eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️ 📌 قسمت نهم✔️ عَنْ فَاطِمَةَ الزَّهراءِ علیها‌السلام 1️⃣ اهمیت شناخت حضرت فاطمةالزهرا علیهاالسلام در چیست؟ ⁉️ ممکن است این سوال هر مسلمانی باشد که یک انسان در 1400 سال قبل چه ارتباطی با زندگی دنیایی ما دارد و شناخت ایشان چه فایده‌ای برای بهتر شدن زندگی ما می‌تواند داشته باشد. 🔰 هر موجود دارای شعوری برای زندگی خود هدفی را در نظر گرفته است. شناخت و دانش ما به هدف‌گذاری زندگی جهت می دهد. اگر انسان خود را یک موجودی که فقط دارای نیازهای مادی است بشناسد، تلاش فقط برای تامین نیازهای مادی انجام می شود. 💠 انسان باید برای تامین نیازهای مادی و معنوی تلاش کند و بدون شناخت و درک درست از هدف خلقت نمی توان حتی در تامین نیازهای مادی موفق بود. 👈 بدون شناخت و درک درست حضرت فاطمةالزهرا علیهاالسلام نمی‌توان به درک درستی از هدف آفرینش برای انسان مسلمان دست پیدا کرد. 👌 ای احمد صلی الله علیه واله، اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردم و اگر علی علیه السلام نبود تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه علیها السلام نبود شما دو نفر را خلق نمی‌کردم. 📚 عوالم العلوم، ج۱۱، ص۴۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🆕 سلسله جلسات کوتاه 🔺 🖼إعرف امامك !! امام زمانت را بشناس !! ▫️در بیان استاد 🔸قسمت • بیستم : موضوع : ▫️ طول عُمر حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف قسمت • هشت ✔️ 🌐..نشر حداکثری در دیگر کانال ها با اسم و نام کانال خود شما دوستان بلامانع است و باعث خوشحالی جناب استاد و ما می گردد💐 •••• 🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
‍ ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ◻️▫️ امام معصوم علیه السلام قسمت • هفدهم ✔️ ✅ «وجه الله»بودن امام علیه السلام 💡با دقت بخوان! ّبا توجه به مطالب پیشین سِر اطلاق برخی تعابیر در آیات و روایات بر اهل بیت علیهم‌السلام تا حدودی روشن میشود، تعابیری نظیر «وجه الله»، «لسان الله»، «باب الله»، «یدالله» و ...که به توضیح بیشتر آنها می‌پردازیم. 🔻درحـدیثی که اباصـلت از حضرت سلطان اباالحسن علی بن موسی الرضـا علیه السلام درباره معنای خبر «إنَّ ثَوابَ لااله الاالله ان النَظَرُ إلی وَجهِ اللهِ تَعالی»سؤال کرده است،حضرت درجوابش چنین فرموده اند: 💠 یَا أَبَا الصَّلْتِ مَنْ وَصَفَ اللَّهَ تَعَالَی بِوَجْهٍ کَالْوُجُوهِ فَقَدْ کَفَرَ وَ لَکِنَّ وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَی أَنْبِیَاؤُهُ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُهُ (علیهم السلام) هُمُ الَّذِینَ بِهِمْ یُتَوَجَّهُ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إِلَی دِینِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ وَ قَالَ عَزَّوَجَلَّ کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ فَالنَّظَرُ إِلَی أَنْبِیَاءِ اللَّهِ تَعَالَی وَ رُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ (علیهم السلام) فِی دَرَجَاتِهِمْ ثَوَابٌ عَظِیمٌ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ الْقِیَامَهًِْ وَ قَدْ قَالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله) مَنْ أَبْغَضَ أَهْلَ بَیْتِی وَ عِتْرَتِی لَمْ یَرَنِی وَ لَمْ أَرَه یَوْمَ الْقِیَامَهًِْ «اي اباصـلت،کسی که براي خداي متعال وجهی مانند دیگر وجوه قائل شود،کافر شده است؛ ولی وجه خدا پیامبران و رسولان و حجج الهی علیهم‌السلام هستند که صرفًا از طریق آنها توجه به سوي خداوند عّزوجل و دین او و معرفت او حاصل میشود. وخداي متعال فرمود: «هرکسی روي زمین از بین میرود و وجه پروردگارت باقی میماند.» و همو عزوجل فرمود: «همه چیز از بین میرود مگر وجه خـداي متعـال.» پس نگریسـتن به پیـامبران و رسولان و حجـج الهی علیهم السلام در آن درجاتی که دارند براي مؤمنان در روز قیامت پاداش بزرگی است. و پیامبر صلی‌الله علیه و آله وسلم هم فرمود: کسیکه دشمنی اهلبیت و عترت مرا داشته باشد، روز قیامت نه من او را می‌بینم و نه او مرا می‌بیند.» 📔 بحارالانوار ج۲۴ ص۲۰۱ ✅🔚بنابراین عّلت تسمیه حجج الهی و در رأس آنها اهلبیت علیهم السلام به «وجه الله» اینست که وجه در لغت به معنای سـو و جهت می‌باشـد. عّلت «وجه» نامیـدن صـورت انسـان هم این است که انسـان به صورت خود شـناخته میشود و در واقع صـورت آدمی، رو و سـوي او را معیـن می‌کنـد. کسـی هم که میخواهـد به دیگري تـوجه کنـد، رو به صـورت او میکنـد. بنابراین صورت انسان، راه توجه کردن دیگران به انسان است. و به همین معنا در مورد خـداي متعال رعایت شـده بـدون آنکه تشـبیهی لازم آیـد. هر چیزي غیر خـدا، مخلوق خـداست. آن موجوداتی هم که وجه خـدا هسـتند از جهت مخلوق بودن هیچ تفاوتی با سایر مخلوقات ندارند، تنها چیزي که آنها دارند این است که آنها وسـیله و راه توجه کردن خلق به سوي خدا هستند و دین و معرفت الهی فقط ازطریق روي کردن به اینها براي انسان حاصل میشود. به همین جهت وجه خدا خوانده میشوند. زیرا تنها طریقی هسـتند که اگر کسـی بخواهـد خدا را بندگی کند و به معرفت پروردگار گردن نهد، چاره اي جز پیمودن این طریق نـدارد. و این شـأن را هم خود خـدا به اینـان عطـا کرده است. چون منصـب هاي الهی همگی به جعل خود خـداست و هیچ کس از غیر طریق جعل، نمیتواند به چنین مقاماتی نایل شود. اما نباید تصور کرد که اینها از بین نرفتنی هسـتند به این معنا که فانی شدنشان محال عقلی باشد.چنین نیست. 🟩 همه مخلوقات از بین رفتنی هسـتند و اینها هم در مخلوقیت مانند دیگران هستند و تنها چیزی که از بین رفتنی نیست، خود خـداست. اگر چیزي مخلوق باشـد، از بین رفتن و فانی شـدنش محال نیست. ولی البته خداي متعال آنگاه که بقیه مخلوقات را فانی میکند، اینها را فانی نمیسازد و تا وقتی خدا بخواهد اینها باقی میمانند، ولی نه باقیماندن به جسم خاکی بلکه باقی ماندن به مقام نورانی خود که در ابتداي خلقت به ایشان داده شده و با مرگ در دنیا از ایشان گرفته نمیشود. 🔵ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔵 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی💗 قسمت156 آب غوره گرفتن هایش تمامی ندارد. هوفی می کشم و می گ
* 💞﷽💞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی💗 قسمت157 راجب رشوه‌ی کیانوش به دادگاه هم می گویم. _چی بگم؟ البته همه رو اعدام نمی کنن اما ممکنه بخاطر فعالیت فرامرزیت این هم ممکن باشه و ممکن باشه که کیانوش رشوه داده باشه. حتما دوستت داره! آهی می کشم و در جوابش پوزخند می زنم: _دوست؟ من مطمئنم بویی به مشامش خورده. حتما سودی ازین کار میبره. من این آدمو میشناسم. تو نمیدونی! اخر سیاسته! عشق کیلو چنده؟ بعدشم من شوهر دارم. غلط کرده مردتیکه... تا میخواهم چیزی بگویم نرگس جلویم را با استغفرالله ای می گیرد. خودم هم احساس زیاده رویی می کنم. اصلا ولش کن! او هیچ غلطی نمی تواند بکند. نرگس دستش را روی دستم می گذارد و می گوید: _ان شاالله خدا همه مونو هدایت کنه. از دعایش چیزی دستگیرم نمی شود اما ته دلم میخواهم هر چه حقیقت است به آن برسم. به بشقاب خوراک لوبیا نگاه می کنم. قاشق را رویش می کشم و تنها آب دهان قورت می دهم. همانند اکثر اوقات میزمان بخاطر وجود نرگس پر از رفت و آمد است. نرگس در میان آن ها حواسش به من هم هست. می پرسد چرا غذایم را نمی خورم و اگر مشکلی دارد برود عوض کند. تشکر می کنم و می گویم بی اشتها هستم. قبل از خاموشی نرگس در کنارم می نشیند. از سوالاتی می گوید که گوشه گوشه‌ی ذهنم را پر کرده است. از خدا، از اسلام و چگونگی ظهورش.. برایم جالب بوده که مردی که هیچ سوادی نداشته بتواند در مدت کم سواد یاد بگیرد. اگر فکر کنم که همه چیز الکی است که امکان ندارد! حتما کسی هست که یادش داده. کلماتی گفته...! مگر میتوان چنین کسی که هیچ وقت سابقه‌ی قلم گرفتن نداشته را صاحب قران دانست؟ قرآنی که لفظ و معنایش روح را صیقل می دهد. هنوز آوای خوش ایه الکرسی و کلماتش در ذهنم جاری است. همان دفعه اول مقهور جملاتش شدم! در میان حرف هایمان گاه و بی گاه متوجه نگاه های معنا دار سکینه می شوم. انگار بیخیال من نیست! شانس آورده ام که خاموشی را زدند وگرنه باید دوباره به حضور سمیرا خانم مشرف می شدیم! صبح بعد از هواخوری سمیرا جلوی راهم سبز می شود. رفتار خوبی با نرگس ندارد. او با لبخند از من خداحافظی می کند. لب کج می کنم و به او می گویم: _چیزی شده؟ _چیز؟ نه؟ مگه باید بشه؟ شما که هم میدوزین و هم می پوشین و تمام! من هم کشک و پشم! من دوست ندارم تو رو از دست بدم. اینا یه مشت دروغ تحویلت میدن. مگه نگفتم باهاش حرف نزن؟ کارد به استخوانم می رسد. _پشم و کشک منم که هیچ نقشی تو زندگیم ندارم. مگه من بچه ام؟ میشه اینا رو بهم نگی؟ دوست ندارم ارزشت پیشم کم بشه. من اختیار و عقل دارم و همچنین قرار نیست عقایدمو ول کنم. شانه بالا می دهد: _امیدوارم همین طور باشه. در ضمن مراقب رفتارت باش تا بتونی بعد از آزادیت دوباره به سازمان برگردی. حرف هایش بو دار است و از روی قصد. _خبری شده؟ _خبر که خیلی وقته شده. میگن خیابونا حکومت نظامیه و توی خیابون پر تانک. جون این رژیم در اومده و تمام! چیزی نمونده دیگه. نمیدانم خوشحال باشم یا غمگین؟ این اطلاعات درست است یا غلط؟ رنگ تهدید را در صدایش می بینم. به اجبار باشه ای می گویم. خیلی کنترل می کنم که با نرگس بحثی نداشته باشیم. مجبور می شوم در جلسه های سمیرا شرکت کنم. دی به آخرین روزهایش نزدیک می شود. در زندان اطلاعات ضد و نقیضی داده می شود که نمیدانی کدام را باور کنی؟! ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی💗 قسمت158 آمار زندانی ها هر روز کم می شود. حکومت وقتی جلوی خشم ملت نمیتواند مقاومت کند دست به ازادی می زند و خیلی ها کم کم از پیش مان می روند. مثلا سکینه هم جز کسانی بود که آزاد شد. در بین کسانِ کمی را می آورند که تازه وارد هستند از بیرون خبر می آورند. سختگیری های زندان بیشتر شده. کسی حق حرف زدن درباره‌ی این مسائل ندارد و اگر جمعی بیش از سه نفر ببینند ان ها را متفرق می کنند. دلمان به این خوش است که این حکومت هم از هم می پاشد. یک روز همگی را در محوطه زندان جمع می کنند و رئیس زندان پشت تریبون ابتدا با ستایش شاهنشاه و بعد از عفو ملوکانه سخن به زبان می آورد. یک جوری حرف می زند که منت سرمان می گذارند. انگار با این آزادی آنها را تازه به بند کشیده اند! اسامی افرادی که آزاد شده اند را میخوانند. با شنیدن نام نرگس دلم می شکند. دست هایم به لرز می افتد و احساس می کنم پایم توان ایستادن ندارد. سر برمی گردانم و با چهره‌ های افسرده دیگران مواجه می شوند. آن هایی که ذره ای با نرگس برخورد داشته اند ناراحت اند و از طرفی هم به او تبریک آزادی می دهند. برق چشمان سمیرا و خنده هایش با دار و دسته اش بر غضبم می افزاید. انگشت در هم فرو می برم و دندان بهم می سایم. بعضی ها که نمیتوانند احساساتشان را نسبت به نرگس پنهان کنند شروع می کنند به گریه کردن. خودم را از دیدش پنهان می کنم و بی صدا اشک می ریزم. از وقت استفاده می کنم و زودتر از هر کس به طرف بند می روم. سرم را روی بالشت می گذارم و از ته دل زار می زنم. دوباره حس بی پناهی به من دست می دهد. همان حسی که بعد از بردن حاج رسول کابوسم شد. نمیتوانم فکرش را کنم که حتی یک روز هم اینجا را بدون نرگس تحمل کنم. صدای رفت و آمد که بلند می شود خودم را جمع و جور می کنم. به مرتب کردن تخت خودم را نشان می دهم. نرگس دم در ایستاده و زل زده به من. نمیتوانم تیزی نگاهش را تحمل کنم و می پرسم: _چیه؟ این بار لبخند تلخی به لب هایش جاری می کند. حکم نرگس ۶ سال زندان است و او را ۵ سال زودتر ازاد می کنند. نگاهش سراسر حسرت و دلتنگی. بی اختیار زیر گریه می زنم. کنار تخت می نشیند و دستانم را می گیرد. گرمی محبت به دستانم رسوخ پیدا می کند. دانه‌ی اشکش پشت دستم می افتد. لب می گزم و می گویم: _من بدون تو چیکار کنم؟ _من؟ من مگه چیکارم؟ لحن طلبکارانه به خود می گیرم و به او می توپم:" چی کاره ای؟ تو این هفته ها فقط بخاطر تو بود که تونستم زندانو تحمل کنم. تو بری من دووم نمیارم!" لب می گزد. _استغفار کن دختر! دووم نمیارم چیه؟ تو بخاطر اراده‌ی خودت بود که تا حالا دووم اوردی ازین به بعدم میتونی. خیلی این دوری طول نمیکشه مطمئنا هم رو ازاد می بینیم. _اگه نشد چی؟ من حبس ابد خوردم! _اولا که حتما حتما میشه. اگرم نشد ساکمو برمی دارم و بست دم در اوین می شینم و میگم منو برگردونین تو. آزادی به ما نیومده! بین گریه ها خنده ام می گیرد. زیر لب دیوانه ای نثارش می کنم. _چجوری پیدات کنم تو این شهر؟ _خیلی راحت! بهت آدرس خونمونو میدم. باید قول بدی هر وقت آزادی شدی اول اول بیای پیش خودم وگرنه حلالت نمیکنم! آهسته می خندم. وقتی میفهمد که حالم را جا آورده کاغذی می آورد و آدرسش را داخل می نویسد‌. کاغذ را با شوق می گیرم و در جای امنی می گذارم. گفته شده ازاد شده ها ساک شان را ببندند. به نرگس کمک می کنم تا وسایل مختصرش را ببرد. در حین کار دستش را روی شانه ام می گذارد و می گوید: _رویا جون؟ _جانم؟ _هر وقت احساس تنهایی کردی و فکر کردی کسی رو نداری به خدا فکر کن. حتی میتونی امتحان کنی و ببینی چقدر وجودش به آدم انرژی میده. نصیحتش را به جان می خرم. از وقتی همه‌ی بند خبردار شده اند نرگس قرار است برود یکی درمیان پیش می آیند و با او خداحافظی می کنند. یک چشم مان خون و دیگری اشک. وقتی همگی آزاد شده ها آماده می شوند دیگران دم در برای شان به صف می شوند. بیشتر از همه با نرگس خداحافظی می کنند. چشمانم از بس که اشک ریخته نایی ندارد و بدجور می سوزد. نرگس نگاهی پر معنا به من می اندازد و می گوید: _قولت رو که فراموش نمیکنی؟ _هیچ وقت! حتما میام. چشمانش را می بندد و بوسه ای به پیشانی بلندم می زند. یکی صلوات می فرستد، دیگری گریه می کند و دیگری شاد است. وقتی از او جدا می شوم انگار از هستی جدا شده ام و پر می شوم از خلاء هایی که به تنهایی از پس شان برنمی آیم. ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚪️⚪️شهید رئیسی با معاهده پاندمیک جهانی که ۸ روز دیگر اجلاسش میباشد مخالف بود .... جناب مخبر باید باید باید مخالف باشد و نباید آن را امضا کند ⚪️ میدونید موضوع دقیقاً چی هست؟ امضای نهایی معاهده پاندمی جهانی! که بخش اولش توسط سازمان ملل متحد تصویب شده(با امضای 194 کشور)! اگر این معاهده به طور کامل تصویب بشه، تمامی واکسن ها با QR کد متصل به شما اجباری خواهند شد و تمام زندگی شما(غذا، بنزین، مترو، موزه ها و... ) هم متصل به تزریق واکسن ها خواهد شد! و...... عزیزان این لینک در خواست مخالفت با معاهده پاندومی هست. شهید آیت الله رئیسی و شهید امیر عبداللهیان از مخالفین امضاء این معاهده بودند. لطفا برید و امضا کنید اطلاع رسانی هم کنید مردم بیخبرن https://www.karzar.net/106953
لقب سید الشهدا به چه کسانی داده شده است؟ اولین شخصی که لقب سید الشهدا به او داده شد حضرت حمزه عموی پیامبر بود و بعد از شهادت امام حسین علیه السلام این لقب به ایشان داده شد اگر بخواهیم از لحاظ نحوی رسیدگی کنیم باید بگوئیم الف و لام در کلمه سید الشهدا الف لام محلای به آل است یعنی الف لام جمع . پس معنای سید الشهدا یعنی آقای همه شهدا. از مطلب بالا فهمیده میشود لقب سید الشهدا را نمیتوانیم به شخص عادی بگوئیم و این لقب را باید شخص معصوم به شخصی بدهند. @haram110
☀️ آیا برای زیارت حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام در 23 و 25 ماه ذی القعده، آماده شده ایم؟ (روز ۱۲ و ۱۴ خردادماه) 🟢زیارت حضرت رضا علیه السلام در روز 23 ذی القعده از راه نزدیک و دور مرحوم سیّد بن طاووس در «اقبال الاعمال» می نویسد: «در بعضی از کتب اصحاب عجم ما که رضوان الهی بر ایشان باد، دیدم: زیارت مولای ما، حضرت رضا علیه السلام در روز بیست و سوم ماه ذی القعده از نزدیک و دور، با متنی از زیارات معروف آن حضرت یا هر متنی که زیارت بر آن صدق کند، مستحبّ است». (اقبال الاعمال، ص616/ بحارالأنوار، ج 101، ص44 به نقل از اقبال الاعمال) مرحوم شیخ مفید در «مسارّالشیعۀ» می نویسد: «در روز بیست و سوم ماه ذی القعدۀ سال 203 هجری، وفات سرورمان، حضرت ابوالحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام در سرزمین طوس اتفاق افتاد». (مسارّالشيعة، ص34) مرحوم شیخ رضیّ الدّین علیّ بن یوسف حلّی ، برادر علّامه حلّی نیز در العدد القویّۀ، وفات حضرت رضا علیه السلام را در بیست و سوم ذی القعده گزارش می کند. (العدد القوية، ص276/ بحارالانوار، ج49، ص293 و ج 98، ص198 به نقل از العددالقویۀ) 🟢زیارت حضرت رضا علیه السلام در روز 25 ذی القعده مرحوم محدّث قمی در «مفاتیح الجنان» و «وقایع الایام» می نویسد: «بدانکه میرداماد رحمۀالله علیه در رساله «اربعۀایّام» خود در بیان اعمال روز دحوالارض فرموده که زیارت حضرت رضا علیه السلام در این روز از افضل اعمال مستحبّه و اکدّ آداب مسنونه است».(مفاتیح الجنان، در اعمال روز دحوالارض/وقایع الایام ، ص102) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥مضرات استفاده از مصرف آب معدنی و استفاده از ظروف پلاستیکی @meshkatqom 🌹🌹 سلامتکده مشکات 🌹🌹
▫️🎞 ؛ 30 روز تا عیدالله الاکبر غدیر خم ✔️ اگر تمام خلایق جدا شوند از او خدا گواست که راه تمام خلق خطاست... 🖋 سرودۀ 🔹 حدیثی از حضرت پیامبر‌خدا محمد مصطفی صلی الله علیه واله 🎤 گروه همخوانی ⚠️شيعيان! نسبت به تبليغ غدير به قصد فرج كوتاهي نكنيم •••• 🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
حرم
‍ ┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ◻️▫️#ضرورت_معرفت امام معصوم علیه السلام قسمت • هفدهم ✔️ ✅ «وجه الله»بودن امام علی
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ ◻️▫️ امام معصوم علیه السلام قسمت • هجدهم ✔️ ✅ «وجه الله»بودن امام علیه السلام 🔻 حضرت امام محمد الباقر علیه السلام نیز در تفسیر آیه شریفه « کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» فرمودند: 💠 نَحْنُ الْوَجْهُ الَّذِی یُؤْتَی اللَّهُ مِنْهُ لَمْ نَزَلْ فِی عِبَادِهِ مَا دَامَ اللَّهُ لَهُ فِیهِمْ رَوِیَّهًٌْ فَإِذَا لَمْ یَکُنْ لَهُ فِیهِمْ رَوِیَّهًٌْ رَفَعَنَا إِلَیْهِ فَفَعَلَ بِنَا مَا أَحَبَّ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا الرَّوِیَّهًُْ قَالَ الْحَاجَهًُْ. «معناي آیه شـریفه این است که: هر چیزي غیر از دین خـدا از بین می‌رود. و ما هستیم آن وجهی که ازطریق آن به خـدا توجه میشود. مـا همواره در میـان بنـدگان خـدا حضور داریم تـا آنگـاه که خـدا در ایشان«رویّه» دارد. پس وقتی دیگر در ایشان «رویّه» نداشت، ما را به سوي خود بالا میبرد و آنچه را که دوست دارد با ما انجام میدهد. راوي پرسید: فدایتان گردم؛ «رویّه»چیست؟ حضرت امام محمد الباقر علیه السلام فرمودند : نیاز و حاجت.» 📚 بحارالانوار ج۲۴ ص۱۹۳ ✍... حاجت خدا در میان خلق به این است که میخواهد به آنها لطف کند و آنها را در مسـیر معرفت و بندگی خود قرارشان دهد. وطبق این حـدیث شـریف تـا وقتی خـدا بخواهـد چنین هـدفی را در میان خلق  عملی سازد، ائمه علیهم السلام را در میان آنهادحفـظ میکنـد و ایشـان را از روي زمیـن بر نمیدارد مجرا و مسـیر هـدایت الهی ایـن وجودهـاي مقـدس هسـتند که تنهـا راه شناسایی خـدا محسوب میشونـد و آنگاه که دیگر نخواهـد چنین هـدفی را پیاده کند، آنها را از میان خلق بیرون میبرند و آنچه دوست داشـته باشـد با آنها انجام میدهـد. 🟩 پس نمیتوان گفت که اینها اصـلا فانی و هلاک شـدنشان محال است، بلکه این امر به خواست و هدف خدای متعال در مورد ایشان و در مورد بندگان خود مربوط میشود. حـدیث جـامعی را در خصوص برخی از مقامـات اهـلبیت علیهم السلام مرحوم کلینی نقل کرده است که در آن امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: 💠 إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا عَيْنَهُ فِي عِبَادِهِ وَ لِسَانَهُ اَلنَّاطِقَ فِي خَلْقِهِ وَ يَدَهُ اَلْمَبْسُوطَةَ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّأْفَةِ وَ اَلرَّحْمَةِ وَ وَجْهَهُ اَلَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ وَ بَابَهُ اَلَّذِي يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ خُزَّانَهُ فِي سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ بِنَا أَثْمَرَتِ اَلْأَشْجَارُ وَ أَيْنَعَتِ اَلثِّمَارُ وَ جَرَتِ اَلْأَنْهَارُ وَ بِنَا يَنْزِلُ غَيْثُ اَلسَّمَاءِ وَ يَنْبُتُ عُشْبُ اَلْأَرْضِ وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ لَوْ لاَ نَحْنُ مَا عُبِدَ اَللَّهُ . «خداوند ما را آفرید، پس خلقت ما را نیکوساخت. و ما را صورت بخشید، پس صورتهـاي نیکو به ما داد. و ما را چشم خود در میان بنـدگانش، و زبان گویاي خود در میان خلقتش، و دست باز خویش در مهربـانی و رحمت بر بنـدگانش، و روي خـود که وسـیله توجه به اوست، و دَرِ خویش که بر او دلالت میکنـد، و گنجینه داران خود در آسـمان و زمینش قرار داد. به سـبب ما درختها میوه داده و میوه ها به ثمر رسـیده و نهرها جاري گشـته انـد. و به سبب ما باران از آسـمان میبارد وگیاه از زمین می روید. و به وسـیله عبادت ما خـدا پرسـتش میشود. و اگر ما نبودیم خدا عبادت نمیشد.» 📚 اصول کافی کتاب التوحید باب‌النوادر ح۵ (ر.ک: تصویر الحاقی) 🔵ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔵 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است.. |
▫️ 📌 قسمت دهم✔️ 2️⃣ فایده اخروی شناخت حضرت فاطمةالزهرا علیهاالسلام در چیست؟ 🔰 وقتی سخن از آخرت می‌شود همه انسان‌ها می‌خواهند از آتش جهنم و عذاب آن دور باشند. محبت حضرت فاطمةالزهرا علیهاالسلام انسان را از آتش جهنم باز می‌دارد. 👈 محبت بدون شناخت به حد کمال نمی‌رسد و امکان نشان دادن محبت بدون شناخت کافی و روش درست اظهار محبت بدون شناخت جایگاه و شأن حضرت فاطمةالزهرا علیهاالسلام ممکن نیست. ✅ در حدیثى از حضرت پیغمبر اکرم محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمده است که فرمودند: 🔺 اِنَّما سَمَّاهَا فَاطِمَة لاَنَّ اللهَ فَطَمَها وَ مُحِبِّیها عَنِ النّارِ او را فاطمه علیها السلام نام نهاده؛ زیرا خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ باز داشته است 📚 بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۲‌. 🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
حرم
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️#منتخب_الأثر • قسمت - دویست • پنجاه- دو✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️ • قسمت - دویست • پنجاه- سه✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️ 📕📗🔍🔎📘📙 ✔" در تحقق ولادت حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف و کیفیت و تاریخ آن و برخی حالات مادر بزرگوار آن جناب و اسم او علیهما السلام . " ✍... پنجمین و آخرین روایت منتخب از این عنوان از مجموع 449 روایت ، از منابع غنی ✨شیعی بیان میگردد: ...👤...أحمد بن حسن بن أحمد بن إسحاق قمی رحمت الله علیه می گوید : هنگامی که خلف صالح علیه السلام متولد شد ، از سوی مولایمان حضرت امام حسن العسکری علیه السلام نامه ای به دست جدم احمد بن اسحاق رحمت الله علیه رسید که در آن به دستخط حضرت - که با همان دستخط توقیعات را به جدم می نوشتند - نوشته بود : ❇️ وُلِدَ لَنا مَولودٌ ، فَليَكُن عِندَكَ مَستوراً ، وَ عَن جَميعِ النّاسِ مَكتوماً ، فَإنّا لَم نُظهِر عَلَيهِ إلّا الأقرَبَ لِقَرابَتِهِ ، وَ الوَلِيَّ لِوَلايَتِهِ ، أحبَبنا إعلامَكَ لِيَسُرَّكَ الله بِهِ مِثلَ ما سَرَّنا بِهِ ، وَالسَّلامُ. ✴️ برای ما نوزادی متولد شده و باید این خبر نزد تو پنهان بماند و از همهء مخالفان پوشیده باشد ، چون ما فقط خویشاوندان را به خاطر خویشی و دوستان را به خاطر ولایتشان از این امر آگاه نمودیم و دوست داشتیم این خبر را به تو نیز اعلام کنیم تا خداوند تو را به آن خوشحال کند ، همانطور که ما را به خود او خوشحال نمود ، والسلام. 📕📗🔍🔎📘📙 ✔️ کمال الدین ۴۳۳/۲ ب۴۲ ح۱۶ ✔️ اثبات الهداة ۴۸۴/۳ ب۳۲ ف۵ ح۲۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🆕 سلسله جلسات کوتاه 🔺 🖼إعرف امامك !! امام زمانت را بشناس !! ▫️در بیان استاد 🔸قسمت • بیست-یکم : موضوع : ▫️ طول عُمر حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف قسمت • نهم ✔️ 🌐..نشر حداکثری در دیگر کانال ها با اسم و نام کانال خود شما دوستان بلامانع است و باعث خوشحالی جناب استاد و ما می گردد💐 •••• 🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 دوشنبه 🔺 ۷ خرداد / جوزا ۱۴۰۳ 🔺 ۱۸ ذی القعده ۱۴۴۵ 🔺 ۲۷ می ۲۰۲۴ 🌓 امروز قمر در «برج جدی» است. ✔️ مناسب برای امور زیر است: امور تجاری امور زراعی امور ازدواجی امور مشازکتی خرید مغازه اقدامات قضایی قرض و‌ وام دادن و گرفتن عمل جراحی آغاز درمان از شیر گرفتن کودک امور مربوط به حرز 🌎🔭👀 🚘 مسافرت مکروه است. 👶 زایمان نوزاد مبارک و روزی‌دار خواهد بود و هرگز فقیر نشود و زندگی خوبی خواهد داشت. ان‌شاءالله 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب دوشنبه) فرزند حافظ قرآن گردد. ان‌شاءالله 🌎🔭👀 💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث غم می‌شود. 🩸 حجامت، خون‌دادن باعث قوت بدن می‌شود. 🔵 ناخن گرفتن روز مناسب و دارای برکات خوبی است از جمله قاری و حافظ قرآن گردد. 👕 بریدن پارچه روز بسیار مناسبی و موجب برکت می‌شود. 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب دوشنبه) دیده شود، تعبیرش در آیه ۱۸ سوره مبارکه "کهف" است. ﴿﷽ و تحسبهم ایقاظا و هم رقود﴾ خانه‌ یا ملکی جدید در تصرف خواب بیننده در می‌آید، یا ماه قبل یک کار خیری اشتباها به او رسیده و در آخر معلوم می‌شود که آن کار خیر، اشتباه بوده است. مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع فجر تا طلوع آفتاب از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز دوشنبه «یا قاضی الحاجات» ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه «یا لطیف»، موجب یافتن مال کثیر می‌گردد. ☀️ ️روز دوشنبه متعلق است به: 💞 علیه‌السلام 💞 علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز دوشنبه پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی💗 قسمت158 آمار زندانی ها هر روز کم می شود. حکومت وقتی جلوی خ
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس‌ࢪرویایی💗 قسمت159 نرده ها کنار می روند و مثل کبوتران در قفس در آسمان آزادی به پرواز در می آیند. بی هوا شیشه‌ی بغض در گلویم می شکند. دوان دوان خودم را به میله ها می رسانم و به آن ها می چسبم. رو به نرگس داد می زنم: _نرگس! نرگس جان سر قولم هستم. نرگس از دور برمی گردد و با خنده نگاهم می کند. دستش را تکان می دهد و می رود... می رود... من می مانم و دیوارهایی که هر لحظه به من نزدیک می شوم. انگار پرنده‌ی روح که تا ساعتی پیش در آزادی به پرواز درآمده بود یکهو بالش شکست! بند خلوت می شود و هر کس به سویی می رود. من همان جا کنار میله ها می نشینم. آهی می کشم، تحمل دیدن سلول بی نرگس را ندارم. در بین احساس غربت هستم که صدای نحس سمیرا به گوشم می رسد: _تو نباید بهش وابسته می شدی. بدون نگاه کردن به او می گویم:" من وابسته نشدم!" صدای پوزخندش بر گوش هایم خراش می گذارد. _از قیافه ات مشخصه. خودتو جمع کن! تو چیریکی ناسلامتی. تو اینجوری واسه یه دختری که نه به لحاظ فکری بهمون می خوره نه سیاسی، بی تابی می کنی. مگه نمیدونی تعلقات توی زندگی یه چیریک یعنی هیچ و پوچ؟ با این کارا سابقه ات رو خراب نکن! بعدشم یکم بعد که رژیم تغییر کنه بهشون نیاز داری. وقت غنیمت جمع کردن یکهو دیدی یه نفر آتویی از تو داره! حرف هایش پر است از بی مهری و تهدید! جوابی به او نمی دهم تا بدانم حرف هایش برایم به اندازه بال یک پشه اهمیت ندارد! دور شدنش مرا خوشحال می کند. دستم را به دیوار می گیرم و بلند می شوم. برای ناهار نمی روم. بند سوت و کور شده. چند نفری که از کنار سلول مان رد می شوند سرکی به داخل می کشند. بعد هم آه سر می دهند و به جای خالی نرگس نگاه می کنند. به آدرسی که نرگس برایم گذاشته نگاه می کنم. نمیدانم چقدر می گذرد اما این را می دانم که آدرس را خوب خوب حفظ شده ام و حتی به چین و خم کاغذ واقفم! عصر برای این که حال و هوایی عوض کنم در کنار جمعی می نشینم. اعضای آن همه جز گروه های چپی هستند. یکی که تازه وارد است از اوضاع بیرون می گوید. از اعتصاب شهرداری تا اعتراضاتی که شب و روز نمی شناسد. گاه از اعلامیه های یکی در میان آیت الله خمینی و خبرهایش برایمان می گوید. سمیرا که اسم آیت الله را می شنود دندان بهم می ساید و می گوید: _از رهبرای خودمون بگو. چرا از خمینی میگی؟ از نفر هم بحث را عوض می کند. با این که دوست ندارم اختیار ذهنم به دست دیگری باشد اما مجبورم خودم را در چنین جلسه هایی قرار دهم. اگر کسی به شک من باخبر شود شاید دیگر هیچ وقت نتوانم پیمان را ببینم. گوشه ای از محوطه نشسته ام و دست هایم را بهم می مالم و ها می کنم. سردی هوا روز به روز بیشتر و بیشتر می شود. بدنم از سرما مور مور شده. به دیگران نگاه می کنم که در حال انجام کاری هستند. نوک بینی ام به سرخی می زند. وقت هواخوری تمام می شود خودم را بین پتو می بینم. کم کم یخ وجودم آب می شود. دو نفر از هم سلولی هایم در حال پچ پچ هستند. کبری وارد می شود. مرا صدا می زند و می گوید: _مُشتلوق بده! _واسه چی؟ دهانش را به گوشم نزدیک می کند و لب می زند:" شاه فرار کرده." با چشمان گرد نگاهش می کنم. هنوز نگاهم به لب هایش است و در شوک خبر هستم. به پته تپه می افتم و می پرسم: _تُ.. تو مطمئنی؟ با حرکت چشمانش مرا خاطر جمع می کند. _آره! روزنامه چیا خبرشو تو بوق و کرنا کردن. منم خبرشو دارم. هنوز هم گیج و منگم. باورم نمی شود! یعنی همه چیز را رها کرده؟ به همین وضع خفتانه فرار کرده؟ کبری پوزخندی می زند و می گوید: _گفته میرم استراحت کنم و برگردم. آره مرگ خودش! میگن یه عالمه پول و طلا کش رفته و برده. از حلقومش پایین نره ایشالا! کم کم حس شادی در میان رگ هایم می دود. قلب با امید می تپد و لبخند کمانی شکل از لب هایم دور نمی شود. کبری بعد هم به من می گوید که این قضیه را جایی بازگو نکنم. قبول می کنم و او می رود. حس سرما بخاطر هیجانی که کشیده ام شده است حس گرما! در پتو که چه عرض کنم در پوست خودم هم نمی گنجم. بی هوا دست می زنم و می خندم. لعیا و مریم که در سلول هستند با تحیر مرا نگاه می کنند. حیف که از سر درون نمی توانم چیزی بگویم و مدام لب می گزم. ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس‌ رویایی💗 قسمت160 رفتن شاه مرا دلگرم تر می کند. به پیمان فکر می کنم و لحظه ای چشم در چشمش بدوزم. مطمئن نیستم آن لحظه به هوش باشم دیگر! جای دلتنگی هنوز بر روی قلبم درد می کند. در بند ولوله ای افتاده و بعضی ها نقشه‌ی شورش می کشند ولی از نظر من این خودکشی است! با کمی صبر کردن همه چیز درست می شود. پاسبان از پشت میله ها نام مرا صدا می زند. با تردید برمی خیزم و پیش می روم. پشت سرش در راهرو قدم برمی دارم و با خود فکر می کنم یعنی چه کارم دارند؟ نکند بخاطر خبر فرار شاه به من مظنون شده اند؟ نمیدانم چه شده اما در دلم رخت می شویند. تا به پشت در اتاق مدیر می رسیم دستانم از عرق خیس شده. پاسبان با ورود فوراً ادای احترام می کند و بعد مرا وارد می کند. سرم را پایین می اندازم و وارد می شوم. صدای رئیس زندان به گوشم می رسد که می گوید: _به به خانم توللی! مهمان ویژه ای دارین. این را که می شنوم سر بلند می کنم. چشمانم با دیدن کیانوش پر از نفرت و خشم می شود. سریع نگاهم را می دزدم. رئیس پیش می آید و می گوید: _مهمان عزیزی هستند و باید احترامشون رو هم نگه دارین. بعد رو به کیانوش می کند و می پرسد:" کاری که با من ندارین؟" کیانوش هم با لبخندی از او تشکر می کند. با رفتن رئیس و پاسبان من می مانم و کیانوش. نگاهش سنگین دمی مرا رها نمی کند. بعد از سکوتی سخت می گوید: _بیا بشین. بدون این که نیم وجب هم نگاهم را خرجش کنم به علامت منفی سر تکان می دهم. نفس عمیقش را با صدا به بیرون هول می دهد. نمیدانم آهش برای چیست اما به نظر جگرسوز است. _من که برات ارزشی ندارم و خوب اصرار نمی کنم. اصلا هر طور راحتی. _کارم داشتی؟ _کار که... چی بگم. من برای مدتی از ایران میخوام برم اگه میخوای تو رو از اینجا فراری بدم و باهم بریم. نظرت چیه؟ پوزخندی تحویلش می دهم. _هه! کجا؟ نکنه شاهنشاه تون رفته شما هم تشریف می برین؟ _خیر! ایشون فعلا رفتن من هم همین طور. بخاطر خودت میگم. چرا عمرتو الکی هدر میدی؟ یعنی من اینقدر نفرت انگیزم؟ چه چیزی در من دیدی که ارزش نیم مثقال نگاهتم ندارم؟ بازدمم را از دهان خارج می کنم. کمی جواب را در ذهنم مزه می کنم و زبان می چرخانم:" من عمرمو هدر نمیدم. همین روزاست که آزاد بشم و شما فراری این کشور و اون کشور. نمیدونم چی توی خودت دیدی که اینجوری کُری میخونی، دور دور کسایی که همش میخواستین سرشونو زیر آب کنین. تمام شد دوران زنده باد شاهنشاه گفتن. _فکری کردی به همین راحتی کار تمومه؟ حق داری اینا رو بگی چون دور و بری هات گوشتو پر کردن. اما بزار اینو بگم که اگه شاه دست از سرتون برداره، آمریکا کسی نیست که به همین راحتی ول تون کنه. زیر کفش های کاخ سفید نشینا له میشین! آمریکا یعنی تموم دنیا. پس اینقدر بچگانه نگاه نکن. گر چه ته دلم خالی می شود اما روحیه ام را جلوش حفظ می کنم. _تو هم حق داری به اینا خودتو دل خوش کنی. اگرم اینی شد که تو گفتی من حاضرم کنج این زندان موهام همرنگ دندونام بشه اما با همچون تویی نیام. بزار منم بهت یه چیزی رو بگم اگه امریکا هم وارد گود بشه ما آزادی رو با چنگ و دندون میگیریم. _هه! با یه تشکیلاتی که نصفشون کشته شدن و باقی هم توی زندانن؟ تازه اگرم آزاد باشن کاری ازشون برنمیاد. این مملکت با وجود شهنشاه رنگ پیشرفت می بینه. _پیشرفت؟ منظورت مونتاژه؟ یا مستشارایی که دارن گونی گونی سرمایه مونو می دزدن؟ یا علمی که تنها ازش بهمون الفبا یاد میدن و باقیش مختص مستشاراست؟ اونا حتی به شاه مملکت که مثل سگ براشون دم تکون میده اهمیت نمیدن. بعد میخوای برای ما دلشون بسوزه؟ از نظر اونا ما از سگ آمریکایی هم کمتریم بفهم اینو! خشم در چشمانش شعله ور می شود. با قدم های بلند به طرف نزدیک می شود. چشم در چشم هم، در حالی هر یک محکم سر حرف هایمان ایستاده ایم. دست لرزانش که برای کوبیدن به دهانم آماده شده بالا می رود اما پایین امدنش را نمی بینم. ابرو پر چین می کند و آهسته دستش را برمی گرداند. متوجه شده من همپایش نیستم. چشمانش را می بندد و بعد برای کمی به موزائیک های کف اتاق نگاه می کند. _باشه! هرکی هر چی بگه امیدوارم درست بگه. کاش هیچ کدوممون پشیمون نشیم. من میرم اما... اما... باقی حرفش را می خورد. با برداشتن کیف از روی صندلی بدون خداحافظی بهم تنه می زند و رد می شود. ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌