eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️نماز روز چهارشنبه توسل به امام جواد(علیه السلام): دو رکعت بلافاصله بعد از نماز عصر توسل به امام جواد مثل نماز صبح و بعد از سلام ۱۴۶ مرتبه«ماشاالله لا حول و لا قوه الا بالله»و بعد حاجت میخواهید. 🆔️ @haram110
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرب به اهل بیت ۱۳.mp3
10.42M
🔺رزق معنوی🔺 چرا ما یه موقع‌هایی از دست خدا و اهل بیت علیهم السلام شاکی میشیم؟ چکار کنیم هیچ وقت بین‌مون شکرآب نشه؟ استاد شجاعی | استاد میرباقری 🆔️ @shahrenore 🆔️ @meshkatqom
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
39.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الفرار الفرار محمود عیدانیان بماند به یادگار
✴️ پنجشنبه 👈21 تیر /‌ سرطان 1403 👈5 محرم 1446 👈11 ژوئیه 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🔥 ورود حصین بن نمیر لعین با 4000 سواره نظام به کربلا. ⏺روز شکافته شدن رود نیل برای حضرت موسی علیه السلام و غرق شدن فرعونیان. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ⛔️صدقه و خیرات شب جمعه ثواب مضاعف دارد و رفع نحوست کند. 🚘مسافرت : مسافرت همراه صدقه بلامانع است. 👶برای زایمان مناسب و نوزاد حالش خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امروز: مباشرت هنگام زوال ظهر مستحب و فرزند حاصل عاقل و سیاستمدار و آقا و بزرگوار خواهد بود و شیطان نزدیک وی نشود و هیچگونه انحراف و نادرستی ندارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج سنبله و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️خرید باغ و زمین کشاورزی. ✳️نو بریدن و پوشیدن. ✳️ارسال جنس به مشتری. ✳️خرید مسکن و منزل. ✳️قباله و قولنامه نوشتن. ✳️و امور تجاری و تعلیمی نیک است. 🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. مباشرت امشب : پس از فضیلت نماز عشاء فرزند سخنوری بسیار نطاق و بیانی رسا و دلربا دارد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود. 💉💉 حجامت. فصد زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ،باعث زردی رنگ می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از آیه ی 6 سوره مبارکه "انعام" است. الم یروا کم اهلکنا من قبلهم... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود . و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد. 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
حرم
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ #کا
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ ☆☆قسمت ۲۷۶ و ۲۷۵ بی‌بی‌رعنا دستم را میگیرد و کلی هوایم را دارد.اتاق پذیرایی‌شان را میدهند به ما.بچه آرام خوابیده.مدام در دل قربان صدقه‌اش میروم. به دنبال اسمی در ذهنم میچرخم.با یافتن نام امید لبخند میزنم. امید! چقدر این نام به او می‌آید.امید زندگی دوباره و شروعی از نو.وقتے فکرش را میکنم میبینم اصلا خدا او را برای این به من داد تا امیدوار باشم که هنوز هم او مرا دوست دارد. بی‌بی‌رعنا خوراکیهای مفید برایم می‌آورد.عفت خانم با شرم تشکر میکند.و بی‌بی‌رعنا مینشیند به تعریف.و میپرسد: _اذان تو گوشش گفتین؟ من و عفت خانم نگاه هم میکنیم و میگوییم نه!لبخند میزند و میگوید: _اگہ میخواین حاج آقایی داریم توی محل که واقعا مرد بزرگی هستن.همه بچه‌هاشونو میبرن پیششون اذون بگن. اتفاقا از دوستای صمیمی حاج مهدے هستن.میخواین بریم پیششون؟ با شوق قبول میکنیم.آن روز و آن شب نه عفت خانم و نه بی‌بی‌رعنا اجازه نمیدهند من دست بہ سیاه و سفید بزنم.اولین شب را کنار پسرم صبح میکنم.حس نابیست و غیرقابل وصف.اصلا اذیتم نمیکند.انگار ملاحظه‌ی مادرش را میکند. فردا همگی میرویم به خانه‌ی همان حاج آقایی که بی‌بی‌رعنا میگوید.از چهره‌‌اش تواضع و نورانیت میبارد.بابا اسماعیل بچه را به دستش میدهد.با چشمان کم‌سو نگاه میکند و زیرلب میخواند: _آقا رسول الله فرمودند إنَّ الوَلَدَ الصّالِحَ رَيحانَةٌ مِن رَياحينِ الجَنَّةِ؛(فرزند شايستہ و خوب گلے از گل‏هاے بهشت است.)...وقتی خدا به شما فرزندی عنایت میکند مسئولیت بزرگی بہ گردنتان هست. این فرزند باید نام نیکو داشته باشد و از همه مهمتر مادر و پدر سعی در تأدیب کردن فرزند داشته باشند.کاری کنید فرزندتون حامل و عامل به قرآن باشه زیرا بعد از مرگ فرزند صالح یکی از چیزهایست که به انسان سود میرساند. بعد هم با نام خدا در گوش بچہ اذان و اقامه را میخواند.بعد از آن همگی صلوات میفرستیم.از من نام بچه را میپرسند و نمیدانم چه بگویم.بابا اسماعیل رو به روحانی میگوید: _حاج آقا خودتون یه اسم انتخاب کنید. پیرمرد نورانی جواب میدهد: _نه! اول نظر مادر.مادر حق انتخاب اسم داره..اول بگذارین ایشون بگن. همه‌ی نگاهها به‌ طرفم می‌آید.نام امید در سرم میچرخد و آهسته میگویم: _امید حاج آقا.. امید! تبسم به لبهایش مینشیند و تکرار میکند: _امید... به‌به! ان شاالله در هر دو سرا امید پدر و مادرش باشه. تشگر میکنیم و کمی بعد بیرون می‌آیم.نمیدانم آیا کسی برای انتخاب نام به من چیزی خواهد گفت یا نه ولی چهره هایشان که راضی بنظر میرسد. بہ اصرار بی‌بی‌رعنا چهار روزی میمانیم.یکی از همان روستایی‌ها به دنبالمان می‌آید و به روستا برمیگردیم. پوپک و پژمان یک لحظه از امید غافل نمیشوند.مدام دورش میچرخند.عفت خانم هم هروقت میبیندشان میگوید بچه را بوس نکنند و دورش نچرخند.امید پسری آرام است و خیلی کم مرا اذیت میکند.عفت خانم با دیدن آرامی بچه میگوید: _مادر نگا! این بچه از همین حالا هواتو داره.من بچه‌ای اینطور ندیدم که آروم باشه. گاه بخاطر همین آرام بودنش ترس مرابرمیدارد. انقدر ساکت میماند که میترسم بلایی سرش آمده باشد! روزهای سخت اما خوشی است.حتی صبحهای زود که در حیاط و در سرما کهنه میشویم.با تمام اینها از زندگی‌ام هستم. شاکرم خدا این چنین زندگی‌ام را به وجود امید گره زده. بابا اسماعیل برای من و امید کم‌نمیگذارد. همان ماه اول ولیمه میدهد و قوم خویششان را دعوت میکند.بوی قیمه همه جا را پر کرده است.درحال رفت و آمد هستم که به ناگاه میشنوم یکی با دیگری پچ‌پچ میکند: _نگا! انگار نہ انگار پسر و دخترشون چیکار کردن.واسه‌ی بچه‌ی پسر خائنشون چه کارا که نکردن! دیگری میگوید: _خجالتم خوب چیزیه.من بودم یه لحظه هم تو این آبادی نمیموندم.اینا که روز روشن راست راست دور روستا میگردن. بغض گلویم را چنگ میزند.سریع وارد آشپزخانه میشوم و پشت پرده هق هقم بلند میشود.نمیدانم من دل‌نازک شده‌ام یا حرفهایشان عجیب دلشکننده بود! مثل آب خوردن قضاوت میکنند.یعنی بخاطر پیمان و پری این خانواده نباید در روستایشان بمانند؟ حتی اگر از کارهای فرزندانشان بعدها مطلع شده‌اند؟با کنار رفتن پرده سریع برمیخیزم و اشک گونه‌ام میزدایم.عفت خانم بی‌آنکه نگاهم کند میگوید: _اینجایی؟ بیا دختر بیرون.بیا بی‌بی‌رعنا اومده. چشم میگویم.میخواهد برود اما یکهو می‌ایستد.برمیگردد و در چهره‌ام نگاه میپراند. _خوبی مادر؟ نمیدانم چرا بغضم میترکد.دلواپس میشود و میپرسد: _چیشده؟ چرا گریه میکنی؟ سعی دارم به خودم مسلط شوم. _خو..خوبم. چیزی نشده! _این چه جواب سربالاییه؟نگرانم کردی. بگو عزیزم. نمیخواهم ناراحتش کنم. _بعدا بهتون میگم. ☆ادامه دارد..... ☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه) ☆ ┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
┏◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚◚┓ ☆اَلابِذِکرِالله‌تَطمَئِنَّ‌القُلوب ☆☆رمان بلند امنیتی-بصیرتی-عاشقانه ☆ ☆☆قسمت ۲۷۷ و ۲۷۸ وقتی متوجه مصمم بودنم میشود باشه میگوید.پرده را می‌اندازد و میرود.آبی به صورتم میزنم..چادرسفیدم را روی سر جابجا میکنم.به استقبال بی‌بی‌بی‌رعنا میروم.جعبه‌ی شیرینی را به دستم میدهد.تشکر میکنم و او را در بغل میگیرم. _محسن خیلی سلام رسوند.کار پیش اومد باعث شد با پسر خواهرم بیام. _سلامت باشن.قدم سر چشممون گذاشتین.خیلی خجالت دادین. راضی به زحمت نبودیم این همه راه! _چہ زحمتی. بهتر شد از تهران زدم بیرون. یکم دار و درخت ببینم دلم وا شه. لبخند زنان و راضے وارد خانہ میشویم.در اتاق مهمانها مینشیند.عفت خانم برایم غذای متفاوتی می‌آورد و میگوید که مادر نباید از غذای عقیقه بخورد.بی‌بی‌رعنا بیشتر برایم از احکام عقیقه میگوید.حس مادرانگی در کلامش جاریست.برخلاف میلم غروبی سوار ماشین میشوند و میروند. دستهای پینه بسته‌ی بابا اسماعیل دلم را آتش میزند.او عجیب مثل پدر واقعی به من مهر میورزد.روزی که برای چکاب امید رفتم، پمادی هم برای دستان بابا اسماعیل گرفتم.خیلی دعایم کرد.بابا اسماعیل وارد اتاق میشود. _کارم داشتین؟ بابا اسماعیل حواسش انگار پی من نیست و میگوید: _باشه...حالا بعدا میام. پی بابا اسماعیل را میگیرم.مطمئنم در چشمانش حرفها نهفتہ بود.عفت خانم میگوید توی حیاط است.از کنار دیوار آجری صدایش میکنم.در حال هیزم خورد کردن است.رویش را به من میکند و میگوید: _فردا احمدآقا میاد پی هیزما.میگم خوردش کنم ببره. کارش را تایید میکنم.کنارش میروم و خوب به چشمانش نگاه میکنم و میگویم: _بابا اسماعیل؟ کارم داشتین؟اومدین توی اتاق فکر کنم کارم داشتین. _آ..آره.راستشو بخواے.. مکث میکند و گوشم منتظر میماند. ‌_تو..با پوپکم فرقی نداری.دوستت دارم. دلم میسوزه وقتی اینطور میبینمت.دلم میخواد همیشه خوشحال باشی. _من حالم خوبه با..با! لبخندش عمیقتر میشود. _میدونم بابا...هر وقت به تو و امیدجان نگاه میکنم حس شرمندگی دارم.چرا نباید سایه‌ی یه پدر بالای سر این بچه باشه.خدا لعنت کنه اونایی که برای منافعشون با ذهن آدم بازی میکنن و به اسم هرچی هس بچه‌های مردمو فریب میدن.گاهی میگم شاید تربیت من درست نبود.همیشه از خدا خواستم کم بده رزق‌مونو ولی بده.خدا رو شکر هم یه نون حروم سر سفره جلوی زنو بچم نذاشتم.نمیدونم چرا این شد... دلم به حالش میسوزد. _حق دارین.اما گاهی هرچقدر نون حلال باشه نمیشه تاثیر محیط رو انکار کرد.من هم خیلی به این چیزا فکر میکنم.کاش اینطور نمیشد.کاش پای عقاید پوشالی پیمانو از دست نمیدادیم و ای کاش پیمان برمیگشت. هیزمها را رها میکند و سرش را پایین می‌اندازد. _راستشو بخوای نمیدونم چطور بگم تا خوب منظورمو متوجه بشی دخترم.تو هنوز جوونی و کلی راه در پیش داری. درست نیست زندگیت اینطور بگذره. حق تو اینه بهترینها رو داشته باشی.دلم آتیش میگیره وقتی امید رو اینجوری میبینم.هنوز اونقدر جوونی که نباید اسم بیوه روت بزارن.چی بگم والا... یه بنده خدایی هست بهم گفته یه چیزایی بهت بگم.مدیونی فکر کنی جز به صلاح خودت حرفی میزنم.تا عمر دارم پای تو و امید میشینم.براتون زحمت میکشم اما هیچی اینا جای یه زندگی واقعی رو نمیگیره. حرفهاے بابااسماعیل بدجور مرا بهم میریزد. یکجورهایی میفهمم میخواهد چه بگوید. _می...میخوام بگم تو اینجا نمون.انگ اینجا زیاد روی پیشونیمه. دوست ندارم یه کلام درمورد تو و امید کسی غلط حرف بزنه.اون بچه بزرگ بشه نباید شرمنده‌ی همچین پدری بشه..چون کاره‌ای نیست. دست خودش نیست که اینا! چرا تا عمر داره خجالت بکشه از جرمی که مرتکب نشده؟!بِ..بهتره هم برای تو و هم برای امید که یه زندگی جدید شروع کنین.اگه لازمه این راز دفن بشه و به گوش امیدمم نرسه حاضرم غم دوری‌تونو تحمل کنم اما پسرم سرشکسته نباشه. انگار بدجور بغضش گرفته و نمیتواند حرف بزند.شانه‌هایش به لرزه درمی‌آید و دنیایم را تیره و تار میکند. _بابا اسماعیل خوبید؟ صدای آهش در گوشم میپیچد. _امان از حرف مردم بابا..تا دیروز با عزت و آبرو داشتم تو روستا زحمت میکشیدم ولی از وقتیکه این ماجرای عجیب پیش اومد و دهن به دهن چرخید پیر شدم بابا.. پیر!تا امروز هرطور بود تحمل کردم این زخم زبونا رو اما از یه جاهایی نه تنها زبان بلکه چشمشون هم تیر میشه.تو نمیخواد بابا اینجا باشی.خودم کار میکنم پولی دستم میاد برات توی تهران خونه اجاره میکنم.این بچه نباید اینجا بزرگ بشه. دلم بدجور برای غرور زخم‌خورده‌اش میسوزد. معلوم نیست این بار چه اتفاقی افتاده! _نه من نمیزارم برم. _بخاطر پسرت برو بابا.یکم به آینده‌ش فکر کن. نمیخواستم اینو الان بگم اما چی بگم..مثل استخون توی گلوم گیر کرده. یه بنده خدایی هم گفته... ☆ادامه دارد..... ☆☆نویسنده؛ مبینا رفعتی(آیه) ☆ ┗◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛◛┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از حرم
🕯پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است... 🕯پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ... 🕯پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ... 🕯پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ... 🕯چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را, تنها به فاتحه ای قانعند 🌸روزپنجشنبه اموات چشم به راهند🌸 🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁 ✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨ السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله.🌟 🕊نثار اروح مطهراهل البیت(علیهم السلام) اولیاءالله،رجال الغیب،مراجع تقلید بخوانیم الفاتحه مع الاخلاص والصلوات🕯🌹
هدایت شده از حرم
👌دوستان و سروران گرامی! شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم. زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام: http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/ زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام: http://alkafeel.net/zyara/ توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣😢🙏 گفتارهاي منبر را مقدّمه برای روضه سیّدالشّهدا علیه السلام مي ‏دانم، و روضه را مقدّمه براي دعا برای امام زمان علیه السلام مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جمعه اصفهان، در سال 1392 قمری می فرمود: خوراك، هر چقد مطبوع و خوب باشد، اگر نمك نداشته باشد، آدم از آن خوراك لذت نمي ‌برد. خوراك بايد نمك داشته ‏باشد. محبوب شما هم، هرچه قدر زیبا باشد، اگر نمك نداشت، صباحت بدون ملاحت، دلربا نمي‏شود. مجمع روحاني هم همين ‌طور است. مجامع روحاني، هرچقدر هم پرمعنا باشد، اگر نمک نداشته باشد، لذّت ندارد. نمك مجامع روحاني، توسّل به امام حسين علیه السلام ،ذکر سیدالشهدا علیه السلام و گريه بر امام حسين علیه السلام است. من در این باب، خيلي حرف‌ها دارم. در دهه عاشورا، اگر از چشم خود من اشك جاري نشود، آن شب و روز براي من منفور و مطرود است. چشمي‏كه در دهه عاشورا خشك بماند و نگرید، آن چشم پيش بنده منفور است. مجمع روحاني كه منعقد شود و در آن، توسّل و توجّهي به ناحیه امام حسين علیه السلام نشود، آن مجمع در نظر بنده بي ‌نمك است. لهذا، خواه ناخواه باید در خانه امام حسين علیه السلام هم برويم. بايد تا كربلا يك قدم برويم، حالا كم يا زياد. همين قدر كه حال عزایي در مجلس پيدا بشود، خدا را می ‌خوانم. يك شعري از «علامه بحرالعلوم» يادم آمد. در نظر بنده اعتبار اشعار علامه بحرالعلوم از مقاتل معتمده كمتر نيست. در آن مجموعه مفصلی كه راجع به مرثیه سيدالشهداء علیه السلام سروده است، دو تا شعر دارد که اجمالاً معنی آن، این است: لشکر! چرا مرا دعوت كرديد؟ شما مرا دعوت كرديد. نامه‌ها نوشتيد. فرستاديد. مهمانتان دست زن و بچه ‌اش را گرفته و آمده‏ است، به سرزمين شما وارد شده‏ است. مهمان اگر دعوت شد، وقتي وارد بر میزبان مي‌شود، هرچه طلب كند، مادامی‌که ميزبان قدرت دارد، بايد خواسته مهمان را برآورد، چون دعوت كرده ‏است. مهمان شما وارد شده ‏است، مهمان شما از شما طلب يك جرعه آب می كند. آيا دادرس و فريادرسي هست به داد اولاد پيغمبر صلّی الله علیه و آله برسد؟ يك شربت آبي به آن ‌ها بدهد؟ آيا يك فرد بامروّتي پيدا مي‌شود به اين بچه شيرخواره من رحم كند؟ بنده گفتارهاي منبر را مقدّمه برای روضه مي ‏دانم، روضه را مقدمه براي دعا مي ‌دانم. حالتان، حال توجّه به خداست، چند تا آمين بگوئيد، آن وقت تشريف ببريد. خدايا! به قطرات خون امام حسين علیه السلام و به قطرات اشك امام حسين علیه السلام همين ساعت امر فرج و ظهور امام‏ زمان علیه السلام را اصلاح بفرما. به زودی ما را به دیدار و به نصرت آن بزرگوار سعادتمند بفرما. دل ما را از نور ولایت و محبتش متجلّی و منجلی فرما. قلب مقدس آن بزرگوار را از ما راضی و خشنود فرما. سایه عزّ ولایش را بر سر ما و همه مسلمانان مستدام بدار. ما را در ظلّ ولایش از هر خطا و اشتباه و هر خطر و صدمه‌ای حفظ بفرما. مشکلات ما را به برکات امام زمان علیه السلام حلّ و سهل و آسان بفرما. (سخنرانی های مسجد جمعه اصفهان، سال 1392 قمری، مجلس اوّل) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏😓 🕌هر وقت به نماز جماعت ايستاديد، متوجه امام حسين علیه السلام شوید و آنوقت وارد نماز شويد مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در منابر خود در مسجد سیّدعزیزالله تهران در سال 1396 قمری می فرمود: صلّي الله عليك يا اباعبدالله! طعام بي‌نمك، مزه ندارد. مجلس روحاني بي ‏گريه بر امام حسين علیه السلام رونق ندارد. قربانت بروم امام حسين. دين، دور سر تو مي‏گردد اي پسر فاطمه! اين نماز جماعت‏ها به بركت آن نماز جماعتي است كه تو در مقابل تيرها خواندي. پسر فاطمه يك نماز جماعت خواند، دو سه تا قرباني داد. اين نمازهاي بي ‌قرباني به بركت نماز قرباني ‌دار امام حسين علیه السلام است. هر وقت به نماز جماعت ايستاديد، يادتان به نماز جماعت كربلا بيايد، يك نگاه به طرف كربلا كنيد و بگویید: السّلام عليك يا ابا عبد الله! السّلام عليك يابن رسول الله! السّلام عليك و رحمه الله و بركاته. متوجه امام حسين علیه السلام شوید و آنوقت وارد نماز شويد. يك وقتي به هر جماعتي كه مي ‏رفتم، يادم از جماعت امام حسين علیه السلام مي ‏آمد، و سلامي به قبرش مي ‏فرستادم، و حالم منقلب مي ‏شد، و آن نماز من خير و بركت و روحانيت و معنويت داشت. (سخنرانی های مسجد سیّد عزیزالله تهران ( به دعوت مرحوم آیت الله العظمی خوانساری)، 13 رمضان 1396 قمری) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑 روضه جناب عبدالله بن الحسن علیه السلام مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد ملک تهران در سال 1383 قمری می فرمود: برويم جایى كه بتوانيم امام زمان علیه السلام را پيدا كنيم. بهترين جاها، دور و بر امام حسين علیه السلام است؛ كربلاى امام حسين علیه السلام است. آنقدرى كه امام حسين علیه السلام دل ما را برده، صد برابر دل امام زمان علیه السلام را برده است. من عقيده‌ام این است: رویى كه اشك امام حسين علیه السلام را دارد، در مقابل خدا و پيغمبر آبرو دارد، عزّت دارد، حرمت دارد. حسین بن علی علیه السلام در گودال افتاده. خون، جلوی چشمانش را گرفته. گرد و خاك‌ ها بالاى خون ‌ها نشسته. يك وقت نگاه كرد ديد «عبدالله» مي ‌آيد. يك پسر بچّه كوچك که از امام حسن علیه السلام باقى مانده است. او همان سالِ رحلت امام حسن علیه السلام به دنيا آمده و سه چهار سال از قاسم كوچكتر است. اين بچّه از خيمه بيرون آمده. يك وقت زينب کبری علیهاالسلام ديد عبدالله روانه شده است. هر چه خواست جلوی او را بگيرد ممكن نشد. گفت مي‌ خواهم نزد عموى بزرگوارم بروم. امام حسین علیه السلام خون‌ ها را از جلوی چشمانش پاك كرد. ديد عبدالله است و می گوید: عمو جان! بلند شو به خيمه برويم. عمو! چرا از خيمه بيرون آمدى؟ همينطور كه بچّه با عمو صحبت مي ‌كرد يك لامذهبى آمد شمشير را حواله كرد. آقازاده دستش را جلو گرفت و گفت: «... يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ! أَ تَقْتُلُ‏ عَمِّي؟» ای خبيث ‌زاده! مي ‌خواهى عموى مرا بكشى؟! دست را جلو آورد. شمشير اين خبیثِ بي ‌دين وارد شد. رسيدن شمشير همان و دست آقازاده از بدنش جدا شد. دست به پوست آويخته شد. يك كلمه گفت و دل امام حسين علیه السلام آتش گرفت. بچّه در صدمات، مادرش را صدا مي ‌زند. بر عكس، اين آقازاده ، همین كه شمشير وارد شد، دست آقازاده به پوست آويخته شده، يك مرتبه صدا زد: «يا عمّاه!» واى عمو! (سخنرانی های مسجد ملک، ماه رمضان 1383 قمری، مجلس شانزدهم) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😥😥 امام زمان علیه السلام را دیده اند که برای اباعبدالله الحسین علیه السلام چه ناله های جانگدازی می کشد مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجدالمصطفی (واقع در حسن آباد تهران) در محرم سال 1397 قمری می فرمود: یک سطر عبارت از زیارت ناحیه که از امام زمان علیه السلام است می ‌خوانم. امام زمان علیه السلام، هم روضه ‌خوان است و هم مستمع است، و هم بهتر از ما روضه ‌های سوزناک می ‌خواند، و هم بیشتر از شما گریه می کند. او را با همین چشم‌ های ظاهری دیده‌ اند که گریه می ‌کند. او را دیده‌ اند که چه ناله‌‌ های جانگدازی می ‌کشد. آنگونه  که آدم جوان مرده در مرگ جوانش داد می ‌کشد، همینطور گریه می ‌کرده است. در زیارت ناحیه هم می فرماید: «لأندُبَنَّکَ صَباحاً وَ مَسائاً». یک کلمه از روضه او را می ‌خوانم، هرکس اهل علم است و معنای عبارت را می ‌فهمد، گریه کند تا برای شما معنی کنم. «(یا جدّاه) تَطَؤُكَ الْخُيُولُ بِحَوَافِرِهَا، وَ تَعْلُوكَ الطُّغَاةُ بِبَوَاتِرِهَا. قَدْ رَشَحَ‏ لِلْمَوْتِ جَبِينُكَ، وَ اخْتَلَفَتْ بِالانْقِبَاضِ‏ وَ الِانْبِسَاطِ شِمَالُكَ‏ وَ يَمِينُكَ» امام زمان علیه السلام آن ساعت جان دادن امام حسین علیه السلام را بیان می‌ کند. می ‌گوید: یا جداه! ساعت آخر عمرت رسیده است، روی زمین افتادی، عرق مرگ به پیشانی تو نشسته است، این بدن تو دائم جمع می ‌شود، دائم پهن می‌ شود، دائم از چپ به راست می ‌روی، از راست به چپ می ‌روی. می ‌فهمید یعنی چه؟ می ‌فهمید دم مردن امام حسین علیه السلام چگونه بوده است؟ مثل مرغی که سرش را ببرند، دائم بلند می ‌شود و از این‌طرف به آن‌طرف می ‌افتد، از آن‌طرف به این‌طرف می ‌آید، مثل یک ماهی که از آب بیرون بیاندازند. شانه‌اش درد می ‌کند، سرش درد می کند، پهلویش درد می ‌کند، شکمش درد می ‌کند، همین‌طور به خودش می ‌پیچد. اگر ناله ‌های خودتان را رها می ‌کنید و دست بر سر است، بگویم؟ می ‌گوید: یا جداه! در همین حالت جان دادن بودی، این لامذهب ‌ها سواره بر بدنت تاختند. ای وای! می ‌گویند: دم مردن روی سینه محتضر را باز بگذارید تا راحت نفس بکشد، روی سینه ‌اش سنگین نباشد. امّا امام زمان علیه السلام می گوید: یا جداه! دم جان دادن تو، این لامذهب‌ها سواره بر بدنت تاختند. ای کاش همین ‌بود. علاوه بر سُم اسب‌ها، این‌قدر شمشیر و نیزه! ای وای! دست‌ها را دراز کنید کربلا ببرید کنار گودال قتلگاه. همان بدن مقدّس را از زیر پای اسب‌ها بردارید و روی دستها بگیرید و به درگاه خدا شفیع قرار دهید. با چشمان گریان، و سینه ‌های سوزان، جسد مقدس اباعبدالله علیه السلام بالای دست، بحقّ الحسین المظلوم علیه السلام و بعترته و اصحابه، با تضرّع و زاری به درگاه خدا، ده نوبت یا الله! الهنا به آن بدن پاره پاره و به آن روح مطهری که از آن بدن قطع علاقه کرد و به خطاب «ارجِعی الی ربِّک راضیَةً مَرضیِّةَ» و به شاهق قدس لاهوت پرواز کرد، تو را قسم  می‌دهیم همین ساعت امر فرج امام زمان علیه السلام را اصلاح بفرما. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🔅دعای بسیار شریف سیدالشهدا علیه السلام بعد از نماز های واجب با آثار فوق العاده عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَاصِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیهم السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله: وَ لَقَدْ لُقِّنَ (حُسَینُ بنُ عليّ علیه السلام) دَعَوَاتٍ، مَا يَدْعُو بِهِنَّ مَخْلُوقٌ إِلَّا حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَ  مَعَهُ، وَ كَانَ شَفِيعَهُ فِي آخِرَتِهِ، وَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ كَرْبَهُ، وَ قَضَى بِهَا دَيْنَهُ، وَ يَسَّرَ أَمْرَهُ، وَ أَوْضَحَ سَبِيلَهُ، وَ قَوَّاهُ عَلَى عَدُوِّهِ، وَ لَمْ يَهْتِكْ سِتْرَهُ. فَقَالَ لَهُ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ: مَا هَذِهِ الدَّعَوَاتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: تَقُولُ إِذَا فَرَغْتَ مِنْ صَلَاتِكَ وَ أَنْتَ قَاعِدٌ: «اللَّهُمَ‏ إِنِّي‏ أَسْأَلُكَ‏ بِكَلِمَاتِكَ‏ وَ مَعَاقِدِ عَرْشِكَ‏، وَ سُكَّانِ سَمَاوَاتِكَ وَ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ أَنْ تَسْتَجِيبَ لِي، فَقَدْ رَهِقَنِي‏ مِنْ أَمْرِي عُسْرٌ. فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِي مِنْ عُسْرِي يُسْراً (مِنْ أَمْرِى يُسْراً)» فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يُسَهِّلُ أَمْرَكَ، وَ يَشْرَحُ لَكَ صَدْرَكَ، وَ يُلَقِّنُكَ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِكَ. (بحارالأنوار، ج36 ،ص204-205 به نقل از کمال الدین و عیون اخبار الرّضا) حضرت جوادالأئمه علیه السلام از پدران بزرگوارش از حسین بن علی علیهم السلام از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل می کنند که فرمود: دعاهايى به حسین به علی علیه السلام تعليم داده شده است كه اگر کسی آن را بخواند، خداوند عزّوجلّ وى را همراه با حسین بن علی علیه السلام محشور می ‏فرمايد ، و در آخرت، حسين علیه السلام‏ شفيع او خواهد بود، و خداوند گرفتاری او را برطرف خواهد كرد، و به واسطه این دعا، دين او را ادا كرده، كارش را آسان می ‏گرداند، و راهش را روشن كرده، او را در مقابل دشمن قوى می ‏گرداند، و امور پنهانش را آشكار نخواهد كرد. ابیّ بن کعب پرسید: ای رسول خدا! این دعاها چیست؟ فرمود: پس بعد از اينكه از نماز فارغ شدى در حالى كه هنوز در جايت نشسته ای، این دعا را بخوان: «اللَّهُمَ‏ إِنِّي‏ أَسْأَلُكَ‏ بِكَلِمَاتِكَ‏ وَ مَعَاقِدِ عَرْشِكَ‏، وَ سُكَّانِ سَمَاوَاتِكَ وَ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ أَنْ تَسْتَجِيبَ لِي، فَقَدْ رَهِقَنِي‏ مِنْ أَمْرِي عُسْرٌ. فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِي مِنْ عُسْرِي يُسْراً (مِنْ أَمْرِى يُسْراً)» با خواندن اين دعا خداوند، کار تو را آسان ساخته، شرح صدر مرحمت می ‏فرمايد و در زمان مرگ، شهادت به وحدانيّت خود را به تو تلقين خواهد كرد. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌑روضه حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود می فرمود: در خانه بنده بزرگ خدا برویم!  امام حسین علیه السلام بعد از شهادت علی اکبر علیه السلام، در کنار خیمه بودند. در این هنگام حضرت قاسم بن الحسن علیهما السلام شرفیاب شد. به قدرى خوش ‌سيماست كه ارباب مقاتل نوشته ‌اند «كَفِلْقَةِ قَمَرٍ» مثل يك تكّه ماه بود. «و لَمْ يَبْلُغِ الْـحُلُم» هنوز بالغ نشده و 15 سال داشت. قاسم عرض کرد: «عمو! دیگر دلم تنگ شده است. دلم از زندگى سير شده. ياران من رفتند. هم ‏قطاران من رفتند. مرغان از قفس پريدند و بيرون رفتند. اين جان من ميان قفس مانده. پسر عمويم على اكبر رفت. دنيا بدون علی اکبر ارزش ندارد. بعد از این جوان‌های رشید، زندگی دنیا لذّتی ندارد. اجازه بده به میدان بروم و جانم را قربانت كنم.» ای مردم! امروز بايد يتيم نوازى كنيد. خيلى از چشم ‌ها گريان شده. اميد است همه چشم‌ ها اشك آلود شود.  به‌ به! به ناله‌هاى شما. الآن ملائكه، گريه شما را مى ‏برند بقيع سر قبر امام حسن علیه السلام. حضرت سیدالشهدا علیه السلام یک نگاهی به قاسم کرد. تا چشم امام حسين علیه السلام به قاسم افتاد، ياد برادرش امام حسن علیه السلام افتاد. اين گل، يادگار آن گلستان است. اين غنچه نمونه آن چمنستان است. سیمای او، سیمای امام حسن علیه السلام است. «الثَّمَرَةُ تُنْبِأُ عَنِ الشَّجَرَةِ». به یاد برادرشان امام حسن علیه السلام افتادند. حال مبارکشان منقلب شد. اذن ندادند. اجازه این که حضرت قاسم علیه السلام به میدان برود، ندادند. يك طرف زن ‌ها ايستاده ‏اند تماشا مى‏كنند، و يك طرف لشكر نگاه مى ‏كند. زينب علیهاالسلام نگاه مي ‌كند. يادش از امام حسن علیه السلام مي ‌آيد و بر اين حال گريه مي‌كند. در مقاتل نوشته ‏اند: يك وقت ديدند امام حسين علیه السلام بغل باز كرد و پسر برادر را به بغل گرفت. هى مى ‏بوسد. هى مى ‏بوسد. عمو و برادرزاده دست به گردن يكديگر آنقدر گريه كردند تا حسين علیه السلام غش كرد و از شدّت گريه قاسم هم غش كرد.  «اعتَنَقَهُ وَ جَعَلا يَبكِيانِ حَتَّى غُشِيَ عَلَيهِما.» يك وقت قاسم به هوش آمد. مگر قاسم رها كرد؟ همین كه به حال آمد، ديدند از جا بلند شد و روى پاى عمو افتاد و پاى عمو را بوسید. «فَلَمْ يَزَلْ يُقَبِّلُ‏ يَدَيْهِ‏ وَ رِجْلَيْهِ»  دست و پای عمو را مي‌بوسد و مى‏گويد عمو اجازه بده بروم و جانم را قربانت كنم. وقتی امام حسین علیه السلام اصرار قاسم را دید، حالش منقلب گردید و زينب علیهاالسلام را صدا زد: «خواهرم! برو عمامه برادرم حسن علیه السلام را بياور.» آورد. با دست خود عمامه را بر سر قاسم پيچيد. دو حَنَك برايش قرار داد. يك حنك از جلو يك حنك از عقب. «خواهرم! برو پيراهن امام حسن علیه السلام را بياور.» پيراهن را مانند كفن كرد و به بدن قاسم پوشاند. شمشير را بالاى پيراهن به كمر قاسم بست. آقازاده روانه ميدان شد. حسين علیه السلام هم دنبال سر نگاه مي‌كند. خیلی‌هایتان به گریه افتادید. امشب یتیم ‌نوازی کنید. اجر همه با امام حسن علیه السلام باشد. مى‏خواهم تا ساقه مجلس هر كه مى‏شنود بنالد. یک ساعت بعد هم دیدند، امام حسین علیه السلام، نعش قاسم را در بغل گرفته، در حالی که پا‌های قاسم علیه السلام به زمین کشیده می‌شود، كنار خيمه آورد. «وَ رِجْلاهُ تخطانِ عَلَی الارضِ.» بارالها! به حقّ محمّد و آل محمّد، فرج امام زمان علیه السلام را نزدیک گردان. ما را در دو عصر غیبت و ظهورش، جزو یارانش قرار بده. (مسجد ملک، 1383 قمری، مجلس دهم و بیست و هفتم/ مسجد سید اصفهان، ماه رمضان 1392 قمری، مجلس نهم) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😥🕌 هرکس اشکش آمد، داخل حرم سیدالشهدا علیه السلام شده است مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در منزل حاجی صفری (آریاشهر)، در سال 1398 قمری می فرمود: نمی ‌دانم امام حسین علیه السلام  چه عشقی را تا قیام قیامت تزریق کرده است؟ الان که در راه می‌ آمدم و سوار بودم، دسته ‌ها در حرکت بود. در هوای سرد و بارانی، این بچه ‌های دوازده ساله، یک پیراهن سیاه پوشیده بودند و زنجیرها را به دست گرفته و زنجیر می ‌زدند و حسین حسین می‌ گفتند، من همانجا در اتومبیل گریه ‌ام گرفت، گفتم: قربانت بروم حسین جان! آقاجان! چه کار کرده ای که بعد از هزار و سیصد و چهل سال، این نیمه شب، در این هوای سرد، بچه پانزده ساله، جوان بیست و پنج ساله، مردهای پنجاه ساله، پیراهن سیاه پوشیده و زنجیر گرفته ‌اند و به پشتشان می ‌زنند و حسین حسین می ‌گویند؟ این، همان عشقی است که امشب شما را اینجا آورده است و تا دیروقت نشسته ‌اید و تا نام حسین می ‌برم اشک می ‌ریزید و گریه می ‌کنید. خیلی ‌ها از شما گریه می ‌کنید، خوشا به حال شما! زیارت شما قبول! هرکس اشکش آمد داخل حرم (سیدالشهدا) رفته است، هرکس ناله ‌اش بلند شد، زیارتش قبول شده است. (سخنرانی های منزل حاجی صفری در آریاشهر تهران، شب10 محرم 1398 قمری) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»