_آلالله💚
#پروفایل
#یاکریم_بن_کریم
⭕️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
4_5947498285743736265.mp3
24.9M
#دعای_افتتاح_صوتی
#مهدی_سماواتی
دعای سفارش شده مولا #صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک #رمضان
#التماس_دعای_فرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای افطار🔰
بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
التماس دعا
قبول حق
@haram110
◻️◽️#کلام_خدا_مدح_حضرت_امیرالمومنین_علیبنابیطالب علیه السلام
#شهر_الله شماره یازدهم
حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُم وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ.
✨خداوند محبوب کرد نزد شما ايمان را و بياراستش در دلهاى شما ناخوشآيند كرد نزد شما كفر و نافرمانى و سركشى را.
📖 سوره الحجرات، آیه:7
✨در تفسیر البرهان در ذیل آیه شریفه از حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام روایت کرده که حضرت فرمودند: منظور از ایمان در آیه شریفه که خداوند آن را محبوب مؤمنان قرار داد و آن را در دلهایشان آراست حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است و منظور از کفر و فسوق و عصیان که خداوند آنها را مکروه مؤمنان قرار داد اولی (ابوبکر زندیق) و دومی(عمر بن زنا) و سومی(عثمان حرامزاده) هستند.
🟢 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟢
#رمضان
🔹️ پیشگیری از #ضعف شدید بدنی در ماه رمضان
لطفا منتشر بفرمایید🌸❤️
کانال سلامتکده مشکات قم👇
💟@meshkatqom
🍃💎✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیاست_رفتاری
#ایده_مناسبت
اگر کسی افطار و سحر را با این سوره آغاز کند اجر شهیدی را دارد که در خون خود غلطیده باشد....
👤 حجت الاسلام رفیعی
🫂@haram110
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوس رویایی💗 قسمت74 کشیده شدن میز روی زمین گوشم را می خراشد. کیانوش وقت
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت76
اصلا قید کیانوش را زده ام و دلم می خواهد هر چه سریع تر پیاده شوم، برای همین می گویم:
_آقا؟...
من همینجا پیاده میشم.
صدایی ازش در نمی آید.
کم کم دلم شور می زند و استرس به تمام تنم رخنه کرده است.
آهسته دستم را به طرف اسلحهی توی کیفم می برم.
دستم که به ماشه اش می خورد حس بدی در میان می دود.
حال غریبی دارم. با این که میدانم این کار از من برنمی آید اما وقتی به عاقبتش فکر می کنم، اسلحه را آرام و آهسته بیرون می کشم.
بعد با یک حرکت روی شقیقه اش می گذارم.
لرزش دستانم به اسلحه هم سرایت می کند و با ترس می غرم:
_گفتم کنار بزن! یالا وگرنه جوری تو اون دنیا باید وایستی.
باز هم واکنش نشان نمی دهد و این بار بلند تر داد می زنم:" میگم نگه دار!"
سریع دستش را از فرمان جدا می کند و کشمکش کوچکی بین مان شکل می گیرد و او با گرفتن اسلحه پیروز می شود.
دیگر تحملش را ندارم و میخواهم در را باز کنم و بیرون بپرم.
دستگیره را می کشم و صدای باد توجه اش را جلب می کند.
بالاخره به حرف می آید و با صدای تقریبا کلفتی می داد می زند:
_چیکار میکنی دیوونه!
_یا نگه میداری یا خودمو پرت می کنم!
با دست در را بیشتر باز می کنم که یقه اش را پایین می کشد.
با دیدن چهرهی پیمان شوکه می شوم و برای لحظه ای دستم از روی دستگیره سر می خورد.
در بیشتر باز می شود و با داد او به خودم می آیم:
_درو ببند دیوونه!
با ترس آسفالت کف خیابان را می بینم و در را با توان زیاد می بندم.
با بسته شدن در روی صندلی ولو می شوم.
نگاه پیمان به من می افتد و نچی می کند.
اسلحه را به طرفم می گیرد و تحقیرم می کند.
_باید بیشتر به ترست غلبه کنی وگرنه طرف میفهمه همش فیلمه و تو کاری ازت درنمیاد!
زبانم به جواب نمی چرخد.
اسلحه را با سر انگشتم می گیرم و توی کیف می اندازم.
انگار هنوز طعنه هایش تمامی ندارد.
_زیادی که تو نقشت نرفتی؟
به نظرم بدون لبخند و عشوهی خرکی هم میشه کاری از پیش برد!
عشوهی خرکی دیگر چه صیغه ای است؟
دیگر چه از این بیشتر بگوید؟ هر چه داشت بارم می کند و من سکوت کنم؟
همانطور که خون خونم را می مکد می گویم:
_من کی لبخند زدم و عشوهی به قول شما خرکی اومدم؟
_توی رستوران خیلی تو نقشت بودی.
_خب این مگه مشکلی داره؟
اتفاقا شما باید خوشحال باشین.
دستانش را روی فرمان فشار می دهد.
بدجور حرص می خورد و این را به راحتی می توان مشاهده کرد.
از این که باز سر در لاک من کرده ناراحت و عصبی هستم.
برای این که جواب طعنه هایش را پس بدهم می گویم:
_شما چرا منو تعقیب میکنین؟
_من مسئول تو ام. یادت که نرفته؟
وقتی کم می آورد هی مسئول مسئول می کند!
اخم هایم در هم کشیده می شوند و با غیض رویم را از او می گیرم.
با نگاهم از پشت صندلی ماشینش را دید می زنم.
کم کم به خیابان می رسیم او به فرعی می پیچد. بی اختیار و از روی استرس داد می زنم:
_پیچید تو فرعی! بپیچ دیگه!
از صدای بلندم متعجب می شود. دستان روی گوش هایش را کمی تکان می دهد و غر می زند:" میشنوم دیگه! داد نزن!"
دست خودم نیست؛ هر گاه احساس می کنم ماشین بایستد و او بفهمد که من تعقیبش می کنم.
دیری نیست که ماشین اش جلوی یک ساختمان بلند می ایستد.
پیمان پشت سر چندین ماشین پارک می کند و نزدیکش نمی رود.
کمی این طرف و آن طرف را نگاه می کنم اما شاخ و برگ های درخت نمی گذارند چیزی ببینم.
از پیمان می پرسم:
_کجا رفت؟
خاموش می ماند.
بی اعتنا و به همراه مکث طولانی می گوید:" هیچی نیست."
خودم را لعنت می کنم که چرا سوار ماشین این آدم شدم.
طولی نمی کشد ماشین به حرکت در می آید و پیمان هم با فاصله استارت می زند.
سکوت مرگباری بر فضا حاکم شده و بعد از کلی سکوت بی مقدمه می گوید:
_شما کلا برنامه ات همینه؟
_چیه؟
انگشتش روی فرمان تکان می خورد و توجه ام برای ثانیه ای به طرفش جلب می شود.
_همین دیگه...
همین که با ظاهر و زبونت نقشه تو اجرا می کنی.
نفس داغم را از دهان بیرون می دهم.
از نیش و کنایه هایش حالم بهم می خورد، فکر نمی کنم این مورد دیگر ربطی به مسئول بودنش داشته باشد.
_من کارم تمومه، لطفا وایستین.
از صبح کلی کار کردم و خسته ام.
دستی به کلاه توی صورتش می کشد و بدون ذره ای نگاه لب می زند:
_من شما رو پیاده کنم این یارو از دستمون در میره.
یکم تحمل کنین.
دیگر نمی توانم دندان به جگر بگیرم و مثل خودش بی رو در بایستی حرف می زنم.
_من اینو میتونم تحمل کنم اما کنایه های شما رو نه!
حد خودتونو بدونین.
مشتم از شدت خشم بهم فشرده می شود و ناخن های بلندم توی پوست فرو می رود.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت76
اصلا قید کیانوش را زده ام و دلم می خواهد هر چه سریع تر پیاده شوم، برای همین می گویم:
_آقا؟...
من همینجا پیاده میشم.
صدایی ازش در نمی آید.
کم کم دلم شور می زند و استرس به تمام تنم رخنه کرده است.
آهسته دستم را به طرف اسلحهی توی کیفم می برم.
دستم که به ماشه اش می خورد حس بدی در میان می دود.
حال غریبی دارم. با این که میدانم این کار از من برنمی آید اما وقتی به عاقبتش فکر می کنم، اسلحه را آرام و آهسته بیرون می کشم.
بعد با یک حرکت روی شقیقه اش می گذارم.
لرزش دستانم به اسلحه هم سرایت می کند و با ترس می غرم:
_گفتم کنار بزن! یالا وگرنه جوری تو اون دنیا باید وایستی.
باز هم واکنش نشان نمی دهد و این بار بلند تر داد می زنم:" میگم نگه دار!"
سریع دستش را از فرمان جدا می کند و کشمکش کوچکی بین مان شکل می گیرد و او با گرفتن اسلحه پیروز می شود.
دیگر تحملش را ندارم و میخواهم در را باز کنم و بیرون بپرم.
دستگیره را می کشم و صدای باد توجه اش را جلب می کند.
بالاخره به حرف می آید و با صدای تقریبا کلفتی می داد می زند:
_چیکار میکنی دیوونه!
_یا نگه میداری یا خودمو پرت می کنم!
با دست در را بیشتر باز می کنم که یقه اش را پایین می کشد.
با دیدن چهرهی پیمان شوکه می شوم و برای لحظه ای دستم از روی دستگیره سر می خورد.
در بیشتر باز می شود و با داد او به خودم می آیم:
_درو ببند دیوونه!
با ترس آسفالت کف خیابان را می بینم و در را با توان زیاد می بندم.
با بسته شدن در روی صندلی ولو می شوم.
نگاه پیمان به من می افتد و نچی می کند.
اسلحه را به طرفم می گیرد و تحقیرم می کند.
_باید بیشتر به ترست غلبه کنی وگرنه طرف میفهمه همش فیلمه و تو کاری ازت درنمیاد!
زبانم به جواب نمی چرخد.
اسلحه را با سر انگشتم می گیرم و توی کیف می اندازم.
انگار هنوز طعنه هایش تمامی ندارد.
_زیادی که تو نقشت نرفتی؟
به نظرم بدون لبخند و عشوهی خرکی هم میشه کاری از پیش برد!
عشوهی خرکی دیگر چه صیغه ای است؟
دیگر چه از این بیشتر بگوید؟ هر چه داشت بارم می کند و من سکوت کنم؟
همانطور که خون خونم را می مکد می گویم:
_من کی لبخند زدم و عشوهی به قول شما خرکی اومدم؟
_توی رستوران خیلی تو نقشت بودی.
_خب این مگه مشکلی داره؟
اتفاقا شما باید خوشحال باشین.
دستانش را روی فرمان فشار می دهد.
بدجور حرص می خورد و این را به راحتی می توان مشاهده کرد.
از این که باز سر در لاک من کرده ناراحت و عصبی هستم.
برای این که جواب طعنه هایش را پس بدهم می گویم:
_شما چرا منو تعقیب میکنین؟
_من مسئول تو ام. یادت که نرفته؟
وقتی کم می آورد هی مسئول مسئول می کند!
اخم هایم در هم کشیده می شوند و با غیض رویم را از او می گیرم.
با نگاهم از پشت صندلی ماشینش را دید می زنم.
کم کم به خیابان می رسیم او به فرعی می پیچد. بی اختیار و از روی استرس داد می زنم:
_پیچید تو فرعی! بپیچ دیگه!
از صدای بلندم متعجب می شود. دستان روی گوش هایش را کمی تکان می دهد و غر می زند:" میشنوم دیگه! داد نزن!"
دست خودم نیست؛ هر گاه احساس می کنم ماشین بایستد و او بفهمد که من تعقیبش می کنم.
دیری نیست که ماشین اش جلوی یک ساختمان بلند می ایستد.
پیمان پشت سر چندین ماشین پارک می کند و نزدیکش نمی رود.
کمی این طرف و آن طرف را نگاه می کنم اما شاخ و برگ های درخت نمی گذارند چیزی ببینم.
از پیمان می پرسم:
_کجا رفت؟
خاموش می ماند.
بی اعتنا و به همراه مکث طولانی می گوید:" هیچی نیست."
خودم را لعنت می کنم که چرا سوار ماشین این آدم شدم.
طولی نمی کشد ماشین به حرکت در می آید و پیمان هم با فاصله استارت می زند.
سکوت مرگباری بر فضا حاکم شده و بعد از کلی سکوت بی مقدمه می گوید:
_شما کلا برنامه ات همینه؟
_چیه؟
انگشتش روی فرمان تکان می خورد و توجه ام برای ثانیه ای به طرفش جلب می شود.
_همین دیگه...
همین که با ظاهر و زبونت نقشه تو اجرا می کنی.
نفس داغم را از دهان بیرون می دهم.
از نیش و کنایه هایش حالم بهم می خورد، فکر نمی کنم این مورد دیگر ربطی به مسئول بودنش داشته باشد.
_من کارم تمومه، لطفا وایستین.
از صبح کلی کار کردم و خسته ام.
دستی به کلاه توی صورتش می کشد و بدون ذره ای نگاه لب می زند:
_من شما رو پیاده کنم این یارو از دستمون در میره.
یکم تحمل کنین.
دیگر نمی توانم دندان به جگر بگیرم و مثل خودش بی رو در بایستی حرف می زنم.
_من اینو میتونم تحمل کنم اما کنایه های شما رو نه!
حد خودتونو بدونین.
مشتم از شدت خشم بهم فشرده می شود و ناخن های بلندم توی پوست فرو می رود.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
✴️ یکشنبه 👈5 فروردین/ حمل 1403
👈13 رمضان 1445👈24 مارس 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔥مرگ حجاج بن یوسف ثقفی ملعون" 95 هجری قمری".
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز برای امور زیر خوب نیست:
📛منازعه.
📛اصلاح سر و صورت.
📛و دیدارها خوب نیست.
👼 مناسب زایمان نیست.
🚘مسافرت خوب است ولی همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج سنبله است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است :
✳️خرید باغ و زمین زراعی.
✳️داد و ستد و تجارت.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️قباله و قولنامه نوشتن.
✳️خرید خانه.
✳️ امور زراعی و کشاورزی.
✳️و امور آموزشی و تعلیمی نیک است.
🔵امور نگارش ادعیه و حرز و نماز آن خوب نیست
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب نیست.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، سلامت آفرین است.
😴😴تعبیر خواب.
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 14 سوره مبارکه "ابراهیم علیه السلام" است.
و لنسکننکم الارض من بعد ذالک لمن...
و چنین استفاده میشود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد به او برسد و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد.
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
هدایت شده از حرم
#دلنوشته_رمضان
سحر سیزدهم....
✍ ضیافتت، به نیمه اش، نزدیک می شود...
و ما، غرق در بوسه های مداوم توییم ...
❄️نميدانم چقدر مهمان خوبی بوده ايم؟
اما، به لبخند های بی همتایت قسم...؛ تو شاهکارترین میزبان عالمی...
❄️چنان ندیده، میخری... که گویی میان ما و تو... هیچ نقطه تاریکی..جلوه نکرده است...
❄️شرمنده چشمان توام... ؛ دلبرم
اذن مناجات که می دهی، با خودم می اندیشم... چرا باز هم، به رویم آغوش گشوده است...؟
من بارها این سوال را با خودم تکرار کرده ام....؛
مگر چقدر می توان، ندید گرفت...
مگر چقدر می توان، بخشید...
مگر چقدر می توان، ندیده خرید....؟؟
❣نام "ستار "، تو، حصن حصین من است...خداااا
و عقل ناچیز من هنووووز، از ستاریت، تو، انگشت به دهان مانده است!!!
❄️ندید گرفتن هايت چنان مرا دلباخته ات کرده، که تصور جاماندن از آغوشت نیز، نابودم می کند...
❄️این رمضان، برای سرکشیدن اسم های تو، سحرخيز شده ام...
مرا به خودت، شبیه می کنی، دلبر رعنا قد من؟
❄️قنوت امشبم، بال درآورده است... به نام نامی "ستار" تو....
❣مرا... مثل خودت...به "ندیدن" عادت بده...؛
یا ستار.... یا ستار.... یا ستار.....
یا ستار العیوب
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110